۷/۲۲/۱۳۸۶

پارادوکس سرسپردگی!



همانطور که پیشتر نیز قابل پیش‌بینی بود، عوامل حکومت اسلامی، در روزهائی که موضع‌گیری‌های استراتژیک روسیه می‌رود تا موجبات عقب‌نشینی «پایدار» ایالات متحد از خاورمیانه، خلیج‌فارس و دریای خزر را فراهم آورد، با کمک نیروهای «انتظامی»، «کلانتری‌ها»، و اوباش خیابانی، هیاهوی فراوانی در اطراف خود به راه انداخته‌اند. هدف اصلی از ایجاد این «هیاهو»، برخلاف ظواهر «آزادی‌خواهانه» و گویا «ملی‌ ـ مذهبی» آن، صرفاً به زیر سئوال بردن «تعادل» سیاسی‌ای است که جامعة ایران طی روزهای آینده، جهت قطعی کردن مواضع استراتژیک روسیه در دریای خزر، و نهایت امر در منطقه، به آن نیازمند است! اگر می‌گوئیم جامعة ایران به چنین «تعادلی» نیازمند است، فقط به این دلیل است که، در چارچوب روابط سیاسی بین‌الملل، کشور ایران از قبول مواضع‌ راهبردی روسیه کاملاً ناگزیر شده! این «بن‌بست» نتیجة 28 سال سوءسیاستی‌ است که به دست ملاجماعت و هم‌پالکی‌های کلاهی آنان، بر جامعة ایران حاکم شد، و امروز از آن گریزی نیست!

آنان که امروز عربده‌های «استقلال‌طلبانه‌اشان» گوش فلک را کر کرده، می‌بایست 28 سال پیش که، با گرفتن مشتی راننده و تلفن‌چی سفارت آمریکا، زمینة فروپاشی حاکمیت ایران را به دامان الزامات استراتژیک ایالات متحد در منطقه ـ خصوصاً در افغانستان ـ فراهم آوردند، به عواقب «قدرت‌طلبی‌ها»، «انحصارگرای‌ها»، وحشیگری‌ها و سرکوب‌های مستمر قطب‌های آزادیخواه سیاسی کشور در آن روزها «اعتنائی» می‌کردند؛ امروز این فریادها، «هل‌ من ‌مبارز طلبی‌های» نمایشی‌ای بیش نیست. برای حاکمیتی که از روزهای نخست دست در دست سازمان سیا، ساواک و شهربانی پهلوی‌ها، و کارشناسان غربی و اسرائیلی زمینه‌های لازم جهت زدن «نعل‌وارونه» را در سطح جامعه فراهم آورده، و در این راستا کشور را نتیجتاً تمام و کمال در اختیار راهبردهای «علنی» و یا «ضمنی» غرب قرار داده، روزی که این راهبردها با معضل روبرو ‌می‌شود، فروپاشی نیز قسمتی از همین روند خواهد بود! به صراحت بگوئیم، زمانی که یک حاکمیت بر شاخه می‌نشیند، نمی‌تواند همزمان سرنوشت خود را از وضعیت «شاخ بن» نیز جدا ببیند!

همانطور که گفتیم، «اراذل» حکومت اسلامی، و در رأس آنان «نهضت» به اصطلاح «آزادی»، این روزها سروصدای زیادی در اطراف «نماز» عید فطرشان به راه انداخته‌اند! گویا بر اساس ادعای عوامل «نهضت آزادی»، خواندن نماز عیدفطر در «هنرستان کارآموز» از تاریخچه‌ای 60 ساله برخوردار است! و به قول حاج‌ ابراهیم یزدی، سردستة این تشکیلات، حتی محمدرضا شاه هم از چنین نماز «سرنوشت‌سازی» جلوگیری به عمل نیاورده بود. ایشان به ایادی حکومت «امام‌زمان» توصیه می‌کنند که، «حداقل مانند شاه عمل کنند!» یعنی دست نمازگزاران را باز بگذارند تا پدر ملت را با همین «زاهد‌نمائی‌ها» و «تقدس‌های» سیکیم‌‌خیاری در آورند، بعد هم به اسم «انقلاب» اسلامی وقتی نیمی از مردم شهرها را به کشورهای دیگر فراری دادند، با خیال راحت با آمریکائی‌ها سر سفرة مذاکره در صحرای کربلا بنشینند! بله، جناب یزدی با اینکه مدت‌ها فراموش کرده‌ بودند، شراکت 28 ساله‌شان در حاکمیت ایران از قبل کدام سیاستگذاری «تأمین» شده، امروز به این صرافت افتاده‌اند که، «حداقل مانند شاه عمل کنند!» ‌

ولی خوشبختانه، دوران «خوش» شاه و شاه‌بازی دیگر به سر آمده! حکومت اسلامی که خود نیز در واقع یکی از ریزه‌خواران «مرده‌ریگ» نظام سلطنتی استعماری در ایران است، امروز بالاجبار میزبان مذاکراتی خواهد شد، که زمینه‌ساز عقب‌نشینی «ولی‌نعمت‌های» مغرب زمینی‌اش را فراهم می‌آورد. ولی با نگاهی کوتاه به بیانات ابراهیم یزدی در این «نماز» دشمن‌شکن، که نهایت امر در منزل ایشان بر پا شد، در می‌یابیم که الگوبرداری «نهضت‌آزادی» از آنچه شرایط «مناسب» سیاسی تلقی می‌شود، فقط یک کور مادرزاد را خواهد فریفت! سرکردة «نهضت‌آزادی» در این «مراسم» می‌فرمایند:

«جریان روشنفکری دینی در تمام دنیا رو به گسترش است. ما نمونة آن را در سفر اخیر به افغانستان دیدیم. [...] همان الگوی ملی در حال حاضر در دولت افغانستان اجرا می‌شود.»


معلوم نیست موضع‌گیری‌های این «نهضت» از کجا سرچشمه‌ می‌گیرد که شرایط کشور اشغال‌شدة افغانستان، و دولت دست‌نشاندة آنرا، تا به این حد از نظر «روشنفکری» دینی‌شان «مناسب» حال ملت‌ها در سطح جهان «معرفی» می‌کنند! شاید لازم به یادآوری باشد که جناب کرزائی، رئیس دولت افغانستان، طی سال‌های دراز خودشان یکی از افراد صاحب‌نفوذ «طالبان» بوده‌اند، و اینکه حاکمیت چنین تشکیلاتی را امروز در افغانستان، نه «روشنفکری‌های» دینی و نه به ادعای سخنران، «همگامی‌ها میان ازبک و افغان»‌ و غیره، که حمایت نظامی سربازان آمریکائی و انگلیسی تأمین کرده‌! در عمل، ملت افغانستان به دلیل دور افتادن از تحولات جهانی و خو گرفتن به نوعی زندگانی قبیله‌ای کار زیادی هم به آقای کرزائی که فقط «حاکم» دست‌نشاندة شهر کابل به شمار می‌رود، ندارند؛ «موفقیت» چشم‌گیر «طالبان نوین» در افغانستان فقط ریشه در قبول و گسترده‌تر کردن هر چه بیشتر ساختارهای قبیله‌ای و عقب‌مانده در این کشور به دست ارتش‌های اشغالگر صورت پذیرفته؛ هیچگونه همراهی و سازش سازمان‌یافته میان گروه‌های درگیر «عقیدتی» و سیاسی را در چنین شرایطی نمی‌توان «ملاک» قرار داد. ولی اینهمه را می‌باید در برابر مخاطبی گفت که هم حسن‌نیت دارد، و هم از فهم و شعور و درایت سیاسی و استراتژیک برخوردار است؛ فردی به نام ابراهیم یزدی اصولاً کاری به این حرف‌ها ندارد؛ وظیفة «نهضت‌آزادی» از نخستین روزهای بلوای 22 بهمن کاملاً روشن بود: در بوق و کرنا گذاشتن مواضع رسمی آمریکا در قبال ملت ایران! و اینکار را در شرایطی صورت می‌داد که عوامل حاکمیت اسلامی، به دلیل «مأموریت‌های» مهم خود در سطح داخلی و منطقه‌ای می‌بایست به فرمان همان آمریکا، ماسک «ضدامپریالیستی» بر چهره داشته باشند! حال چرا پس از 28 سال نعل‌وارونه زدن، یکی از عوامل مهم و سرنوشت‌ساز در حاکمیت استعماری اسلامی، به نام ابراهیم‌ یزدی، می‌باید در ثنای «اصلاح‌طلبی» بگوید:

«اصل اصلاح طلبی همچنان معتبر است هیچ راهی جز اصلاح طلبی در ایران وجود ندارد.»

البته ما هم معتقدیم که نوعی برخورد «اصلاح‌طلبانه» با مسائل کشور می‌تواند شمار زیادی از مشکلات را حل کند، فقط می‌باید در این گیرودار، «اصلاح‌طلبی» را نیز به صورتی درست و بجا تعریف کرده باشیم! ولی نهضت‌آزادی دست در دست دیگر گروه‌های به اصطلاح «اصلاح‌طلب» از ارائة این تعاریف سر باز می‌زند. و می‌باید پرسید چرا؟ اگر مقصود این «نهضت» از اعتبار محفوظ ماندة «اصلاح‌طلبی»، همان راهکارها و عملکردهای «گنگ»، «بی‌جهت» و بی‌سیاستی‌هائی باشد که طی 8 سال حکومت سیدمحمد خاتمی تجربه کرده‌ایم، نمی‌باید بیانات ایشان را بی‌جواب گذاشت. ملت ایران چنین «اصلاح‌طلبی‌ای» را نمی‌خواهد! و حضرت ابراهیم یزدی اگر به آراء صندوق‌ها و اصل رأی‌گیری در حکومت «امام‌زمان» معتقدند، می‌باید نتیجة این رأی‌گیری‌ها را هم قبول کنند: ملت ایران به سیرک اصلاح‌طلبی و به اصلاح‌طلبان رأی منفی داد، در تمامی جهات! البته در همینجا می‌باید اضافه کنیم که به عقیدة ما، اصل رأی‌گیری در نظامی چون حکومت اسلامی اصولاً مسخره و مضحک است، و کسانی که همچون پادوهای نهضت‌آزادی جهت شرکت «همه‌جانبة» مردم در اینگونه «نمایشات» انتخاباتی، که بیشتر جنبة قدرت‌نمائی از جانب حاکمیت دارد، سر و دست می‌شکنند، به طور کلی اصل «رأی‌گیری» و شرکت فعال مردم در سیاست کشور را مخدوش می‌کنند، چرا که در صورت تکیه بر این اصول، 28 سال همکاری با یک نظام فاشیستی را برنمی‌تابیدند!

ولی هر چند سئوالات بیشماری در این راستا می‌توان مطرح کرد، یک سئوال کلی را نمی‌توان از نظر دور داشت: به چه دلیل یک جریان «مخالف‌نما»، که هم در «تقدس‌نمائی» و اجراء نمایشات مضحک «سیاسی ـ عقیدتی» طابق‌ النعل‌ بالنعل، از تبلیغات این حکومت پیروی می‌کند، و هم به صراحت از «همائی‌های» عقیدتی و سیاسی با شاخه‌هائی از عوامل بسیار بدنام و شناخته شدة این حاکمیت ـ اصلاح‌طلبان، مجاهدین انقلاب، برخی گروه‌ها در سپاه پاسداران، و ... ـ حمایت صورت می‌دهد، نهایت امر برای این حاکمیت شاخ و شانه می‌کشد، و می‌گوید، «حکومت باید جام زهر دیگری را بنوشد»! شاید بهتر باشد که نهضت‌آزادی بجای آدرس عوضی دادن به مردم ایران، مشخص کند که اصولاً نیات اصلی سیاسی این جریان چیست؟ چگونه می‌توان هم از همکاران اصلی این حاکمیت حمایت به عمل آورد، و هم در بزنگاه‌هائی که اینان جهت حفظ تداوم این حاکمیت عقب‌نشینی می‌کنند، شروع به جیغ‌وفریاد کرد و در تأئید کسانی پای به میدان گذاشت که سال‌ها در رأس امور بوده‌اند، و از تنورشان نانی هم برای این ملت بیرون نیامده؟

ولی می‌باید به صراحت بگوئیم، بر خلاف آنچه برخی ادعا می‌کنند، نهضت آزادی و سیاست‌های مورد تأئید این جریان، بر پایة یک «پارادوکس» شکل نگرفته! در کمال تأسف می‌باید اذعان داشت که «نهضت‌آزادی» صرفاً یک جریان استعماری است، و امروز به دلیل قرار گرفتن حاکمیت اسلامی در بن‌بست‌های استراتژیک، فریاد اینان به آسمان بلند شده! از یک سو با «نماز» خواندن در یک مدرسه، ادعای موضع‌گیری سیاسی می‌کنند! از سوی دیگر، طی همین مراسم مضحک، همانطور که دیدیم از عوامل سرکوبگر حکومت اسلامی تحت عنوان «اصلاح‌طلب» تمجید ضمنی به عمل می‌آورند، و نهایت امر حاکمیت دست‌نشاندة امثال کرزائی را نیز الگوئی جهانی برای بشریت معرفی می‌کنند! صد البته اینهمه، بدون آنکه در مقطعی دیگر، حاکمیت جنایتکار، چپاولگر و انسان‌ستیز آمریکا را کاملاً «تطهیر» کرده، مشکلات منطقه را تماماً به گردن حکومت دست‌نشاندة اسرائیل بیاندازند! آنان که در این «موضع‌گیری‌ها» پارادوکس می‌بینند، یا ما را به بازی گرفته‌اند، یا معنای «پارادوکس» را درست درک نکرده‌اند! «پارادوکسی» در کار نیست، آقای ابراهیم یزدی همچون دیگر عوامل این حکومت «اسلامی ـ استعماری» حرف آخرشان یکی است: سرسپردگی به اهداف منطقه‌ای ایالات متحد!‌




هیچ نظری موجود نیست: