۲/۲۷/۱۳۸۶

دمکراسی رویائی!



جریان امور سیاسی‌ در کشورهای اروپای غربی دچار از هم گسیختگی شده. در همین هفته شاهدیم که، تونی‌بلر، نخست‌وزیر «مستعفی» انگلستان، بجای فراهم آوردن مقدمات حکومت دولت آینده به ریاست گوردون براون، و ایجاد شرایط جدید جهت سیاست‌گذاری‌هائی هر چه آزادنه‌تر برای این دولت، خود مستقلاً دست به یک مسافرت «دیپلماتیک» به ایالات متحد می‌زند! و در این سفر، آقای بلر بار دیگر، در مقام نخست‌وزیر بریتانیا، بر همان نقطه‌نظرهائی تکیه می‌کند ـ همکاری نزدیک میان واشنگتن و لندن شاید مهم‌ترین‌شان باشد ـ که گویا به خاطر پافشاری بر هم آن‌ها مجبور به استعفا شده! از طرف دیگر، به صراحت می‌بینیم که،‌ شرایط سیاسی عجیبی بر کشور فرانسه نیز حاکم می‌شود. رئیس جمهور جدید فرانسه، نیکولا سرکوزی نیز، بجای ابقاء نخست وزیر پیشین در مقام خود، به عنوان مسئول فراهم آوردن مقدمات انتخابات مجلسین، که نهایت امر ساختار دولت را می‌باید طی چهارسال آینده مشخص کند، رأساً و با تکیه بر «اکثریتی» پارلمانی که چند هفته بیشتر به عمرش باقی نیست، یک نخست‌وزیر جدید معرفی می‌کند!‌ و در همین فرصت، حتی سخن از ورود وزرای «سوسیالیست» به کابینه‌ای به میان می‌آورد، که قاعدتاً سرنوشت‌اش می‌باید به دنبال رأی‌گیری‌های چند هفتة آینده و پای صندوق‌های رأی، رقم بخورد!

هر چند تحلیل‌گران سیاسی در اروپا، سعی تمام دارند تا عادتاً اینگونه «انحرافات» را از زیر سبیل در کنند، ناظر بی‌غرض و مرض، نمی‌باید در معنا و مفهوم عمیق چنین «انحرافاتی»‌ دچار اشتباه شود. به طور مثال، در مورد سفر اخیر بلر به واشنگتن می‌باید اذعان داشت که بنا بر عرف جاری، زمانی که یک نخست‌وزیر از مقام خود «استعفا» می‌دهد، شالوده‌های سیاسی‌ای که موجبات اصلی نارضایتی‌ها را فراهم آورده‌، می‌باید با تشکیل کابینة جدید مورد تجدید نظر قرار گیرد. حال این عمل در چنین شرایطی، چگونه می‌تواند صورت پذیرد؟ اگر آقای بلر، در مقام نخست وزیر انگلستان، همانطور که در مصاحبه‌شان فرموده‌اند، از دنباله‌روی سیاست‌های جنگ‌طلبانة جرج بوش به هیچ عنوان «ناخرسند» نیستند، این سئوال پیش می‌آید که چرا اصولاً استعفا داده‌اند؟ مگر آقای بلر، می‌توانند به عنوان یک «منفرد» در مورد سیاست جاری انگلستان اظهار نظر شخصی بکنند؟ مسلماً خیر! آنتونی بلر نمایندة یک جریان سیاسی در انگلستان است، و خارج از صلاح‌دید همین جریان، «اظهارنظر» که هیچ، یک جرعه آب هم نخواهد نوشید. این کدام «جریان» سیاسی است که، علیرغم استعفای نخست‌وزیر به دلیل بی‌آبروئی در جریان یک جنگ استعماری، هنوز از سیاست‌های جنگ‌طلبانة حزب کارگر حمایت می‌کند؟ نه تنها «حمایت» می‌کند، که نخست‌وزیر مستعفی را هم جهت تأئید همین نقطه‌نظرها راهی واشنگتن کرده! و نهایت امر اگر همین جریان، در بطن چنین «سیاستگذاری‌هائی»، باز هم سیاست‌های بلر را رسماً تأئید می‌کند، و او را در مقام سخنگوی حزب کارگر به افکار عمومی حقنه کرده، مسلماً از دولت جدید نیز انتظار پای‌گذاشتن در مسیر سیاست‌های «بلر» خواهد داشت! در این میان، رأی‌دهندگان حزب کارگر، از آقای گوردون براون چه انتظاراتی می‌توانند داشته باشند؟ مسلماً آقای براون نیز راه دیگری در پیش نخواهد گرفت، وی نیز یکی از همان پدیده‌های سیاسی «پسا جنگ ‌سرد» از کار در خواهد آمد؛ پدیده‌هائی که صرفاً پای در مسیر انهدام «گام به گام» دمکراسی در غرب خواهند گذاشت.

مورد آقای سرکوزی از اینهم مضحک‌تر است. کدام رئیس جمهور در تاریخ فرانسه برای دو یا سه هفته کابینه معرفی می‌کند‌؟ نقشی که این کابینه طی اینمدت بازی خواهد کرد، چیست؟ نخست اینکه، در خبرها رسماً «اعلام»‌ می‌شود، آقای سرکوزی به بلر ـ نخست وزیر مستعفی انگلستان ـ در مورد نخست وزیر آیندة فرانسه «اطمینان خاطر» داده، نخست‌وزیری که نامش هنوز از صندوق‌ بیرون نیامده!‌ در ثانی، به چه دلیل یک راستگرای تندرو، قبل از انتخابات و در شرایطی که هنوز اکثریت مطلق مجلس را در دست دارد، سخن از ورود یک به اصطلاح «سوسیالیست» به کابینه به میان می‌آورد؟ این «سوسیالیست» چه نقشی در این کابینه بازی خواهد کرد؟ این‌ها سئوالاتی است که در کمال تأسف در رسانه‌های غربی بازتاب نخواهد داشت؛ غرب با وجود تمام «درس‌هائی»‌ که به مردم دنیا می‌دهد، خود در راه رعایت «حقوق‌شهروندان» به وضوح دچار «انحراف» کامل شده، و چنین برخوردی به صراحت «قانونیت» دولت‌ها و مشروعیت حاکمیت‌ها را در غرب به زیر سئوال می‌برد.

ولی همانطور که می‌دانیم، این «مشکلات» در غرب جدید نیست. این «لاا‌بالی‌گری‌های» سیاسی، پس از فروپاشی فلسفة وجودی «ویترین» سرمایه‌داری، که پس از جنگ دوم در تقابل با اتحادشوروی در اروپای غربی بر پا شده بود، هر روز وسعت و «عظمت» بیشتری می‌گیرد. در عمل، نظام‌های سرمایه‌داری اروپای غربی، و تا حد زیادی نوع ینگه‌دنیائی آن، دیگر هیچ دلیلی جهت رعایت ظاهر و تظاهر به احترام به حقوق شهروندان نمی‌بینند. حاکمیت‌های غربی روز به روز به انواع وحشی، ضدبشری و فاسدی شباهت پیدا می‌کنند، که خود بر جهان سوم حاکم کرده‌اند؛ انواع حکومت اسلامی، ژنرال‌های تایلندی و برمه‌ای و غیره. ولی این سئوال به صراحت مطرح می‌شود: این فروپاشی‌ها تا کجا ادامه خواهد یافت؟

در جواب این سئوال می‌توان گفت، ‌ تا زمانی که شهروندان در غرب از این خواب «خوش» 60 ساله سر بلند نکرده‌اند، این روند مخرب همچنان ادامه خواهد داشت؛ چرا که دلیلی بر توقف آن نیست. امروز با در نظر گرفتن فعل و انفعالات «سیاسی» در دو حاکمیت عمدة اروپای غربی ـ فرانسه و انگلستان ـ به صراحت می‌بینیم که قدرت را نه محتوای صندوق‌های رأی، که مستقیماً نظرات محافل پشت‌پرده تعیین می‌کند، این قدرت‌ها همان‌ها بودند که تا چندی پیش، حداقل در «ظاهر امر»، خود را موظف به جلب نظر موافق افکار عمومی می‌نمایاندند. ولی امروز چنین تصویری از فعالیت‌ سیاسی دیگر وجود خارجی ندارد. این محافل، همچون گرگ‌های درنده، دست به دست یکدیگر داده‌اند، و در گله‌هائی وحشی و بی‌قانون به دریدن شهروندان در کشورهای متبوع خود مشغول شده‌اند؛ دریدن منافع شهروندان، نابود کردن حقوق شهروندی، و به زیر پای گذاشتن حقوق روزمرة کسانی که تا به امروز در ذهن خود، از «شانس» زیستن در اروپای غربی برخوردار شده بودند! می‌باید دید که خواب خوش شهروند کشورهای «غربی»، بر خرابه‌های دمکراسی پساجنگ، که امروز بوف فاشیسم و محفل‌گرائی بر بام آن به پرواز درآمده، تا به کی ادامه خواهد یافت.









هیچ نظری موجود نیست: