۱۰/۰۹/۱۳۸۹

پشک و باسلق!



در شرایط کنونی جهان پدیده‌ای به نام «انتخابات» هم از اهمیت زیادی برخوردار شده، و هم به صورتی که می‌بینیم در ترادف کامل با «دمکراسی سیاسی» قرار گرفته. به طور مثال، بحرانی که اخیراً در کشور ساحل‌عاج بر محور تنش‌های انتخاباتی به راه افتاده در عمل چندین قدرت جهانی را در این کشور «غارت شده» در برابر یکدیگر قرار داده. چنین به نظر می‌رسد که غارت و چپاول کشورهای جهان سوم، و سرکوب مخالفان این روند قرار است از این پس با تکیه بر پدیده‌ای به نام «انتخابات» و اعتراض به نتیجة فرضی آن صورت گیرد. فراموش نکنیم که «انتخابات» فی‌نفسه هیچ ارتباطی با «دمکراسی سیاسی» ندارد، و جایگزینی این ریاست جمهور با آن یک نیز نمی‌تواند پیوندی با حقوق ‌شهروندی و رعایت مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر داشته باشد. مطلب امروز را به توهماتی اختصاص می‌دهیم که توسط کانال‌های تبلیغاتی جهانی پیرامون «انتخابات»، «دمکراسی سیاسی» و نهایت امر حقوق شهروندی به راه افتاده.

پس نخست نگاهی داشته باشیم به پدیدة «انتخابات»! از منظر «تئوریک» اصل بر این است که دمکراسی سیاسی می‌باید در ارتباط با پدیده‌ای به نام «انتخابات» شکل گیرد. البته در این «اصل» جای بحث و گفتگو نیست؛ انتخابات همیشه به عنوان بخش غیر قابل تفکیک یک دمکراسی وجود داشته و خواهد داشت! اما این جزء هرگز نمی‌تواند در ترادف با کل، یعنی تمامیت دمکراسی قرار گیرد. به عبارت دیگر، هر جا انتخابات برپا می‌شود، الزاماً نه دمکراسی برقرار است، و نه این انتخابات نهایت امر به استقرار دمکراسی سیاسی در جامعه منجر خواهد شد. دلائل نیز فراوان است، هر چند در مطلب فعلی از بسط و گسترش آن خودداری می‌کنیم.

با این وجود ارجاع به چند نمونة تاریخی کارساز خواهد بود. به طور مثال، در اتحاد جماهیر شوروی سابق بیش از تمامی دمکراسی‌های جهان غرب «انتخابات» صورت می‌گرفت! از انتخابات محلی حزب کمونیست گرفته، تا انتخابات اتحادیه‌ها، تشکل‌های رنگارنگ و حتی شوراهای کارگری، دانشجوئی، روستائی، پیشه‌وری، و ... شمار این «انتخابات» به مراتب از تعداد انتخاباتی که به طور مثال در کشور انگلستان صورت می‌گرفت بیشتر بود. ولی نه اتحاد شوروی خود را یک دمکراسی به شمار می‌آورد، و نه جهانیان این «اتحادیه» را به چشم یک دمکراسی سیاسی می‌نگریستند. دلیل نیز روشن بود؛ این انتخابات در قلب حاکمیتی صورت می‌گرفت که تمامی روابط اجتماعی، سیاسی، مالی و اقتصادی و صنعتی کشور را تحت نظارت مستقیم کادرهای دولتی قرار داده بود. در چنین شرایطی، حتی اگر همه ساله ده‌ها انتخابات برگزار شود، کسی نمی‌تواند از دمکراسی سخن به میان آورد.

از طرف دیگر، همانطور که این روزها شاهدیم، در کشور ساحل‌عاج «انتخابات» برگزار شده، و در برابر آنچه «افکار عمومی» خوانده می‌شود نامزدی بر نامزد دیگر پیروز شده، ولی این روند «رأی‌گیری» را حتی اگر تقلبی در آن صورت نگرفته باشد نمی‌توان دمکراسی خواند. در تاریخ کشوری به نام ساحل‌عاج، چه در فردای جنگ دوم جهانی، یعنی زمانیکه اینکشور موجودیت رسمی یافت و از چنگ استعمار مستقیم خارج شده پای به مرحلة «استعمارنوین» گذاشت، و چه در شرایط کنونی، هرگز مسئله‌ای به نام حقوق شهروندی در ساختار «نئوکولونیال» حاکم مطرح نشده.

تا به امروز در ساحل عاج معضل زیست مردمان تحت حمایت ساختارهای حقوقی به صورتیکه «حقوق شهروندی» را به رسمیت بشناسد، و یا از طریق برقراری زمینة مناسب جهت آزادی بیان، مطبوعات، احزاب، ادبیات و فعالیت‌های هنری حضور انسان‌ها را در فعالیت‌های اجتماعی، فرهنگی و مالی و اقتصادی کشور «قانونمند» کنند مشاهده نکرده‌ایم. مردمانی که در ساحل‌عاج زندگی می‌کنند، «شهروند» به شمار نمی‌آیند! چرا که حقوق ‌شهروندی آنان از طرف دولت‌ و تشکیلات اداری، قضائی، نظامی و ... رعایت نمی‌شود. در چنین شرایطی این سئوال مطرح خواهد شد که اصولاً به قدرت رسیدن فرد «الف» در تخالف ظاهری و یا واقعی با فرد «ب» در روند مسائل کشور چه تغییری می‌تواند ایجاد کند؟

به صراحت بگوئیم، اگر آقای «رولان باگ‌بو» در پست ریاست دولت ساحل‌عاج ابقاء شوند و یا مخالف ایشان، «ال‌اسان واتارا» جایگزین وی گردد، هیچ تغییری در روند مسائل ایجاد نخواهد شد. چرا که آقای «واتارا» سال‌ها و سال‌ها در همین رژیم دست‌نشانده و استعماری در پست نخست وزیری لنگر انداخته بودند. امروز برخی سیاست‌های بزرگ مایل‌اند که «باگ‌بو» به کنار رفته این یک «رئیس دولت» شود! حکایت همان «خواجه علی» و «علی خواجه» است. اینکه گروهی مردمان گرسنه و پابرهنه برای به قدرت رساندن «واتارا» و حذف سیاسی «باگ‌بو» به خیابان‌ها بیایند، هیاهو به راه اندازند، و جان خود را در این راه از دست بدهند برای ما ایرانیان یادآور خاطرات بسیار تلخی است.

خاطراتی که به صراحت ثابت می‌کند، حداقل تا آنجا که به سیاست‌های بزرگ جهانی مربوط می‌شود، کشور ایران و کشور استعمارزده‌ و مفلوکی همچون ساحل‌عاج که حتی زبان رسمی‌اش را تاریخچة استعماری تعیین کرده، هیچ اختلافی با یکدیگر ندارند. ایران با بیش از سه هزار سال تاریخ، درست در کنار ساحل‌عاج نشسته؛ نگاه استعمار به ایران و ساحل‌عاج یک‌سان است، و حکایت «قیام» واتارا بر ضد باگ‌بو همان قصة «شیرین» مبارزات آزادیخواهانة میرحسین موسوی است بر علیه احمدی‌نژاد!

امروز روند مسائل در سطوح مختلف جهانی به صراحت نشان می‌دهد که سیاست‌های بزرگ ترجیح می‌دهند جابجائی مهره‌ها در رژیم‌های دست‌نشانده اینک‌ از طریق «صندوق‌های» رأی‌گیری به انجام رسد، نه از مسیر کودتای نظامیان نوکرمنش. حال باید پرسید این روند «نوین» آیا یک «پیشرفت» برای جامعة بشری به شمار می‌آید یا یک «پس‌رفت»؟ به استنباط ما نه پیشرفتی حاصل شده و نه پس‌رفتی به وجود آمده، این یک تغییر روش است که به دلیل حضور گسترده‌تر سیاست‌های «متخالف» و نبود نظارت تام و تمام از طرف سیاست‌های استعماری بر برخی محدوده‌های غارت ‌شده به وجود آمده. خلاصه بگوئیم، تا حدودی کنترل منابع «غارت» از دست بعضی‌ها بیرون رفته، رقبا متعدد شده‌اند، و این است دلیل «آزادیخواهی‌هائی» که اینک در سطوح مختلف جهانی در بوق گذاشته شده. خلاصه بگوئیم، در روند غارت و چپاول ملت‌ها و تحمیل «اقتدار جهانی»نوعی «چندصدائی» به وجود آمده.

اینجاست که باز هم باید به مسئلة «انتخابات» و رأی‌گیری بازگردیم. به طور مثال، چند روز پیش در «بلاروس» نیزانتخابات کذائی را به راه انداختند و دیکتاتور شناسنامه‌داری به نام «لوکاشنکو» که چهره‌اش هر روز بیش از روز پیش به استالین شبیه می‌شود، برای «هزارمین» بار با اکثریتی «خردکننده» به ریاست جمهوری این کشور پیشرفته و بسیار دمکراتیک دست یافت! یک دعوای چند ساعتی نیز در خیابان‌ها به راه انداختند، ولی زمانیکه کرملین رسماً اعلام داشت، مسائل بلاروس «داخلی» است، دکان مبارزات آزادیخواهانه آناً تعطیل شد. چرا که نفوذ کرملین در بلاروس آنچنان گسترده‌ است که آمریکا، اروپا، چین و دیگر قدرت‌های جهانی حرفی برای گفتن در این کشور ندارند. آقای لوکاشنکو به عنوان کارگزار «مارک‌دار» کرملین از صندوق‌ها بیرون آمدند، این روند «زیبا» و شیرین و شکیل را هم «انتخابات» نام نهادند و احدی نیز «مبارزات» آزادیخواهانه به راه نینداخت.

ولی در ساحل‌عاج از آنجا که نفوذ تام و تمام و همه‌جانبه، همچون نمونة بلاروس وجود ندارد، همین سیاست‌های غارتگر جهانی رسماً به جان یکدیگر افتاده، چندین ساده لوح پابرهنه و گرسنه و بیچاره را هم در راه «انتخابات» کذا به کشتن داده‌اند! شاید کاخ‌سفید در پس این نمایشنامه‌ها آیندة روشنی برای «دمکراسی» دیده باشد، ولی در عمل این نوع دمکراسی فقط درد عمه‌جان جرج بوش را درمان خواهد کرد؛ نه مشکل ملت‌های تشنة دمکراسی را.

ولی از آنجا که همة راه‌ها به «رم» ختم می‌شود، بحث «شیرین» دمکراسی در جهان اینترنت و اتم و فضا نیز نهایت امر به انتخابات در «جمکران» می‌رسد. همانطور که در مطالب پیشین، خصوصاً در وبلاگ «اصول و طویله» تشریح کرده‌ایم، حکومت اسلامی در راه انتخابات آینده با بن‌بستی ساختاری روبروست. نخست اینکه بسیاری از شهرنشینان ایران دیگر حاضر به قبول گربه‌رقصانی‌هائی از قماش 22 خرداد نیستند؛ دست سیاست‌های جهانی در خلق این صحنه‌گردانی‌ها بیش از این حرف‌ها رو شده. از سوی دیگر، دولت اسلامی در چارچوب الزامات جهانی و تدابیر اربابان فرامرزی‌اش مجبور است به هر قیمت که شده سفرة ابله‌پسند انتخابات را به هر ترتیب «آراسته» و «پیراسته» در برابر دیدگان ارباب بگستراند و در این سفرة هفت‌رنگ «پشک و چمین‌هائی» که در آستین دارد، به عنوان «راحت‌الحلقوم» یا همان «باسلق» خودمان به ملت تحمیق شدة ایران حقنه کند. به همین دلیل است که باز هم پای افرادی از قماش ملاممد خاتمی به «رادیوفردا» باز شده، و رادیوی کذا که در واقع سخنگوی سازمان اطلاعات آمریکاست، در گزارشی مفصل بحث «شیرین» انتخابات و مخالفت‌های شدید کیهان و دیگر «لنگی‌ها» و «لختی‌های» حکومت اسلامی با ملاممد را حسابی در بوق گذاشته. بله، روز چهارشنبه 8 دی‌ماه 1389، رادیوفردا از قول حضرت خاتمی می‌نویسد:

«شرایط خاتمی برای شرکت در انتخابات: آزادی زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و اجرای قانون اساسی»

نمی‌دانم چرا در تصویری که «رادیوفردا» از ایشان چاپ کرده، پک و پوز ملاممد، با آن عمامة سیاه و مکش‌مرگ‌ما تا این حد به «واتارا» و «باگ‌بو» شباهت یافته؟! باید حکمتی در کار باشد. رادیوی کذا در ادامة گزارش خود، از قول ملاممد می‌گوید، شرط شرکت اصلاح‌طلبان در «انتخابات» همان است که در بالا گفتیم! ولی ما از جناب ملاممد می‌پرسیم،‌ چرا سرکار عالی طی سال‌های دراز که سرپرست کیهان، وزیر ارشاد اسلامی و رئیس جمهور این حکومت بودید، جهت شرکت در «انتخابات» شروط بالا را مطرح نمی‌کردید؟ چه شده که امروز اینهمه «متوقع» و پایبند به اصول «قانونی» شده‌اید؟ مگر حضور سی سالة سرکار در رأس امور کشور از مشروعیت «قانونی» برخوردار بوده؟ نکند مقصود سرکار از این سخنان «سنجیده» این است که طی آن سال‌ها، با رعایت قانون اساسی جمکران، هم «انتخابات آزاد» صورت می‌گرفت و هم آزادی زندانیان سیاسی تأمین شده بود! اگر چنین باشد باید ازحضور شیادتان بپرسیم قانون اساسی جمکران از چه تاریخی به زیر پای گذاشته شده؟ منتظر پاسخ نباشیم! مسلم بدانیم اگر «رولان باگ‌بو» جوابی داشته باشد، خاتمی و احمدی‌نژاد و میرحسین موسوی هم جوابی خواهند داشت. اینان هیچ پاسخی ندارند، بلندگوهای زنگ‌زده و پیش‌پاافتادة استعمارند، هر آنچه «فرمایند» از حلقوم این طوطی‌صفتان تحت عنوان «سخنرانی» به بیرون پرتاب خواهد شد.

ولی تا آنجا که زمینة کار اصلاح‌طلبان نشان داده، شعار «آزادی زندانیان سیاسی» به معنای بازگذاشتن دست عوامل اینان جهت ایجاد آشوب و هیاهوی خیابانی است. یک روز تحت عنوان مبارزه با «بدحجاب»، روز دیگر تحت عنوان «آزادی دانشگاه»، و خدا می‌داند تحت چه عناوین خلق‌الساعة دیگری. اصولاً اصلاح‌طلبان همان «خط لعنتی امام» گور به گور شده هستند، کارشان هم از روز نخست بلوا، آشوب و ریختن آب به آسیاب آمریکا بوده.

مسیری که امروز پیروان این «خط لعنتی» در پیش گرفته‌اند کاملاً روشن است. اینان می‌خواهند از طریق هیاهو و پوچ‌گوئی‌هائی از قماش رعایت «قانون اساسی»، «آزادی» زندانیان سیاسی، آزادی انتخابات و شعارهای دهان‌پرکن، در ظاهر خود را مخالف تمامیت‌خواهی‌های این دستگاه استعماری جا زده، بی‌آبروئی و رسوائی حکومت اسلامی را جبران کرده و به قول معروف آب رفته را به جوی بازگردانند. ولی باید پرسید، کدام قانون اساسی، کدام زندانی سیاسی، کدام انتخابات؟ این قانون اساسی که در پایان هر ماده‌ای که به حقوق انسان‌ها اختصاص یافته، عبارت لعنتی «اگر بر خلاف اسلام نباشد» را ضمیمه کرده کدام آزادی را برای ایرانی می‌خواهد؟ آزادی زیستن تحت قیمومت مشتی ملا و آخوند؟ این آزادی ارزانی سرکار و برادر لات و ولگردتان که به دستور سازمان سیا از دیوار سفارت آمریکا بالا رفت تا این «مخمصه» را برای ملت ایران سوغات بیاورد.

«درد» سرکار عالی با درد ملت ایران هیچ ارتباطی ندارد، آزادی‌تان نیز با آزادی‌ای که ملت می‌خواهد در تضاد قرارگرفته؛ آزادی شما باز گذاشتن دست قداره‌کشان در خیابان برای حمله به زنان و جوانان است. این شما و همفکران‌ کج‌اندیش و بی‌وطنان‌تان نبودید که بساط «مبارزه با بدحجابی» در این کشور به راه انداختید؟ این میرحسین موسوی و همسر «نامحترم‌اش» نبودند که طی 8 سال با هنگ‌های «حزب‌الله»، چهرة شهرنشینان ایران را از قرن بیستم به دوران قجر بازگرداندند؟ این سردار سازندگی مورد احترام سرکار نبود که پس از پایان «جنگ تفریحی» لات‌ولوت‌ها را در سازمان «انصارحزب‌الله» متمرکز کرد و با برپائی نمازجماعت بر سرچهارراه‌ها دست به اشغال خیابان‌ها و حمله به رهگذران می‌زد و وسیلة سرکوب و ایجاد وحشت در میان شهرنشینان شده بود؟ جواب تمامی این سئوالات مثبت است. و به همین دلیل سرکار می‌باید برای همیشه پای لعنتی‌تان را از سیاست این کشور بیرون بگذارید؛ چرا که حنای گندیده‌تان دیگر رنگی ندارد. البته ملاممد از این واقعیت آگاه است؛ او می‌خواهد خروج اجباری از فضای سیاست کشور را به گردن تمامیت‌خواهی‌های یک لات و بی‌سروپا بیاندازد که خودش، به دستور اربابان‌ سر کار آورده!

ولی آقای خاتمی و همیاران‌شان خیلی اشتباه کرده‌اند، چرا که اگر در گربه‌رقصانی‌های 22 خرداد 88 احمدی‌نژاد به عنوان «شخصیت پلید» پای از صندوق‌های تقلب و صحنه‌گردانی و ضدیت با منافع ملی بیرون گذاشت، موضع میرحسین موسوی و اصلاح‌طلبان به هیچ عنوان مستحکم‌تر از گذشته نشد؛ کاملاً بر عکس! چهرة واقعی اینان و همگامی‌های علنی‌شان با عوامل سرکوب، به صراحت در برابر ایرانیان عیان شد. همگان دیدند که مشتی آدمکش که کارمندان و کارگزاران دوران حکومت هم‌اینان بوده‌اند، در زندان‌هائی دست به جنایت می‌زنند که پیشتر توسط همین ملاممد و میرحسین و «لات‌الله» آماده و مجهز شده بود. کودتای لعنتی 22 خرداد 88 هر نکبتی برای ما ملت به ارمغان آورد، یک نعمت بی‌بدیل نیز داشت، علنی شدن نقش ملا و ‌آخوند در سرکوب ملت ایران و خوش‌رقصی اینان برای دولت‌های استعماری. فراموش نکنیم که امروز نیز هنوز از تریبون «رادیوفردا» سخنان ملاممد را می‌شنویم! رادیوئی که جز «آزادی و سربلندی» برای ملت ایران نخواسته و نمی‌خواهد!

به استنباط ما، ملت ایران در میعادهای آینده در عمل نشان خواهد داد که به عملیات «انتخابات بازی» قدرت‌های بزرگ آنقدرها که برخی محافل امید بسته‌اند میدان نمی‌دهد. انتخابات آینده در کشور، می‌باید توسط ملت ایران و در مسیر مطالبات ملی مصادره شود، و بر این چرخة استعماری نقطة پایان بگذاریم. فقط در این مسیر است که گام به گام کارگزاران استعمار، که امروز خود را دولت و رهبر و مجلس و «مخالفان» معرفی می‌کنند، بالاجبار پای به عقب خواهند گذارد. فرستادن یک ملت پای صندوق‌های تقلب و «رأی‌سازی» اهانت به شعور ملت‌هاست، چنین اهانتی را ایرانی نمی‌باید بپذیرد. بجای بازی در میدان سیاست‌های جهانی این سیاست‌ها را به بازی در میدان ایرانی بکشانیم؛ بجای شرکت در «انتخابات» نمایشی بر پیش‌فرض‌های انتخابات یعنی آزادی مطبوعات، آزادی اتحادیه‌های کارگری و از همه مهم‌تر بر «آزادی بیان» تکیه کنیم.

هر چند سیاست‌پیشگان فعلی در کشورمان از امثال «باگ‌بوی» ساحل‌عاجی و یا لوکاشنکوی بلاروسی ارزش بیشتری نداشته باشند، این پیشینة تاریخی و فرهنگی ایران است که در برهه‌های سرنوشت‌ساز تفاوت ماهوی بین ایران‌زمین با «ساحل‌عاج» و منطقة‌ «بلاروس» را به منصة ظهور خواهد رساند.



هیچ نظری موجود نیست: