۷/۲۹/۱۳۸۶

جنگ در کردستان؟


از نخستین روزهای اشغال عراق به وسیلة نیروهای ارتش آمریکا، خارج از تمامی راهبردهای علنی و ضمنی یانکی‌ها در مورد «پروژة» عراق، دو اصل استراتژیک و اساسی نیز در تحلیل صاحب‌نظران پیوسته مورد بررسی قرار می‌گرفت: نخست تعیین وضعیت اکثریت شیعی‌مسلک در حاکمیت «آمریکائی»، و نقش اقلیت «حاکم» سنی‌مذهب قرار داشت‌، و در مرحلة بعدی مسئله‌ای به نام «سرنوشت کردستان»! اینکه سال‌ها پیش، و درست بعد از پایان جنگ نخست خلیج‌فارس، منطقة کردنشین عراق، عمدتاً تحت حمایت دولت‌های اروپائی، تبدیل به منطقه‌ای خودمختار شده بود، مسلماً‌ در این بررسی‌ها ایجاد تأمل می‌کرد، ولی به دلیل تحولات وسیع نظامی و امنیتی، که از آنروز تا به حال در منطقه به وقوع پیوسته، خودمختار بودن مناطق کردنشین عملاً دیگر نمی‌تواند ملاک بررسی‌ دقیق شرایط منطقه‌ای قرار گیرد؛ و بهترین نمونة آن، حضور یکی از رهبران کرد عراقی در رأس دولت آمریکائی در شهر بغداد است! جلال طالبانی، نه به عنوان یک شهروند عادی عراقی، که در مقام یکی از رهبران جنبش کرد در پست ریاست جمهوری عراق قرار گرفته، مسئلة با اهمیتی که کمتر رسانه‌ای به آن التفات لازم را مبذول می‌دارد.

از طرف دیگر، نقشة سیاسی آنچه «کردستان بزرگ» می‌توان لقب داد، خود یکی از مشکلات اساسی ژئوپولیتیک در منطقة خاورمیانه شده! «کردستان»‌ را، بر خلاف آنچه گروهی تصور می‌کنند، نمی‌توان صرفاً منطقه‌ای دانست که زبان محاوره‌ای ساکنانش «کردی» باشد، و یا اینکه لزوماً ساکنان آن از سابقة تاریخی مشترکی برخوردار باشند، چرا که در اینصورت مناطق وسیعی از غرب ایران، شمال عراق، جنوب ترکیه در همین «کردستان» فرضی قرار خواهد گرفت، مناطق ترک‌زبان، عرب زبان، و گاه شیعی‌نشین که کردها، خود آنان را «غریبه» می‌دانند! در نتیجه بر اساس آنچه تبلیغات رسانه‌های بین‌المللی طی سال‌های دراز و از طریق «پروپاگاند»، از پدیده‌ای به نام «کردستان» به دست داده‌‌اند، زبان کردی، و مذهب سنی، در این تقسیم‌بندی دو عاملی‌ است که، همزمان می‌باید «ملاک» قرار گیرد! و در چنین ساختاری، قسمت اعظم این «کردستان»، امروز در خاک ترکیه قرار می‌گیرد، هر چند مناطق وسیعی از ایران، عراق و حتی سوریه را شامل شود! با چنین پیش‌درآمدی، می‌توان به صراحت مشاهده کرد که، در عمل، «مسئله کرد»، طی تاریخ استعماری منطقة خاورمیانه، به چه سهولتی می‌تواند پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، تبدیل به بهترین وسیله جهت ایجاد تخالف و تضاد مذهبی، برادرکشی‌ها و جنگ‌های داخلی در منطقه باشد! البته اینهمه بدون آنکه ستم قومی را که در تمامی 4 کشور مطرح شده کردها متحمل شده‌اند، از نظر دور داریم؛ در واقع «ستم‌قومی»، «بهره‌کشی‌های» استعماری، «جنگ‌ها و درگیری‌های» نظامی، همگی انگشتان دستی واحد‌اند: دست استعمار!

همانطور که گفتیم، قسمت اعظم «کردستان» در کشور ترکیه قرار می‌گیرد، و به قدرت رسیدن آخوندهای «فکل‌کراواتی» در آنکارا، پیام‌آور تغییرات وسیعی در ساختار سیاسی ترکیه خواهد بود. البته قابل ذکر است که، از نظر تاریخی، کشور ترکیه سال‌ها پیش می‌بایست متحمل نوعی فروپاشی ساختاری می‌شد. ولی از آنجا که اکثریت مناطق کردنشین در مفهومی که رسانه‌های جهانی در بوق و کرنا گذشته‌‌اند، در ترکیة امروز قرار گرفته، طبیعی است که در این میان، سرنوشت کردستان نیز به دلیل تغییرات وسیع نظامی و امنیتی در منطقه دچار دگرگونی‌های عمیق شود. همانطور که پیشتر گفتیم، امروز یکی از رهبران جنبش کرد در رأس دولتی دست‌نشانده در بغداد قرار گرفته، و به دلیل قبول ضمنی «اشغال» نظامی عراق از جانب احزاب کرد، این اقلیت قومی همزمان، هم «شریک» آمریکا و جنایات یانکی‌ها در منطقه «تلقی» می‌شود، و هم مسلم بدانیم، طی بحران‌هائی که در منطقه در حال شکل‌گیری است، در کمال تأسف این احتمال می‌رود که با تکیه بر تجربیات تاریخی، همین کردها یکی از مهم‌ترین قربانیان راهبردهای نوین شوند.

این راهبردها، با در نظر گرفتن خطوط نوین استراتژیک و ژئوپولیتیک در منطقه، امروز بر محور مناطق نفت‌خیز خاورمیانه ترسیم شده‌اند. و همانطور که چند روز پیش شاهد بودیم، برنامة جنگ‌طلبی‌های نمایشی حکومت «امام‌زمان» با آمریکائی‌ها، به دلیل اقدامات دیپلماتیک روسیه به نقطة پایانی خود رسید؛ دست و بال جنگ‌طلب‌ها از روی نقشه‌های منطقه جمع و جور شد، و اگر هنوز جیغ ‌و فریادی از حلقوم برخی «صاحبان‌ منافع» می‌شنویم، به اعتقاد نویسنده، در روزهای آینده، فریادهای «اعتراض» جای خود را به نجواهای «ما هم شریک باشیم»، خواهد سپرد! بی‌پرده بگوئیم، آن‌ها که برای زنده نگاه داشتن «روندهای»‌ ژئوپولیتیک «جنگ سرد»، در تهران و دیگر پایتخت‌های منطقه، «عرق جبین» می‌ریزند راه بجائی نخواهند برد؛ این امر غیرقابل تصور است که کشوری قدرتمند، پر جمعیت و کهنسال چون ایران، در دست‌های سیاستگذاران یک ابر قدرت، از 10 هزار کیلومتر دورتر، وسیلة ایجاد بحران و تهدیدات نظامی و امنیتی علیه ابر قدرت روسیه شود؛ در شرایطی که روسیه همسایة ما است! اگر طی دوران «جنگ سرد» چنین معجونی به خورد ملت ایران دادند، بهتر است شرایطی که می‌توانست چنین روابط غیرمنطقی‌ای را ایجاد کند نیز، پیوسته مورد نظر قرار دهیم!

در شرایطی که ایران به تدریج جای خود را در جغرافیای «طبیعی»، و نه جغرافیای «نظامی ـ استراتژیک» جنگ‌سرد، باز می‌کند، نزدیک شدن تهران به مسکو یک اصل غیرقابل تردید خواهد بود. ولی همانطور که در مورد ایران به چنین نتیجه‌گیری‌ای رسیدیم، در مورد آیندة ترکیه نیز نمی‌باید دچار توهم شد! چرا که شرایط استراتژیک ترکیه و الزام به نزدیکی‌های راهبردی با مسکو، از نمونة کشور ایران به مراتب شدید‌تر است. اگر ایران راه دستیابی مسکو به بنادر تجاری آب‌های گرم تلقی می‌شود، ترکیه شاهرگ ارتباطی روسیه با دریای مدیترانه به شمار می‌آید. و ارتباطات تاریخی میان بنادر روسیه و ترکیه در دریای سیاه، از انواع آن در دریای خزر و با کشور ایران به مراتب پیشرفته‌تر است. در چنین ساختاری است که آمریکا همچون دیگر دفعات، آخرین «تیر» امپریالیسم را در مورد کشور ترکیه نیز از «ترکش» خارج می‌کند: اعلام حکومت اسلامی در ترکیه! تلاشی که به صراحت بگوئیم، به دلیل روابط بسیار سازنده‌ای که ملت ترکیه با کشورهای سابقاً «شورائی» می‌توانند بر قرار کنند، از پیش محکوم به شکست است! گویا آمریکا فراموش کرده، در این میان اصل وابستگی به واشنگتن فقط شامل حال دولت ترکیه می‌شود، نه ملت ترکیه!

و در چنین فضای پر پیچ و خمی است که رسانه‌های بین‌الملل رسماً سخن از درگیری ارتش ترکیه و «جدائی‌طلبان» کرد نیز به میان می‌آورند! و پیشتر، بر اساس آنچه همین رسانه‌ها اعلام داشته‌اند، اصل «حملة» ارتش ترکیه به مناطق شمالی عراق، جهت مقابله با کردهای «جدائی‌طلب»، از طرف «پارلمان» این کشور مورد تصویب نیز قرار گرفته! عملاً در ادامة همین روند کلی است که حتی شاهد تظاهرات عظیم و «توده‌ای» در شهرهای بزرگ ترکیه جهت «حمایت» از حملات نظامی علیه کردها هستیم، و خبرگزاری‌های بین‌المللی نیز در انعکاس دادن آنان هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهند! به صراحت بگوئیم، معضل «کردستان» هر چند از یک «تاریخی‌ات» اصیل در بطن روابط سیاسی و استراتژیک منطقه برخوردار است، جامعة کردستان اینبار نیز می‌رود تا به صورتی «استعماری» تبدیل به نوعی «پیراهن عثمان» شود! از یک سو می‌باید قبول کرد که ادامة جنگ‌طلبی‌هائی که اینک در ترکیه شاهد شکل‌گیری آن هستیم، به هیچ عنوان نمی‌تواند در چارچوب منافع آمریکا متحول شود، چرا که، نتیجة منطقی و غیرقابل تردید هر گونه درگیری نظامی و جدی در مناطق کردنشین به معنای «فروپاشی» کامل دولت در بغداد خواهد بود! و از سوی دیگر، در صورتی که ارتش ترکیه، در هنگام حملات نظامی در خاک عراق، با مقاومت‌های گسترده و قدرتمند، از همان نوع که اسرائیل در بیروت شاهد بود، روبرو شود، ارتباطات استراتژیک میان جنوب و شمال در منطقه‌ای که شامل «عراق ـ اردن ـ اسرائیل» است، از مرزهای ایران تا دریای مدیترانه از هم خواهد گسست! ارتش آمریکا در چنین شرایطی در دهان گرگ خواهد نشست: در جنوب در برابر شیعیان، در شمال در مقابل کردها، در مشرق در برابر مرزهای ایران!

ولی مهم‌ترین پیامد در چنین استراتژی بی‌نهایت پیچیده‌ای، نه سقوط ارتش آمریکا در سرزمین عراق ـ این سقوط در هر حال قابل پیش‌بینی است ـ که قرار گرفتن ترکیه و ارتش ترکیه در انزوای کامل، در برابر الزامات راهبردهای مسکو خواهد بود. هزینه‌ای که برای واشنگتن به مراتب از شکست راهبردهای جنگ‌طلبانه‌اش در ایران سنگین‌تر تمام می‌شود. در چنین شرایطی، کارت برندة «اسلام در برابر ارتدوکسی»، که از طریق آن آمریکائی‌ها «جنگ‌سرد» را به خیال خود بردند، دیگر هیچ کارآئی نخواهد داشت. اگر به این تصویر، مجموعه مسائلی را که در حال حاضر در پاکستان، چین و هند در شرف وقوع‌اند اضافه کنیم، می‌باید یک اصل کلی را قبول کرد، و آن اینکه، سیطرة غرب نه تنها بر خاورمیانه که در کل آسیا و آسیای مرکزی در حال فروپاشی است. حال می‌باید دید نظریه‌پردازان و استراتژهای جهان غرب، جهت پاسخگوئی به نیازهای راهبردی خود در این مقطع چه راهکارهائی ارائه خواهند داد؛ اینهمه، در صورتی که چنین راهکارهائی اصولاً در عمل بتواند موجودیت واقعی داشته باشد!







هیچ نظری موجود نیست: