۱۰/۱۷/۱۳۹۴

پل تیره‌روزی!




حکومت ملایان و اربابان‌اش در غرب می‌خواهند ملت ایران را به این صحنه‌آرائی «عادت» دهند که «تحولات خیابانی» و ظاهراً خارج از کنترل دولت و سیاست‌های خارجی،‌  نهایت امر سیاست داخلی و خارجی کشور را تعیین می‌کند!   و اینبار نیز به بهانة اعدام یک شیخ عرب شیعه که کسی هم در ایران او را نمی‌شناسد،   دست‌هائی «مشکوک»‌ کشورمان را به بحرانی دیپلماتیک کشاند و در شورای امنیت سازمان ملل یک محکومیت حقوقی بر علیه دولت به ثبت رساند!   پیرامون اینکه این تنش‌های خیابانی از کجا تغذیه می‌شود و عوامل واقعی‌شان،   و نه آنچه «مردم» معرفی می‌شود،   ریشه در کدامین محفل و منجلاب دارند می‌توان روزها و روزها به بحث و گمانه‌زنی مشغول شد.   ولی در اینکه چنین رخدادهای تأسف‌باری که نتایجی مهلک برای ملت ایران به ارمغان آورده و می‌آورد،   نه «معصومانه» و اتفاقی است و نه خارج از کنترل حاکمیت،  جای تردید وجود ندارد.   حکومت اسلامی دست‌دردست محافل ضدایرانی اجنبی،  این برنامه‌ها را سازمان می‌دهد تا آب به آسیاب دشمنان ملت ایران و اوباش و لات‌ولوت‌های شهری،  یعنی حامیان اصلی‌اش بریزد.   و برای خروج از منجلاب حکومت آخوندهای خودفروخته،   می‌باید نخست تکلیف خود را با همین «محافل» روشن کنیم،  محافلی که ریشه‌های کهن دارند!   

اگر نخواهیم شاهکارهای آیت‌الله شیرازی و نقش‌پذیری آخوندها در افتضاحات بانک شاهی و تجارت تنباکو و ... را باز شکافیم،‌  و از خانم هما ناطق ‌ـ  ایشان متخصص تاریخ مشروطه بودند و همین چند روز پیش دنیا را رها کردند ـ   به دلیل کم‌کاری حیرت‌انگیز «علمی‌شان»، آنهم طی بیش از سه دهه اقامت در پاریس ایراد بگیریم،   با نیم‌نگاهی به کودتای 28 مرداد می‌توان تا حدودی به ریشه‌های محافل این اراذل دست یافت.   بله،  در سال 1332 و در چارچوب سیاست‌هائی بسیار پیچیده که آن روزها عموماً از سوی لندن مدیریت می‌شد،  در چند شهر بزرگ کشور،  ارتش،   نخست وزیر وقت،  محمد مصدق را به نفع محمدرضا پهلوی  از کار برکنار کرد و دست به یک تصفیة سیاسی گسترده در طیف توده‌ای‌ها و گروهی از به اصطلاح «ملیون» زد.   مورخان دولتی و خصوصاً غربی‌ها،   از این رخداد ویراست‌هائی ساده‌انگارانه و مردم‌پسند بر محور «خیر و شر» ساختند،   و در این ویراست‌ها که بیشتر به فیلم‌های والت‌دیسنی شباهت دارد تا به تحلیل بحران‌های سیاسی پیچیده با تبعات استراتژیک جهانی،  تاریخ‌نویسی «رسمی» نقش «فرشتة فداکار» را به محمد مصدق،  و نقش  دیو آدمخوار و کودتاچی را به محمدرضا پهلوی عنایت کرد!   

ولی مسائل به مراتب پیچیده‌تر از این‌ها بود؛   مصدق را همان دست‌هائی به دربار تحمیل کرده بود،‌   که بعداً از آستین کودتا هم در آمد!   بله،   پیرامون اینکه ویراست‌های «رسمی»،  نه فقط در ایران که در تمامی کشورهای جهان،  تا چه حد به واقعیت‌های اجتماعی نزدیک بوده و هست،  در حال حاضر فرصت بحث و گفتگو نیست.   ولی با بازگشت به رخدادهای غائلة 22 بهمن مسئلة جالبی را می‌توان بازشناخت و آن اینکه،   ملایانی که با دستان پر مهر سازمان سیا و ارتش شاهنشاهی به قدرت رسیدند،   از 22 بهمن 57 تاکنون به صورت فصلی و منظم دست به کودتاهائی همچون 28 مرداد می‌زنند،   و در هیاهو و بلوای خودساخته‌شان،   خود را همزمان دشمن خونین همان کودتای 28 مرداد نیز معرفی می‌کنند!   به عبارت دیگر،  اینان نه تنها تاریخ کشور را قلب کرده‌اند،‌   و برای خود که اکثراً از دستیاران کودتاچیان بوده و هستند چارپایه‌ای در سنگر آزادیخواهی تأمین می‌کنند،  که با چپ‌نمائی و مزدوری،  ابزاری ساخته‌اند تا امثال مصدق‌السلطنه،   شارلاتان وابسته به محافل آنگلوفیل را به جنبش «ضدامپریالیستی» ملت‌های جهان هم وصله کنند!   باید قبول کرد،‌  این شعبده بیشتر جهت قرض دادن نان به ملا به راه افتاده.   بله،  تصدیق می‌فرمائید،  آنجا که مصدق‌السلطنه ضدامپریالیست بشود،  روح‌الله خمینی هم می‌تواند «چه‌گوارا» باشد!


ولی چه‌گوارا بازی‌های روح‌الله که طی نخستین ماه‌های پس از کودتای 22 بهمن 57،‌  هر روز شدت بیشتری می‌گرفت،   نهایت امر به «تسخیر» سفارت آمریکا در تهران منجر شد!   و به این ترتیب،   یک ملای شیعه یک‌شبه از «شک میان دو و سه» پای بیرون گذارده،‌  تبدیل شد به منبع الهامات ضدامپریالیستی «آزادگان جهان!»‌   البته می‌دانیم که تمامی موجودات دنیا،  از مورچه و مگس گرفته تا موش و خصوصاً آخوند نیازمند «رشد و پیشرفت و عروج» هستند.   در نتیجه،  آنقدرها بر این ملا که می‌خواست «پیشرفت» کند عیب نمی‌گیریم.    حماقت و فرصت‌طلبی بچه‌ملا‌هائی را هم که با تسخیر سفارت آمریکا در تهران،   عامل عروج این ملا شدند نیز سرزنش نمی‌کنیم.   چرا که،  علاوه بر پیشرفت آخوند به دلیل «مبارزات پیگیر» لات‌ها با امپریالیسم جهانی،  این موجودات قرون‌وسطائی نیز توانستند سوار بر دوش همان‌ها که هنوز به صورت مبهم «مردم» و «گروه‌خودسر» و غیره خوانده می‌شوند،  از پستوهای خاک‌گرفته بیرون آمده،   تبدیل شوند به سخنگویان «انقلاب جهانی» بر علیه امپریالیسم غرب! 

قدیمی‌ترها می‌گفتند یارو «چشته‌خور» شده!   به این معنا که یک چیز خوشمزه‌ای زیر دندان‌اش انداختند،  حالا دیگر ول کن نیست!   البته در همان قدیم‌ها،   شاعری دلسوخته در وصف چشته‌خوری شعری سروده بود که بدنیست آن را نقل کنیم:

دلم که چشته خور التفات دم به دم تُست
روا مدار که آخر به داغ چشته بسوزد.

آخی طفلک!   از شما چه پنهان من هم دلم برای‌اش کباب شد!   بله، ‌ از آخوندها می‌گفتیم!  از همان قدیم‌ می‌گفتند موضوع انشاء یادتان نرود!   و موضوع انشاء امروز مربوط می‌شود به فایدة تسخیر و آتش‌زدن سفارتخانه در راه تأمین منافع غرب از طریق تحکیم و تداوم حکومت آخوند.    این آخوندها از روزی که با گرفتن سفارت آمریکا شاش‌ موشی‌‌شان تبدیل شد به «شاش قاطر»،  ول کن قضیه نیستند.   هر وقت با بحران بین‌المللی و یا درگیری‌‌های داخلی روبرو می‌شوند،   فوری چند نفر را می‌فرستند به «سفارتخانه!»‌   هر چه به این جماعت بگوئید،   آقا،  سرکار،  جناب،  فلان‌فلان شده،   خر همیشه باقالی نمی‌آورد،  گوش‌شان بدهکار نیست.   از شما چه پنهان آمریکائی‌ها هم هر چند شاش‌شان به قول رهبر کبیر انقلاب مثل خودشان «نجس» است و «دشمن» اسلام است،  از «سفارت بازی» خیلی خوش‌شان آمده.   خلاصه یانکی و ملا با هم همکاری یواشکی و نزدیک دارند؛   به قول رندان با هم می‌شاشند!

اگر فراموش نکرده باشیم،  پس از توافقنامة هسته‌ای که عملاً دکان نبرد دروغین مقام‌معظم با آمریکا را تعطیل کرد،‌  واشنگتن و نوچه‌های اروپائی‌اش خیلی تمایل نشان می‌دادند که در ایران دکان و کاروکسب به راه بیاندازند.   کار بجائی رسیده بود که حتی مقامات حکومت ضدامپریالیستی جمکران که تا چند روز پیش از توافقنامه با مشت‌های گره کرده در نمازهای نمایشی می‌خواستند به هر قیمت شده خون ارتش آمریکا را بر زمین بریزند،‌  سخن از باز کردن مک‌دونالد و کنتاکی فرایدچیکن و حتی واگذاری صدها پمپ‌بنزین به شل و توتال و ... به میان می‌آوردند.  بله،  بعضی‌ها حسابی دست‌های‌شان را به هم می‌مالیدند که حالا پس از «پیروزی» بر آمریکا دیگر وقت آن رسیده که برویم «سر سفره!‌»‌  

ولی دیپلماسی کشورهای بزرگ که با هزار دردسر منطقه را از شر سیاست‌های اتمی آمریکا خلاص کرده بود،‌   از بازی جدید‌ یانکی‌ها و نوچه‌های‌شان هیچ خوشش نیامد و به درگاه خداوند نماز گذارد و شکوه کرد.   در نتیجه،  «به ارادة‌ الهی» معجزه شد؛   ‌یکهو نان سنگک تازه و سبزی‌خوردن و چلوکباب از سفره غیب شد؛   بجای آن چشم‌تان روز بد نبیند،  یک دیگ پر گه رفت توی سفرة آخوند.   اوباما هم که طی چند سال اخیر هنر «عقب‌نشینی» را خوب یاد گرفته،   برای آنکه کسی نگوید مسکو دم‌اش را چیده،   زودی یک «قانون ویزای جدید» برای ایرانیان و توریست‌های خارجی که از ایران دیدار کرده‌اند به تصویب رساند،   و «محکم» ‌آن را امضاء کرد!  حتی هنگام امضاء قانون جدید،   عکاس آوردند تا با ترانة:

آهای عکاس‌باشی،  عکاس‌باشی عکسمو بردار!
آهای باراک جونم صورت‌تو اون‌ور نگهدار!

از ایشان عکس بگیرد.  و آقا،   از شما چه پنهان،‌  عکس یادگاری باراک را با سکرمه‌های‌ در هم،  در حالیکه دفترودستک امضاء می‌فرمودند،   زدند توی اینترنت!

خر بیار و باقالی بار کن!   ملاها غافلگیر شده بودند،  به ناچار چند لقمه از همان دیگ گه تناول کردند،  ولی جگرشان از اینهمه «ظلم و ستم» سیاه شد!   با دهان پر عربده برآوردند،‌  این چه اسلامی است؟!‌   «حسین‌گویان» مردم را خبر کردند،   باشد که کمک کنند به آیات عظام!   و اینچنین بودکه آنحضرت نیمه‌های شب روی بالکن جماران بر خامنه‌ای و اوباما نازل شدند: 

«اینطور نباشد که روحانیئین گه بخورد،  و امت نخورد!   ید واحده باشد این بر آن!  مع‌الاسف اینجا،   اینجانب غیب هستم بر شما و کمک نیستم بر او.   لاکن آقای سفارت!   و این آقای سفارت همیشه گشایش بوده بر روحانیت!‌   بچه دس نکن!  احمد اینهمه گریه نکن! ... »

مقام‌معظم با شنیدن ندای آنحضرت از خواب پریدند،   دریافتند که راه صلاح‌وفلاح از سفارت می‌گذرد.  پس سخنرانی امام را که در خواب‌شان به زبان ترکی می‌دیدند،  به زبان «فارسی کربلائی» در اختیار جهانیان قرار دادند.   و از قضای روزگار باراک هم که این خواب را به زبان انگلیسی دیده بود،   شیخ عربستان را فرمود:   چند رأس شیعة پروار در حجاز ذبح می‌کنی،  باشد که داستان شیرین «سفارت بازی» از نو زنده شود.  

آن‌ها که فکر می‌کنند این حرف‌ها شوخی است،   بهتر است یک‌بار دیگر روند مسائل را مرور کنند.  چه بگوئیم!   شوخی‌شوخی پدر یک ملت را لات و آخوند درآورده‌اند.  حکومت اسلامی که نمی‌تواند بدون بحران زنده بماند،   قصد داشت پس از فروکش کردن بحران ساختگی هسته‌ای پای در بحرانی از نوع آریامهری بگذارد.   بله،   بساط زن‌ستیزی را به زیرمیز بکشاند و چپ‌ستیزی و ساواکی‌بازی را از صندوقخانه بیرون آورده از نو روی میز بگذارد.   شرکت‌های آمریکائی را به ایران بکشاند،  و کارشناسان سازمان سیا را تحت عنوان مهندس و برنامه‌ریز و حسابدار و روزنامه‌نگار و غیره هزار هزار روی سر ملت هوار کند.   باشد که از این مفر کشور تبدیل شود به نوعی «پل‌پیروزی» هزارة سوم.   و می‌دانیم که این نوع فعالیت‌ها در شرایطی که روسیه،  چین و هند قصد بازسازی سیطرة سیاسی و منطقه‌ای خود را دارند آنقدرها سهل و ساده نیست.  به عبارت دیگر،   حکومت اسلامی ملایان در فردای امضای توافقنامة هسته‌ای بجای نگریستن به آینده و گشایش «دفتری نو» جهت حضور محترمانة ملت ایران در صحنة بین‌الملل عین عنتر می‌خواست ادای آریامهری‌ایسم امثال هویدا و آموزگار را درآورد.   پاسخ دندان‌شکن را نه ملا که ارباب‌اش در واشنگتن دریافت کرد؛  امضاء سند ویزای کذا نیز به دلیل توسری محکمی بود که کاخ‌سفید دریافت کرده بود. خلاصه در هزاره سوم علیرغم خوش‌رقصی‌های آخوند و اوباش،  «پل پیروزی» تبدیل شد به «پل تیره‌روزی!»     

آنچه آمریکا در «بحران» ساختگی سفارت عربستان می‌جوید از روز هم روشن‌تر است.  و روند مسائل به صراحت این اهداف را نشان داده.    قطع رابطة کشورهای همجوار با ایران؛   قرار دادن ملت ایران تحت فشارهای اقتصادی،  تجاری؛‌   ایجاد تحدیدات جدی در برابر حضور ملت ایران در صحنه‌های بین‌المللی؛  و ...  این را فراموش نکنیم که،  فروافتادن دولت حسن روحانی علیرغم تمامی اهن‌وتلپ‌های خررنگ‌کن‌اش در چنین چاه گُهی فقط می‌تواند دو دلیل داشته باشد.   یا وی شخصاً همکار این اوباش است،  و یا آنقدر از مرحله پرت است که نمی‌داند کجا نشسته و با چه ابزاری حکومت می‌کند.   ولی در هر دو صورت،  چه حسن فوتبال نادان باشد و چه بدسگال مسئولیت مستقیم دولت و شخص خود را در این افتضاح نمی‌تواند لوث کند.   وزیرکشور،   نیروهای انتظامی،  وزارت‌اطلاعات،  سپاه‌پاسداران و دیگر ارگان‌های امنیتی و انتظامی که هر گونه تحرک مخالف را در اسرع وقت سرکوب می‌کنند نمی‌توانند ادعا کنند که «غافلگیر» شده‌اند.

ولی ورای اهداف خارجی ـ  محاصرة عملی اقتصادی و سیاسی ملت ایران ـ  آمریکا اهداف داخلی نیز در این بحران جستجو می‌کند.   بحرانی که به دلیل بی‌اعتباری حسن روحانی و باند دولتی وی نه فقط گریبانگیر دولت فعلی و کادرهای بالای اداری خواهد شد که وسیله‌ای مناسب جهت به انزوا بردن اینان در انتخابات اخیر نیز فراهم می‌آورد.   در همینجا می‌باید پرسید،  حکومتی که اینچنین سهل و ساده،   توسط یک گله لات به قول کشتی‌گیران «در خاک می‌نشیند»،   لیاقت آن را دارد که سرنوشت یک ملت را در دست گیرد؟ 








هیچ نظری موجود نیست: