۷/۲۴/۱۳۸۶

دست در دست خزر!


در روند ارائة تحلیل‌های نظامی، استراتژیک و اقتصادی در منطقة خزر، آیندگان از آنچه امروز در تهران گذشت، در دهه‌های آتی مسلماً با اهمیت فراوان یاد خواهند کرد. دریای خزر از دوران باستان یکی از مهم‌ترین گاهواره‌های رشد و تعالی تمدن اقوام ایرانی بوده، و شاهدیم که طی بیش از 25 سده که از موجودیت کشوری به نام ایران می‌گذرد، تمدن ما رابطة عمیق خود را پیوسته با کناره‌ها و سواحل خزر محفوظ نگاه داشته. در روزگاران قدیم، آنزمان که در راستای باورهای امروزی، رابطة معقولی میان حاکمیت‌ها و ملت وجود نداشت، و شاید هیچ کس نیز در پی به دست دادن تعریفی، هر چند موجز از چنین «رابطه‌ای» نبود، مأموریت ایرانی دریای خزر در ارائة تصویری از سپیده‌دمان مه‌آلود طبرستان خلاصه شد! در بطن چنین چشم‌اندازی بود که سده‌ها عیاران و طراران پناه ‌گرفتند، در تالاب‌ها و باتلاق‌هایش منزل گزیدند، و در هر بزنگاه تیغة سترگ شمشیر بر پیکر حاکمان نشاندند! فرهنگ مبارز «جنگل» و «تالاب»، در فلات کم‌آب و مرتفع ایران زمین در تضادی بنیادین با جغرافیای معمول خود این چنین رشد کرد، و طی سده‌ها ریشه‌های فرهنگ خزر و کنارة آن، گام به گام به عمق گویش، شناخت و نگرش ایرانی پای گذاشت.

در روزگاران قرون وسطی، خزر ایرانیت خود را طی مدت زمانی از دست ‌داد، شاید بهتر است بگوئیم هیاهوی دنیای «ترک‌نسب» قرون وسطی، به صورتی گذرا آنرا «به دست فراموشی سپرد»! کناره‌های خزر، و تالاب‌ها در این دوره از فریاد و نالة بردگان ترک‌زبان آسیای مرکزی اشباع شد! ‌و طی‌دهه‌ها، انسان‌هائی، هزار هزار در اسارت زنجیر بردگی، بر سفینه‌های غول‌پیکر و چوبین، روزهای دراز بر امواج خزر ‌رقصیدند، به آوای دوتارهای محزون خاقان‌ها و خاتون‌های‌شان بر سرنوشت نفرت‌انگیز خود گریستند، و چه بسیار که در آفتاب تند خزر بر عرشه‌ها جان باختند! ‌ ولی بازوان قدرتمند تاریخ آنان را سوار بر امواج خزر از مشرق به مغرب زمین برد؛ کرانه‌های قزاقستان را پشت سر گذاشتند، تا در بازارهای روم شرقی چون گوسفندان به فروش روند! اینهمه، بدون آنکه بدانند گذار تاریخ بر سرنوشت‌شان چه‌ها حک کرده بود! بدون آنکه بدانند، فرزندان و نوادگان همین بردگان روزی بر نیمی از جهان فرمان خواهند راند، و امپراتوری بیزانس، پایتخت قدرت مسیحیت جهان از آن آنان خواهد شد. عثمانیان که نوادگان همین «از خزر گذشتگان‌» بودند، سال‌ها بعد، بزرگ‌ترین و قدرتمندترین امپراتوری تاریخ اسلام را در سرزمینی بنیان گذاردند که مسلمانی در آن جرم بود!

قرن‌ها پس از فروپاشی بیزانس، و همزمان با اولین جرقه‌های جنبش مدرنیتة ایران زمین، در هیاهوی مردمانی که در کنار هیمة مشتعل آتش انقلاب، مشروطیت را از حاکمیت سنتی و ایلاتی قاجارها خواستار می‌شدند، خزر باز هم پا به پای ایرانی به نقش آفرینی خود ادامه داد. اگر بر فراز امواج سهمگین آن، طی این دوران بردگان و عیاران را دیگر ندیدیم، خزر آوردگاهی شد از برخورد اندیشه‌های نوین در بطن جامعة ایران «پیش‌مشروطه»: سوسیال‌دمکرات‌های قفقاز، بلشویک‌های روس، جمهوریخواهان ترک و منورالفکران صدر مشروطه، در پناه آسمان مه‌آلود خزر، امواج و تندآب‌ها را همه روزه شکافتند و در هر میعاد، به دور از نظارت حاکمان پوسیده‌ای که پیام‌آوران دنیای واپس‌مانده بودند، برای دستیابی به ارتباطاتی که انسانی‌تر ‌پنداشتند، به دیدار یکدیگر شتافتند. خزر اینبار نیز، خود را در قلب تحولات جامعة ایرانی باز نشاند، و ارتباطاتی را میان اقوامی تأمین کرد که ارتش‌های خودکامگان در مرزهای خاکی، به نابودی کشانده بودند.

ولی در پی این رخدادها، در جهان «پسا جنگ» اول، بسیاری ملت‌ها محکوم به سکوت مرگ شدند، ایرانیان نیز از جمله همان‌ها بودند. در آنروزها خودکامگان و دیکتاتورها بر بسیاری ملت‌ها حاکم شدند، و تحولات منطقة خزر، طی بیش از 80 سال در چنگال خون‌آشام‌هائی اسیر ماند که انسانیت را نه در دستیابی به افق‌های ناشناخته؛ که در پیروی از اصل فرمانبرداری «خلاصه» کردند. انسان هنرپرور و فرهنگ‌ساز نزد این ملت‌ها رنگ باخت، همگان به رنگ تزویر حاکمیت‌های‌شان در آمدند، بی‌رونق و بی‌حیثیت شدند، تا به خون‌آشام‌ها ثابت کنند از دیگران «فرمانبردارتر‌اند»! خزر در این دوران وانفسا، هر صبح‌دم سر از بالین مه‌آلود خود برداشت، و مردمانی دید که هر روز از روز پیشین با یکدیگر بیگانه‌ترند! همسایگانی دید که بیگانگان بر آنان فرمان می‌رانند، بر علیة یکدیگر مسلح‌شان می‌کنند! مردمانی دید که بر فراز سرزمین‌های‌‌شان اصل «ایدئولوژی»، همچون «مردار‌خواری» گرسنه پیوسته در پروازی بی‌پایان باقی مانده. مردمانی دید، اسیر دست «هراس» بی‌جهت از این یک، و گرفتار در زنجیر بردگی، یا دوستی «اجباری» با آن یک! مردمانی که ارتباط‌شان نه در قاموس انسانیت‌ها و انسان‌دوستی‌ها، یا حتی منفعت‌پرستی‌ها، که در قالب نوعی «دین‌ نوین» شکل گرفته بود! دینی «فروهشته» بر پایة تعاریفی متضاد و گاه متخالف از آنچه «پوچ‌نگاران» در هزاران ورق‌پاره، شیوه‌های مختلف تحلیل اصل «مالکیت بر ابزار تولید» می‌خواندند! در یکی از همین صبح‌دم‌ها بود که، خزر ایرانیانی را دید؛ آن‌ها که در راه حمایت از «دین فروهشتة» بیگانگان، اینبار دین خود می‌فروختند، و در بازار مکارة «شیاطین» ابدی و «خدایان» همیشه دوست‌داشتنی، ایرانیانی را دید که تا آخرین قطرة فرهنگ هزاره‌های این ملت را به پای «جنگ‌ادیان فروهشته» می‌ریختند، و همه چیز در راه آنچه «جنگ‌سرد» خواندند قربانی کردند!

ولی بر هر طاعونی می‌باید پایانی متصور بود! و امروز می‌بینیم که، بر کابوس 80 سالة پیر خزر نیز چگونه دست تاریخ نقطة پایان گذاشت. هم امروز است که تزویر دوستان «اجباری» ملت ایران، در برابر نیاز به برقراری ارتباط سازنده با همسایگان‌اش رنگ باخت، و دست آنان که در اقصی نقاط جهان از جنگ‌افروزی و انسان‌سوزی نان می‌خورند، در برابر تاریخ باز هم بیشتر باز شد. از صبح‌دم فردا، و از زمانی که خزر از این کابوس 80 ساله سر بلند کند، آنچه در روزهای آینده رقم ‌زنیم، چه کاخی شکوهمند شود، و چه کوخی فروریخته، یک اصل را هرگز فراموش نکنیم؛ اینبار نیز دست در دست خزر از این گذرگاه گذشتیم.







هیچ نظری موجود نیست: