۱۱/۲۱/۱۳۹۰

انقلاب قندی!




دخالت آشکار کرملین در حوادث کشور سوریه،  جای کارت‌های «برنده» و «بازندة» منطقه‌ای را به صورتی پایدار با یکدیگر عوض کرد.   پایتخت‌های غرب که با تکیه بر پشتوانة پوپولیسم و مردمفریبی‌ای که دین‌فروشان در اختیارشان قرار داده بودند،   تا همین چند ماه پیش حاکمان بلامنازع افکار عمومی در «جهان اسلام» به شمار می‌رفتند،  در صحنة سیاست منطقه‌ای به حامی آشوبگران،   ملایان و اوباش شهری تبدیل شدند و اعتبار «دمکراسی‌های» پیشنهادی‌شان از میان رفت.   به این ترتیب،   صورتک  «بهارعرب»،   که بجای تکیه بر مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر،  و تلاش جهت احقاق حقوق «شهروندی»،   با الهام از غوغاسالاری اوباش و ملایان به ابزاری جهت باج‌گیری غرب از ملت‌های خاورمیانه تبدیل شده بود،   فرو افتاد،   و مطالبات مالی،  اقتصادی و استراتژیک غربی‌ها از پشت این صورتک نفرت‌انگیز خود را به نمایش گذاشت.

اینبار عربدة طبل توخالی «اسلام سیاسی»،   و طنین الله‌اکبر نانخورهای سازمان سیا خاستگاه واقعی خود را به صراحت نشان داد.   و این فرصتی است طلائی برای ملت‌های منطقه جهت خروج از بن‌بستی که غرب در مسیر حمایت از منافع مالی خود بر تحولات سیاسی،  فرهنگی و اجتماعی حاکم کرده.   حوادث سوریه به صراحت نشان داد که غرب چگونه در پس هیاهوی حمایت از «دمکراسی»،   در پی به قدرت رساندن اسلامگرایان،  ملایان و اوباش شهری است.  حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل این هیاهوسالاری تا این حد  مورد توجه محافل سرمایه‌سالاری غرب قرار گرفته؟ 

دلائل فراوان است،  و بارها در این وبلاگ به بررسی جزئیات‌شان پرداخته‌ایم.  به طور کلی،  دین‌فروشی یکی از تخصص‌های غیرقابل تردید سرمایه‌داری غرب در مناطقی است که تحت چپاول قرار می‌گیرند.   حداقل ایرانیان با آنچه پایتخت‌های غرب تحت عنوان حقانیت «امام خمینی» بر سر کشورمان آوردند آشنائی نزدیک دارند.   تبلیغات غرب همیشه بر محور دروغ،  شارلاتانیسم و با تکیه بر حماقت‌ توده‌های تحریک شده به حرکت در آمده،   و در همین چارچوب است که در تاریخ 9 فوریه 2012،  آقای «دوگلیستیانی»،   سفیر «دمکراسی» فرانسه در روسیه،  با انتقاد از سیاست مسکو برای ممانعت از بازتولید حمام خون به شیوة لیبی در سوریه،  ‌ به خبرنگار کامرسانت می‌گویند:

«حتی اخوان‌المسلمین هم‌ اگر قدرت را به چنگ آورند،   شعارهای تند خود را رها کرده  سیاستی میانه‌رو اتخاذ خواهند نمود!»

بله،  اسلام خوب،  دیکتاتور میانه‌رو و این نوع مزخرفات همان «سخنوری» است که طی دوران ریاست «جمهوری» هاشمی رفسنجانی،‌ از این آخوند جنایتکار در ادبیات رسانه‌ای غرب دولتمردی «میانه رو» تحویل افکار عمومی جهان می‌داد.  این همان شیوة «برخورد» واژگونه با واقعیات اجتماعی است که به تبلیغات‌چی‌های غرب امکان می‌دهد تا نماد سرکوب حکومت اسلامی،  یعنی محفل میرحسین موسوی را در پس هیجانات توده‌های تحریک شده به منادیان «دمکراسی و آزادی» در کشور ایران تبدیل کند.  در راستای همین سیاست انسان‌ستیز است که رادیوفردا،  مورخ 20 بهمن‌ماه سالجاری با توسل به یک مرکز شایعه‌پراکنی،‌   «خبرموثق» تهدید فرزندان موسوی را در بوق می‌گذارد:  

«سایت کلمه:   فرزندان میرحسین موسوی تهدید به بازداشت شده‌اند!»

سرمایه‌سالاری یانکی‌جماعت اینگونه برای ملت ایران «شرح وظائف» می‌نویسد.   از این پس،  ما ملت نه تنها می‌باید نگران موسوی و «زهراخانوم» با آن «چادر» آزادیخواهانه‌شان باشیم،  که نگرانی از «وضعیت» فرزندان موسوی هم به «شرح وظائف‌مان» اضافه شده!   نگرانی برای  «وضعیت» فرزندان افرادی که طی دوران هشت‌سالة خوشرقصی‌های‌شان‌ برای محافل استعماری،   علاوه بر سرکوب همه جانبة ‌ما ملت،‌   بیش از 7 هزار جوان ایرانی را در سلول‌های زندان به خاک و خون کشیده‌اند!  و جالب اینکه از این جنایت ابراز بی‌اطلاعی هم می‌کنند.   ‌بله،  قضیه خیلی شیرین شده؛   غرب دیگر تعارف و رودربایستی را کنار گذاشته‌. استعمار غرب مستقیماً می‌گوید که در ایران از چه کسانی طرفداری می‌کند.  اتفاقاً در مسکو هم سفیر فرانسه صراحت به خرج داده و به خبرنگاران کامرسانت می‌گوید که در فردای فروپاشانی حکومت بعث سوریه قرار بود کدام آخوندها را سر کار بیاورند!    نام این عملیات ضدانسانی را هم گذاشته‌اند،   «حمایت از دمکراسی!»  آن دسته از ایرانیان که هنوز آمریکا را حامی استقرار دمکراسی در ایران به شمار می‌آورند،  بهتر است بجای مقاله‌نویسی‌های «دبستانی» و بازی با الفاظ و مفاهیم گنگ نظیر «عفاف»،  «کرامت» و «مبارزه با ظلم و ستم»،  یا با تائید اهداف واقعی ولینعمت‌شان در کنار آخوندها دکان مناسبی جهت اسلام‌فروشی بزنند،   یا اینکه به ایرانیان طرفدار اعلامیة جهانی حقوق بشر بپیوندند؛  راه دیگری وجود ندارد. 

ولی در این میان،  یک سئوال هنوز بی‌جواب می‌ماند.   دلیل چرخش روسیه در برابر مطالبات ضدانسانی غرب در سوریه چیست؟   این چرخش تبعات گسترده‌ای خواهد داشت،   و  نهایت امر آتاترک‌ایسم آبکی در ترکیه،   حکومت اسلامی جمکران و عملیات‌ آمریکا و اسرائیل در افغانستان و پاکستان و عراق را نیز تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.  پس چرا کرملین که طی یکصدسال گذشته،‌  خصوصاً پس از فروپاشی اتحاد شوروی همیشه سعی داشت در سایة «حمایت» زیرجلکی از اقدامات نظامی آمریکا،   انگلستان و چین،   موجودیت پدیده‌ای به نام روسیة «حامی خلق‌ها» را در معادلات جهانی جاسازی کند،  مجبور شده در برابر زیاده‌خواهی‌های محافل غرب بایستاد؟

مسلماً پاسخ به این سئوال ساده نیست.   چرا که به شرایط داخلی فدراسیون روسیه،  درگیری‌های جناحی،  مواضع نظامی و امنیتی کرملین در جهان،  و بسیاری داده‌های مالی،  اقتصادی و تولیدی مربوط می‌‌شود که در دسترس ما نیست.  ولی اگر بخواهیم تا حد امکان «حیطة» این بررسی را محدود کنیم،  می‌باید بپذیریم که دست گذاشتن غرب روی سوریه به مثابه عبور از «خط قرمز» کرملین بوده.    البته گذشتن از «خط قرمز» کذا در دوره‌ای صورت گرفت که مسکو  سر از خاک «بحران‌های داخلی» بر‌داشته بود،   و این امکان را داشت تا در برابر سیاست‌هائی که منافع غرب را در افغانستان،  عراق،  ترکیه و خصوصاً ایران و سوریه به مسکو تحمیل می‌کرد،   عکس‌العمل تند و «امنیتی ـ نظامی» نشان دهد.   مصاحبة اخیر ولادیمیر پوتین،   که طی آن هدف اصلی استقرار موشک‌های آمریکائی در ترکیه را روسیه و نیروهای نظامی اینکشور معرفی کرده بود،   نشان داد که دورة «آسه برو،  آسه بیا» برای کرملین دیگر به پایان خود نزدیک شده.   و روسیه می‌باید پای در سیاستی فعال،  نه فقط در مناطق مسلمان‌نشین جنوب سرزمین‌های‌اش،   که در قلب اروپای شرقی و غربی بگذارد.    حضوری که بدون تردید تنش‌های جهانی را افزایش خواهد داد.    

در سوریه،   یک دولت لائیک حاکمیت را در دست دارد.   هر چند حکومت خانوادة اسد به هیچ عنوان نمی‌تواند نماد یک حاکمیت «دمکراتیک» تلقی شود،  ولی اعمال تغییرات دمکراتیک در ساختار دولت بعث سوریه مسلماً از آنچه  سفیر فرانسه «میانه‌روی‌های» احتمالی آخوندهای اخوان‌المسلمین معرفی می‌کند به مراتب ساده‌تر خواهد بود.  حاکمیت فرانسه،  که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی،‌  سوریه را به مثابه «غنیمت» جنگی به اشغال خود درآورد،   به چه دلیل امروز ترجیح می‌دهد که تغییرات دمکراتیک تحت نظارت «اخوان‌المسلمین» صورت گیرد،  تا زیر نظر دولت قانونی سوریه؟  ا گر «هدف» غائی و نهائی برقراری دمکراسی است،   «ترجیحات» سیاسی فرانسه و به طور کلی غرب،   در مورد سوریه را چگونه می‌باید تحلیل کرد؟   چگونه می‌توان این اصل را مردود دانست که حمایت پاریس در واقع از اسلامگرائی و آخوندبازی است،   و نه از دمکراسی؟     

سرآغاز گذار به دمکراسی،   همان صورتبندی‌ای است که 33 سال پیش در میعاد بهمن‌ماه 1357،   شادروان بختیار قصد اعمال آن را در ایران داشت.   تلاشی که با توطئة کودتاچیان اسلامگرا،‌  ملایان و اوباش «چپ‌نما» و همکاران اینان نهایت امر ابتر ماند،   و کشور را همانطور که دیدیم آسان و ارزان به دست عمال سازمان سیا داد؛  به دست‌ همان‌ها که با پول‌های دزدی به کانادا می‌گریزند!   

چرا پایتخت‌های غرب که تمامی امور کشور ایران را پس از کودتای 28 مرداد 1332،  تحت نظارت داشتند،   برای اجرای تغییرات «دمکراتیک» دربار را تحت فشار قرار نمی‌دادند؟   چرا بجای افراد بی‌آبروئی از قماش اسدالله‌ علم،   هویدا،   جمشید آموزگار و شریف‌امامی،  از سیاستمداران محبوب‌تر و چهره‌های تازه استفاده نمی‌شد؟  چرا در هر موقعیتی که دربار برای افزایش آزادی‌های سیاسی مجبور به «عقب‌نشینی» بود،   بجای پر کردن فضای ایجاد شده با شخصیت‌های دمکرات و الهامات انسانی،   عربدة اوباش خیابانی و لات‌ها خلاء سیاسی و اجتماعی را اشباع می‌‌کرد؟   این‌ پرسش‌ها و بسیاری سئوالات دیگر هنوز بی‌جواب باقی مانده،   و تاریخنگاری افلیج و استعمارزدة ایران به این زودی‌ها به سئوالات فوق پاسخ نخواهد داد.              

ولی اگر این سئوالات در ایران بی‌جواب مانده،    امروز در سوریه این امکان واقعی وجود دارد که ملاجماعت و هوچی‌های اسلامگرا در برابر دمکراسی عقب بنشینند؛   این یک نقطه عطف تاریخی است،  و نمی‌توان آن را دستکم گرفت.   از هم امروز،  به دلیل عقب‌نشینی یانکی‌ها در منطقه شاهدیم که نوکران‌شان،   از دولت اردوغان گرفته تا اوباش «ماسون» در ایران،  دست به تبلیغات «دینی» زده‌اند.   یکی «نسل دیندار» تربیت می‌کند،  و آن دیگری برای «چادرسیا» در ایسنا «به‌به‌وچه‌چه» به راه انداخته؛   این‌ نیست مگر وحشت این اوباش از پیروزی حرکت دمکراتیک ملت‌های منطقه.    

موضع‌گیرهای امثال اردوغان و کنی یک فاجعه است!   فاجعه نه برای یک فوتبالیست همچون اردوغان که معلوم نیست به چه دلیل سر از پست نخست‌وزیری  به درآورده!  فاجعه نه برای فرد منفوری همچون محمدرضا مهدوی کنی،   «استاد اعظم» فراموشخانه!   این موضع‌گیری‌ها برای ملت‌های ترکیه و ایران فاجعه بار است،   ملت‌هائی که دهه‌‌ها مبارزه با حاکمیت ملا،   خلیفه‌گری و استبداد سلطنتی را پشت سر گذاشته،   و امروز سخنگویان حکومت‌های‌شان می‌خواهند «نسل دیندار» و «چادری» تحویل جامعه بدهند!    باید پرسید این آتاترک که اینهمه باد در آستین‌اش می‌اندازید و در تبلیغات ترکیه او را «پدر» ملت جا زده‌اید،   کجاست،  چه می‌گفت،   و امروز چه می‌تواند بگوید؟   

آن‌ها که لات‌ولوت‌ها را روز 22 بهمن با وعدة ساندیس و آب‌قند به خیابان‌ها خواهند آورد تا به قول خودشان فروپاشی «استبداد» را جشن بگیرند،   واقعاً با چه روئی دست به این تبلیغات خر رنگ‌کن  می‌زنند؟    کدام استبداد را از بین برده‌اید که امروز برای نابودی‌اش «جشن» می‌گیرید؟  ملت ایران امروز تحت حاکمیت مستبدترین،  فاسدترین و سرکوبگرترین انواع حکومت‌ها زندگی می‌کند.   در طیف به اصطلاح مخالف حکومت نیز همین آزادی‌ستیزی  را شاهدیم.  فریاد «انقلاب،  انقلاب» که از حلقوم توده‌ای‌،  مجاهد،  فدائی‌ و جبهة «ملی» و نهضت عاظادی بیرون می‌آید،  فریاد مرگ آزادی ملت ایران است.   این‌ها فراموش کرده‌اند که روز 22 بهمن،   پس از کودتای نکبت‌بار ارتش شاهنشاهی،  در ذهن علیل‌شان هیچ  «آرمانی» جز استبداد وجود نداشت.   هر یک می‌خواست «استبداد» مورد نظر خودش را پیاده کند؛  فقط می‌ماند خواست «بیگانه»،‌   به عنوان داور نهائی.   داوری که در عمل نان و آب ارتش کذا را می‌داد.   

و امروز می‌بینیم که خواست بیگانه چه بود.   از اینرو جهت خروج از بن‌بستی به نام «انقلاب اسلامی»،  بجای ور رفتن با «رخداد 22 بهمن»،  و کلنجار رفتن با «آن‌ها که به انقلاب خیانت کردند» و ردیف کردن ترهاتی از این دست،   راهی جز محکومیت بی‌قید و شرط این تجربة نفرت‌انگیز در تاریخ کشورمان وجود ندارد.   به این «بیراهه» می‌باید در همینجا نقطه پایان گذارد.   انسان منطقی به همان راهی می‌رود که ملت‌ها در اتحاد جماهیر شوروی سابق برگزیدند.   آقایان «چپ‌گرا!»   «انقلابیون!» شما که به نعلین چند رأس آخوند چسبیده‌اید،‌ فراموش کرده‌اید؟   کور که نبودید،   در گهوارة «انقلاب شوراها» احدی برای حمایت از استالین و کلنجار رفتن با «محسنات نظریه‌پردازانة» لنین به خیابان‌ها نیامد!  کسی نیامد،   چرا که جامعه به مرحله‌ای از رشد دست یافته بود که دیگر جائی برای دیکتاتورها و نظریه‌پردازان دیکتاتوری در آن پیش‌بینی نمی‌شد.   حال از شما می‌پرسیم،  کجا نشسته‌اید؟  

به گروهی که بر سر دوراهی «انقلاب خوب»،   و رهبری «تمامیت‌خواه» و «نادرست» نشسته‌اند و مرتباً ویراست‌های «دل‌انگیز» از انقلاب‌شان برای‌مان رو می‌کنند،  می‌گوئیم،  جائی در آیندة منطقه نخواهید داشت.   جهانیان منتظر تصمیمات شما و استنتاجات‌تان از یک حرکت کور و عصبی و بی‌هدف نخواهند ماند.   امروز در سوریه سیاست منطقه‌ای غرب چنان ضربه‌ای دریافت کرده که فریاد در گلوی‌اش خاموش شده.   خفه شدن فریاد استعمارگران در گلوگاه،   در آیندة نزدیک این مکان را فراهم خواهد آورد که آرمان‌های دمکراتیک ملت‌ها پای به صحنه بگذارد.  در چنین میعادی جائی برای بازی کردن با «افتخارات انقلابی» وجود ندارد،  یا با تحولات منطقه‌ای همراه می‌شوید،  و یا دست در دست ملایان و اسلامگرایان و لات‌ولوت‌های «سازمان سیا» به زباله‌دانی می‌روید که بزودی امثال اردوغان،  مقام معظم،   اسماعیل هنیه و دیگر نانخورهای استعمار در آن خواهند نشست.       

 













...










 

 


    










 




Share




هیچ نظری موجود نیست: