۷/۲۱/۱۳۹۰

جوار و جوال!



طی چند روز گذشته حوادث جالب توجهی در ارتباط با ایران رخ داده که بررسی‌شان  خالی از لطف نیست.  در گام نخست می‌باید از صدور و اجرای حکم «شلاق» در مورد پیمان عارفی سخن به میان آورد.   قوة قضائیه جرم ایشان را «اهانت به رئیس جمهوری» تعیین کرده.  جالب اینکه دفتر ریاست جمهور شکایت از «مجرم» را تکذیب می‌نماید!    در مرحلة بعد نگاهی به «رابط‌های» حکومت اسلامی و سپاه پاسداران با مقامات امنیتی آمریکا می‌اندازیم.‌  «رابط‌هائی» که گویا لو رفته‌اند،    و اینک دولت آمریکا قصد دارد آن‌ها را به عنوان «حنای زیادی که در ک..ن می‌کشند» مورد استفاده قرار دهد!   حنائی که 3 خاصیت «درمانی» دارد و ناجی درماندگان است.   

ایالات متحد با توسل به حنای کذا می‌خواهد هم از فاش شدن ارتباطات گستردة مقامات امنیتی‌اش با سپاه پاسداران «جلوگیری» به عمل آورد،  و هم به دیپلماسی‌های تنش‌زائی در خلیج‌فارس دامن زند،  و نهایت امر نرخ خروج ایران از حیطة مستقیم اقتصاد غرب را نزد دیگر رقبا «افزایش» دهد.   پیش از پرداختن به برنامة «حنابندان» یانکی‌ها،   برویم به سراغ شلاق خوردن «پیمان عارفی» که مورد اعتراض احمدی‌نژاد هم قرار گرفته. 

سایت «همشهری»،  مورخ 19 مهرماه 1390 می‌نویسد،‌  احمدی‌نژاد در نشست سراسری فرمانداران،  مجازات پیمان عارف را نکوهش کرد: 

«[...] وقتی دانه درشت‌ها آزادانه به ما افترا می‌زنند،   راضی نیستم یک جوان را به خاطر توهین به رئیس جمهور شلاق بزنند.»

یادآور شویم پس از این اظهارات،  رئیس دفتر احمدی‌نژاد نیز درخواست ریاست جمهوری از قوة قضائیه را برای مجازات پیمان عارف تکذیب کرد.   در چنین شرایطی می‌باید بپذیریم که «حاکمیت» و اهرم‌های قدرت در حکومت اسلامی،  جهت ایجاد فضای اجتماعی مطلوب افراد «مشخصی» را تحت عنوان حمایت از احمدی‌نژاد دستگیر،  زندانی و سپس مجازات می‌کند؛  آنهم زمانیکه اصلاً شاکی خصوصی در کار نیست!   ولی همین قوة قضائیه به دلائلی که هنوز «عنوان» نشده،   با «گروه کثیری» که احمدی‌نژاد از آنان به عنوان «دانه‌درشت‌ها» یاد می‌کند،   و دفتر ریاست جمهوری نیز به دلیل هتک حرمت،   افترا و... علیه‌شان اقامه دعوی کرده اصلاً کاری ندارد!   

خوب،   قضیه تا اینجا کاملاً روشن است؛  قوة قضائیه در چارچوب یک سیاست مشخص قصد دارد با «ناراضی‌تراشی» برای احمدی‌نژاد تنور اصلاح‌طلبان را گرم کند.  از نخستین روزهای آغاز کار احمدی‌نژاد نوشتیم،  اگر شخص وی،  اهداف و سیاست‌های‌اش را به هیچ عنوان تأئید نمی‌کنیم،   جوی که اوباش وابسته به اصلاح‌طلبان،  سرداران سازندگی،  خط امام و ... و خصوصاً مخالف‌نمایان و چپ‌نمایان خارج از کشور پیرامون پدیده‌ای به نام «احمدی‌نژاد» ایجاد کرده‌اند به مراتب از شخص وی و سیاست‌های مورد حمایت‌اش مهوع‌تر و مبتذل‌تر و ضدایرانی‌تر است.

در چارچوب همین جوسازی‌های ضدبشری است که شاهدیم احزاب «قدیمی» چپ‌گرا دست در دست اصلاح‌طلبان و «جنبش سبز»،   حامی کسانی شده‌اند که رسماً پروندة قتل‌عام بیش از هفت‌ هزار زندانی سیاسی زیر بغل‌شان باقی مانده!    و این حمایت‌ها در شرایطی صورت می‌گیرد که شبکة «شاه‌الهی‌ها»،   «ساواکی‌های» فراری،  و ته ماندة‌ گارد جاویدان و شهربانی و شرکاء از عمق «بقالی‌های‌» کالیفرنیائی‌شان همگی طرفدار میرحسین موسوی از آب درآمده‌اند!   واقعاً باید به این شبکه‌ها و آن احزاب از صمیم قلب «تبریک» گفت!   خصوصاً به اربابان‌شان که با این ظرافت ماهیت نوکران‌شان را علنی کرده‌اند.   شبکه‌های داخلی و خارجی‌ای که در کنار اصلاح‌طلبان،   مخالف‌نمایان و شاه‌الهی‌ها و دیگر اراذل و اوباش جبهه گرفته‌اند،  همان‌هائی‌اند که در مطالب‌مان تحت عنوان «محفل کودتای 22 بهمن 57» از آنان نام می‌بریم.   این محافل که همگی ریشه‌های تاریخی‌شان به کودتای میرپنج بازمی‌گردد فقط و فقط یک هدف را دنبال می‌کنند،   بردن ملت ایران سر چاه؛   ریختن خون این ملت در آسیاب منافع غرب؛  و نهایت امر، کرنش در برابر اربابان آمریکائی و انگلیسی.

حال که تا حدودی از شبکة رسوای جیره خواران غرب در ایران یاد کردیم و کام‌مان شیرین شد،  شاید بهتر باشد نیم‌نگاهی نیز به «پدیدة» احمدی‌نژاد بیاندازیم.  جهت روشن‌تر شدن فضای فعلی،  یک نمونه ارائه می‌دهیم.   بر اساس گزارش خبرگزاری‌ها،   علی مطهری،   تولة آیت‌الله مطهری و برادر عیال پاسدار لاریجانی که جایگاه نمایندگی ملت ایران را در مجلس «شوربای جمکران» اشغال کرده،  به دلیل «تخلفات دولت»،  از جمله عدم اجرای «قانون حجاب» از نمایندگی استعفا داده!  سایت رادیوزمانه،  مورخ 20 مهرماه سالجاری می‌نویسد:

«اصلی‌ترين محورهای طرح سئوال [علی مطهری] از محمود احمدی‌نژاد تخلفات قانونی دولت،   از جمله عدم [...] اجرای قانون حجاب [و عفاف] در کشور است.»

به عبارت ساده‌تر،  علی مطهری به دلیل عدم ارسال چماق‌کش به خیابان‌ها جهت سرکوب و دستگیری زنان بر سر این تکه پارچة لعنتی که «حجاب» خوانده می‌شود،   از دولت شکایت دارد و به همین خاطر نیز از «وکالت» مجلس کناره‌گیری می‌کند!    آقای مطهری عین ابوی‌شان واقعاً روشنفکر و فیلسوف‌اند؛  که گفته‌اند،  «پسر کو ندارد نشان از پدر...»   بله،   چه بهتر که وقت گرانبهای چنین پسر خلفی در مجلس «شوربای جمکران» به بطالت نگذرد!    ایشان می‌توانند همچون ابوی در مورد فضائل حجاب و اینکه حضرت زینب چگونه با گوشة چادرسیاه‌شان در فاجعة کربلا به نبرد یزدیان رفتند،  و با این ترفند «اسلامی ـ عقیدتی» مایة سربلندی «زن» در تاریخ کشک و پشم شهادت‌طلبی‌های فرامرزی شدند،   حداقل هفتاد جلد کتاب زرکوب به کتابفروشی‌ها اهداء کنند.  حیف است وقت گرانبهای ایشان به بررسی مسائل بی‌ارزش یک ملت تلف شود.   رهبرشان روح‌الله خمینی می‌گفت،  «ما برای نان و آب انقلاب نکرده‌ایم»؛   حق داشت!   این جانوران برای حجاب زینب انقلاب کرده‌اند،   آب و نان ملت ایران هم به جهنم!  ولی در هر حال به آقای مطهری بگوئیم،  خوش به حال باغ انگوری که شغال از آن قهر کند!

حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر محفل کودتای 22 بهمن،  یعنی ارتش شاهنشاهی،‌ ساواک،  حوزه‌های علمیة قم و کاشان،   بیت رهبری،  سرداران سازندگی و خصوصاً احزاب چپ‌نمای فاشیست‌پرور همگی دست در دست آمریکا در حال عقب‌نشینی از فضای سیاسی کشورند،   پدیدة احمدی‌نژاد که خود نیز از نردبام همین «کودتا» بالا آمده به چه ترتیب می‌تواند «تحلیل» شود؟ 

بارها در این مورد توضیحاتی آورده‌ایم،   اینبار نیز سعی می‌کنیم بدون تکرار مکررات گوشه‌ای از این سیاست را بشکافیم.   به استنباط ما پدیدة احمدی‌نژاد روندی است که جهت خروج از بن‌بستی به نام «انقلاب اسلامی ایران» آغاز شده و از حمایت برخی محافل جمهوریخواه در ایالات متحد و هم‌پیمانان‌شان در سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای برخوردار است.   این به اصطلاح «انقلاب» که طی سه دهه تنور امپریالیسم آمریکائی و انگلیسی را خوب گرم و داغ نگاه داشت،   امروز با منافع محافلی که طی تحولات جدید در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی پای به دایرة قدرت گذاشته‌اند آنقدرها هم‌خوانی نشان نمی‌دهد.    خلاصه بگوئیم،   «چادر زینب» و «دست بریدة حضرت عباس» دیگر نمی‌تواند برای بعضی از ما بهتران نان و آب شود،   به همین دلیل این محافل سعی دارند به صورتی «معقول» سیاست کشور را از این بن‌بست پوپولیست،‌  کوردل و دین‌فروش بیرون کشیده در مسیری قرار دهند که منافع کلان‌منطقه‌ای‌شان مخدوش نشود.    

به همین دلیل در این فرایند فردی به قدرت رسیده که با محفل کودتای 22 بهمن کم‌ترین ارتباط ممکن را داشته،   و به قول محسن رضائی،   سرجهازی این کودتا،   «اصلاً در حد ریاست جمهور مطرح نبوده!»   باند احمدی‌نژاد،    نهایت امر در روزهای بروبیای «خط امام» نیز در زمرة «مخالفان» تسخیر طویلة آمریکائی‌ها در ایران معرفی شده.   هر چند به دلیل عدم دسترسی اعضای این باند به اهرم‌های قدرت،   «موافقت» و یا «مخالفت» ضمنی‌شان در آن روزها آنقدرها از اهمیت سیاسی برخوردار نیست.   سردستة این گروه،   امروز در برابرمان نشسته:   جناب «دکتر» محمود احمدی‌نژاد،   رئیس جمهور «منتخب» حکومت چاه جمکران؛   کسی که در اجرای «طرح مقدس حجاب و عفاف» نیز به قول «شغال‌علی» مطهری اهمال روا می‌دارد.    

ولی فراموش نکنیم،  تلاش باند احمدی‌نژاد نیز همچون اصلاح‌طلبان و سبزها و مجاهدین انقلاب و غیره به ارائة یک تصویر دلنشین از «حکومت اسلامی» محدود خواهد شد،   ولی این تصویر «دلنشین» سوای اسلامفروشی‌های رایج «خط امام» و اصلاح‌طلبان،   و خصوصاً به دور از «امام‌پرستی‌های» جنبش سبز است.   با این وجود،   شاهدیم در مقاطعی که میان سیاست‌های بین‌المللی حامی «باند» احمدی‌نژاد شکاف و درگیری به وجود می‌آید،   شخص وی و هم‌پالکی‌های‌اش،   هم از سوی غرب و هم از سوی مسکو و پکن به شدت به چالش کشیده می‌شوند.   این مقاطع را به دفعات تجربه کرده‌ایم،   و به دلیل همین تقابل‌ها بود که تلاش‌های احمدی‌نژاد جهت برخورداری از حمایت موشکی مسکو،   و یا ورود به جرگة اعضای ثابت پیمان «نظامی ـ امنیتی» شانگهای،   و ... یکی پس از دیگری با شکست روبرو شد.   

البته یک استثناء هم وجود دارد،  و آن «آغاز» به کار نیروگاه هسته‌ای بوشهر است.   با در نظر گرفتن همین «استثناء» است که امروز حملات ویژه‌ای از سوی ایالات متحد متوجة احمدی‌نژاد و دولت وی می‌شود.   «دستگیری» یک تروریست وابسته به حکومت اسلامی و تحت تعقیب قرار گرفتن یکی از اعضاء «سپاه قدس» در ایالات متحد را می‌توان «نمادی» از حملات مذکور دانست.  در تاریخ 20 مهرماه سالجاری،  «رادیوفردا»،   سایت وابسته به سازمان سیا،  ضمن اشاره به تلاش این افراد برای ترور سفیرکبیر عربستان در ایالات متحد و حمله به سفارتخانه‌های عربستان و اسرائیل،‌  می‌نویسد:

«اين دو ايرانی،  منصور ارباب سيار،  56 ساله،   و غلام شکوری معرفی شده‌اند.  منصور ارباب سيار دارای تابعيت ايرانی ـ آمريکائی است و هم اکنون در بازداشت به سر می برد،   ولی غلام شکوری فراری است و گفته می‌شود که وابسته به نیروی قدس سپاه پاسداران است.»

با مطالعة همین چند سطرسئوالات فراوانی به ذهن مخاطب متبادر می‌شود.   منطقاً چنین افراد «خطرناکی» که حملات تروریستی و قتل یک دیپلمات طراز اول در پایتخت ایالات متحد را ظاهراً برنامه‌ریزی کرده‌اند،   نمی‌توانند یک‌شبه،   با آخرین باران از آسمان بر زمین افتاده باشند.    اینان مسلماً چه در درون آمریکا و چه فراسوی مرزها،  سال‌ها و سال‌ها در ارتباط تنگاتنگ با محافل تروریستی قرار داشته‌اند.  خلاصه،  انسان‌ها در عرض 24 ساعت «دگردیسی» پیدا نمی‌کنند،   و یک شهروند عادی یک‌شبه تبدیل به آدمکش و بمب‌گزار و تروریست نمی‌شود.   اگر حکایات رادیوفردا در مورد ایندو فرد را «قبول» کنیم،  نهایت امر می‌باید قصة‌ آن «تروریست‌های» 11 سپتامبر را نیز بپذیریم؛   تروریست‌هائی که از افغانستان آمدند و با دو هواپیمای مسافربری برج‌های دوقلو را نابود کردند!        

ما در همینجا برخورد وحشیانة‌ ایالات متحد با ملت ایران را محکوم می‌کنیم.   واشنگتن هر گاه در ارتباط با قدرت‌های بزرگ جهانی پای به بحران می‌گذارد،   نخستین عکس‌العمل‌اش حمله به ملت ایران است.   چرا که حکومت اسلامی دستگاهی است وابسته به غرب،   و مسیر حرکت اقتصادی‌ای که این دستگاه اجنبی‌پرست طی سه دهه بر کشورمان حاکم کرده بخوبی نشان می‌دهد که پول‌ها آخر کار در کدام بانک‌ها و مراکز تصمیم‌گیری تخلیه می‌شود.  ما هیچ دلیلی نمی‌بینیم که هر گاه یانکی‌ها و شرکای‌شان برای تقسیم اموال چپاول شده یقة یکدیگر را می‌گیرند فرزندان این مرز و بوم و منافع ملی ما ملت زیر دست‌وپای‌شان له شود. 

خبرگزاری‌هائی که رسماً اعلام کرده‌اند «آقای» شکوری عضو واحد قدس سپاه پاسداران است،   بجای هیاهو و مغلطه بهتر است به روشنی بگویند،   علیرغم ممنوعیت ورود اعضای این سپاه به آمریکا،  یک پاسدار در شهر واشنگتن چه غلطی می‌کرده؟   اگر به ادعای دولت ایالات متحد،   فردی به نام «ارباب سیار» که دهه‌هاست ساکن آمریکا به شمار می‌رود،  چندین خانه و مغازه دارد،   و همسرش نیز تبعة کشور مکزیک است،   دست در دست عضو فعال واحد قدس سپاه پاسداران ‌گذاشته،   فقط دو نتیجه می‌توان گرفت.  یا این ادعا از ریشه و پایه جفنگ است و واشنگتن جهت سروسامان دادن به دعواهای فرامرزی خود با «رقبا» این حکایت را خلق کرده،  یا اینکه این افراد رابط‌ شبکة جاسوسی جمکران در آمریکا به شمار می‌روند و قسمتی از خطوط ارتباطی حاکمیت آمریکا با انقلاب اسلامی‌اند.  خطوطی که دیگر قابل دفاع نیست و می‌باید گسسته شود. 

به استنباط ما «شق دوم»،   یعنی لو رفتن شبکة ارتباطی «جمکران ـ واشنگتن» در این میان از اعتبار بیشتری می‌تواند برخوردار شود.   اینهم حکایت فعالیت‌های «خانوادگی» و «فرهنگی» جاسوسان آمریکا در تهران بود که طی لو رفتن‌اش امثال هاله اسفندیاری و باند وابسته به وی «سوختند»؛   فقط اینبار جریان در درون خاک آمریکا می‌گذرد.   دولت واشنگتن نیز برای آنکه «پس نیفتد»،   و تتمه آبروی‌اش در برابر جهانیان و خصوصاً ملت ایران از دست نرود،   «دست پیش گرفته» و دادوفریاد به راه انداخته که حکومت اسلامی با آمریکا در «نبرد» است و پس باید «فشار» را بر ایران افزایش داد!    

بله،  وقتی دیگ برای واشنگتن نجوشد،   سر سگ در آن بجوشد!   این «انقلاب اسلامی» اگر قرار باشد منافع‌اش به جیب دیگران برود که دیگر «انقلاب اسلامی» نیست،‌  می‌شود حکایت لیبی،  یمن و سوریه!    باید رژیم‌های‌شان را همراه با هزاران غیرنظامی از ریشه سوزاند و شهر و دهات‌شان را با خاک یک‌سان کرد.   و این است «منطق» یانکی‌ها در ارتباط‌شان با ملت ایران.

در همین راستا نیز آقای «آلن ایر»،  سخنگوی فارسی‌دان وزارت امور خارجه که پیشتر به ملت ایران خیلی ابراز عشق می‌فرمودند،  جهت ابراز نفرت از «ایران» پای پیش گذاشته‌اند. رادیوفردا برای مصاحبة ایشان چنین تیتر زده: 

«سخنگوی وزارت خارجه آمریکا:   ايران را منزوی‌تر می‌کنيم»  

البته آقای «ایر» اگر یادمان باشد،   پیشتر خواهان ایجاد رابطة نزدیک با ایرانیان بودند،  معلوم نیست چرا در این مقطع ترجیح داده‌اند تا «ایران را منزوی‌تر» کنند!  ولی در جواب ایشان باید گفت،   اگر افراد سپاه پاسداران و رابط‌های لات‌وچاقوکش جمکران آزادانه در واشنگتن و حومه می‌چرخند و حتی بر اساس ادعای دولت آمریکا برنامة بمب‌گزاری و آدمکشی در دست تهیه دارند،   «ایران به اندازة کافی منزوی شده.»   رنج بی‌جهت بر خود هموار نکنید.  آنچه شما می‌خواهید در برابرش قد علم کنید روند غیرقابل اجتناب «خروج» ایران از دایرة محدود و تنگ منافع واشنگتن است؛  روندی که ایران را به سوی قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای می‌کشاند.   همین «خروج» ایران از مدار واشنگتن است که سروصدای همة نانخورهای‌تان را به هوا بلند کرده و از مقام معظم گرفته تا «رسماًجانی» و قبیلة عراقی‌های حاکم بر قوای مقننه و قضائیه همه جیغ‌وفریادشان از دست احمدی‌نژاد به آسمان برخاسته!   

ولی اگر احمدی‌نژاد حق انتخاب ندارد؛   واشنگتن و متحدان‌اش،   در رأس‌شان  حرمسراداران شریف صحرای حجاز نیز حق انتخاب نخواهند داشت و می‌باید این چرخش تاریخی را قبول کنند.   ایران همسایة آمریکا نیست،   و واشنگتن با اعزام صدها هزار تفنگچی و چماق‌کش و به راه انداختن حکومت‌های «مردمی» و «اسلامی»‌ نمی‌تواند همسایة ایران بشود.   همسایگان واقعی ما همان‌های‌اند که به جبر جغرافیای سیاسی منطقه از دیرباز همسایة ما به شمار می‌رفته‌اند؛    طبیعی است که تأثیرات این همسایگی به مراتب از آن «همجواری منافع» بیشتر و رساتر شود.   چرا که «همجواری منافع» شما با ملت ایران نیست.   شما «هم‌جوال» دولت‌های جنایتکار،   باندهای ضدایرانی و لات‌های خیابانی هستید،  و این «هم‌جوالی» با فرار مدیرکل بانک ملی به کانادا و همین «دستگیری‌ها» در آمریکا،  در هر گام علنی‌تر و واضح‌تر می‌شود.    اگر «رابطة» منطقی و جغرافیائی‌ای که ایرانی در برابر آن قرار گرفته قبول ندارید،   بدا به حال‌تان؛   خواه نا خواه این شربت به گلوی مبارک‌تان ریخته خواهد شد!    

فقط در این میان می‌ماند تکلیف ما ملت با همجواری‌های واقعی و تاریخی‌‌مان؛   تکلیف ما با شرایط «جغرافیای» استراتژیکی که از هر نظر تازگی دارد و می‌باید در چارچوب منافع ملی از نو تعریف شود.   خلاصه بگوئیم،  می‌ماند چگونگی دفاع از منافع ملت ایران در این میانه.           

 











...









       


 

   



Share




هیچ نظری موجود نیست: