۱/۲۳/۱۳۸۶

پیروزی یا توهم؟





فصل‌نامة معروف «فارین‌پالیسی» در شمارة «مارس ـ آوریل» 2007، سئوالی اساسی در مورد جنگ عراق مطرح می‌کند، با این مضمون که: «چه کسی در عراق برنده شد؟» مسلماً اگر نشریة معروف و «معتبری»‌ چون «فارین پالیسی» این سئوال را در قالب مقاله‌ای مفصل و بسیار حجیم عنوان می‌کند، هدف نمی‌تواند صرفاً خوشامد دوستان و یا ترشروئی در برابر دشمنان باشد؛ می‌باید قبول کرد که پس از مسافرت «جنجال‌برانگیز» نانسی پلوسی به دمشق ـ جنجالی که بیشتر رسانه‌ای بود تا واقعی ـ مشکل دیپلماسی در عراق ابعاد جدیدی به خود گرفته: «خروج از عراق، بدون فروپاشی در داخل!» و مقالاتی از این دست نشاندهندة بحرانی‌ است که در بطن حاکمیت ایالات متحد بر سر ماجراجوئی نظامی در عراق به وجود آمده.

سرآغاز مقالة این فصل‌نامه در مورد عراق همانطور که می‌توان حدس زد تکرار مکررات رسانه‌ها در بارة مسائل این جنگ است: شکست آمریکا، تلفات آمریکا، مخارج آمریکا و آخر الامر، تلفات عراقی‌ها نیز «کمی تا حدودی» قلمی می‌شود! ولی با در نظر گرفتن این واقعیت که ملت عراق برای ارتش آمریکا «دعوتنامه‌ای» رسمی جهت لشکرکشی نفرستاده بود، و باز هم با در نظر گرفتن اینکه شمار کشته‌شدگان غیرنظامی در عراق امروز به مرز یک میلیون تن می‌رسد، سخن گفتن از معضل «تلفات» چند هزار نفرة یک ارتش اشغالگر که در این ماجراجوئی بیشتر چشم به چپاول و غارت داشته تا عملیات نظامی در مقام یک ارتش ملی، به صراحت نشاندهندة لاابالی‌گری کسانی است که این مقاله را در چنین فصل‌نامة «معتبری» قلمی کرده‌اند. از نظر این افراد، «بلایائی» چون قتل‌عام یک میلیون انسان آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست، و اگر نتایج این لشکرکشی رسوائی‌آور به شمار می‌آید، همان کشته شدن چند هزار لش و لوشی‌است، که از گوشة خیابان‌ در شهرهای بزرگ با تفنگ و فشنگ و قول و قرار پول، تجاوز به زنان و دختران، و دزدی از منازل عراقی‌ها، به جبهة این ماجراجوئی خونین کشانده‌ شده‌اند. البته اگر نگاهی به فهرست بلندبالای «برندگان» فرضی این جنگ داشته باشیم، خواهیم دید که چرا «مظلومیت» ارتش آمریکا، در این بررسی می‌باید تا این حد از نظر نویسندگان «دانشمند» مقاله اهمیت داشته باشد. ولی جالب‌ترین و پایه‌ای‌ترین مطلبی که در این مقاله مطرح می‌شود، همان مسئلة برد و باخت در این جنگ است! و بر اساس نظریة نویسندگان این مقاله، برندگان این جنگ به شمار 10 هستند! البته برندة اصلی این جنگ، حکومت اسلامی ایران معرفی شده! و نویسندگان تحت عنوان «پس از 25 سال مبارزه با صدام حسین، سردمداران ایران برخورداری از قدرت‌هائی را که امروز به دست آورده‌اند، مدیون این جنگ هستند»، سخن آغاز می‌کنند.

اگر وبلاگ امروز را به بررسی برخورد نویسندگان این مقاله با برندة «اصلی» این جنگ: ایران محدود می‌کنیم، در وبلاگ‌ روزهای آینده سعی خواهد شد که همة این 10 برندة فرضی جنگ از نظر «فارین‌پالیسی» را، هر کدام، به صورتی جداگانه، و از زبان نویسندگان همین مقاله، به تحلیل آوریم، چرا که ارائة یک تحلیل از این مقاله در یک وبلاگ واحد عملاً غیرممکن است. این 10 برنده به ترتیب اهمیتی که نویسندگان مقاله برای‌شان قائل شده‌اند از قرار زیر‌اند:

1 ـ ایران
2 ـ مقتدی صدر
3 ـ القاعده
4 ـ ساموئل هانتینگتن
5 ـ چین
6 ـ دیکتاتورهای عرب
7ـ قیمت نفت
8 ـ سازمان ملل
9 ـ اروپای کهن، (اشاره‌ای به عدم شرکت فرانسه و آلمان در این جنگ است.)
10 ـ اسرائیل!


اینکه اولین برندة «خوشبخت» این بخت‌آزمائی جنگی حکومت اسلامی معرفی می‌شود، مسلماً مسئلة کم اهمیتی نیست. مقاله در توجیه این موضع‌گیری می‌افزاید:

«عراق نوین فرضاً می‌بایست الگوئی برای خاورمیانه می‌بود، «حکومت دینی» ایران را به چالش می‌کشید. در عوض [ایران] بزرگ‌ترین برندة جنگ ایالات متحد ایران از کار در آمد. [...] هیچ تعجبی ندارد اگر ایران اولین همسایة عراق باشد که دولت جدید را به رسمیت شناخت و عراقی‌ها را جهت شرکت در روند سیاسی ایجاد شده به وسیلة ایالات متحد تشویق کرد.»

اگر این مطلب را مخالفان ایالات متحد می‌نوشتند، می‌توانستیم نتیجه بگیریم که حضور سرنوشت‌ساز حکومت اسلامی در کنار دولت «دست‌نشاندة» عراق ـ این مقاله مستقیماً به وابستگی‌های طالبانی، جعفری و رهبران شیعی‌مسلک در رأس امور عراق، به حکومت اسلامی نیز اشاراتی دارد ـ ساخته و پرداختة دست دشمنان آمریکاست! ولی زمانی که یکی از «معتبرترین» و «محفلی‌ترین» نشریات حکومتی در آمریکا دست بر چنین نکاتی می‌گذارد، مشکل می‌توان «خصومت» بر علیة حاکمیت آمریکا را در آن یافت. از دیر باز بسیاری صاحب‌نظران، حتی آغاز جنگ ایران عراق را نیز، پس از غائلة 22 بهمن، وابسته به طرح‌های امپریالیستی جهت گسترش نفوذ حکومت اسلامی می‌دانستند، و اینکه امروز مطالبی جهت توجیه این نقطه‌نظرها، پس از گذشت سال‌ها عملاً در مقالات فصل‌نامه‌هائی انعکاس می‌یابد که صاحبان آن‌ها در واقع سیاست‌گزاران ایالات متحد به شمار می‌روند، نمایانگر مسائلی است که نمی‌توان از کنار آنان بی‌توجه گذشت. طی سال‌های گذشته، ملت‌های جهان کور نبوده‌اند، شاهد بودند که چگونه محدودیت‌ها بر علیة عراق از دوران جرج بوش اول آغاز شد؛ و در تمامی دورة حکومت کلینتن چگونه ادامه یافت ـ بمباران‌های روزانة ملت عراق، و تأسیسات مختلف و ساختارهای کشوری و لشکری ـ و پس از به قدرت رسیدن جرج بوش دوم، باز هم جهانیان دیدند که برنهادة حملة نظامی در چه شرایطی و با چه دستپاچگی‌هائی مطرح شد. حال می‌باید پرسید: «چه کسانی و با چه نیاتی از 30 سال پیش تا به امروز قصد "مهار" عراق را داشتند، و اهدافی که در پس این عملیات وسیع "نظامی ـ سیاسی" هنوز هم پنهان مانده چیست؟»

مسلماً به قدرت رسیدن جناح‌هائی در عراق که پس از حضور ارتش آمریکا، «فارین‌پالیسی» آنان را نزدیک به تهران «عنوان» می‌کند، زیر نظر ارتش ایالات متحد صورت گرفته، و می‌باید از سیاستگذاران «ضدحکومت اسلامی» در واشنگتن پرسید، «چگونه یک دولت لائیک را که حداقل در ظاهر ادعای سوسیالیسم می‌کرد سرنگون می‌کنید، و افرادی را بر سر کار می‌گذارید که کوچک‌ترین ارتباطی با نظریة «لائیسیته»‌ در حکومت ندارند، و سپس انتظار دارید که دولت اسلامی همسایة این نوع حکومت «خلق‌الساعه» که بنیانگذار و مهم‌ترین مهره‌هایش سال‌های سال مقیم نجف و کربلا بوده‌اند، و ریشه‌های حکومتی و نظری این «شق‌القمر» ـ حکومت اسلامی ـ را در همانجا و زیر نظر فقهای جهان شیعه‌گری پایه‌گذاری کرده‌اند، در ایران در قدرت باشند و نفوذی هم در حکومت جدید عراق به همراه نیاورند؟» در ثانی، ایالات متحد بخوبی می‌دانست که به طور مثال، طالبانی در میان رهبران کردهای عراقی، یکی از وابسته‌ترین‌ آن‌ها به تهران است؛ وابستگی طالبانی به تهران حتی به پیش از غائلة 22 بهمن و حکومت سلطنتی بازمی‌گردد، گذاشتن چنین مهره‌ای در مقام ریاست جمهوری عراق به دست ارتش آمریکا، در عمل چه معنائی می‌توانست داشته باشد، که امروز «فارین‌پالیسی» یکباره از خواب پریده و اظهار «تعجب» هم می‌کند؟

همانطور که در بالا آمد، آنچه در اینجا می‌گوئیم، صرفاً نتیجه‌گیری کوچکی است از آنچه آمریکائی‌ها در مقالات «معتبرشان» رسماً اعلام می‌کنند، در سئوالی که در بالا آمد، هیچ عاملی نتیجة دستکاری و اعمال نظر نویسندة این وبلاگ نبوده؛ همه چیز از همان مقاله آمده! نویسندة مقاله در ادامه می‌گوید:

«عراق زمینة روابط "ایالات متحد ـ ایران" را نیز دیگرگون کرد. جرج بوش که ایران را در "محور شرارت" جای داده بود، اینک مجبور شده که با [ایندولت] مراوده برقرار کند. [...] ایالات متحد مصمم بود که مسیر ایجاد ثبات در منطقه از طریق عقب نشاندن نفوذ ایران عملی خواهد شد. با این وجود گسترش احساسات ضدآمریکائی در جهان عرب،‌ به همراه درگیری‌های گستردة ارتش آمریکا در عراق، مهار ایران را برای واشنگتن مشکل خواهد کرد. خلاصة کلام، عراق سبب قدرت‌یابی ایران و تضعیف آمریکا شد.»

شاید از نویسندگان این مقاله می‌باید بپرسیم که ارتش آمریکا، یا همان ملغمه‌ای که امروز از آن به نام ارتش سخن به میان می‌آورند، طی اشغال چند سالة این سرزمین در کدامین ابعاد تلاشی هر چند کوچک جهت ایجاد مراکزی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ... با هدف ایجاد راه‌بند در مسیر «مذهبی» شدن روزافزون تمایلات توده‌ای در عراق داشته؟ به صراحت می‌توان دید که پس از اشغال عراق آنچه در دستورکار ارتش ایالات متحد قرار می‌گیرد بازگرداندن جامعة عراقی به دوران پیش از صدام‌حسین است. بازگشت به دوران گذشته! آیا این همان عملی نیست که «ساواک» و شهربانی محمدرضا پهلوی، پس از غائلة 22 بهمن،‌ اینبار تحت عنوان حمایت از «اسلام» در ایران صورت دادند؟ در عراق بازگشت به گذشته به معنای بازگشت به دورانی است که رؤسای قبایل، با همان «چفیه‌ها» بر امور مملکت حاکم بودند، و در کنار رهبران دینی ـ از هر قبیل و از هر قماش ـ سرنوشت ملت عراق را رقم می‌زده‌اند. خارج از حمایت از سنت‌گرایان، طی این دوره، ارتش آمریکا از کدام حزب و دستگاه «غیرمذهبی» در عراق «حمایت» به عمل آورده، و در کدام برنامة تلویزیونی و رادیوئی سعی بر آن شده که چنین ساختارهائی را به مردم مصیبت‌دیدة عراق «معرفی» کنند؟

در واقع، اهداف کلی آمریکا از حملة نظامی به عراق، در دنبالة مقاله به صراحت عنوان می‌شود، آنجا که نویسندگان، ادامه می‌دهند که، عواملی که می‌تواند از طریق کشور عراق بر سیاست ایران تأثیر بگذارد، دیگر در بطن قدرت سیاسی جای ندارند ـ مقصود سقوط صدام حسین است ـ ولی این عوامل می‌توانند به عنوان «عوامل»‌ ایجاد بلوا و آشوب عمل کرده، مرزهای کشور ایران را دچار ناامنی سازند؛ خلاصه بگوئیم، نویسندگان مقاله، از همین عوامل به عنوان «تهدیدی» سخن می‌گویند که می‌تواند بر علیه آرامش و ثبات سیاسی و امنیتی در خاک کشور ایران عمل کند! در راستای همین «تهدیدات» است که، در وبلاگ چند روز پیش موضوع مسافرت یک هفته‌ای و محرمانة ذوالقدر، معاون امنیتی وزارت کشور، به مسکو را بازشکافتیم، و اظهارات ایشان در مورد «مرزبانی‌ها» و جلوگیری از ورود غیرقانونی اسلحه از مرزهای ترکیه و عراق ـ هر دوی اینکشورها تحت اشغال ارتش‌ ناتو هستند ـ هنوز در رأس خبرهای رسانه‌های اینترنتی قرار دارد. اگر نویسندگان «فارین‌پالیسی» نام کشور روسیه را از فهرست برندگان و بازندگان فرضی این لشکرکشی حذف می‌کنند، دلیلی در کار نیست که ایندولت در مورد مسائلی که در 300 کیلومتری مرزهایش می‌گذرد، سکوت کرده و دست روی دست بگذارد. مسلماً‌ آقای ذوالقدر، با در نظر گرفتن گرایشات سیاسی و دینی‌اشان ترجیح می‌داده‌اند که بجای سفر به مسکو، به پابوس ارتش آمریکا و امام حسین می‌رفتند. ولی در مسائل سیاسی، خصوصاً آنجا که شامل حال دست‌نشاندگان می‌شود، آنقدرها مسئلة «انتخاب» از اهمیت برخوردار نخواهد بود. ایشان بالاجبار به مسکو رفتند، چرا که طرح اساسی‌ای که نویسندگان «فارین‌پالیسی» از آن سخن به میان آورده‌اند، از نظر مسکو «غیرقابل» قبول است، و در نتیجه در برابر نفوذ همان‌ها که قرار است مرزهای روسیه را از طریق نفوذ در ایران، نهایت امر ناامن کنند، سیاست‌هائی اتخاذ شده که گویا نویسندگان محترم «فارین‌پالیسی» ترجیح می‌دهند ما را در جریان‌شان قرار ندهند!

از طرف دیگر نویسندگان این مقاله، معتقد‌اند که جنگ در عراق، ایران را به «بزگر» منطقه تبدیل می‌کند، و دیگر کشورها سعی خواهند داشت «تهدید» ایران را جدی تلقی کرده، از این کشور دوری جویند. و باز هم، به عقیدة همین نویسندگان، این هزینه‌ای است که تهران جهت برد در جبهة عراق با «کمال میل» پرداخت خواهد کرد!

می‌باید برای کامل کردن این نظرات، و برای آنکه این «ترهات» نهایت امر معنا و مفهومی پیدا کند، جمله‌ای را که «فارین‌پالیسی» عمداً از این مجموعه حذف کرده اضافه کنیم: «آمریکا علاقمند است که جنگ عراق، ایران را به بزگر ... » بله، در واقع این همان سیاستی است که آقای احمدی‌نژاد، از نخستین روزی که بر صندلی ریاست این حکومت تکیه زدند، در پی پیاده‌کردن‌اش هستند. یادمان نرفته سخنرانی‌های عجیب و غریب ایشان را: «هولوکوست که دروغ است، محو کردن اسرائیل از روی نقشة جهان، نابودی آمریکا، جنگ با انگلستان، و ...» ولی همانطور که گفتیم طرح آمریکا اینک تماماً شکست خورده و ارائة این طرح شکست خورده در سر فصل یک فصل‌نامة «معتبر» فقط نشان از این دارد که گروه‌هائی در بطن حاکمیت آمریکا حاضر به قبول این شکست نیستند.

همانطور که نویسندگان ادعا می‌کنند، ایران علاقمند است که چنین هزینه‌ای را پرداخت کند، چرا که دولت دست‌نشاندة ایران، عملاً در این میان هیچکاره است؛ همان سیاستی را پیاده خواهد کرد که بر او دیکته می‌کنند، ولی عقب‌نشینی اخیر چین از سرمایه‌گذاری در حوزة گاز طبیعی در ایران نشان داد که اگر روسیه از برخورد غربی‌ها با مسئلة عراق که اینک عملاً تبدیل به مسئله امنیت ملی روسیه شده، دلگیر باشد، چینی‌‌ها هم علیرغم وابستگی‌های عظیم به اقتصاد و مسائل مالی غرب، نخواهند توانست در حمایت از ایرانی که غرب بر بوم‌های «کلان‌سیاسی» اینچنین در چارچوب منافع خود «نقاشی» کرده، گامی پیش بگذارند.

در واقع طی دهه‌های معاصر، آمریکا زمانی به سرنوشت کشور عراق علاقمند شد که دیگر توازن دو سوی اروندرود در راستای سیاست‌های «ایران ـ عراق» و جنگ‌سرد امکانپذیر نبود. شوروی از میان رفته بود، و در چنین خلاء سیاسی‌ای غرب نمی‌توانست رابطة مورد نظر خود را در دو سوی اروندرود حفظ کند. امروز نیز حضور نظامیان غربی در عراق صرفاً تلاشی است جهت بازیابی همان راهکارهای گذشته، راهکارهائی که خوشبختانه یا بدبختانه دیگر کارآئی‌هایشان را از دست داده‌اند. یک بار شاهد بودیم که پس از کودتای «موفق» سال 1953 در ایران، غرب دست‌اندرکار کودتائی همسان در سال 1958 در عراق می‌شود، تا بتواند حکومتی نظامی از نوع «زاهدی ـ ساواک» را در عراق نیز برقرار سازد. و دست تقدیر چنان کرد که تا سال 1968 این کشور از هر گونه ثبات سیاسی به دور ماند، و آنزمان که ثبات به خاک این کشور بازگشت دست شوروی سابق در سیاست عراق، از طریق حزب ‌بعث به مراتب بازتر از دست غربی‌ها بود! امروز گویا روند جریانات همان باشد؛ اینبار نیز غرب سعی دارد،‌ غائلة «موفق» 22 بهمن در ایران را، بر عراقی‌ها نیز تحمیل کند. ولی با در نظر گرفتن شرایط نوین، نتیجة چنین گستاخی‌هائی می‌تواند به قیمت از میان رفتن نفوذ غرب در تمامی منطقه تمام شود.

هیچ نظری موجود نیست: