۴/۱۵/۱۳۸۶

شهلا، شهلاست !


مدتی است که عوامل و عناصر حکومت اسلامی در تمامی رده‌ها، باز هم به مسئلة «زن» و «نقش زن» در جامعه روی کرده‌اند. بارها و بارها مسئلة زن در همین وبلاگ مطرح شده، خصوصاً پس از «نمایشات» مهوعی که توسط احمدی‌نژاد بر سر «ورود» و یا عدم‌ورود «بانوان» به استادیوم‌ها، در آغاز خیمه‌شب‌بازی‌های «مهرورزی» به صحنه آمده بود. ولی بحث «زن»، در مجموع و در ساختار سیاسی کشوری چون ایران، مسلماً از این برخوردهای مقطعی بسیار فراتر خواهد رفت. در ایران، مسئلة «زن» از ابعاد مختلفی برخوردار است و حاکمیت‌های استبدادی، از «میرپنج» تا به امروز سعی کرده‌اند به هر صورت ممکن، ابعاد «غیرمطلوب» آنرا سرکوب کرده، صرفاً زوایائی از مسائل زنان کشور را مطرح کنند که پاسخگوی نیازهای سیاسی و تشکیلاتی خودشان باشد. در کمال تأسف، این مطلب به همان اندازه در مورد میرپنج و محمدرضاپهلوی صحت دارد، که در مورد روح‌الله خمینی و ریزه‌خواران سفرة ولایت فقیه!

از طرف دیگر، و باز هم در کمال تأسف، در میان نیروهائی که مدعی پرچمداری جناح چپ در جامعة ایران‌‌اند، عملاً نمی‌توان برخورد «متفاوتی» با مسئلة «زن» یافت؛ همانطور که شاهد بودیم، حتی طی دوران حکومت بلشویسم در اتحاد شوروی و در اغلب کشورهای اردوگاه شرق، هر چند مسئلة «زن» در ارتباط با روابط تولیدی سرمایه‌داری و سنت‌های فئودالی قرار نمی‌گرفت، بهره‌کشی از زنان در تمامی زمینه‌ها سکة رایج باقی ماند. سوسیالیسم بر خلاف ادعاهای «مطلای» خود در مورد زنان، مرتبة اجتماعی ویژه‌ای نصیب بانوان نکرد؛ زن همانقدر در قله‌های تصمیم‌گیری اردوگاه شرق «غایب» اصلی بود که در آنروزها، در اردوگاه سرمایه‌داری! نمونه‌های هولناکی از فاحشه‌خانه‌های دولتی در لهستان، چکسلواکی، و ... که همه ساله مورد «بازدید» هزاران توریست‌ غربی قرار می‌گرفت و زیر نظر «حزب‌کمونیست» وسیله‌ای جهت «جذب» ارز قدرتمند غربی و بهبود شرایط زندگی کارگران سوسیالیست «معرفی» می‌شد، فقط نمادهائی بسیار کوچک از ظلمی است که بر «زن» روا داشته شد. و امروز، در ساختاری بینهایت «متناقض»، و برخلاف تمامی انتظارات، باید شاهد باشیم که زنان، حداقل به صورتی کاملاً نمایشی و غیرتعیین کننده، در بطن روابط جامعة سرمایه‌داری است که به مواضعی دست پیدا می‌کنند، مواضعی که گویا قرار بوده سوسیالیسم برایشان به «ارمغان» آورد.

حال این تناقض‌ها را چگونه می‌توان جواب داد؟ مسلماً برای خوانندة این وبلاگ مسئلة تاریخچة روابط زن در بطن شیوه‌های تولید مختلف اگر جالب باشد، آنچه از اهمیت اساسی برخوردار است، مسئلة زن در حکومت اسلامی است. و به همین دلیل، پس از مقدمه‌ای که در بالا آوردیم، مستقیماً به بررسی مسئلة زن، در جامعة ایران می‌پردازیم. زن ایرانی در بطن جامعة کشور، با پدیده‌های سرکوبگرانه‌ای در گیر شده که نخستین عامل آن را می‌باید ساختار سنتی روابط اجتماعی و تولیدی تعریف کرد. به عبارت ساده‌تر، «زن» ایرانی هنوز، هم خود را در مقام «جنس‌دوم» بررسی می‌کند، و هم از جامعه انتظار چنین برخوردی را دارد! و در عمل، کمتر زنی در جامعة ایران به خود اجازه می‌دهد که بر خلاف روال عادی جریانات اجتماعی و خانوادگی «حرکت» کند! البته در همینجا سخن را کوتاه کنیم و عنوان کنیم که، این «واقعیت» به هیچ عنوان نمی‌تواند وسیله‌ای «جدید» جهت سرکوب زن و زنانگی در جامعة ایران به شمار آید. انسان‌ها معمولاً و در قالب عادی زندگانی خود این تمایل را دارند که از هنجارها پیروی کنند، و در شرایطی حاد، حتی هنجارهائی را مورد حمایت همه جانبه قرار دهند که، ضامن اصلی سرکوب خود آنان به شمار می‌آید. نمی‌باید فراموش کرد که بهترین «نگهبانان» بردگان سیاه در آمریکای برده‌داری، همان بردگانی بودند که به «مقام» نگهبانی دست می‌یافتند! اینکه مادری قصد داشته باشد، «هنجارهائی» را به دختران خود منتقل کند، که زندگی خود وی را از هر گونه مفهومی «تهی»‌ کرده بود، در کمال تعجب، خود یک «هنجار» اجتماعی است!

ولی اگر کسانی قصد داشته باشند، «هنجارها» را هر چند به تدریج به سوی الگوهائی انسانی‌تر راهنمائی کنند، سد دیگری در برابرشان قد علم خواهد کرد، مسئله‌ای که دیگر ارتباطی با جامعه ندارد، و از آن الهام نمی‌گیرد: استعمار! امروز برای بسیاری از ایرانیان این امر یکی از «واضحات» و «مبرهنات» شده که استعمار ارتباطی تنگاتنگ با بنیادهای سنتی جامعه برقرار می‌کند، و از این بنیادها، و استخوانی‌شدن و استخوانی‌ماندن آن‌ها با تمامی قدرت حمایت خواهد کرد. اگر دیروز، بنیاد سلطنت را به دست یک قاطرچی که از درون طویلة فرمانفرما پای بیرون گذاشت، به کثافت کشیدند ـ فرمانفرمائی که خود نوکر سفارت انگلیس بود، و به این ترتیب سنت سلطنت چندین صدساله را در ایران به نابودی کشاندند، امروز نوبت به اسلام رسیده! در عمل، کسانی امروز به نام «حجت‌الاسلام» و «آیت‌الله» در صحنة سیاست کشور سخن می‌گویند که به هیچ عنوان از موضع و مرتبة بالائی در حوزه‌ها برخوردار نیستند؛ این افراد اصولاً حق اظهار نظر به نام دین اسلام را ندارند، اینان به دست اجنبی و با کمک سازمان‌های امنیتی و نظامی وابسته به غرب به قدرت رسیده‌اند؛ آنچه اینان در ارتباط با دین اسلام می‌گویند، همان است که امثال میرپنج در مقام «شاه» عنوان می‌کردند، نه سخن اینان می‌تواند ارتباطی با بنیاد اسلام در کشور ایران داشته باشد؛ و نه اعمال میرپنج می‌تواند به سنت سلطنت دیرینة ایران زمین مربوط شود؛ هر دو گروه صرفاً سخنگویان و عمال استعمارند. هر چند که اسلام، خود در مقام یک دین، در مورد روابط اجتماعی موضعی بسیار شکننده، بی‌محتوا و غیرقابل دفاع دارد.

اصل کلی در روابط اجتماعی ایران، اگر بخواهیم موضوع را در اوج کلمه خلاصه کنیم، همان اصل «نعل‌وارونه» زدن است! ‌ همانطور که در بالا عنوان کردیم، در عمل کسانی سخن از اسلام می‌گویند که حق ندارند جایگاه «سخنگوی» اسلام را اشغال کنند، و نهایت امر، همین «کلاش‌ها» از دینی سخن به میان می‌آورند که خود، در برابر مسائل اجتماعی اصولاً قادر به هیچگونه جوابگوئی هم نیست؛ یادمان نرفته که، این‌ «شیادان» همان‌های‌اند که در روزهای نخستین دستیابی به قدرت سیاسی، «بهرة پول» را اصولاً «حرام» می‌دانستند؛ امروز، بانک‌ مرکزی حکومت «عدل‌علی»، یکی از بالاترین نرخ‌های «بهرة» پول در جهان را از آن خود کرده! بهرة پول در کشور فرانسه، پس از کسر مالیات، به زحمت به 3 درصد می‌رسد، در ایران سخن از بهره‌های 15 درصدی و حتی بالاتر عرق شرم بر رخسار نایبان بر حق امام زمان نمی‌آورد!

موضوع «زن» ایرانی نیز درست در همین راستا می‌باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد؛ در راستای تنظیم روابط اجتماعی، مالی و اقتصادی در چارچوب منافع استعمار! زن یک روز می‌باید «عریان» شود، تا یک قاطرچی، با 4 زن عقدی و ده‌ها زن صیغه‌ای ناجی «آزادی» زنان کشور باشد! و در همین جامعه، 57 سال بعد، یک ملای بیسواد و آدمکش، یک شبه 25 میلیون انسان را به زیر چادر مرگ بکشاند! و جالب‌تر از همه اینکه، «چپگرایان» در ایران، هم از «کشف‌حجاب» به عنوان گامی بزرگ در راه آزادی زن ایرانی حمایت کردند، و هم نخستین گروه‌هائی بودند که برای هواداران‌شان «لچک و شلوار» توصیه می‌کردند تا «مواضع» ضدامپریالیستی امام خمینی، خدائی ناکرده، «خدشه‌» نشود! اگر می‌گوئیم روابط اجتماعی در ایران را می‌باید در آئینة روابط استعماری مورد بررسی قرار داد، از همین جهت است!

خلاصه بگوئیم، کسی در میان این «سیاسی‌کاران»، از چپ گرفته تا راست، ‌ با زن‌ایرانی و آنچه سرنوشت زنان ایران می‌تواند باشد، کاری ندارد. مسئله این است که مشتی خودفروخته و بی‌وطن، چگونه می‌توانند با تکیه بر موضوعاتی که مستمع را به «هیجان» می‌آورد، برای خود جایگاهی «مقبول» در ذهنیت‌های استخوانی شده و پوسیدة یک جامعة عقب افتاده بسازند! یک روز از آزادی زن در سوسیالیسم سخن می‌گویند و برای مبارزه با امپریالیسم، طرفداران‌شان را به زیر «چادرسیاه» دعوت می‌کنند، پیشتر از آن هم، رساله در ضرورت تاریخی «کشف حجاب» به دست یک قزاق آدمکش می‌نوشتند! ولی از آنجا که امروز این گروه «چپ»، حداقل در ظاهر امر، در قدرت نیست، شاید بهتر باشد مواضع راست‌افراطی را که مجموعة حکومت اسلامی را تشکیل ‌داده، مورد بررسی قرار بدهیم. ولی در این بررسی نیز ابعاد اجتماعی و فرهنگی زورگوئی به زن تغییر زیادی نخواهد کرد! این «طیف» ـ آخوندک جماعت ـ به زن در جامعه، در مقام پدیده‌ای می‌نگرد که می‌باید «اداره» شود! زن برای آخوند حکم زمینی را دارد که می‌باید اول شخم زد، بعد دانه پاشید، و در فصل معین هم محصول برداشت کرد! بهره‌کشی از «زن» اگر در سوسیالیسم علمی، و یا سرمایه‌داری شکمی و مافیائی مسلک اروپائی و آمریکائی، یک «تصادف» و «حادثة» ناگوار عنوان می‌شود، و برخی اوقات قطره اشکی هم نثار اینهمه «نامردمی‌ها» می‌کنند، برای آخوند جماعت صورت یک «واجب» شرعی دارد. اینان اصلاً زن را به عنوان یک انسان به رسمیت نمی‌شناسند، برای آخوند، زن می‌باید خود را بپوشاند تا زنانگی در جامعه از میان برود، چرا که زنانگی در ترادف با «انگیزه‌های» شیطانی قرار می‌گیرد!

زن همان شیطان است، و می‌باید رخسارش، اندامش، زنانگی‌اش، زن بودنش، حضورش و حتی حقوقش مورد بررسی دقیق، و تأئیدات نهائی «نایبان خدا»، یعنی مردان دستاربرسر قرار گیرد! بقیة حرف‌ها دیگر «دکوراسیون» است، «مقام‌والای زن در اسلام» و سخنرانی‌های مردمفریبانه‌ای از قبیل ترهات روان‌پریشی چون «علی‌شریعتی»، و یا مهجورانی چون فردید، سروش و اخیراً، «رهبرمعظم» کلاشان جمکران، دیگر معنا و مفهومی در عمل ندارد. اینان زن را در مقام چرخ پنجم گاری شکستة «تمدنی» می‌بینند که قهرمانانش نه تنها همه مردانند، که همین مردان قهرمان با اقداماتشان «اجازه» خواهند داد، بعضی از این زنان، از قبل همکاری و نسبت‌های سببی و یا نسبی با اینان، به مقام والای «قهرمانه» دست یابند! بهترین نمونه‌های این «مضحکة» بی‌معنائی که دین و تاریخ ادیان نام گذاشته‌اند، مریم باکره، فاطمه، زینب و ... هستند! مریم باکره، از قبل زائیدن «مسیح»، پسر خداوند، می‌تواند‌ به مقام «قهرمانه» دست پیدا کند؛ فاطمه نیز در 9 سالگی در آغوش یک نره‌خر 30 ساله می‌خوابد، هزار شکم می‌زاید؛ همسر گرامی «خلیفة» به اصطلاح محبوب مسلمانان می‌شود، و به عنوان دختر منحصربه‌فرد پیامبر اسلام، اصلاً معلوم نیست در کجا «دفن» شده‌! داستان زینب نیز یکی از همین‌هاست! «زن» در دین اسلام و نظریة حاکم بر جامعة امروز کشور، موجودی است که به معنای واقعی کلمه «جنس دوم» تلقی می‌شود. و فراموش نکنیم که چنین برداشتی در مقام یک زهر جانکاه قطره قطره در رگ‌های جامعه تزریق می‌شود، و انسان‌هائی که در چنین «تبلیغاتی» دست و پای می‌زنند، پس از گذشت مدت زمانی، خود تبدیل به سخنگویان اصول و مبانی آن خواهند شد!

به آنان که، امروز در ارتباط با افسانه‌ای «موهوم» و ساختگی‌ به نام «فاطمه»، قصد دارند از مواضعی «مالیخولیائی» موضع «زن» در جامعة ایران را در چارچوب روابطی استعماری، که از ماورای بحار بر اینان حاکم شده، به تعریف کشانند، باید بگوئیم، مردم یک کشور را شاید بتوان یک، دو یا چند دهه فریب داد، ولی خورشید تا ابد پشت‌ ابر‌ پنهان نخواهد ماند! زن ایرانی مسلماً برای خروج از این بحران «ضدانسانی» که ویژگی‌های تاریخی یک جامعة عقب‌افتاده و سنت‌پرست، دست در دست چپاول‌هائی که یک روند استعماری به دست قدرت‌های جهانی، بر سرنوشت او رقم زده، راهی برای خروج خواهد یافت. در این میان، چاپ ترهات «نوین»، به قلم افرادی چون آیت‌الله بهشتی، که امروز عضویت‌اش در ساواک دیگر محرز است، در سایت‌های حکومتی، و انتشار مصاحبه‌هائی مضحک از یک دلقک به نام «فقیه‌عالیقدر» در بی‌بی‌سی، در مورد زنان و سرنوشت زنان، نمی‌تواند روند عدالتخواهی انسان‌ها را متوقف کند. زن ایرانی به همراه مردان این سرزمین به آزادی دست پیدا خواهد کرد، نه در مقام «منزل» آیت‌الله، حرمسرای «شاه»، و یا همسر «رهبر»، که در مقام انسانی که خود برای زندگی، خواست‌ها و تمایلاتش ارزش و اهمیت قائل خواهد بود! مسلماً در این میان «هنجارها» می‌باید که شکسته شود، و از دیرباز می‌دانیم که انسان اصولاً «هنجارشکن» است، و دیدیم که اگر هزاران سال به طول انجامید، با همین «هنجارشکنی‌ها» بود که، غارهای تیره و تار را به مقصد شهرهای امروزی ترک کرد!


هیچ نظری موجود نیست: