۴/۰۵/۱۳۸۷

افشاگری ابریشمین!



در شرایط فعلی سئوال جالبی می‌توان مطرح کرد: آیا حکومت اسلامی در وضعیت کنونی امکان حفظ موجودیت دارد یا خیر؟ البته همانطور که می‌دانیم جواب این پرسش از نخستین روزهائی که یک جماعت اوباش به دست اجنبی بر سرنوشت مملکت حاکم شد، از نظر بسیاری ناظران منفی بوده؛ چه کسی می‌تواند در یک مملکت، برای چنین حکومت وابسته و سرکوبگری امتدادی تاریخی قائل باشد؟ چنین امتدادی وجود نخواهد داشت، و تا به امروز فقط به یمن حمایت‌های اساسی از جانب سرمایه‌داری آمریکا و اروپای غربی، ضایعة سیاسی و اجتماعی‌ای که حکومت اسلامی لقب گرفته، توانسته به موجودیت‌اش ادامه ‌دهد. ولی این حمایت‌ها، که از نخستین روزهای کودتای ننگین 22 بهمن، و با در نظر گرفتن عطر و بوی فضای «ضدآمریکائی»‌ کشور به صورتی زیرجلکی صورت می‌گرفت، امروز به سرعت «حجاب» اسلامی خود را از دست می‌دهد، و حاکمیت جنایتکار ایالات متحد، پس از سه دهه همکاری با اوباش دست‌نشانده‌ای که کشورمان را به اشغال خود درآورده‌اند، ناگزیر از علنی کردن روابط سیاسی «شیطان‌بزرگ»‌ با «امام‌حسین مظلوم» می‌شود.

بله، سناریوی تئاتری که گروه برژینسکی، مشاور «اعظم» حضرت جیمی‌کارتر رئیس جمهور آمریکا از نخستین روزهای به قدرت رسیدن «اوانجلیست‌‌ها» در کاخ سفید به رشتة تحریر در آورده بود، اینک سه دهه است که در پایتخت و شهرهای بزرگ کشورمان همه روزه به صحنه برده می‌شود، و از قبل این «تئاتر» مشئوم و نفرت‌انگیز طی همین سه دهه مملکت ایران را یکصدسال در همة زمینه‌ها به عقب برده‌اند. تیغ‌کشان و جاهلان محل جایگزین نیروهای انتظامی شدند؛ رهبری سیاسی مملکت در کف مشتی رمال و روضه‌خوان قرار گرفت؛ قوة قضائیه و دادگستری در چرخشی یکصدوپنجاه‌ساله تمامی آرمان‌‌های انقلاب مشروطه را از دست داده، تیول آخوندها و بچه‌آخوندها شد؛ وزارتخانه‌ها و تشکیلات دولتی در اختیار قماش‌فروشان و بازاریان و حجره‌داران قرار گرفت؛ و مراکز فرهنگی و تحقیقی نیز مستقیماً در اختیار اوباش و جاسوسان اجنبی! این تصویر آنقدر گویاست که یک کلمه هم در تکمیل آن نمی‌توان اضافه کرد. می‌باید به استعمار در پیشبرد اهداف «والای‌اش» در کشور ایران واقعاً تبریک گفت! چرا که استعمار در هیچ کشوری نتوانسته بود چنین شاهکاری را آنهم در چنین ابعادی به «ثمر» برساند.

ولی از آنجا که «نوش» همیشه «نیش» در پی خواهد داشت، استعمار نیز پس از آنکه سه دهه حکومت اسلامی را به مردم ایران حقنه کرد، از اوج «کرکری‌» خواندن‌ها و «قوقولی‌قوقو» کردن‌هایش افتاد. حکومت استعماری اسلامی، اگر تا دیروز زبان هر فردی را که در برابر ارادة سرکوبگرانه‌اش می‌ایستاد از پس گردن بیرون می‌کشید، و دلگرم به حمایت ‌آدمکشان آمریکائی، در سطح جهانی جنایات‌اش را هم «برخوردهای» انقلابی و «ضدامپریالیستی» جا می‌زد، دیگر به صراحت به فس و فس ‌افتاده، و مدتی است که ما ایرانیان شاهدیم، چگونه اوباش این تشکیلات در تلاش برای گشودن مسیرهای «فرار» از خشم مردم، در هر فرصتی دست به «افشاگری» می‌زنند! نانخورهای «امام» و «حزب‌الله»‌ که تا دیروز بر سر سفرة این ملت چپاول شده از هیچ جنایتی جهت پر کردن جیب‌های خود و سرازیر کردن ثروت‌های ملی ایرانیان به جیب اربابان ینگه‌دنیائی‌شان رویگردان نبودند، اینک که حمایت ارباب از شاهکارهای‌شان از منظر سیاستگذاری‌های بین‌المللی دیگر «شرطی» شده، به یک باره به فکر «حیثیت»، «آبرو»، «شرافت»، و ... افتاده‌اند، و پیوسته این و آن «کله‌خر» عمامه‌ای و کلاهی را به قول خودشان «افشا» می‌کنند!‌ می‌باید از این «از جان‌ گذشتگان» پرسید، طی این سه دهه کجا تشریف داشتید و بر سر کدام سفره لقمه می‌زدید که این «جنایات» را نمی‌دیدید؟ یا این جماعت تا به حال کور بوده‌اند و در همین چند روزه، دست‌ مسیحائی چشم‌های‌شان را «بینا» کرده، یا ریگی به کفش‌های مبارک‌شان است. از این دو حال خارج نیست، و از آنجا که نویسندة این وبلاگ به دست ‌مسیحائی و معجزة سوراخ چاه جمکران و دیگر «چغول‌پغول‌های» عرفی اعتقادی ندارد، می‌باید بررسی را به همان «ریگ» در کفش محدود کنیم.

البته، همانطور که در سفر اخیر، سولانا، «دلال‌محبت» اتحادیة اروپا به ملت ایران تفهیم کرد: استعمار همیشه دوست دارد که در شرایط «برد، برد» باشد!‌ چه کنیم؟ از شرایط «برد، برد» خوش‌شان می‌آید! و در چارچوب همین «برد، برد» بود که محافل استعماری به محض برخورد با راه‌بندهای دیپلماتیک در مسیر منافع‌شان در ایران، نخست دست محمد خاتمی، یک ساواکی مفلوک را به همراه «دانشجویان‌نمایان» خط امام گرفتند، و طی یک مضحکة «انتخاباتی» اینان را بر مسند «تصمیم‌گیری» سیاسی گذاشتند. جزئیات برنامة کودتا را که این شیخک بی‌آبرو برای آمریکائی‌ها در ایران فراهم آورده بود، در وبلاگ‌های متعددی گشوده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم. به هر تقدیر استدلال «برد، برد» استعماری این بود: ملتی که زباله‌هائی چون مصدق و بنی‌صدر را «قهرمان» آزادی می‌داند، به افرادی از قماش «سید اردکانی» نیز رضایت خواهد داد. و در پس این استراتژی، در واقع ایجاد یک حاکمیت سرکوبگر در ایران‌ جهت تحت فشار قرار دادن روسیه مد نظر بود.

این خلاصه‌ای بود از «پروژة» خاتمی! پروژه‌ای که راه به منجلاب بی‌آبروئی برد. اگر فراموش نکنیم،‌ همان روزها هم «افشاگری‌ها» آغاز شده بود. چاپ مطالبی در بارة عالیجنابان سرخ‌پوش و سبزپوش و غیره که در آثار اوباش حزب‌الله در هزاران نسخه در مملکت از زمین و آسمان بر سر مردم می‌ریخت، جای تعمق داشت. چرا که تا پیش از «پروژة»‌ کودتا، در دست داشتن یک جزوة مخالف حکومت می‌توانست حکم اعدام به همراه آورد. از طرف دیگر تمامی این آثار به اصطلاح «ضدرژیم» در چاپخانه‌ها و با جوهر و کاغذ و ماشین‌آلاتی به چاپ می‌رسید، و از طرف شبکه‌ای در کشور توزیع می‌شد که مستقیماً از دولت بودجه دریافت می‌کرد! در واقع دیدیم که این «آثار» قلمی با حمایت کدام محافل و در مسیر کدام سیاستگذاری به یکباره بساط کتابفروشان را به اشغال خود در آورد، هر چند که برای استعمار اینبار «خر باقلا»‌ نیاورد.

بر آب افتادن پروژة کودتای «سید خندان» در ایران، در عمل زمینه‌ساز حملة نظامی به افغانستان و سپس به کشور عراق شد. استعمار غرب به هر قیمتی سعی داشت که دو محور اصلی جغرافیائی را از حیطة نفوذ سیاسی و اقتصادی روسیه به دور نگاه دارد: خلیج‌فارس و آسیای مرکزی! و همانطور که دیدیم، در هر دو زمینه عملاً شکست خورده، ولی برنامه‌ریزان استعمار غرب در ایران، در راه فراهم آوردن خروج اینان از بن‌بست، به حساب خود دست به ابتکار «جالبی» زدند: بیرون کشیدن یک دولت «شبه‌نظامی» از صندوق‌های مارگیری انتخابات جمکران!‌ در برنامة این حضرات، «شبه‌نظامیان» وابسته به محفل احمدی‌نژاد می‌توانستند جهت خروج غرب از بن‌بست‌های افغانستان و عراق، راه ورود ارتش‌های اشغالگر به درون کشور ایران را بگشایند! همان عملیاتی که شاهدیم چگونه بارها و بارها در تبلیغات بوق‌‌های حکومتی و همکاران به اصطلاح «خارج‌نشین» این حاکمیت خودفروخته دمیده شد! و همین چند روز پیش سایت «پیک‌نت» به صراحت سخن از برنامة جنگ آمریکا با ملایان به زبان می‌راند! البته این نوع قلم‌به‌مزد تحلیل نخواهد کرد، «سفارش» می‌گیرد و می‌نویسد! ولی دیدیم که جنگ با «شیطان بزرگ» دیگر رنگ و رخسارش از دست رفته، و احمدی‌نژاد هم که چند جاشوی شپشوی انگلیسی را گرفت تا برای ارتش انگلستان «دعوتنامه»‌ برای حمله صادر کند، خود مجبور شد با گارداحترام آن‌ها را تا فرودگاه «بدرقه»‌ کرده، جعبة شیرینی هم برایشان ببرد. اینبار نیز تیر استعمار به سنگ خورد و نتیجة این بن‌بست بلبشوئی است که اینک در حاکمیت مفلوک جمکران مشاهده می‌کنیم.

پس از «افشاگری‌های» پالیزدار، چند روزی نگذشته بود که جریان افتضاح دانشگاه زنجان به راه افتاد، و اینک حکایت افشاگری‌های جدید عبدالله شهبازی، یکی از فدائیان «مقام‌معظم»، مطرح می‌شود. کار آنقدر بالا گرفته که «مقام‌معظم» نیز در سخنان امروز خود که در خبرگزاری فارس انتشار یافته می‌فرمایند:

« اگر كسي ايراد و انتقادي هم دارد نبايد طوري مطرح كند كه موجب تضعيف مديران شود، بلكه همه بايد كمك كنند تا چنانچه ضعفي هم هست با همدلي برطرف شود.»

البته علی خامنه‌ای معمولاً چنین «وق‌وق‌های»‌ صلح‌دوستانه‌‌ای نمی‌‌‌زد‍! یادمان نرفته زمانیکه استعمار در آستین پاره‌اش فوت می‌کرد، خامنه‌ای معمولاً با دادوفریاد و تهدید به صحنه می‌آمد، تا از «مسئولان» از جان گذشتة حکومت اسلامی در منبر و محراب دفاع جانانه به عمل ‌آورد! مقام معظم آنوقت‌ها برای «دشمنان اسلام»‌ پشت سر هم خط و نشان می‌کشید، ولی دیگر نه خطی مانده، نه نشانی! امروز دندان‌های نیش مقام‌معظم را سیاست‌های استعماری از روی ناچاری از بیخ کشیده‌اند، در نتیجه رهبر هم دم لای پایش گذاشته، خواستار «همدلی»‌ می‌شود! می‌باید پرسید همدلی با چه کسانی؟ با معاونین «انتصابی»‌ حکومت الهی که دختر دانشجو را در اطاق‌های دانشگاه مورد تجاوز جنسی قرار می‌دهند می‌باید «همدلی»‌ کنیم؟ در چه مسیری؟ شاید بهتر بود می‌فرمودید که «همکاری کنیم»! شاید می‌خواهید با آن‌ها که در این وانفسای اقتصادی چشم از گرسنگی هزاران ایرانی بر گردانده، روزی چندین هزار تومان فقط هندوانه به اسب‌های‌شان می‌خورانند، «همدلی» هم بکنید؟ این مردک عمامه به سر اصولاً یادش رفته که واژة «همدلی» معنا و مفهومی دارد که در این زمینه نمی‌توان آنرا مورد استفاده قرار داد. بله، به قول ایشان «ضعفی» هست و می‌باید «همدلی» کرد! «همدلی» کنیم، که مقام معظم تا زمانیکه مردمک چشم‌شان می‌جنبد «ولی‌امر» شیعیان «جهان» باقی بمانند!‌ نان مفت کوفت کنند، و ملتی را هم به گرسنگی بیاندازند. به این می‌گویند «همدلی» و به ایشان هم می‌گویند «رهبر نمونه»!‌ در واقع پس از خواندن این «عبارات جالب» که قسمتی از آن، به صورت «تیتر» در فارس‌نیوز به چاپ رسیده، هر کس می‌فهمد که مقام معظم دیگر جا و مکانی برای پارس‌کردن ندارد؛ دوستان قدیم رهایش کرده‌اند، و همچون سگی بی‌صاحب به هر سو می‌دود تا سوراخی بیابد و خود را از چنگ دشمنان برهاند.

از قضای روزگار دنبالة این به اصطلاح «افشاگری‌ها» را در سایت «پیک‌نت» از طریق انعکاس ادعاهای «انساندوستانة» یک شخصیت شناخته شده به نام عبدالله شهبازی مشاهده می‌کنیم. شهبازی نیز درست همانند برادران «رضائی» که در دوران پهلوی‌ها «مبارزات» مسلحانه‌اشان زبانزد خاص و عام شده بود، آنچنان از مردم تحت ستم در ایران حمایت می‌کند که اشک به چشمان هر خواننده‌ای می‌آورد. آقای شهبازی که گویا فراموش کرده‌اند همکار تبلیغاتی و سرکوب‌های مستقیم و غیرمستقیم همین رژیم مفسده‌پرور، وابسته و سرکوبگر‌اند، در اظهاراتی که سایت «پیک‌نت»‌ امروز از جانب ایشان منتشر کرده می‌فرمایند:

«[...] فهمیدم که نیروی انتظامی در ماجرای 13 و 14 خرداد برخورد فجیعی با مردم کمهر سپیدان کرده. مطلع شدم که گویا بانوان را روی زمین خوابانیده‌اند و با پوتین به سر آن‌ها می‌کوبیدند و در اداره آگاهی سپیدان گلوی زنان را فشار می‌دادند و با کتک می‌خواستند که اوراق را امضا کنند. این رفتارها به خاطر اعمال نفوذ برخی مقامات متنفذ فارس بوده است.»

بله، ایشان که در هر فرصتی از دستمال کردن بیضه‌های فرزانة مقام‌معظم کوتاهی نمی‌کنند، و «رهبر، رهبر» گویان مراتب نوکری را به مقام والای «ولی‌امر» به اطلاع خوانندگان می‌رسانند، می‌باید حداقل به رهنمودهای «اخیر» مقام معظم توجه کنند؛ «همدلی» کنند، تا «ضعف‌ها» بر طرف شود! البته نیروهای انتظامی که در روستای کذا به جان مردم افتاده بودند، با حکومت اسلامی هیچ ارتباطی ندارند، و اعضای «سپاه پاسداران» که از نزدیکان و دوستان آقای شهبازی هستند، به اتفاق مقام‌معظم هر چه زودتر آن‌ها را به دست خداوند ابراهیم می‌سپارند تا پوست‌شان را بکند. این «مردم» هم که زیر چکمة همان «نیروهای» انتظامی جان می‌کندند اصلاً ایرانی نبوده‌اند! مسلمان هم نیستند، چرا که اگر مسلمان بودند، با در نظر گرفتن این امر که جدیداً آقای شهبازی به «اسلام» خیلی علاقمند شده‌اند، پوست‌ نیروهای انتظامی را خود آقای شهبازی می‌کندند!‌ «مقامات متنفذ» هم مال استان «فارس» هستند، و اصلاً معلوم نیست چگونه توانسته‌اند طی این سه دهه از چنگال قدرتمند و عدالت‌گستر حکومت اسلامی بگریزند؟

ولی مردم ایران با اینگونه شیوه‌های حکومتی دهه‌هاست آشنای‌اند، و بخوبی می‌دانند که اینگونه طرز برخورد با مسائل از کجا آب می‌خورد. اینکه یک تبلیغات‌چی حکومت، امروز با ماساژ مقام معظم سعی داشته باشد نیروهای انتظامی، متنفذین محلی، حتی امام جمعة خونخوار شیراز و دیگر نوچه‌های آدمکش این حاکمیت استعماری را به زیر سئوال ‌برده، عملکردهای ضدانسانی‌شان را در برابر قضاوت افکار عمومی قرار ‌دهد، فقط یک معنا دارد: جهت حفظ موجودیت خود و مقام‌معظم، رفقا را در دهان گرگ انداختن! می‌باید به آقای شهبازی بگوئیم بی‌جهت دست به دامان «پیک‌نت» شده‌اید!‌ این قماش سایت‌داران استعماری، از قضای روزگار نخستین قربانیان رستاخیز ملت ایران خواهند بود. جنابعالی هم بهتر است به همان کار اصلی خودتان یعنی دستمال کردن بیضه‌های مقام معظم باز گردید، شاید در سوراخی که در چند سال آینده ملت ایران برای ایشان «افتتاح» خواهد کرد، یک کاسه آش کشک هم مخصوص حضرتعالی بگذاریم، که هم مقام معظم آخر عمری بیضه‌مال مخصوص‌شان را در کنار خود داشته باشند، و هم جنابعالی که عمری را در خدمت به سرور گذرانیده‌اید‌ آخر عمری خدائی ناکرده «بی‌سرور» نمانید!






...

هیچ نظری موجود نیست: