۱۰/۰۵/۱۳۹۴

مالش قهرمانانه!




در پی سفر رئیس سنای فرانسه به تهران،   سایت خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی،   ایرنا از دیدار رسمی حسن روحانی،   رئیس‌جمهور منتخب بیت‌رهبری از کشورهای ایتالیا و فرانسه خبر ‌داد.  در اینکه چنین خبری را چگونه می‌توان تحلیل کرد جای بحث‌وگفتگو فراوان است.   در این فرصت کوتاه تلاش خواهیم داشت تا حد امکان این موضوع را بشکافیم.  در نتیجه،   نخست نگاهی به ارتباطات دولتی و سهم‌ ملت‌ها بیاندازیم.   سپس تاریخچة کوتاهی از روابط حکومت اسلامی با جهانیان را بشکافیم،  تا نهایت امر برسیم به تحلیل سفر «احتمالی»‌ روحانی به ایتالیا و فرانسه و تبعات آتی آن.   

انزوای سیاسی،  اقتصادی و خصوصاً دیپلماتیک هرگز برای هیچ ملتی منفعت به همراه نداشته.   کشورها و ملت‌ها نیازمند ارتباط با یکدیگرند،  و طی دهه‌های اخیر این «نیاز» را آمریکائی‌ها و اروپائیان غربی ‌بیش از دیگران شناخته‌اند،   همان‌ها که مرتباً در چارچوب منافع‌شان در حال «تحریم» این و آن‌اند!    اینان می‌دانند که با ادعای اعمال تحریم دولت‌ها در واقع هر چه بیشتر ملت‌ها،  منافع عمومی و ملی آن‌ها را از معادلات حذف می‌کنند.   اینهمه به این امید که با حذف ملت‌ها بتوان از طریق افزایش فشار بر دولت‌ها همین ملت‌ها را هر چه بیشتر و بهتر چاپید.   چرا که،  انزوای سیاسی و اقتصادی ملت‌ها دست قاچاقچی،  شرخر،   اوباش و فاشیست را باز می‌گذارد،  و آنان که از این مسیر منفعتی دارند همان‌ها هستند که در پی تحریم‌های چندین سالة ملت ایران به نان و آب رسیده‌اند.

ولی با وجود تمامی داده‌های عینی و غیرقابل بحث که تاریخ ارتباطات ملل ارائه می‌کند،   و علیرغم وابستگی‌های واقعی سیاسی و اقتصادی ملت‌ها به یکدیگر،  شاهدیم که منافع تنگ‌نظرانة قشر کودتاچی 22 بهمن 57 بر مصالح واقعی ملت ایران دهه‌هاست که می‌چربد.   خمینی،  رئیس اوباش کودتا رسماً اعلام کرد،  «ما رابطه با آمریکا را نمی‌خواهیم!»  ولی وانمود کردن اینکه رابطه با آمریکا به معنای وابستگی به آمریکاست،   بیشتر یک افسانه است.   اتحادجماهیر شوروی و دولت امروز روسیه،  علیرغم تمامی تخالف‌های سیاسی با آمریکا،   بیش از هر دولت دیگر با واشنگتن «ارتباط» داشته و دارد؛    «ارتباط»‌ دولت‌ها با یکدیگر به «وابستگی» مربوط نمی‌شود؛   ایجاد ترادف بین «ارتباط» و «وابستگی» از جمله تبلیغات پوپولیست‌ها و مردمفریبان است. 

ولی در کمال تأسف در تاریخ معاصر ایران این نوع دیپلماسی عوام‌پسندانه بارها اعمال شده،  و پیش از وق‌وق‌های خمینی نیز شاهد بودیم کودتاچیان 28 مرداد 32 تقریباً همان حرف‌های خمینی را اینبار در مورد اتحاد شوروی می‌زدند:   «با شوروی نمی‌خواهیم ارتباط داشته باشیم!»  ولی عینیت مسائل استراتژیک و سیاسی نشان می‌دهدکه چنین موضع‌گیری‌های «جاهلانه‌ای» بدون حمایت قدرت‌های بزرگ جهانی عملی نیست.   به عبارت ساده‌تر،   ملت ایران از منظر نظامی،  اطلاعاتی و اقتصادی نمی‌تواند برای اتحاد شوروی دیروز،  روسیة امروز و ایالات‌متحد «گردن کلفتی» کند!   از سوی دیگر،  رهبران کودتای 22 بهمن که پیش از جلوس بر «تخت‌طاووس» نامه‌های فدایت شوم برای سازمان سیا می‌نوشتند،   در شرایطی نبوده و نیستند که از این شکرخوری‌ها کنند.  درخواست عاجزانة روح‌الله خمینی از آمریکا نمونة‌ کوچکی است از این وابستگی‌ها که پس از گذشت 4 دهه علنی شده و در برخی رسانه‌ها نیز انعکاس یافته:      

«[خمینی] در تمام پیام‌های خود از آمریکا می‌خواهد نظامیان را مهار کند،  مانع کودتا در ایران شود و در مقابل وعده می‌دهد حکومت آینده "صادرکنندۀ انقلاب به سایر کشورهای منطقه" نخواهد بود و اگر بختیار و ارتش در امور دخالت نکنند و"ما ملت را ساکت کنیم ضرری برای آمریکا ندارد".»
منبع:  دویچه‌وله،  15 نوامبر 2015

معنا و مفهوم این نوع بده‌بستان‌ها از نظر سیاسی روشن است.   به عبارت بهتر:   «شما به ارتش بگوئید  بجای حمایت از دولت قانونی بختیار از اوباش ما حمایت کند،  ما هم منافع آمریکا را منظور خواهیم کرد!»   جملة ما «انقلاب صادر نمی‌کنیم» نیز،   به این معنا بود که اتحاد شوروی از شاهکارهای سازمان سیا در ایران نمی‌بایست «نگران» باشد!    البته مسلماً استالینیست‌های کرملین علیرغم کوته‌بینی‌های ایدئولوژیک‌شان این یکی را دیگر «باور» نکرده بودند.   چرا که،  اصل اساسی در زمینه‌سازی جهت عروج «اسلام سیاسی» در ایران،  معضل افغانستان بود و این را همه می‌دانستند،   حتی بلشویک‌هائی که در کاخ امپراتوری کارگری‌شان در انتظار زایش زودرس «تاریخ» چرت می‌زدند!   

در جریان کودتای 22 بهمن 57،  همة بازیگران،  جز ملت ایران به اهداف‌شان رسیدند.   آمریکا ملایانی را که قصد داشت بجای محمدرضا پهلوی به قدرت برساند بر مسند حاکمیت نشاند؛  ملایان نیز که دهه‌ها داغ تشکیل ام‌القراء و زن‌ستیزی و عربده‌جوئی خیابانی به دل‌شان اوفتاده بود جهت تشکر از الطاف یانکی‌ها‌ جنبش‌های چپ،  انسان‌محورهای دمکرات،  لیبرال‌ها،  و ... را در ایران به جرم وابستگی به آمریکا سرکوب کردند!   از سوی دیگر،  همین آمریکا و اروپای «متمدن» زمینة لازم را فراهم نمودند تا ملایان با بهره‌گیری از مزخرفاتی که «شارژه دافرهای» انگلیسی از دورة‌ شاه‌وزوزک در نجف و کربلا به مراجع تقلید اماله کرده بودند،  کارگاه‌ کربلائی‌سازی و حاجی‌‌بازی دائر کنند،   و راه هر گونه تحول اجتماعی را بر ملت ایران ببندند.   در این شرایط گام نهادن ایرانیان به کنونیت‌های روابط جهانی «حرام شرعی» اعلام شد؛   راه «بهشت» نیز می‌دانیم چیزی نبود جز حمایت از جنگ یانکی بر علیه ارتش سرخ در افغانستان!   خلاصه،   فهرست خدمات شیعة اثنی‌عشری به منافع غرب به مراتب طولانی‌تر از این حرف‌‌هاست.  

کودتاچیانی از قماش ابوالحسن بنی‌صدر،  ابراهیم یزدی،  علی خامنه‌ای،  محمد خاتمی و قبیلة خمینی که در این بده‌بستان‌ها نقش‌آفرینی کردند،   مسلماً در شرایطی نبودند که بعداً به قول خمینی «توی دهن آمریکا بزنند!»   این تودهنی را آخوند با تکیه بر حمایت‌ یانکی به منافع ملی ایرانیان زده.   خلاصه بگوئیم،   دولت آمریکا که چهارگوشه جهان را به آتش کشیده،   از یک ملای زیردم‌دریدة وامانده «تودهنی» نمی‌خورد.   «ما رابطه با آمریکا را نمی‌خواهیم» به این معنا بود که نمی‌خواهیم ارتباط روحانیت شیعه و حکومت اسلامی با ارتش آمریکائی شاهنشاهی و ساواک 28 مردادی علنی شود.   این «ارتباط» از منظر تبلیغاتی نمی‌بایست وجود داشته باشد،   تا آخوند بتواند تحت عنوان «نبرد با آمریکا» تمامی بنیة اقتصادی،  مالی،  انسانی و صنعتی کشور را از میان برداشته،   هر گونه مخالفتی با حکومت قرون‌وسطائی و مسخره و ضدانسانی را در داخل کشور سرکوب کند.  در غیراینصورت روابط بین‌الملل به واشنگتن اجازه نمی‌داد در افغانستان مرکز تولید تروریست «افتتاح» کند و تحت عنوان فرائض شیعة اثنی‌عشری،   کشور ایران را به پشت‌جبهة همین مرکزیت «جنایت‌سالاری» تبدیل نماید.   این بود «رموزی» که در جملة خمینی دجال پنهان بود و در عمل،  شعار «نبرد با آمریکا» در ارتباط مستقیم با همین وابستگی‌ها بعدها از حلقوم شبکة ولایت‌فقیه بیرون زد.   

ولایت‌فقیه جهت پنهان داشتن ننگ کودتا،  و همکاری‌های جنایتکارانة ملا با سازمان‌های غارتگر و جنایت‌پیشة آتلانتیست،   چهار دهه تلاش کرده تا با شعارهای پوچ،  ملت ایران را منکوب کند.  و همین شبکه،   اینک تفنگ را از این دوش به آن یک انداخته؛   از خاک‌ریز «خودی» بیرون آمده،  و در خاک‌ریز به اصطلاح «دشمن» نشسته!    بله،  کار بجائی رسیده که پس از نرمش قهرمانانه،  به قول خودشان،   اینک می‌خواهند «چرخش قهرمانانه» هم بکنند!   ولی این چرخش قهرمانانه به همان اندازه نشان وابستگی و پیشخدمتی در آستان آتلانتیسم است که آن «نبردهای» رسانه‌ای پیشین!

جالب اینجاست!  شبکة خررنگ‌کن تبلیغاتی آتلانتیست اینک دست همان‌هائی را گرفته و جلو آورده که کورکورانه،   با شوری کودکانه،   اگر نگوئیم «احمقانه و مزورانه» دل به «نبرد با آمریکا» خوش کرده بودند.  آتلانتیسم می‌خواهد از این حضرات طرفداران «رابطة منطقی و حقوقی با آمریکا» بسازد!   ولی علیرغم فروپاشی اتحادشوروی،   و تغییرات گسترده در اروپا،  آسیا و آفریقا،   بسیاری واقعیات «سیاسی ـ  استراتژیک» از چهار دهة پیش تاکنون به هیچ عنوان تغییر نکرده.   به عبارت ساده‌تر،   روابط سیاسی و اقتصادی مشتی کودتاچی که در مرزهای روسیه به بحران‌سازی در رکاب واشنگتن مشغول‌اند،   امروز به همان اندازه از حساسیت برخوردار است که دیروز.   این روابط نمی‌تواند صرفاً متغیری از تحولات داخلی و ساختاری در یک حکومت دست‌نشانده تصور شود.  ولی گویا برخی محافل در سپاه پاسداران از درک این اصل اساسی عاجزند.  و در همین راستا تشکیلاتی که تحت عنوان «مركز مطالعات خليج فارس» فعال شده ـ  این تشکیلات از زیر مجموعه‌های سپاه پاسداران به شمار می‌رود ـ  در کانال تلگرام خود مطلبی منتشر کرده و در آن عملاً از علی خامنه‌ای می‌خواهد تا با قبول هماهنگی با سیاست‌های اوباما،   راه ورود حکومت اسلامی را به «اقتصاد جهانی» باز کند:   

«دولت اوباما با تصویب قانون محدودیت مسافرتی به آمریکا فشار آزاردهنده‌ای علیه ایران اعمال می‌کند.  [...] اکنون نوبت رهبر ایران است که در پاسخ دیپلماسی اوباما،  یا دستور مذاکرات علنی با هدف عادی سازی روابط دیپلماتیک را صادر کند،  یا از خیر بخشی از دستاوردهای اقتصادی پس از برداشته شدن تحریم‌ها بگذرد.»
منبع:  پیک نت،   مورخ 3 دیماه سالجاری

ولی اگر خشتِ «کج‌ اوفتادة» حکومت اسلامی،  روزگاری به ملا امکان داد تا به بهانة قطع «فرضی» رابطه با آمریکا برای ملت ایران کابوسی به نام حکومت اسلامی بسازد،  امروز حکومت اسلامی نمی‌تواند با تکیه بر همین «خشت لعنتی»،   دست‌اندرکار ساختمان رفیع «روابط حقوقی» با واشنگتن شود.    نخست اینکه،   تشکیلات حاکم در واشنگتن آنقدرها علاقه‌ای به روابط حقوقی ندارد؛  حکومت اسلامی نیز مسلماً ترجیح می‌داد عین موش کور در همان سوراخ «نبرد با آمریکا» بماند و ملت ایران را نیز «زنده به گور» نگاه دارد.  در ثانی،   در برخورد دولت آمریکا با جهان ابهامی نمی‌بینیم،   ایندولت مجموعه‌ای است کودتاپرور و آشوب‌گر،   و منافع ایالات‌متحد همچنانکه تا حال در تمامی مناطق جهان دیده‌ایم،   به بهترین وجه ممکن از طریق آشوب‌آفرینی و جنگ‌افروزی تأمین می‌شود.   همکاران و کارگزاران این جنگ‌افروزی‌ها نیز همان‌ها هستند که در اقصی‌نقاط جهان تحت عناوین «دهان‌پرکن» با دست‌های پر مهر سازمان سیا،   دولت،  انقلاب،  سازمان و ... به راه می‌اندازند.   خلاصه بگوئیم،  آمریکا با جلو کشیدن حکومت اسلامی به عنوان «طرف» رسمی صحبت،  فقط گره در کار خود می‌اندازد.   خصوصاً که تشکیلات موجود در حکومت اسلامی از هیچ نظر قادر به ادارة روابط حقوقی در چارچوب مقررات بین‌المللی نیست؛   باندهای حاکم در این حکومت را برای لات‌بازی،  چپاول،  درگیری‌های خیابانی،  شرخری،  کتک‌کاری و شکنجه و دزدی به میدان آورده‌اند.   خلاصه،  کار این «بز» نیست خرمن کوفتن!

همانطور که بارها گفته‌‌ایم،    واشنگتن فقط در صورت رودرروئی با قدرت‌های بزرگ جهانی و به دلیل وحشت از شکست استراتژیک و نظامی،   تن به مذاکرات و یا به قول خودشان «احترام به موازین حقوقی» می‌دهد.   در غیر اینصورت،  نمونه‌های سوریه،  عراق،  لیبی،  افغانستان و ... نشان داده که جنگ،   محبوب‌ترین گزینة ایالات‌متحد در روابط بین‌الملل بوده و هست.  و ساختار اقتصادی حاکم بر اینکشور نیز جز جنگ نمی‌جوید.
 
در نتیجه،  اگر آمریکا امروز در ایران «متین و منطقی» شده،   به دلیل تهدیدات نظامی‌ای است که تا مغز استخوان‌اش را منجمد کرده.   «متانت» سیاسی آمریکا را نمی‌باید نتیجة تلالو انوار خورشید الهی در پشم مقام‌معظم،   ته‌ریش کثیف فلان پاسدار و بسیجی،  و یا انگشتر عقیق بهمان سردار جستجو نمود.   و حکماً تغییر در استراتژی‌های ایالات‌متحد نیز برخلاف توهمات «مرکز مطالعات خلیج‌فارس» نمی‌تواند بازتابی از موضع‌گیری‌های علی خامنه‌ای تلقی گردد.   آمریکا به «مذاکرات هسته‌ای» پای گذارد چرا که،   در غیراینصورت محافل حاکم در ایالات‌متحد مجبور بودند از منظر استراتژیک،  اقتصادی و حتی نظامی ضرباتی به مراتب مهلک‌تر از تبعات این «مذاکرات» متحمل شوند.

حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر ایالات‌متحد خواستار مذاکرات نبوده،   و حکومت اسلامی نیز اصولاً پتانسیل لازم جهت بهره‌برداری از چنین مذاکراتی را ندارد،   کدامین قدرت‌ها در این میان اعمال نظر می‌کنند.  کدامین قدرت‌های جهانی حاضر نیستند که پایان تحریم‌های اقتصادی بر علیه ملت ایران به معنای حضور بلاواسطة شبکه‌های کارچاق‌کنی،  جاسوسی،  یارگیری و لات‌بازی عوامل اتحادیة اروپا و اربابان یانکی‌شان در مرزهای جنوبی روسیه شود؟   

طی چند ماه آینده مسلماً در سیاست کشور آمریکا،   جمهوریخواهانی که در حال حاضر با در دست داشتن اکثریت کنگره در ساخت‌وپرداخت قوانین جدید «ویزا» دست داشته‌اند،   نقشی به مراتب تعیین‌کننده‌تر از دمکرات‌ها ایفا خواهند نمود.   در نتیجه،  منطق حکم می‌کند که قانون جدید «ویزای» آمریکا را نه در مقام «شاخ‌درشاخ» شدن‌های علی خامنه‌ای با اوباما،   که در مسیر سیاست درازمدت ایالات‌متحد در خاورمیانه بررسی نمود.   سیاستی که در چارچوب شرایط فعلی بیش از آنچه بعضی‌ها دوست دارند،   تحت‌تأثیر منافع روسیه،  چین و هند تنظیم خواهد شد. 

اوباما در برابر روسیه بارها و بارها مجبور به عقب‌نشینی شده،   و به استنباط ما توشیح شتابزدة «قوانین جدید ویزا» از سوی وی،   یکی از همین عقب‌نشینی‌ها می‌باید تلقی شود و دلیل هم روشن است.  گسترش بی‌رویة روابط اقتصادی،  مالی و حتی ارتباطات بین ساختار مفلوک و بی‌برنامه و استعماری‌ای به نام حکومت اسلامی با جهانیان ـ  بخوانید با کشورهای سرمایه‌داری غرب ـ  فقط به این معنا خواهد بود که غرب رسماً دست به ادارة امور ایران بزند.   چرا که،   دولت ایران فاقد ساختار اداری و تشکیلاتی لازم جهت «مانیتورینگ» چنین عملیات گستردة اقتصادی و مالی است.   و در این میانه،  فدراسیون روسیه قبول نخواهد کردکه پایان فصل تحریم‌های استعماری بر علیه ایران به معنای گسترش حضور سیاسی و تشکیلاتی اعضای سازمان ناتو در مرزهای جنوبی‌اش تحلیل شود.   بارها و بارها در مطالب این وبلاگ گفته‌ایم که دوران جابجائی‌های هول‌هولکی و لات‌بازی‌های گذشته ـ  میرپنج،  دولت قوام،  مصدق‌السلطنه،  خمینی،  بنی‌صدر،  جنبش‌سبز،  و ... ـ   حداقل در ایران برای آمریکائی‌ها دیگر سپری شده.   اگر ایالات‌متحد خواستار حضور در فضای کشور ایران است،   اینکار را می‌باید در چارچوب قبول مسئولیت خود در قبال تغییر پایه‌ای در ساختار و کردار و برخوردهای سیاسی،  اجتماعی و فرهنگی عمال علنی و پنهان واشنگتن در حکومت اسلامی صورت دهد.    ظاهراً واشنگتن چنین برخوردی با مسائل ندارد.   برای اوباما و مسلماً همتایان جمهوری‌خواه او،   ایران همان «پل‌پیروزی» کذاست؛   با این تفاوت که دیگر جای اتحادشوروی به عنوان حامی اصلی این نگرش استعماری در صحنة سیاست جهانی خالی مانده.   در همین راستا می‌باید اضافه کنیم که سفرهای اروپائی حسن روحانی نیز با در نظر گرفتن واقعیات اقتصادی،  تشکیلاتی و سازمانی موجود در حکومت اسلامی،   اگر هم تحقق یابد،   نتایجی که محافل حاکم در ایران انتظار دارند به دست نخواهد داد.   خلاصه،  نرمش و چرخش قهرمانانه که هیچ،  این بار سنگین را «مالش قهرمانانه» هم به مقصد نخواهد رساند.   



هیچ نظری موجود نیست: