
بلافاصله پس از سفر ولادیمیر پوتین به کشور ایران شاهد تحولات سیاسی وسیعی در بطن حاکمیت جمکران میشویم. همانطور که پیشتر عنوان کردیم، سفر پوتین به کشورمان اگر در راستای منافع نوین روسیه در منطقه صورت گرفت، از ویژگی مهم و اساسی دیگری نیز برخوردار خواهد بود: تهدیدی است بر علیة طالبان شیعیمسلک جمکران که اینک 28 سال است از طریق حمایت سرمایهداریهای غربی بر کشورمان و منابع نفتی منطقه چنگ انداختهاند! این گروه «طالبان» ایرانینما، تاکنون توانستهاند در پس پردههای مختلف عوامفریبی اهداف اصلی خود را از چشم ایرانیان پنهان دارند؛ «پردههای» عجیب و غریبی که در هر مناسبت، همچون قصههای تصویری امیرارسلان نامدار در روایت قصهگویان قهوهخانههای قدیمی پشت سر هم بر دیوارها کوبیده میشود؛ پردههائی که از «اسلامناب محمدی» و «اصولگرائی» گرفته، تا «اصلاحطلبی» و «مشارکتچیگری» و برخی اوقات «چپنمائیهای آمریکائی» و «آزادیخواهیهای نمایشی و فمینیستی» متغیر است، ولی در عمل پیام ثابت و غیرقابل تغییری را دنبال میکند. پیامی خلاصه شده، به این مفهوم که سرمایهداری غرب، قصد آن دارد به غارت منابع طبیعی ما ایرانیان در همان چارچوبی ادامه دهد که پایههای آن پس از کودتای «ضدبولشویک» میرپنج، و با کمک ملاجماعت، برخی محافل آشکار و نهان، و گروهی خانوادههای به اصطلاح «معتمد» و «صاحب مکنت و جلال»، از 80 سال پیش «پایهگذاری» شده!
ولی میباید این مطلب را عنوان کنیم که، عقبنشینیهای استعمار غرب در برابر شرایط جدید و در رابطه با تحولات روسیه، از چندین سال پیش آغاز شد. از زمانی که شیادی به نام «محمد خاتمی»، به دست حزب کارگر انگلستان و چندی پس از اولین انتخاباتی که تونیبلر، رئیس دولت سابق انگلیس را به قدرت رسانده بود، از صندوقهای مارگیری «امامزمان» در تهران بیرون کشیده شد. وظیفة اساسی محمد خاتمی در دو مرحله خلاصه میشد؛ ارائة تصویر قابل قبول از حضور و ادامة سیاستهای استعمار غرب در ایران، و در صورت شکست در این مرحله، فراهم آوردن زمینة کودتای غرب در مرحلة دوم! ولی همانطور که دیدیم، خاتمی در هر دو مرحله به سختی شکست خورد! غرب در به قدرت رساندن وی در عمل دچار یک اشتباه محاسبة هولناک شده بود: به این معنا که، اگر شرایط امنیتی «جنگسرد» از میان میرود، مسائل کشور ایران نیز فقط در حد «محافل» وابسته به غرب مورد بررسی قرار نخواهد گرفت، محافل دیگر جهان نیز حرفی برای گفتن خواهند داشت، و در این میان، خصوصاً عامل انسانی در تمامی مراحل موجودیت سیاسی و اجتماعی در کشورهای جهان سوم، به دلیل سقوط «دیوارههای امنیتی» جنگسرد، قادر به ایفای نقشی هر چند کوچک، ولی سرنوشتساز خواهد شد. ادامة فریب «اصلاحطلبی» در عمل غیرممکن شد! و اصلاحطلبان دوآتشه که در روزهای آخر حکومت خاتمی، جهت فریب افکار عمومی، خود را در ردة براندازان و کودتاچیان قرار داده بودند، تا بار دیگر دکان جدیدی برای غرب در ایران بر پا کنند، یا از قدرت بر کنار شدند و یا تحت عنوان «مخالف» در خارج از کشور «پناه» گرفتند!
در چنین شرایطی، شکاف شدید و بطنیای که حکومت «اسلامی ـ استعماری» را از میان به دو نیم کرده بود، در سالهای بعد به صور دیگر امتداد یافت. تشکیل دولت «لباسشخصیها»، در عمل، به معنای فرو افتادن صورتک «روحانینمای» حاکمیت جمکران و به نمایش در آمدن و علنی شدن چهرة واقعی این حاکمیت بود! باند «لباسشخصیها» که در رأس آنان فردی کاملاً ناشناس به نام محمود احمدینژاد قرار داشت، ظاهراً از «ستارگان» بینام و نشان تودههای فرضی مسلمان تشکیل میشد، ولی در عمل همان کودتائی از آب در آمد که «سید اردکان» پیشتر قول آنرا به غربیها داده بود؛ با یک تفاوت کلی: اهرمهای سیاستگذاری دیگر منحصراً در دست غربیها نبود! و همین مشکل اساسی باعث فروپاشیهای هر چه بیشتر در ساختار قدرت استعماری در ایران شده! تغییرات عجیب و غریب در کابینة احمدینژاد؛ تغییراتی که گاه در عرض چند ساعت صورت میپذیرد، و پستهای کلیدی در وزارتخانهها را تماماً از دست محافل مشخصی خارج کرده در اختیار افرادی قرار میدهد که وابستگیهای محفلی آنان به هیچ عنوان «روشن» نیست، در عمل نشان میدهد که دگردیسی حاکمیت اسلامی تا آنجا که به عقبنشینیهای استعمار مربوط میشود، بسیار ریشهدارتر از آن است که بعضیها قصد القاء آنرا دارند.
در عمل، دیروز شاهد یکی از مهمترین عقبنشینیهای محافل استعماری در برابر ساختارهای نوین منطقهای بودیم: برکناری علی لاریجانی! این فرد، که معلوم نیست به چه دلیل، ریاست خود را بر محفل خلقالساعهای به نام «شورای عالی امنیت ملی»، از ماهها پیش تحمیل کرده بود، در واقع نقش «ریاست دولت ایران در مسائل جهانی» را بدون هیچگونه مسئولیتی در برابر مجلس، و یا دیگر قوای قانونی کشور همه روزه «ایفا» میکرد! علی لاریجانی به همراه برادرش، سالهاست که به عنوان دو مهرة شناخته شدة استعمار در حکومت اسلامی فعالاند. و چنین شایع کردهاند که اینان فرزندان ملائی ایرانی الاصلاند که سالها در عراق «مرجع» تقلید شیعیان بوده. و اگر این «اخبار» که منبع آن همان گروههای «اصلاحطلبان» است، صحت داشته باشد، میباید قبول کرد که ایشان پیش از تولد هم در خدمت بیگانه گام بر میداشتهاند! به هر تقدیر، جوانی ایشان به هر چه گذشته، میوه و ثمرة دوران بلوغ فکری و اجتماعیشان را ما ایرانیان در برابر خود داریم: وابستگی به محافل غرب، زمینهسازی برای تبلیغات جنگ، ایجاد وحشت مداوم از تعرضات نظامی بیگانگان، ایجاد شرایط لازم جهت تهدید مردم به تحریمهای اقتصادی و مالی، و ... و نقش لاریجانی در «شورای عالی امنیت ملی» گویا در همین چند مسئلة «کوچک» خلاصه میشد! نقشی که در واقع به معنای فراهم آوردن مقدمات باجگیری از ملت ایران به دست امپریالیسم غرب بود.
ولی با کنار رفتن علیلاریجانی از «مقام» بینام و نشانی که به دست سیاستگذاران غرب «مفهوم» و «معنای» سیاسی نیز به خود گرفته بود، و خصوصاً همانطور که در بالا اشاره کردیم، همچون دیگر موارد، «جایگزینی» وی با فردی کاملاً ناشناخته ـ در اینمورد بخصوص «سعید جلیلی» ـ نشان میدهد که فرد مستقر در این «مقام» دیگر نمیتواند همچون گذشتهها نقش «دولت در دولت» ایفا کند. ولی همانطور که میتوان حدس زد، دیگر کانالهای غرب دست از تبلیغات جنگ در ایران بر نخواهند داشت. هم امروز، روزینامة «اعتماد ملی»، یکی از مهمترین طرفداران «اصلاحطلبان»، و خصوصاً یکی از مهمترین مراکز تبلیغاتی جهت اشاعة «افکار و عقاید» ملای «عراقینسبی» به نام «شاهرودی»، که بر ریاست قوة قضائیة حکومت «امامزمان» تکیه زده، دست به تبلیغات جنگ میزند! در مورد شاهرودی میباید بگوئیم وی همان فردی است که عملاً جهت ایجاد بحران اجتماعی، دستوراتی در مورد بازداشتهای خودسرانة مردم صادر کرده، و اعدام محکومین را عمداً در خیابانها و معابر عمومی به اجرا گذاشته! و در راستای اعمال شاهرودی، «تیتر» اعتمادملی نیز کاملاً در جهت ایجاد وحشت در افکار عمومی انتخاب شده. و بر اساس آن گویا، «در مخالفت با پیشرفت هستهای ایران، بوش از جنگ سوم جهانی میگوید!» البته سخنان جرج بوش اصولاً در چنین راستائی قرار نداشت، و مسلماً رئیس جمهور آمریکا نمیتواند در شرایطی اینچنین حساس دهانش را هر طور که میخواهد باز کند! پیشتر نیز «دانا پرینو»، سخنگوی کاخ سفید، بیانات بوش در مورد جنگ سوم جهانی را «لفاظی» صرف معرفی کرده بود! ولی همانطور که میبینیم، حال که علیلاریجانی، سکان «بحرانسازی» را از دست داده، نوکران جدید دوان دوان به میدان آمدهاند تا خوشخدمتی را در محضر ارباب همانطور که یاد گرفتهاند، به منصة ظهور برسانند!
در ایفای این «خوشخدمتیها»، و بحرانسازیها، خارج از «شخصیتهای» سیاسی شناخته شده از قبیل ابراهیم یزدی، بهزاد نبوی، و پاسداران فراریای که اینک هر کدام به اندازة شخص «منتسکیو»، «آزادیخواه» و «دمکراتمنش» شدهاند، مسلماً روزینامههای «اصلاحطلب» نیز نقشی اساسی بر عهده خواهند گرفت. چرا که روزینامة «اعتمادملی»، خارج از «تیتر» سرنوشتسازش، مصاحبهای هم در همان صفحة نخست با عطاالله مهاجرانی، مرد «شش زنه»، عامل اصلی کودتای «سید خندان» و «فراری» معروف حکومت جمکران صورت داده! و سعی تمام کرده که از ایشان «تصویری» بسیار روشن و دوستداشتنی به خوانندگان «تحویل» دهد! در روزهای آینده، با در نظر گرفتن عقبنشینی مهمی که استعمار غرب در برابر سیاستهای منطقهای صورت داده، میباید در زمینة مسائل اجتماعی و فرهنگی منتظر عکسالعملهای تندی از جانب طرفداران و کارچاقکنهای غربی در ایران باشیم. عکسالعملهائی که صرفاً جهت ایجاد آشوب و بحرانسازی صورت خواهد پذیرفت، و هیچگونه اهداف سیاسی مشخصی، در چنین هیاهوهائی وجود خارجی نخواهد داشت. شاید تعطیل یک کتاب فروشی در تهران با اینهمه «داستان»، «حکایت» و عکس و تفصیلات که در سایتهای «مخالفنماهای» حکومت اسلامی به چاپ رساندهاند، در عمل یکی از همین «گربهرقصانیها» باشد! کیست که نداند کتاب فروشی را قوة قضائیهای تعطیل کرده که ریاست آن با همان آخوند «دوستداشتنی» اصلاحطلبان، حاج شاهرودی است؟
ولی در پایان میباید سخنی هر چند کوتاه از بحرانسازی غرب در منطقه نیز به میان آوریم، همانطور که دیدیم، بازگشت بینظیر بوتو به پاکستان، به حمام خون منجر شد؛ کشتاری که ملت پاکستان مسلماً نیازی به آن نداشت! بینظیر بوتو، پیشتر نیز در مقامهائی «حساس» نقش آفرینی کرده، ولی بوتو، آنچنان که ما شناختهایم، در هیچ مقام و موقعیتی، برای مشکلات و معضلات جامعة پاکستان مفری قابل قبول ارائه نداده بود! اینبار نیز مسلماً حضور و یا عدمحضور وی، بر روند مسائل تأثیر چشمگیری نخواهد داشت، ولی گویا به نظر برخی سیاستهای استعماری، مغروق کردن ملت بینوای پاکستان در خون، در مقام نقطة آغاز فعالیت سیاسی این مهرة سوختة «غرب»، میتواند در این مقطع شخص بوتو را به «ارزش» گذارد! و بیدلیل نیست که در یکی دیگر از روزینامههای وطنی ـ آفتاب یزد ـ سردبیر، مقالة مطولی را به «تجلیل» از دمکراسی پاکستان اختصاص دهد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر