۵/۰۱/۱۳۹۲

کلاش حسینی‌ها!


 

مسلم است که آیندگان از امروز ما و عملکردمان سخن خواهند گفت.    و این را همینجا بگوئیم،  لاپوشانی،   مُزقلی و حق‌حساب گرفتن از این و آن،  عملیات تروریستی و هیاهو،‌   کار سیاسی نیست،   خودفروشی است.   و خوش‌خیال‌هائی که در میانة این میادین با «صداقت» جان خود را از دست می‌دهند،  جان‌،   مال و نام‌شان از طرف کسانی مصادره خواهد شد که حتی نمی‌دانند صداقت خوردنی است یا مالیدنی!   در نتیجه،  برای ما ایرانیان،  که از دنیای «ارزشی‌» اسطوره‌های کهن پای به میدان سیاست امروز می‌گذاریم،  ضروری است که از میادینی که روزمرة سیاست‌بازی جهان دیرگاهی است آن را ترک کرده،  خارج شویم و «عمل سیاسی»‌ را بر پایة معیارهای کنونی مشخص کنیم.  خلاصه بگوئیم،‌  در جامعة ایران دو نگرش قرون‌وسطائی «امام‌حسینی» و «کلاشی»،   فضای سیاست کشور را به معنای واقعی کلمه «آلوده» کرده.  و ایندو نگرش اجازه نمی‌دهد که سیاست کشور در چارچوب یک نگرش منطقی شکل گیرد.  

 

حداقل پس از سه دهه حاکمیت مفتضح ملا و آخوند بر جامعه نیازی نیست که وقت زیادی برای توضیح نگرش «امام حسینی» تلف کنیم.   این نگرش آشنا و سنتی ویراست «آپلود» شده‌ای است از به اصطلاح حماسه‌های امام حسین در کربلا.   آورده‌اند که ایشان برای بازگشت به دوران  نورانی «پدرشان» قصد سرنگونی حکومت «ظلم و ستم»‌ را داشتند و در این راه به همراه «72 تن» جان باختند.   پیروان نگرش «امام حسینی»‌‌ هواداران‌شان را در هیئت همان 72 تن کذا می‌بینند که قرار است توسط یزید و شمر و شرکاء قتل‌عام شوند و چه از این بهتر،  چرا که همگی به بهشت خواهند رفت! 

 

ولی اشتباه نکنیم،‌  نگرش «امام حسینی» به هیچ عنوان محدود به طرفداران آخوند و اسلامگرایان نیست؛   در عمل،   چپ‌گرایان وطنی طی دهه‌های اخیر تبدیل به یکی از مهم‌ترین مصرف‌کنندگان این «نگرش»‌ شده‌اند.   با این تفاوت که در بهشت چپ‌گرایان آب زمزم و حوری و غلمان نمی‌بینیم،   ودکای تند و تیز می‌خوریم و دل به حقانیت «تاریخ» ـ‌ که جایگزین پدر شده ـ  خوش داریم!   ولی عمل و عکس‌العمل «امام‌حسینی‌ها» از ‌اسلامگرا تا چپ «فدا»  تفاوتی ندارد؛‌   فدا شدن است در راه این و آن،  و میدان دادن است به نگرش و نظریة «از خودگذشتگی‌ها!»‌  در حالیکه جهان سیاست میدان مذاکره و جنگ است؛ محل مناسبی برای «شهید» شدن نیست.  

 

و دقیقاً با اعتنا به همین نگرش امام حسینی است که نگرش دوم،   یا همان «کلاشی» در فضای سیاست کشور «جا» خوش کرده.   سیاست کشور  در نگرش کلاشی،   یعنی دوز و کلک و فریب،   زیرپاکشی و نوکری برای این و آن و «فدا» کردن تمامی ارزش‌های انسانی.   و اغلب کسانیکه پیرامون «شخصیت‌های» سیاسی کشور اعم از برون‌مرزی و درونمرزی جمع شده‌اند از پیروان نگرش «کلاشی» هستند.   برای اینان سیاست همچون جیب‌بری،  قوادی،  نوکری و تزلف وسیلة نان خوردن است!

 

‌مشاهدة ردپای این دو نگرش قرون‌وسطائی،  در قلب تشکیلات سیاسی داخل و خارج کشور،   که جملگی تحت نظارت داهیانة سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلستان اداره می‌شوند آنقدرها کار مشکلی نیست.   در عمل،  یکی از مهم‌ترین ابزار استعمار برای چپاول و غارت،‌ تحمیل و گسترش همزمان ایندو نگرش انسان‌ستیز در فضای سیاست کشورهاست. 

 

با این وجود فراموش نکنیم که سیاست،  همچون دیگر پدیده‌ها تحت تأثیر شرایط اجتماعی،  اقتصادی،‌  فرهنگ و خصوصاً ساختارهای استراتژیک جهانی از ریشه و اساس تغییر می‌کند.   اینگونه تغییرات چنان کرده که امروز در ایران نه می‌توان با پیروی از سیاست «صدراسلام» بادی در بادبان حکومت انداخت،   و نه تکیه بر فرصت‌پرستی‌های ماکیاولیست و ارسطوگرا خواهد توانست ویژگی‌های «علم» سیاست را تعریف کند.   با این وجود،  سیاست امروز ایران بیمار است،‌   این بیماری چندین و چند دلیل دارد،  ولی مهم‌ترین معضل در این میانه،  بیماری نیست،   نایاب بودن درمان و علاج آن است. 

 

از این مقدمه فقط یک نتیجه می‌خواهیم بگیریم،‌   و آن اینکه جهت تحلیل رفتار گروه‌هائی که امروز پیرامون رئیس‌جمهور «نوین» حکومت اسلامی حلقه‌ زده‌اند،‌  نمی‌باید به کبرا و صغرا پرداخت،   اینان یا از «معتقدان» هستند و یا از کلاشان!   به زبان ساده‌تر،  جملگی بر طبل توهماتی می‌کوبند که دیگر جهان سیاست معاصر،  حتی در کشوری همچون ایران مشکل می‌تواند خود را با آن هماهنگ کند. 

 

پس از فروپاشی دیوار برلن،   سیاست جهانی تکان شدیدی به خود داد،   و هر چند تبلیغات رسانه‌ای در غرب هیاهوی «پیروزی»‌ به راه انداخت،  «پیروزی» کذا در ویراستی که امروز با آن رودررو هستیم،   سوای آنچیزی است که اینان ادعا داشتند.  آنچه به عنوان پیروزی سرمایه‌داری بر کمونیسم در بوق رسانه‌های آمریکائی و انگلیسی به آسمان رفت،‌  این معنا را داشت که واشنگتن و لندن «پیروز» شده‌اند.  و اینکه دیگران ـ  مسلماً مقصود روسیه،  چین و هند  بوده ـ  شکست خورده‌اند!   این بود مفهوم واقعی هیاهوئی که رسانه‌ها به راه انداختند؛  حتی در ایران نیز،  ‌طی دوران حکومت همین آقای رفسنجانی که امروز به ریش‌سپید دکان «تقوی و تدبیر» تبدیل شده،   کم نبودند بادمجان‌دورقاب‌چینانی که از آمریکا به عنوان «همسایة» ملت ایران یاد می‌کردند!‌   به عبارت دیگر،  اینان فراموش کرده بودند که همسایگی ایران  با هند،   بیش از سه هزار سال،‌   و روابط سیاسی‌اش با روسیه که جنگ‌ها را نیز شامل می‌شود،  حدود یک‌ هزار سال قدمت دارد. 

 

خلاصه بگوئیم،   فروپاشانی دیوار برلن در کشورهای جهان سوم شرایط نوینی ایجادکرد.   و همانطور که بالاتر گفتیم،‌   تمامی تلاش حاکمان «جهان آ‌زاد» بر این متمرکز شده بود که وجود دیگر قدرت‌های سیاسی را تا حد امکان انکار کرده و نادیده بگیرند.   در واقع،  وجود همین قدرت‌هاست که امروز شرایط داخلی را در ایران دیگرگون کرده و حکومت اسلامی مشکل می‌تواند با کوبیدن بر طبل «اسلام انقلابی» سیاست‌های پوپولیست و ضدانسانی‌اش را بر جامعه تحمیل کند.   این است دلیل سر بیرون آوردن امثال خاتمی،  از دکان حکومت اسلامی و بازی‌های «اصلاح‌طلبی!»  

 

در تحلیل شرایط امروز می‌باید در مورد حسن روحانی نیز چند جمله‌ای بیاوریم.   روحانی فردی است «ساواکی مسلک» و همانطور که پیشتر هم گفتیم،  اصولاً فاقد مغناطیسم و جاذبة سیاسی است.   سخنرانی‌های معدود وی پس از «انتخابات» به صراحت محدودیت‌های نظری،  کلامی و خصوصاً فره‌وشانة وی را نمایان کرد.   حال اگر گروهی بی‌سروصدا عمل کردن‌های روحانی را به حساب ذکاوت‌اش می‌گذارند،‌   یا از جمله «امام حسینی‌ها» هستند و یا در گروه دوم جای می‌گیرند.   واقعیت این است که جامعة ایران در برابر کوهی از مشکلات قرار گرفته و حکومت اسلامی به هیچ عنوان در شرایطی نیست که بخواهد «سر فرصت» دست به اقداماتی بزند.   چرا که،   بسیاری از مشکلات و معضلات رسیدگی سریع و بدون اتلاف وقت می‌طلبد،  البته،  اینهمه اگر دولت قصد از میان برداشتن مشکلات را داشته باشد!     

 

با این وجود،‌  فراموش نمی‌کنیم‌ که اکثریت مشکلات داخلی ایران،   و قسمت اعظم معضلات سیاست بین‌المللی ما توسط‌ تشکل‌هائی به وجود آمده که تحت نظارت محافل خارجی عمل می‌کنند،   و با تکیه بر اهرم «گروه‌سازی‌های» درونی دست به سیاستگزاری و آشوب و بحران‌سازی می‌زنند.  این مسئله از دیرباز در کشورمان وجود داشته و امروز فقط به دلیل فروپاشانی «جنگ سرد» است که دیواره‌های امنیتی معنا و مفهوم‌شان را از دست داده‌اند و قادریم این آرایش‌ها را با کمی دقت نظر به چشم ببینیم.   ولی اگر به اصل یک حاکمیت دمکراتیک در کشور پایبند هستیم،   نمی‌توان حرکت‌های «سیاسی» درون و یا بیرون‌‌ساختاری را صرفاً به دلیل وابستگی و یا هماهنگی با برخی محافل خارجی «دشمن» تحلیل کرده،   همچون نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 بر علیه‌شان لشکرکشی به راه بیاندازیم.   به عبارت ساده‌تر،  دمکراسی سیاسی اصولی دارد که حتی اگر مخالف آن هم هستیم نمی‌توان از آن عدول کرد.  و قبول حرکت آزادانة «تحرک سیاسی» یکی از همین اصول است.  وگرنه این حرکت آزادانة سیاسی برای همگان «قدغن» خواهد شد! 

 

روزنامة «تهران امروز» وابسته به شهرداری تهران،  در شمارة 30 تیرماه خود،   در مورد نقش حجت‌الاسلام یونسی در کشتارهای دهة 60 دست به افشاگری زده،   وی را رسماً یکی از مسئولان کشتارهای این دوره معرفی می‌کند.   جالب اینکه،   یونسی یکی از «نزدیکان» روحانی به شمار می‌رود و گویا قرار بوده وزیر اطلاعات در دستگاه ایشان نیز بشود! ‌  حتی عوامل حزب توده نیز در گزارشات‌شان از این فرد عنوان وزیر کابینه نام برده‌ بودند!  در هر حال،  گزارشات پیرامون «سوابق» یونسی فقط می‌تواند تأئیدی باشد بر صحت اظهارات ما پیرامون ساواکی بودن شخص روحانی.  

 

البته در اینکه وزارت اطلاعات حکومت اسلامی در دست مشتی آدمکش حرفه‌ای اوفتاده که  جز سرکوب،‌  قتل‌عام و ایجاد وحشت در میان قشرهای مختلف ملت ایران برای خود وظیفه‌ای نمی‌شناسند،‌  حداقل برای ما جای بحث و گفتگو ندارد.  این سازمان بیگانه‌‌پرست،‌   برخلاف آنچه ادعا می‌کند،  در خدمت یک محفل مشخص خارجی عمل می‌کند و در برابر هر گونه تداخل منافع با دیگر محافل و حتی جنبش‌های غیرمحفلی و صرفاً تخصصی و حرفه‌ای در داخل،   دست به وحشیگری و سرکوب می‌زند،‌  و بر اساس ادبیات «بیت‌رهبری» این عملیات نیز چیزی نیست جز دفاع از «اهداف انقلاب!» 

 

ولی رسوائی آقای یونسی،‌   از نزدیکان «فیلسوف» بزرگ جهان اسلام ملاممد خاتمی،   آنهم از زبان همکاران و بادمجان‌دورقاب‌چینان حکومت در شهرداری «خوش‌نام» تهران،  مسائل دیگری را علنی می‌کندکه از محدودة «معمول» سیاست کشور بیرون می‌رود.   این «رسوائی»  نشان می‌دهد که جامعه پای در مسیری گذارده که دیگر سیاست‌های استعماری بر پایة قطب‌سازی‌های ساده‌نگرانة جنگ‌سرد از قماش «رهبر خردمند» و «دشمن ملت»‌ کار بجائی نخواهد برد.   رسوائی یونسی به صراحت نشان داد که کشور،   علیرغم تلاش‌های محافل حامی آخوندیسم و آدمکشان ساواک و ساواما پای در مسیری گذاشته که مسئولیت‌ها در قالب روند عملکرد انسان‌ها،   حال شکل‌گیری است. 

 

حکومت دست‌نشانده‌ و خودفروختة ولایت‌فقیه که تا همین چند سال پیش وجود فاجعه‌ای به نام کشتارهای دهة‌ 60 را تکذیب می‌کرد،   و در بهترین ویراست این قتل‌عام و جنایت علیه بشریت را «لازم» برآورد می‌نمود،   امروز پای به مرحله‌ای گذاشته که گروهی در قلب آن جهت بیرون راندن یک رقیب سیاسی وی را وابسته به این جریان آدمکشی معرفی می‌کنند.  

 

این تغییر در عملکرد رژیم سیاسی ایران را چگونه می‌توان تعبیر کرد؟  مسلماً آنچه تحت عنوان «افشاگری» به روزنامه‌ها راه باز کرده نمی‌تواند بازتاب تغییر در ماهیت و روش کار عواملی تلقی شود که در درون این حکومت بیش از سه دهه است دست به سرکوب ملت ایران می‌زنند.   به استنباط ما این تغییر فقط می‌تواند بازتابی باشد از آنچه بالاتر به عنوان ورود «همزمان» محافل مختلف سیاست بین‌المللی به فضای سیاست ایران مطرح کرده‌ایم.    در چنین فضائی آنان که پرونده‌های «روشنی» ندارند، ‌  همچون آقای یونسی مشکل می‌توانند همچون گرگی در پوست میش بخسبند و قلب خوش‌خیال‌ها را «تصرف» کنند.  

 

باید دید روحانی،  که خود نیز از همین گرگ‌های میش صورت است از آنچه بر سر یونسی آمده عبرت می‌گیرد یا اینکه همچنان بر محور حمایت از سیاست‌های «ارباب» تیغ آخته بر علیه ملت ایران بر کمر می‌بندد؟   مسلم بدانیم،   طی روزهای آینده،   پاسخ به این سئوال را در ترکیب و عمکرد «هیئت دولت» ایشان خواهیم دید.

 

    

 

 

        

 

    

 

 

 

 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: