۷/۲۰/۱۳۸۶

صندلی‌خالی!


موضع‌گیری‌های حکومت اسلامی گام به گام به الزاماتی که ایالات متحد جهت دستیابی به اهداف خود در منطقه مشخص کرده، نزدیک‌تر می‌شود. علیرغم ژست‌های «روسوفیل» محمود احمدی‌نژاد در آستانة سفر پوتین به کشور ایران، نمی‌باید این اصل کلی را از نظر دور داشت که حاکمیت اسلامی بیش از آنچه نشان می‌دهد ابزار اعمال سیاست‌های خود را مدیون آمریکاست. و در همین راستا، تا چند روز دیگر، و در چارچوب نشستی استراتژیک در مورد آیندة دریای خزر، «ولادیمیر پوتین»، نه در مقام «متحد» حکومت اسلامی، که در موضع یک «تهدید» سیاسی مستقیم علیه آنچه می‌توان «طالبانیسم» شیعی نامید پای به تهران خواهد گذاشت. شاهد بودیم که همزمان با حضور «نیکولا سرکوزی»، رئیس جمهور فرانسه در مسکو، نمایشات مضحکی بر روی سایت‌های «بی‌بی‌سی» و «مخالف‌خوانانی» که در حقیقت نانخورهای حاکمیت تهران‌اند، بر شبکة اینترنت بر روی صحنه رفته بود. فریادهای مضحکی که این «طومار‌نویسان» استعمار در ترهات‌شان جهت توجیه «مواضع‌» گویا سخت و غیرقابل‌انعطاف «نیکولا سرکوزی» در مورد ایران سر داده بودند، بیش از آن خنده‌دار و بی‌معنا بود که بتوان مفاد‌ش را جدی انگاشت! در عمل، حتی بسیاری از روزی‌نامه‌ها و سایت‌های خبری حکومت‌اسلامی، علیرغم تمایل شدید به دنباله‌روی از هیاهوی نوکران فرامرزی آمریکا، مجبور شدند حضور مضحک و صرفاً نمایشی سرکوزی در مسکو را از زبان بسیاری رسانه‌های روسی و در چارچوب مضحکه‌ای که اغلب اینان در اطراف سفر سرکوزی به راه انداخته بودند، بازتاب دهند! به قول معروف، قضیه گندش بیش از این‌ها در آمده بود که بتوان لاپوشانی کرد! و امروز نیز شاهدیم که، همان روزی‌نامه‌ها و رسانه‌ها، دقیقاً در حال ترسیم همان خطوط مضحک، اینبار در ارتباط با سفر رایس به مسکو هستند!‌

ولی در اینکه چرا به این موضع ویژة استراتژیک کشیده شده‌ایم، و اینکه نهایت امر در چه چارچوبی می‌توان امید خروج از این بن‌بست‌های سیاسی و استراتژیک را داشت، همانطور که می‌توان حدس زد، اینگونه «رسانه‌ها» خفقان مرگ گرفته‌اند؛ وظیفة اصلی اینان نه ارائه راهکار، تحلیل و بررسی مسیرهای امکانپذیر، که صرفاً دمیدن در بوق اربابان‌اش شده! شعارهای مضحکی از قبیل «ترکمان‌چای نوین» که امروز در ادبیات سیاسی شمار قابل ملاحظه‌ای از نانخورهای دستگاه سازمان سیا در ایران جای خوش کرده، در واقع به صراحت نشان می‌دهد که مسیر تبلیغات از چه راه‌ها و کوره‌راه‌هائی می‌باید عبور کند. ولی در این میان نمی‌باید دچار اشتباه و شتابزدگی در تحلیل شد! اگر گروه‌هائی اینک تحت عنوان «اصلاح‌طلب» خود را از بدنة فاشیسم اسلامی ظاهراً جدا کرده‌اند، و فریادهائی در تأئید مواضع یک ناسیونالیسم «میرپنجی» سر می‌دهند، به هیچ عنوان به این معنا نیست که اینان در واقع و حقیقت از بدنة حاکمیت اسلامی جدای‌اند! حاکمیت اسلامی جهت امتداد دادن به موجودیت «استعماری» خود، بالاجبار اینان را تافته‌هائی جدا از این حکومت منفور می‌نمایاند، تا اینان بتوانند در پس پرده، مواضع غرب را تحت عنوان مواضعی «نوین» و «مخالف» با حاکمیت اسلامی به خورد خلق‌الله دهند!‌ دلیل فعال شدن گروهک‌هائی از این «مخالف‌نمایان» در غرب، دقیقاً در همین نکته نهفته! به نمایش در آوردن «مخالفت‌های» فرضی افرادی که سال‌های سال شخصاً در مقام‌های امنیتی، نظامی و انتظامی این حاکمیت قرار داشته‌اند، و وانمود کردن اینکه، این حضرات در صدد «براندازی»، «تغییررژیم» و گاه «انقلابی» نوین‌اند، تماماً ریشه در صحنه‌سازی‌های مغرب‌زمینی دارد؛ از همان نوع صحنه‌سازی‌های «روح‌اللهی»، که پیشتر در 22 بهمن شاهد چند و چون آن بودیم!

غرب از دورانی که بالاجبار، «شیاد اردکان» را در ایران از صندوق‌ها بیرون کشید، تا به نحوی از انحاء، وسیله‌ساز حفظ حاکمیت استعماری «طالبان‌شیعی» در کشورمان شود، همزمان دست اندر کار روند دیگری در زمینة سیاسی شده: «مخالف‌نما سازی»! و در این راه تمامی تلاش خود را به کار می‌برد تا حاکمیت دست‌نشاندة غرب را در ایران به چندین شاخة «مجازی» تقسیم کرده، با توسل به عملکرد این شاخه‌ها تا حد ممکن فضای سیاسی کشور را تحت نفوذ، پوشش و نظارت پادوهای سازمان‌سیا قرار دهد. همانطور که شاهدیم، طی 8 سال تئاتر مضحک «اصلاح‌طلبی»، نه تنها مطالبات اساسی مردم از صفحة سیاست روز در ایران به طور کلی «پاک» شد، که بر معضلات حل نشدة مملکت نیز، فهرست نوینی از «معضلاتی» ساختگی و «جدید» افزودند! به طور مثال، اینکه جناب آقای فلان و یا بهمان، پس از سال‌های دراز همکاری با سپاه‌پاسداران و شرکت در اعدام‌ها، شکنجه‌ها و احیاناً غارت اموال ملی، «نظرشان» در مورد چند و چون مسائل کشور چیست، به صراحت بگوئیم، نوعی «آدرس عوضی» است! ‌ هر انسانی، حتی بدون آنکه در زندگی «آرمانگرا» نیز باشد، این امر اساسی را می‌تواند قبول کند که، چنین افرادی در عمل، و طی سال‌های سال، «آزمون» خود را پس داده‌اند، «آزمون» دیگری برای اینان وجود نخواهد داشت! ولی استعمار این مطلب را به گوش جان نخواهد شنید، چرا که دست‌هایش از هر گونه اهرم نوین در سیاستگذاری کشور به دور مانده، و جهت حفظ منافع خود ناگزیر از همکاری با هم ‌اینان شده!‌

ولی نمی‌باید فراموش کرد که بن‌بست‌های سیاست‌های استعماری بی‌جهت به وجود نیامده، و چون کتاب‌های آسمانی به اصطلاح یک‌شبه از آسمان بر زمین نیافتاده؛ از میان رفتن شرایط «جنگ‌سرد» و فروپاشی «دیواره‌های امنیتی»، در چنین مرزبندی‌های استراتژیکی، زمینه‌ساز واقعی شرایط فعلی است. و در همین راستا شاهدیم که برنامه‌ریزی‌های «مضحک» سازمان سیا، در فضای سیاست داخلی ایران هر روز به گندابی نوین فرو می‌ریزد. مرزبندی‌های «مجازی‌ای» که سازمان سیا، به صورتی مصنوعی میان شاخه‌های مختلف و به اصطلاح «مخالف» در ساختار حکومت اسلامی ایجاد کرده بود، هر چند از روز نخست مفهوم روشن و واضحی نداشت، به تدریج از میان برداشته شده. و کارت‌های اصلی اینان، که بر اساس «شبیه‌سازی»، «مخالف‌نمائی» و ... شکل گرفته بود، هر روز بیش از پیش در برابر افکار عمومی رو می‌شود. رابطة «مخالف‌نما‌های» خارج‌نشین، با روزی‌نامه‌نویسان داخلی و گویا «آزادیخواه»، سایت‌داران خارجی با «شخصیت‌های» ساختگی حکومتی و ... همه در حال علنی شدن است. «جایزه‌باران» کردن مشتی پاسدار، تحت عنوان «نویسنده»، «روشنفکر» و «آزادیخواه» دیگر کاری از پیش نخواهد برد، چرا که در ساختار جدید، و به دلایل بسیار وسیع استراتژیک ـ نرم‌افزاری، سخت‌افزاری، امنیتی‌، و ... ـ به چنین «ترهاتی» نمی‌توان بازتابی قابل امتداد در رسانه‌ها عطا کرد‍! و اینجاست که به قول فرانسوی‌ها، غرب بالاجبار به پدیده‌ای به نام «سیاست صندلی‌خالی» در روند امور کشور ایران متوسل می‌شود!

پیشتر در مطلبی تحت عنوان «جاخالی‌ سیاسی»، گوشه‌ای از این سیاست استعماری را توضیح داده‌ایم؛ امروز شاید بهتر است ابعاد نوین و استراتژیک این سیاست را نیز مشخص کنیم. چرا که، اگر تعطیلی روزنامه‌ها در گذشته، که امروز به تعطیلی سایت‌ها روی شبکة اینترنت نیز سرایت کرده، در سنت‌های «سرکوب» فاشیستی طی حاکمیت‌های 8 دهة اخیر ایران، یکی از راه‌های خفه کردن ندای مخالفان به شمار می‌آمده، در تاریخ معاصر مسلماً می‌باید از ابعاد نوین آن نیز سخن به میان آوریم؛ تعطیلی روزی‌نامه‌های حکومتی، سایت‌های خبری وابسته به حاکمیت، حتی برخی وبلاگ‌های «شناخته شده»، به هیچ عنوان ریشه در سنت‌های سرکوب فاشیستی رایج در کشور ایران ندارد؛ این‌ها همان است که بالاتر از آن تحت عنوان «سیاست‌صندلی‌خالی» نام بردیم.

در چنین سیاستی، حاکمیت‌ها مواضع تحت اشغال خود را در ظاهر «خالی» می‌‌نمایانند، و تلاش می‌کنند که این مواضع «نامعلوم» را در ارتباطی اندام‌وار با «مطالبات» فرضی مردم وانمود کنند!‌ پر واضح است، ویژ‌گی اساسی یک «صندلی‌خالی»‌ همان است که فردی، هر لحظه قصد داشته باشد می‌تواند بر آن بنشیند! ولی همانطور که در مورد ایران می‌توان حدس زد، این «افراد» بخصوص، از وابستگان به حاکمیت ـ شاید در اینمورد بهتر است بگوئیم از وابستگان به استعمار غرب ـ خواهند بود. ولی جهت رسیدن به چنین «اهداف» والائی، فضای اجتماعی می‌باید در ابهامی روز افزون فرو افتد؛ ابهام در مورد مطالبات واقعی مردم، ابهام در مورد ویژگی‌های اساسی حکومت، ابهام در مورد وضعیت مخالفان واقعی حاکمیت، و .... و دامن زدن به این نوع «ابهام» فقط از طریق خفه‌کردن صدای رسانه‌ها، سایت‌ها و خبرگزاری‌هائی امکانپذیر است که چنین سیاست‌های مزورانه‌ای را بر ملا می‌کنند. در نتیجه نوعی سانسور فراگیر بر جامعه تحمیل خواهد شد، ولی اشتباه نکنیم، چرا که همزمان، مجراهائی وابسته به حاکمیت که در خدمت «سیاست صندلی خالی» قرار گرفته‌اند، خود نیز به صورتی نمایشی «قربانیان» همین سانسور خواهند شد!‌ بی‌دلیل نیست که طی چند سال گذشته، سایت‌ها و روزی‌نامه‌هائی کاملاً وابسته به حاکمیت، خود «عمداً» شرایطی ایجاد کردند که در محاق «سانسور» همین حکومت بیافتند! اسامی شمار گسترده‌ای از این‌ رسانه‌ها اینک در برابرمان قرار گرفته!

ولی همانطور که پیشتر گفتیم، سیاست‌های امنیتی و استعماری در جهان سوم، به دلیل فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» متحمل تغییراتی کلی شده. ایالات متحد که امروز در رأس قدرت‌های استعماری به چپاول ملت ایران مشغول است، همزمان با حفظ حاکمیت استعماری اسلامی در تهران، تأمین جانشین «مناسبی» برای این حاکمیت را نیز مد نظر قرار داده، و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند، ولی سیاست «صندلی‌خالی» ایالات متحد دیگر نمی‌تواند برای این کشور در ایران منافع درازمدت به دنبال آورد؛ عوامل وابسته به غرب در سیاست ایران، بیش از آنچه «صلاح» بوده لو رفته‌اند! اگر به طور مثال، با ممنوعیت چاپ و توزیع حل‌المسائل فردی چون روح‌الله خمینی، حکومت شاه توانست جانشین «مناسبی» جهت امتداد منافع استعماری برای خود تأمین کند، امروز توسل به «سیاست‌صندلی‌خالی» دیگر کارساز نخواهد بود. به همین دلیل است که عملاً تمامی حاکمیت ایران هر روز بیش از پیش در «سکوت» فرو می‌رود! سخنانی تکراری، اهدافی هر روز «مبهم‌تر‌»، سیاست‌هائی هر روز «نامرئی‌تر»، کانال‌هائی پیوسته «ناهنجارتر» و ... همگی به این دلیل که هر گونه اظهار نظری از طرف کانال‌های دولتی اینک صرفاً‌ تفی سربالا تلقی خواهد شد! طی چند ماه گذشته شاهد بودیم که بسیاری از سردمداران ظاهراً «مخالف»، کسانی که نانخورهای واقعی همین حکومت‌اند، و به اصطلاح با «دیکتاتوری» احمدی‌نژاد هم «سرسختانه» می‌جنگند، عملاً کارشان‌ به مجیزگوئی ایالات متحد افتاده!‌ مسلماً در چنین شرایطی «سیاست صندلی‌خالی» آمریکا کارساز نخواهد شد!

اگر به این معضل بزرگ که دامنگیر سیاست‌های استعماری در ایران شده، حضور هر چه پررنگ‌تر روسیه، چین و هند را نیز اضافه کنیم، شرایط صورتی کاملاً‌ انفجاری به خود می‌گیرد! چرا که این سیاست نه تنها در چارچوب کشور ایران، که در فراخنائی به گستردگی خاورمیانه و آسیای مرکزی مستقر شده! به صراحت دیدیم که سیاست حزب‌دمکرات ‌آمریکا در پاکستان، به دلیل دخالت هند و روسیه شکست خورد؛ بی‌نظیر بوتو که حضور خود را با نوعی «طالبان‌زدائی»، از نوع حملات نظامی آمریکا به عراق عجین کرده بود ـ به پاکستان نرفت، و این امکان وجود دارد که هیچوقت به کشور خود باز نگردد! از طرف دیگر، ترکیه گام به گام به سیاست‌هائی «نمایشی» نزدیک می‌شود، سیاست‌هائی که هم موضع این کشور را در سطح جهانی تضعیف می‌کند، هم وابستگی آن را به حمایت‌های مخفیانة آمریکا افزایش می‌دهد، و هم زمینه‌ساز انزوای منطقه‌ای این کشور خواهد شد. مجموعه‌ای که نهایت امر تبدیل به خوراکی بسیار قابل هضم برای مسکو و دهلی‌نو است! و در دنبالة این استراتژی منطقه‌ای، امروز سخن از باز شدن پای ارتش ترکیه در جنگ با کردهای عراقی نیز به میان آمده. این سیاست جنگی، در صورتی که عملاً به وقوع بپیوندند، نقطة پایانی بر استراتژی درازمدت ایالات متحد در منطقة خلیج‌فارس و خاورمیانه خواهد شد. کوچک‌ترین درگیری در مناطق کردنشین، در شرایط امروز، منجر به دخالت نیروهای متفاوتی از کشورهای قدرتمند منطقه در امور کردستان خواهد شد، آمریکا در شرایط نظامی فعلی قادر نیست سیطرة نظامی خود را بر کردستان تأمین کند؛ و پس از شکست هولناک در جنگ لبنان، سقوط آمریکا در عراق، که پیشتر به معنای از دست دادن منابع نفتی و از دست رفتن اشراف بر شاهرگ‌های صادرات انرژی بوده، به معنای سقوط در کردستان و نهایت امر فروپاشی سیاست‌های نظامی پنتاگون در ترکیه خواهد بود!

پس از تشریح مطالب بالا، شاید بهتر باشد به تبلیغات رسانه‌ای درونمرزی نگاهی دوباره بیاندازیم، تبلیغاتی که درست در مسیر عکس نیازها و منافع ملی ایرانیان قرار گرفته! سخن گفتن از «ترکمانچای دوم» و «گلستان ثانی»، در شرایطی که نزدیک شدن ایران به کشور روسیه بازتابی طبیعی از یک نیاز استراتژیک و غیرقابل بحث خواهد بود، بیشتر به این معناست که گروه‌هائی از چرخش‌های غیرقابل اجتناب در سیاست ایران، شدیداً به وحشت افتاده‌اند. و در این میان، همانطور که پیشتر گفتیم، این «وحشت» به یک اندازه دامنگیر دولت و مخالف‌نمایان همین دولت شده، چرا که تمامی اینان از کانالی واحد تغذیه می‌کنند: کانال آمریکا! با این تفاوت که دولت، به دلیل قرار گرفتن در موضع مسئولیت اجرائی، قادر نیست خواست‌های هیئت حاکمه را آنطور که «مخالف‌نمایان» به صراحت نشان می‌دهند در سطح بین‌المللی «آفتابی» کند. ولی دوران این «یک بام و چند هوا» نیز به پایان خواهد رسید. از این یک مطمئن باشیم!



هیچ نظری موجود نیست: