۲/۲۹/۱۳۸۶

سرکوب و سرکوفت!


مدتی است که تحت عنوان «مبارزه» با مفاسد اجتماعی، دولت احمدی‌نژاد دست به اقدامات سرکوبگرانه‌ای زده! در میان فهرست «مفاسدی» که این حکومت ارائه می‌دهد، مسئلة مبارزه با آنچه شیخک‌ها «بدحجابی» تعریف کرده‌اند، پیشتر به کرات مورد بحث قرار گرفت. امروز همه می‌دانند که بحث «حجاب» در کشور ایران، در عمل تبدیل به فصلی از فصول کتاب «استعمار» شده؛ این نوع «برخورد» با مسائل اجتماعی اگر در روند تاریخی و در تعاریف جاری بتواند نوعی «دین‌فروشی» نام گیرد، از منظر برخورد نیروهای انتظامی با «جامعه»، صرفاً «سرکوب‌ سازمان یافتة» یک ملت نام دارد. در واقع، چه تفاوتی می‌توان میان نفس این عمل، با دیگر انواع قدرت‌نمائی‌های «سیاسی ـ فاشیستی» در سطح جامعه دید؟ چه تفاوتی می‌کند که نیروهای انتظامی به جان حجاب‌داران بیافتند، یا بی‌حجاب‌ها؟ نمونة اینگونه «دین‌فروشی‌ها» را در حکومت طالبان دیده‌ایم، و در تاریخ خوانده‌ایم که حکومت نازی‌های آلمان همین گروه‌های سازمان یافته را چگونه به جان یهودیان می‌انداخت، و بعدها همجنس‌گرایان، کولی‌ها و عقب‌ماندگان ذهنی را در خیابان‌ها چگونه مورد حمله قرار می‌داد. اصل کلی در برخورد حکومت‌ «فاشیست‌ها» با جامعه، همان است که مردم را به گروه‌های متفاوت «تقسیم» کنند، و بر اساس یک نگرش سراسر «ضد انسانی»، «گروه‌هائی» از مردم جامعه را «خارج‌ از حیطة» حمایت قانونی قرار دهند. این عمل را پهلوی دوم در مورد کمونیست‌ها و هواداران «جبهة ‌ملی» سال‌های سال صورت می‌داد، و امروز می‌بینیم که فهرست اینان در حکومت فاشیستی «الله» از اینهم پر شمارتر شده. جدا کردن افراد از جمع جامعه، انگشت‌نما کردن آنان، ‌«محکوم» کردن و «سرکوب» کردن آنان، و اینهمه، ترجیحاً در «ملاء عام»، و با تکیه بر عناوینی «کلیشه‌ای»، به هیچ عنوان ارتباطی با فلسفة دین در جامعة بشری ندارد؛ این اعمال هیچ گونه جائی در مباحث صدراسلام نیز نمی‌تواند داشته باشد، چرا که داده‌هائی است منتج از «تجربیات» فاشیسم در اروپای مرکزی و طی سدة اخیر؛ عملی است صرفاً سیاسی، که با دقت و «درایتی» استعماری جهت «ارعاب» توده‌های مردم صورت می‌گیرد! وصل کردن حکومت آفتابه‌داران قم و کاشان به دین اسلام نیز خود توطئه‌ای است فراگیر. چرا که دین، نهایت امر بازتابی از باورهای افراد در جامعه است، و اگر صورت یک نظریة حکومتی، ساختاری و قالبی منجمد به خود گیرد، دیگر دین نیست، نگرشی است «منزوی» و محکوم و متزلزل در باورهای اجتماعی!

ولی طی بحرانی وسیع که به کودتای 22 بهمن انجامید، از نخستین روزها، شاهد بودیم که در شکل‌گیری این «تحفة» استعماری که تحت عنوان «حکومت اسلامی» به جامعه «حقنه» شد، از روح‌الله‌خمینی گرفته تا تک تک کمیته‌چی‌ها و اراذلی که بار این فریب را به دوش کشیدند، در مورد حجاب و مسائل آن جز گفتمانی «ضد و نقیض»‌ و آکنده از فریب و سالوس ندیدیم. در کمال تأسف می‌باید قبول کرد که کشورمان ایران، جامعه‌ای است سنت‌زده، فروریخته، و بی‌نهایت «زن‌ستیز»، چرا که اگر در بطن جوامع آلمان، ایتالیا، اسپانیا و دیگر کشورهائی که طی سدة گذشته، به ادبار و نکبت نگرش «فاشیستی» آلوده شدند، کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، آنارشیست‌ها و دیگر جمعیت‌های سیاسی و فعال، «خارج» از حیطة حمایت قانونی قرار گرفتند تا سرکوب ‌شوند، و‌ از حمایت حکومت مرکزی محروم باشند، در کشورمان، خمینی و همپالکی‌های قمی و کاشانی‌اش، برای سرکوب ملت ایران نخستین «سنگ» بنای فاشیسم ننگین اسلامی را بر پیکر زخم خوردة زن ایرانی استوار کردند. به چشم دیدیم که «زن‌ستیزی» و سرکوب زن در جامعه، هم «قانون» شد، هم عین دین و دینداری!


‌این امر که، در حکومت اسلامی، حضور «زنانگی» در جامعه، خارج از حیطة حمایت قوانین قرار گیرد، و هر عملة بی‌حیثیت در این رژیم به خود اجازه دهد که با دست اندازی به شخصیت زن در جامعه، تعریف نوینی از اصل «زنانگی» ارائه دهد، هر چند ظاهراً ریشه در ترهات مشتی شیخک‌ و «عوام‌الناس» دارد، در زمینة شناخت اهداف نهائی استعمار در ایران و در منطقة خاورمیانه، عملی است کاملاً روشن و واضح. همه می‌دانیم که طی مدت زمانی طولانی ـ به صراحت طی80 سال ـ شکل‌گیری طبقة متوسط شهری در این منطقه از جهان، که عموماً صاحبان فن، نظر، سرمایه و نیروهای نوآور هستند، به درست یا به غلط، بر اساس نظریه‌ای صورت گرفته که، از کودتای میرپنج، بی‌حجابی در مرکز آن قرار دارد. حال اگر پس از گذشت چندین دهه از شکل‌گیری این طبقة متوسط شهری که نهایت امر پیام‌آوران نوآوری‌ها، فنون، هنرها و خدمات هستند، مشتی شیخک و اراذل و اوباش به سرکوب «زن» و نظریة رایج حقوق زن در جامعه مشغول شوند، این عمل در واقع، در ترادف با سرکوب نیروهای سازندة همان جامعه قرار خواهد گرفت. این همان است که استعمار از آنان انتظار دارد. اگر شیخ‌های صفوی و جانشین بر حق‌شان، نادرافشار صدها هزار ایرانی را در سطح کشور، در چارچوب نیازهای راهبردی آن روزگاران از این منطقه به آن منطقه «کوچ» دادند، شیخک‌های حکومت اسلامی، دست در دست استعمار، گروه‌های اجتماعی‌ای را که قادر به سازندگی و نوآوری بودند، به خارج از کشور «کوچاندند»! و اینان را در دامان اربابان آنگلوساکسون خود به «مهاجر»، «فراری» و «پناهنده» تبدیل کردند. امروز 7 میلیون ایرانی، که اغلب از تحصیلات عالی برخوردارند، و غالباً قادرند، جهت برخوردهای منسجم «سیاسی ـ اجتماعی»، نگرشی انتقادی از روند امور اتخاذ کنند، در خارج از کشور اقامت کرده‌اند! ‌ این حکومت، با فراری‌دادن تنها افرادی که می‌توانند شاخ دیو استعمار را در این کشور بشکنند، در واقع، امید به پایداری و امتداد دادن به موجودیت ننگین خود در سر می‌پروراند.


در چند روز اخیر، شاهدیم که اعمال فشارهای اجتماعی برای نخستین بار از طبقة زنان کشور پای فراتر می‌گذارد! عملة حکومت اسلامی، یا همان اراذلی که لباس مأموران انتظامی این «مضحکة» استعماری را به تن کرده‌اند، در انظار عمومی به صراحت نشان می‌دهند که مأموریت‌ اصلی‌شان در سطح جامعه و در ارتباط با ایرانی چیست: سرکوب، شکنجه،‌ بی‌قانونی، خرد کردن شخصیت انسان‌ها، و نهایت امر ایجاد وحشت در دل توده‌های مردم! نمایشات هولناکی که این مأموران خودفروخته و انسان‌ستیز، در برابر چشمان حیرت زدة مردم این کشور، تحت عنوان مبارزه با لشوش و اراذل به پا کرده‌اند، به صراحت نشان می‌دهد که مرز «قانونیت‌ها» در این حکومت تا چه اندازه عروسکی است شکننده! در واقع، اراذل این حکومت که دهه‌هاست به غلط نام نیروهای «انتظامی» بر خود گذاشته‌اند، برای نخستین بار این امکان را یافتند که عمق نامردمی‌ها و پوچی‌های‌ وجودشان را در برابر ملت ایران به «نمایش» گذارند. در برابر ملتی که دهه‌هاست مرعوب همین اراذل و اوباش است؛ در برابر ملتی که دهه‌هاست به دست همان‌هائی چپاول شده که اینان را بر امور انتظامی کشور حاکم کرده‌اند.


ولی در این میان نمی‌باید «فریب» تصاویر را خورد. چرا که از دیر باز، رابطة حاشیه‌نشینان شهری، چماق‌کش‌های حلبی‌آبادها، لشوش، اراذل و گروه‌های سازماندهی شدة ولگردان و دیگر «مظاهر» نکوهیدة شهرنشینی در اقتصادهای استعماری جهان سوم، با حاکمیت‌های دست‌نشانده آشکار است. کیست که نداند، حکومت‌ها طی دهه‌های متمادی از همین اراذل و اوباش شهری پیوسته تحت عنوان بازوی «قدرتمند» حاکمیت بهره‌ها برده‌اند؟ ‌آیا می‌باید باز هم «حکایت شیرین» شعبان‌جعفری، طیب و دیگر چاقوکشان را که طی تاریخ معاصر، هر دم از «این» و از «آن» نماد استعماری در جامعة ایران حمایت‌ها کردند، بازگو کنیم؟ از نخستین روزهائی که در آغاز سلطنت پهلوی حاکمیت کودتا بر سرزمین ما چنگ انداخته، اراذل شهری نقشی بسیار کلیدی در شکل‌گیری حاکمیت‌ها بازی می‌کنند. از اینرو، بهتر است آقای احمدی‌نژاد بدانند که ملت ایران نه دیروز در طفولیت سیاسی بوده، و نه به طبع‌اولی، امروز در چنین مرحله‌ای گرفتار آمده است. ملت ایران و روشنفکران واقعی این کشور به صراحت می‌دانند که پایه‌های این حکومت بر چه عناصری تکیه کرده، حال اگر جناب «ریاست جمهور»، طی حکومت «استیجاری» خود قصد تغییر تکیه‌گاه‌های حاکمیت شهری خود را دارند، بهتر است ملت ایران از حظ تماشای «هنرنمائی‌های» عمله و اکرة سپاه‌پاسداران بی‌بهره نگاهدارند، مگر آنکه این نیز خود چشمة نوینی باشد، در راه مرعوب کردن ملت، در بارگاه ارباب استعمارگرشان!


هیچ نظری موجود نیست: