۸/۰۲/۱۳۸۹

پیزی و یونسکو!



امروز با نیم نگاهی به شرایط سیاسی کشور این سئوال مطرح می‌شود که انفجارهای سیاسی در ایران، انفجارهائی که نهایت امر می‌باید سرنوشت حکومت کودتای 22 بهمن 57 را یکسره کند، در کدامین میعاد آغاز خواهد شد؟ به تمامی هواداران و دوستداران علنی و زیرجلکی، درونمرزی و برونمرزی رژیم آخوندها و حاکمیت دین‌خوئی در ایران یک واقعیت را همینجا بگوئیم: دیگر امیدی برای باقی ماندن این مبهمات در قدرت سیاسی وجود ندارد. اینبار شمارش معکوس نه در چارچوب منافع کاخ‌سفید، جنگ‌طلبی‌های منطقه‌ای و مقطعی و یا تصمیمات لندن و مسکو، که در مسیر «منطق» تاریخی شکل گرفته. منطق همان ملتی که روزگاری عرب را از این سرزمین راند و دین اجباری را به شیوه‌ای نه چندان توجیه‌پذیر ایرانی کرد، و در بزنگاهی دیگر ترک و مغول و ازبک متجاوز آسیای مرکزی را «ایرانی» نمود. همان ملتی که نهایت امر 150 سال پیش، برای نخستین بار در قارة آسیا پرچم طغیان بر علیه استبداد برافراشت و الهامات مشروطه‌خواهی و حکومت مسئول و قانونی را به میدان سیاست کشاند.

از اینرو نمی‌باید فریب قدرت‌نمائی‌های ظاهری و نمایشی امروزین حکومت اسلامی را خورد. این «قدرت‌نمائی‌ها» فقط تلاشی است تا این نظام بی‌آینده بتواند با تکیه بر آن‌ها بن‌بست سیاسی موجود را از افکارعمومی پنهان داشته، جلب توجه کند و نگاه ملت ایران را به سوی خود بکشاند؛ با زبان بی‌زبانی گدائی اندک توجه و لطفی داشته باشد، و با تزریق سرمایه‌های ملی در قشرهای مشخص اجتماعی ـ این قشرها شمار‌شان روز به روز محدود و محدودتر می‌شود ـ آینده‌ای برای خود رقم زند. و هر چه حکومت اسلامی به نقطة فروپاشی نزدیک‌تر باشد، پر واضح است که این «قدرت‌نمائی‌ها» صولت و شوکت بیشتری خواهد داشت، چرا که نظام جمکرانی‌ها بن‌بست نهائی را نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌بیند و تلاش‌اش جهت فرار از سرنوشت محتوم هر دم تماشائی‌تر می‌‌شود. تعجبی هم ندارد، چه بسا عمال این حکومت آخوندی که خود نیز فریب همین «صحنه‌آرائی‌های» دل‌انگیز تبلیغاتی را خورده باشند!

تاریخ به ما می‌گوید که دقیقاً در همین مراحل «رستم صولتی» است که رژیم‌های تمامیت‌خواه و سرکوبگر دست به ابداعات و اختراعات عجیب و غریب می‌زنند؛ یک‌شبه اهداف و الهامات ملی و میهنی و به اصطلاح «مردمی» از دکان‌هائی بیرون می‌کشند که دیر بازی است دیگر کالای مورد نیاز «مردمان» را بر بساط‌شان نمی‌بینیم! در این مرحله است که گزافه‌گوئی، رجزخوانی، جفنگ‌بافی و ضدونقیض‌گوئی به اوج خود خواهد رسید. در این مرحله است که واقعیات اجتماعی، مالی و فرهنگی همگی در معبدی که حاکمان برای میدان دادن هر چه بیشتر به پرستش خود بر پا کرده‌اند به قربانگاه خواهد رفت تا از این مفر فاشیسم بتواند به اوج خود یعنی «جنون مطلق» دست یابد.

شرایط در کشور، خارج از هر گونه بحث و گفتگوئی، اسیر دست بحران‌هائی‌ فزاینده شده. در زمینة حقوق انسانی به هیچ عنوان «حسابرسی» در کار نیست، همانطور که بازداشت‌های اخیر نیز نشان داد، و همانطور که اعدام‌های بی‌سروصدائی که از آغاز کودتای 22 بهمن 57 سایه شوم خود را بر فضای زندان‌های «سیاسی» گسترده به ما یادآوری می‌کند. رعایت حقوق «انسانی» در هیچ مقیاسی در زمره دلنگرانی‌های حاکمان فعلی به شمار نمی‌آمده و نمی‌آید. جالب‌تر اینکه، اینبار جغد شوم سرکوب، نه تنها در کوچه و خیابان و زندان و بازداشتگاه همه روزه قربانی می‌گیرد، که سایة مرگ را بر آستانة منزلگاه عمال شناخته شدة رژیم نیز ‌گسترانده. این حکومت برای حفظ موجودیتی بس گذرا دست به شعبده‌های عجیبی زده. در زمینة روابط مالی و اقتصادی، کشور را در چارچوب منافع مشتی اوباش شهری اسیر کرده؛ نخست مایملک ایرانیان را به چوب حراج قدرت‌های بزرگ می‌سپارد و هر آنچه از این تاراج «بین‌المللی» باقی ‌ماند، ‌ میان یار غار خود، یا همان اوباش تقسیم می‌کند تا اینان وظیفة اصلی‌ خود یعنی سرکوب ملت ایران را از یاد نبرند. از یاد نبرند که اگر ملت از جای برخیزد دیگر نه از «تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک‌نشان!»

ولی از منظر مشروعیت وضعیت از اینهم خراب‌تر است. رهبر حکومت اسلامی که تا دیروز حمایت فرضی «مردمی» را وسیله‌ای برای جبران «نبود» مشروعیت «حوزوی» معرفی می‌کرد، و به قول خودش مخالفان حضور وی در منصب «ولایت‌فقیه» می‌بایست به دلیل حمایت گستردة «مردمی» بر این عدم مشروعیت چشم فرومی‌بستند، امروز در مسیر عکس سیلاب فاشیسم ولایت‌فقیه قایق شکستة رژیم را به پیش می‌راند! با برنامه‌ریزی سفر به قم، خامنه‌ای این پیش‌فرض کلی را به میدان سیاست کشور وارد کرد که دیگر حمایت «مردمی» از کف رفته، از اینرو «ولی فقیه» در واپسین روزهای موجودیت خود جهت کسب حمایت «حوزوی» می‌باید به شیوة کودکانه‌ای که شاهد بودیم دست به تقلا و هیاهو بردارد! اینهمه در شرایطی که از روز نخست نه حمایت مردمی‌ای در کار علی خامنه‌ای بوده، و نه اینکه امروز این «معمم» قادر به کسب حمایت «حوزوی» خواهد شد؛ بهترین دلیل آنکه تلویزیون جمکران نیز نتوانست به آنچه اصولاً وجود خارجی ندارد «پوشش» دهد!

در زمینة استراتژیک و منطقه‌ای نیز شرایط فعلی فوق‌العاده متناقض و متزلزل است. فالانژهای لبنان، طالبان افغانستان، شیخ‌های خلیج‌فارس، رهبران دست‌نشاندة آنکارا و اسلام‌آباد و ... و خصوصاً دست‌نشاندگان ارتش یانکی‌ها در عراق که همگی در «فلسفة انقلاب» حضرت امام خمینی از جمله «اذناب» شیطان بزرگ معرفی می‌شدند، اگر دیروز متحدان زیرجلکی حکومت جمکران بودند، امروز از جمله متحدان اصلی، نمایشی و تبلیغاتی «انقلاب اسلامی» به شمار می‌آیند! این «متحدان» در فرودگاه‌ها به استقبال احمدی‌نژاد و دیگر «مقامات» انقلاب اسلامی ‌آمده، دست‌های اینان را به گرمی در برابر دوربین خبرنگاران می‌فشارند. می‌باید پرسید، بر روی میز استراتژی‌های منطقه‌ای آیا برای حکومت اسلامی، که موجودیت خود را با «چپ‌نمائی» و «راست‌روی» آغاز کرد، و با تکیه بر پوپولیسم این موجودیت ننگین آخوندی را طی سه دهه بر اریکة قدرت محفوظ داشته، کارت برنده‌ای هم باقی مانده؟ پاسخ بسیار روشن است؛ دیگر هیچ کارت برنده‌ای وجود ندارد. تمامی مسیرها یا بسته شده، و یا درگاهی‌‌های‌شان در حال فروریختن بر سر همین حکومت است.

ولی همانطور که گفتیم در چنین شرایطی است که فاشیسم پای به مرحلة جنون «نهائی» خود می‌گذارد. ابداع پدیدة نیست‌ در جهانی به نام «علوم انسانی اسلامی»، در عمل یکی از مهم‌ترین گام‌ها در همین مسیر رسوائی و جنون می‌باید تلقی شود. آنان که بساط این «بحث» دبستانی را گشوده‌اند به صراحت از ابعاد نجومی چنین جفنگ‌گوئی‌هائی بی‌اطلاع‌اند. اینان بر این باورند که از آنجا که علمی به نام «جامعه شناسی» گویا قرار است «جامعة بشری» را بررسی کند، و جامعه نیز از دورة «خیمه و خر‌گاه» صدر اسلام در صحرا و بنی‌امیه در شام و بنی‌عباسی در بغداد همواره بوده که امروز هست، یعنی مرکز تجمع «مردمان»، پس می‌توان در مورد چند و چون آن به «بحث و گفتگو» نشست و در بارة علم جامعه‌شناسی «مسلمین» نیز رایزنی کرد! اینان نمی‌دانند که مباحث پایه‌ای در جامعه‌شناسی، مباحثی که دورکیم و وبر طی سدة گذشته پایه‌گذاران آن بوده‌اند دیرزمانی است که از این علم رخت بربسته.

امروز جامعه‌شناسی بیشتر از آنچه علم بررسی جوامع بشری به شمار آید علم استنتاج «بهینه» از آمار، احتمالات و صورت‌بندی‌های فوق‌پیچیدة ریاضی شده. به جرأت بگوئیم، جامعه شناسی در هزارة سوم میلادی به مراتب بیش از مهندسی راه‌وساختمان با ریاضیات فوق پیشرفته همسو است. این جامعه‌شناسی‌ای که بعضی آخوندها با مطالعة چند نسخه از ترجمة آثار دورکیم و وبر و یا برخی «لفاظی‌های» محافل ‌روشنفکرنمای غربی در ذهن خود ساخته‌اند متعلق به قرن گذشته است، نه امروز. خلاصه بگوئیم، بحث فلسفی و پایه‌ای در جامعه‌شناسی بیش از نیم قرن است که به طور کلی تعطیل شده.

روانشناسی نیز در همین مسیر قرار دارد؛ اینبار با شتاب و سرعت و گستره‌ای به مراتب وسیع‌تر! انسان‌شناسی «فروید» نیز امروز در کتابخانه‌های غرب در ردة «ادبیات» بایگانی می‌شود! انسان‌شناسی نوین، به هیچ عنوان به تعریف انسان، کنش‌ها و واکنش‌های فرد در برابر جامعه و روابط انسان‌ها توجهی ندارد. امروز گاه بررسی تحولات فیزیولوژیک و بیولوژیک است، هنگامة تحقیق در بارة «انگیزه‌ها» از طریق شبکة دریافت‌هاست! باز هم به جرأت بگوئیم، امروز روانشناسانی که در مدارج بالای آکادمیک تحقیق و تدریس می‌کنند و در زمینه‌های مختلف این علم صاحب‌نظرند، با فیزیولوژی، بیولوژی و سیر تأثیرپذیری انسان از مسیر شبکة «دریافت‌ها» به مراتب بیشتر درگیر شده‌اند تا پزشکان و جراحان! دوران تعریف و بازتعریف «نرمالیته‌ها» در روانشناسی متعلق به اواخر قرن نوزدهم است، نه دهة دوم هزارة سوم میلادی!

ولی اینهمه دوای درد جنون فاشیسم را نخواهد کرد. از زمانیکه حکومت اسلامی تحت عنوان «اسلامی» کردن دانشگاه‌ها با کمک اوباشی از قماش حاج‌فرج دباغ، «دکتر» حبیبی، جلال‌الدین فارسی، و بعدها با شرکت فعال آقای میرحسین موسوی و خاتمی و دیگر لات‌ولوت‌های «امام» و اسلام دست به تصفیة دانشجو و دانشگاهی زد، علم و صنعت و تفکر و هنر و موجودیت انسان‌ها را نیز در حیطة دانشگاه‌ها «تصفیه» کرد. آنچه امروز بساط‌اش پس از سه دهه علنی شده، همان نیات و خواست‌های دیرینة اینان است که امروز علناً از آن سخن به میان می‌آورند. امروز است که «مست» از بادة «پیروزی» عربدة علوم انسانی اسلامی سر می‌دهند. بله، همزمان با علنی شدن روابط «دیرین» حکومت اسلامی با فالانژهای آدمکش لبنان، همزمان با دیدار یک آخوند «کودک‌بارة» محفل واتیکان از قم، همزمان با ساخت‌وپاخت‌های احمدی‌نژاد با سرمایه‌سالاران در نیویورک، ملت ایران می‌باید دریابد که این حکومت مفلوک، حکومتی که «مغزهای متفکرش» به قول شادروان هدایت، درگیر «شک میان دو و سه‌اند»، از دیر باز دانشگاه، تفکر علمی و دانشگاهی را نمی‌خواست. امروز «علوم انسانی» است، فردا کار به فیزیک و شیمی نیز خواهد کشید.

فوت کردن در آستین دانشگاه و دانشگاهی، حتی از انواع «اسلامی» آن، دنبالیچه‌ای است بر همان سیاست‌های مردمفریب «نبرد با آمریکا»، و حمایت‌های فرضی حکومت اسلامی از مستضعفان و پابرهنه‌ها. عربده‌های مردمفریبی که فقط در مقاطع ویژه‌ای از حلقوم عمال فاشیسم اسلامی بیرون می‌آید، و زمانیکه این تبلیغات دیگر به کار «کلان ـ ‌سیاست‌های» استعماری نیاید سریعاً با دیگر «عربده‌ها» جایگزین خواهد شد.

جالب اینجاست که سازمان یونسکو نیز فرصت را در این روز و روزگار مغتنم شمرده! واقعاً اگر به دقت بنگریم اینان نیز همزمان در بوق فاشیسم اسلامی می‌دمند! دقیقاً در این شرایط اسف‌بار که نه تنها ایرانی در پنجة یک فاشیسم «سخت‌جان» گرفتار آمده، که ریشة تفکر علمی و دانشگاهی نیز رسماً از سوی اوباش حکومت اسلامی به زیر سئوال برده می‌شود، یونسکو بر برگزاری «روز جهانی فلسفه» در حکومت اسلامی مهر تأئید می‌زند! باید پرسید چرا زمانیکه شورای امنیت سازمان ملل، بدون هیچ دلیلی ملت ایران را اینچنین مستبدانه تحریم اقتصادی می‌کند و از قدرت‌های بزرگ برای چپاول اموال و دارائی‌های ملت ایران دعوت رسمی به عمل می‌آورد صدائی ‌از «روشنفکران» یونسکونشین شنیده نمی‌شود؟ ولی زمانیکه در همین حکومت انسان‌ستیز برنامة «تفریحی» به راه می‌افتد، و لات‌ولوت‌های «ولایت» و دستگاه مفتخوری «عمال» یونسکو با پول این ملت غارت شده بساط بخوربخور و سورچرانی به راه می‌اندازند، همگی «حامی» ایران شده، با شعار «پشتوانۀ غنی فکری و فلسفی متفکران ایرانی» سر سفرة این ملت حضور به هم می‌رسانند؟

باید از سازماندهندگان «محترم» یونسکو بپرسیم، کدام فلسفه، کدام انسان، کدام جامعه در شرایط فعلی در کشور ایران وجود خارجی و ملموس و قابل تأمل دارد که برای بررسی این مفاهیم «کنفرانس» به راه می‌اندازید؟ تمامی این مفاهیم در ایران معاصر توسط عامل سرکوب فاشیسم «نفی» شده، و شما که خود را صاحب نظر در امور فرهنگی جا زده‌اید چگونه به خود اجازه می‌دهید در بطن یک فاشیسم ضدبشری پیرامون مسائلی همچون «فلسفه و فرهنگ»، «فلسفه و انسان» و ... بحث و تبادل نظر آغاز کنید؟ باید پذیرفت که مسخرگی، اهانت به شعور ملت‌ها، لودگی و به زیر پای گذاردن ارزش‌های جهانی و آرمان‌های ملهم از «اعلامیة جهانی حقوق بشر» دیگر حد و حدودی نمی‌شناسد. امروز پیام‌آوران «جهانیت انسان» با اوباشی سر یک میز نشسته و لقمه می‌زنند که اصولاً «انسان» در مفهوم معاصر را به رسمیت نمی‌شناسند؛ چنین انسانی از منظر اینان مستوجب «مجازات» هم هست! ولی مسلم بدانیم یونسکو به این اعتراض پاسخی نخواهد داد؛ شاهدیم که از دیرباز روند کلی مسائل در جهان معاصر بر پایة ظاهرسازی و قبول سرکوب ملت‌ها در مسیر منافع محافل پایه‌ریزی شده. ولی ما ملت وظیفه داریم صدای اعتراض خود را تا آنجا که امکان دارد به گوش جهانیان برسانیم، و در انجام این وظیفه کوتاهی و قصور نابخشودنی است.

با این وجود، اگر مجموعه «ضدونقیض‌گوئی‌های» این حکومت و اعمال مسخره‌اش نهایت امر می‌باید به فروپاشی این حاکمیت «شترگاوپلنگ» بیانجامد، ملت ایران اینبار نمی‌باید با آیندة سیاسی خود همچون میعادهای گذشته: شهریور 1320، 28 مرداد، 22 بهمن و ... برخوردی دبستانی و ابتدائی داشته باشد. یادمان نرود که «بلوغ» فقط متعلق به افراد حقیقی و حقوقی نیست؛ ملت‌ها نیز می‌باید به مرحلة بلوغ برسند.‌ همیاری قشرهای مختلف ملت ایران جهت شکل‌دادن به یک حکومت مسئول در کشور می‌باید نخستین مرحله در شکل‌گیری همین بلوغ سیاسی و اجتماعی تلقی شود. و در کمال تأسف در همینجا بگوئیم، مشکل ما ملت با فروریختن کاخ پوشالی حکومت اسلامی حل نخواهد شد، مشکل اصلی تازه آغاز می‌شود. پرسش این است، بجای حکومت اسلامی چه نوع حکومتی می‌خواهیم؟





هیچ نظری موجود نیست: