
در ادامة وبلاگ پیشین به تحلیل مقالة «فارینپالیسی» در مورد برندگان «فرضی» جنگ ایالات متحد در عراق ادامه میدهیم، و به بررسی دومین برندة این بختآزمائی خونین میپردازیم. همانطور که پیشتر گفتیم، حکومت اسلامی نخستین برندة این جنگ معرفی شده بود و از نظر اهمیتی که این فصلنامة «معتبر» جهت برندگان تعیین کرده، «مقتدیصدر» در مقام بعدی قرار میگیرد! این قسمت از مقاله عملاً با جملة :«چگونه یک روحانی تندروی شیعه به مرد قدرتمند عراق تبدیل شد»، آغاز به سخن میکند و چنین ادامه میدهد:
«ویدئوی اعدام صدام حسین علیرغم کیفیت بدی که داشت همه چیز را نشان داد: "مقتدیصدر! مقتدیصدر! مقتدیصدر!" [...] و لحظاتی بعد دیکتاتور سرنگون شده، از دریچة کف سکو سقوط میکند.»
بله، همانطور که «فارینپالیسی» میگوید، این «ویدئو»، علیرغم کیفیت بسیار بدی که داشت، پیامی بسیار مشخص و «روشن» به مردم عراق، ملتهای منطقه و سیاستهای جهانی ارائه داد! فحوای کلام این بود که منبعد ارتش آمریکا به خود اجازه خواهد داد، رئیس یک دولت را به دلیل عدم هماهنگی نظرات سیاسیاش با نقطهنظرهای رایج در کاخسفید «دستگیر» کند، در یک دادگاه، که نمایشی بودن آن به دلیل حضور بیش از 150 هزار تفنگچی اجنبی در سطح مملکت جای حرف و سخن باقی نمیگذارد، «محاکمه» کند، و بعد هم به «قتل» برساند. این بود پیام واقعی این ویدئو! ولی اینکه اجرای همین حکم، علیرغم اینهمه «قانونگرائیها» و «قانونینمائیها» میبایست شبانه، و در یک حیاط خلوت به دور از چشم مردم و رسانهها، و بدون حضور نمایندگان رسمی دولت و دادستانی کشور، زیر نظر افرادی صورت گیرد که به قول «فارینپالیسی» شبانه فریاد میزنند: «مقتدیصدر! مقتدیصدر ...»، خود نشاندهندة درجة «قانونیت» و مشروعیت، چنین احکامی است.
در ثانی، در سنت «حلقآویز» کردن محکومان در منطقة خاورمیانه، هر قدر که اینگونه سنتها وحشیانه و به دور از انسانیت باشد، هیچگاه دریچهای در سکوی اعدام باز نمیشود که محکوم در سوراخی فرو افتاده، نخاعش قطع شده، جان دهد! محکوم در «سنت» خاورمیانه به دار آویخته میماند تا خفه شود! و همین نشان میدهد که، اگر آمریکائیها جرأت نکردند صورت مبارکشان را در هنگام اعدام صدام حسین در تلویزیونها و در برابر دوربین فیلمبرداری رسانهها «آفتابی» کنند، این «دار» و تشکیلات مربوط به آن هیچ ارتباطی با جلادان مقتدیصدر ندارد، این شاهکار مهندسی، ثمرة کار ادارة مهندسی ارتش آمریکا است! این جنایت نه تنها بدون هیچ دلیلی صورت گرفت، که صرفاً اهانتی بود به ملت عراق! اهانتی که مسلماً طی تاریخ آینده، حکمرانهای آمریکائی هزینهاش را بسیار سنگینتر از آنچه امروز تصور میکنند، پرداخت خواهند کرد. اینکه مشتی عمله و اکره را در هنگام اجرای چنین حکمی، در اطراف رئیس دولت یک کشور جمع کنند، تا آنها فریاد بزنند: «مقتدیصدر! مقتدیصدر! ...»، بر خلاف اظهارات نویسندگان «فارینپالیسی» نمیتواند نشاندهندة هیچ «پدیدهای» باشد. و حتی فراتر از آن، شاید «تولید» یک «ویدئو» با کیفیت بسیار پائین، از یک حادثة بسیار بزرگ در یک منطقه، در واقع تلاشی است کودکانه در «بیاهمیت» نشان دادن همین حادثه، و یا با «اهمیت» نشان دادن فردی که گویا «مقتدیصدر» نام دارد! مقاله در ادامه میافزاید:
«چهار سال پس از اشغال عراق، و کشته شدن هزاران تن [...] مقتدیصدر [...] که پیش از حملة نظامی کسی او را نمیشناخت، میتواند ادعا کند که قدرتمندترین مرد کشور است. [...] او متحدانی در حد یک حزب سیاسی در پارلمان دارد؛ [...] نیروهای مسلح تحت فرمان او بر شرق عراق و جنوب شیعهنشین [کشور] حکم میرانند، و طرفدارانش در صف جوخههای مرگ که اقلیت سنی را وحشتزده میکند در شمار هزاران شرکت دارند. آمریکائیها تمایل دارند مقتدیصدر را از صحنه بیرون رانند؛ بسیاری از رهبران میانهروی شیعه خواهان مرگ اویند. [...] در حقیقت اگر عراق دچار آشوب شود، هم او است که به قدرت خواهد رسید.»
البته این واقعیت را نمیباید فراموش کرد که در دوران بلایا، در بطن ملتها رهبرانی ظهور خواهند کرد! کسانی خواهند آمد که در دوران صلح و آرامش زمینة فعالیت نمیتوانند داشته باشند. این تجربة تاریخی را حداقل ما ایرانیان طی صدها سال شاهد بودهایم، از مازیار تا ابومسلم، و از نادر تا آغامحمدخان، دیدیم که چگونه تاریخ ایران مردانی را ساخت که خود نیازمند ظهورشان بود. این یک اصل کلی است، هیچ ارتباطی با اشغال مزورانة یک کشور توسط یک ارتش مزدور ندارد. کدام محقق، کدام تاریخنگار میتواند ظهور اعجوبهای نظامی همچون نادرقلی را در بساط مهوع شیخکبازی و شیعیگری صفویه «توضیح» دهد؟ نادرافشار در استراتژیهای نظامی فقط با ناپلئون در تاریخ اروپا، و یا «هانیبال» در تاریخ باستان قابل مقایسه است، با این تفاوت که نادر، نه تحصیلات، سواد و معلومات نظامی ناپلئون را داشت، نه همچون وی بر امواج انقلاب کبیر سوار شده بود، و نه از تکیهگاه والا، فلسفی و نظری هانیبال برخوردار بود، ولی آنجا که «تاریخ» طعم شکست را به ایندو چشانید، نادرافشار هیچگاه در زندگی نظامی خود، در مصاف با بزرگترین امپراتوریهای دوران خود ـ روسیة تزاری و عثمانی ـ شکست نخورد! این «نبوغ» را کدام علم تاریخ خواهد شکافت؟ مسلماً تا رسیدن به مرحلهای که چنین «تحلیلی» بتواند صورت گیرد ـ اگر روزی و روزگار چنین عملی شدنی باشد ـ راهی بسیار باقی مانده.
آنچه در بالا آمد، دادههائی قبول شده در یک بررسی «تاریخی ـ نظامی» است! ولی در اینکه، در شرایط امروز عراق فردی چون مقتدیصدر همان «نادر» یا «آغامحمدخان» عراقی شود، جای شک و شبهه بسیار است! ارتش آمریکا، با شعار «دمکراسی» پای به میدان جنگ عراق گذاشت، حال چه شده که عواملی از طرف نشریات «معتبر» آمریکائی، به عنوان «نامزدهای» احتمالی حاکمیت معرفی میشوند، که در دستور کارشان از همه چیز سخن به میان خواهد آمد، جز از «دمکراسی»؟ این نتیجة اتخاذ یک سیاست از جانب ارتش مزدور آمریکاست، نه نتیجة روند طبیعی شرایط اشغال نظامی!
آنچه امروز مقتدیصدر را در چشم نویسندگان «فارینپالیسی» مرد قدرتمند عراق کرده، فهرست مشخصی از نیازهای ارتش اشغالگر آمریکا در عراق است، نه تحلیل عمیق مسائل در پرتو شناختی مناسب از مسائل اجتماعی این کشور. همانطور که میدانیم آمریکا، در ذهن سیاستگذاراناش، در مقام «تنها ابر قدرت» جهان پای به میدان این جنگ گذاشت، و امروز در گیر ودار همین جنگ، مجبور است با شرایط واقعی دنیای معاصر: «جهان چند قطبی»، رو در رو شود. آمریکا با این «برنهادة» کودکانه پای به میدان گذاشت که در عراق هر چه بخواهد میتواند صورت دهد، بدون آنکه هیچ طرف دیگری به حساب آید! این یک توهم بچگانه بود که صرفاً از ذهن علیل سیاستگذاران پنتاگون و سازمان سیا میتوانست تراوش کند. همانها که سالها تهاجم استعماری و آدمکشیهای شرمآورشان در ویتنام را «جنگ برای آزادی» ملت ویتنام معرفی میکردند! و هم اینان، اکنون که محدودیتهای سیاستگذاری آمریکا در عراق، در برابر دیدگان ارتش «پیروزمند» ایالات متحد صف کشیده، توسل به تصویر هولناک یک حکومت مذهبی، آنهم از نوع حکومت اسلامی ایران را، تنها راه نجات خود تصور میکنند. در پندار این «صاحبنظران»، اگر ملتها را از «لولوی شیعیمسلک ایرانینما» بترسانند، دو بهرة اساسی خواهند برد: نخست اینکه مردم عراق را به حضور ارتش اشغالگر «راضی» خواهند کرد، دوم آنکه در صورت شکست «برنامههای چپاول مالی و اقتصادی» ـ همان برنامهها که در خلوت و قبل از حملة نظامی به عراق در دستورکار مقامات واشنگتن قرار داشت ـ همواره میتوان با توسل به مهرههائی چون «مقتدیصدر»، زمینة دیگر فعالیتهای اقتصادی و مالی را، برای تمامی کشورها و ملتهائی که میتوانند در شرایط فعلی در عراق از نظر مالی و اقتصادی فعال شوند، کاملاً مخدوش کرد.
همانطور که میبینیم «مقتدیصدر» ارتباطی زیادی با نادرافشار ندارد. این آخوندک بیسروپا مترسکی است که ارتش اشغالگر با توسل به آن، پیام هولناکی به ملت عراق میفرستد: «اگر با اشغالگر همکاری نکنید، اگر به غارت منابع کشور به دست شرکتهای آمریکائی تن در ندهید، "مقتدیصدر" را میفرستیم سراغتان!» و این همان کاری است که دولت آمریکا و ارتش آمریکا در حال حاضر در عراق مشغول به آناند. بمبهائی که در معابر عمومی منفجر میشود، قتلعام زنان و کودکان و غیرنظامیان به دست افرادی که «ناشناس» عنوان میشوند، از میان رفتن تمامی امیدهای یک ملت برای دستیابی به یک زندگی عادی و به دور از خشونت، همگی دستاوردهای همین سیاستگذاری است. باید به نویسندگان دانشمند «فارینپالیسی» که در ایجاد چنین تصویری «وحشتناک»، از جامعة بشری تا به این حد از خود همکاری «صادقانه» نشانه میدهند، از صمیم قلب تبریک گفت!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر