۱/۲۱/۱۳۸۶

مرزهای چماق!



امروز محمود شاهرودی، ریاست قوة قضائیة حکومت اسلامی، با صدور بخشنامه‌ای اجازة احداث بازداشتگاه‌های امنیتی را در کشور صرفاً برای چهار ارگان مجاز اعلام کرده! بر اساس همین بخشنامه، منبعد فقط سپاه ‌پاسداران، وزارت اطلاعات، اطلاعات نیروهای مسلح، و اطلاعات نیروهای انتظامی حق «برخورداری» از بازداشتگاه امنیتی دارند! صدور این بخشنامه را، علیرغم صورت ظاهراً مسخره و مضحک آن، نمی‌باید بدون تحلیل گذاشت. همه می‌دانیم که این حکومت از آغاز کار، ارتباط ارگان‌های انتظامی و امنیتی خود را با «قوانین» ـ همان «ورق‌پاره‌ها»، «زیارتنامه‌ها» و «کتاب‌دعاهائی» که حجج اسلام آن‌ها را «قانون‌» می‌خوانند ـ عملاً قطع کرد. این حکومت، در معنا و مفهومی کاملاً گسترده، پدیده‌ای است «غیرقانونی»، و مغایرت فطری این حاکمیت با قانون، از نخستین روزها، حتی به حیطة اصول قانون اساسی مضحکه‌ای به نام «جمهوری اسلامی» نیز کشیده شد. این امر دیگر نیازی به چشم‌بندی ندارد که، اصول مطرح شده در همین قانون اساسی «مسخره»، اینک 28 است که از طرف حکومتی غاصب و غیرقانونی همه روزه زیر پا گذاشته شده. مطالباتی چون حق برخورداری از وکیل مدافع، حق برخورداری از مطبوعات آزاد، حق تشکیل احزاب سیاسی، و دیگر مسائلی که در آغاز غائلة 22 بهمن، از طرف آتش‌بیاران معرکة «جانشین‌امام زمان» در بوق و کرنا گذاشته شده بود، در حد نقل‌ و نبات‌های مجلس «شعبده‌بازی» خبرگان متوقف ماند، و تمامی این قوانین، همه روزه زیر پا گذاشته می‌شود.

تاریخچة «قانون‌ستیزی» این حاکمیت، به درازای عمر نکبت‌بار آن است؛ امروز هیچکس نمی‌تواند عنوان کند که حتی در مقطعی هر چند کوتاه، این حکومت قوانینی، هر چند مختصر و محدود را محترم شمرده. «فساد» ساختاری در دستگاه‌های اداری این حکومت نیز، که در واقع دنبالیچه‌ای از همان «بی‌قانونی‌های» امنیتی‌ است، بر کسی پوشیده نمانده. ارقام سوء‌استفاده‌های مالی «عاملان حکومت الهی» ماشاالله آنقدر بالاست که رقم را حتماً می‌باید به میلیارد عنوان کرد؛ مسلماً چنین سوءاستفاده‌های مالی‌ای بدون برخورداری از عامل سرکوب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نمی‌توانست امکانپذیر باشد. در واقع ما ایرانیان در برابر پدیده‌ای قرار داریم که تحت عنوان حکومتی «الهی»، همچون آلت قتاله‌ای عمل می‌کند که همزمان از چندین و چند تیغة برنده برخوردار است!

اگر امروز به نظر می‌آید که آقای شاهرودی یکباره از خواب پریده‌اند، و از قضای روزگار از دندة «مردم‌سالاری» هم بلند شده‌اند، واقعیات را نمی‌باید فراموش کرد. طی سال‌های دراز انتقادات مخالفان سیاسی این حکومت، از بازداشت‌های غیرقانونی، ضرب و شتم، و شکنجه، از زیر سبیل مقامات‌اسلامی در می‌رفت. تا اینکه، ناگهان انتقادات «دولتی» از تعدد مراکز شکنجه، اذیت و آزار، سرکوب و «بازداشت‌های»‌ غیرقانونی، به دست عوامل همین حکومت در دولت و مجلس آغاز شد! در واقع اینبار، اربابان ینگه‌دنیائی «عدالت‌‌الهی» به این صرافت افتاده بودند که دیگر با تکیه بر سرکوب صرف مردم نمی‌توان «آخوندهای» محفل «بیداری ‌ایرانیان» را بر تخت خلافت‌هزارة سوم نگاه داشت! و درست همینجا بود که شیادی به نام «محمد خاتمی» از سوراخ سنبه‌های استعمار سر بیرون آورد، تا «کاری کند کارستان»! ایشان از قضای روزگار آنقدر در صحنه‌سازی و تئاتر مردم‌سالاری «زبده» بودند که حتی مدعی «تخت‌وتاج» کیانی هم طرفدار «جمهوریت» ایشان شده بود!

ولی از آنجا که چاقو معمولاً دستة خودش را نمی‌برد، مردم‌سالاری «شیاد اردکان» هم در حد بذله‌گوئی‌ در محافل سرمایه‌داری بین‌الملل، و قر و غمزه‌های مکش‌مرگ‌ما برای بانوان مصاحبه‌گر محدود ماند. ولی خوب، منافع اربابان ینگه‌دنیائی «جانشین امام زمان» شوخی بردار نیست! همانطور که دیدیم ـ جنگ عراق و اشغال افغانستان ـ برنامه‌های دیگری هم برای منطقه در دست اجرا بود، و جهت رسیدن به اهداف «مقدس» سرمایه‌سالاری بین‌الملل، همکاری زیرجلکی دولت تهران در ابعادی گسترده‌تر لازم می‌آمد! دولت «لباس‌شخصی‌ها»، ‌ به زعامت فرزند ارشد یک حلبی‌ساز از «سرزمین قهرمان‌پرور» نارمک ـ به یاد سلسلة طاهریان می‌افتیم ـ به همین دلیل از درون صندوق‌های مارگیری «صاحب‌زمان» بیرون کشیده شد. ولی از آنجا که از سیاهی رنگی بالاتر نیست، همین سیاه‌بازی‌های ینگه‌دنیائی‌ها آخرسر کار دستشان داده، آنهم‌ چه کاری!

اینکه در فردای بازگشت معاون امنیتی وزارت کشور ـ «ذوالقدر» نامی که شهرت جهانیش در امور امنیتی حتی به قطعنامة شورای «امنیت» سازمان ملل هم کشیده ـ از سفری محرمانه و یک هفته‌ای به مسکو، آقای شاهرودی هم همزمان از خواب پریده‌اند، نشان می‌دهد که مسئله خیلی جدی است. البته آقای ذوالقدر فرموده‌اند که طی این مدت در مورد مسائل «مرزبانی» صحبت می‌کرده‌اند، ما هم قبول می‌کنیم! کشور ایران، به دلیل آنکه کشور بسیار پهناوری است، بحث در مورد مرزهایش می‌تواند حتی سال‌ها به طول بیانجامد! ولی اگر کلاه‌مان را قاضی کنیم، سفر سیاسی اینقدرها طول نمی‌کشد؛ کارها را در محل به کارشناسان می‌سپارند، و آقای ذوالقدر که مسلماً قبل از غائلة 22 بهمن، خبرچین ساواک و شاگرد آبمیوه‌گیری «چهارفصل بهار» بودند، کارشناس امور امنیتی نیستند. ایشان عامل اجنبی، و مأمور دستور گرفتن‌اند، کارشان هم معمولاً «بله قربان گفتن» است! حالا طی این یک هفته از صبح کاذب تا بوق سگ، این ذوالقدر بینوا آنقدر «بله‌ قربان» گفته، دهانش کف آورده، ما هم در تهران گریبانش را ول نمی‌کنیم، کمی هم انصاف داشته باشیم!

اگر ذوالقدرها انصاف ندارند، ما داریم! گریبانش را ول می‌‌کنیم و گریبان سیاست‌های جهانی را محکم می‌چسبیم، چرا که مقام و موقعیت ذوالقدر را قبل از غائله 22 بهمن پیشتر مطرح کردیم، و از چنین محصولات استعماری انتظاری بیش از این‌ها نمی‌توان داشت. همانطور که بحران عراق و افغانستان به صراحت نشان داده، هیاهو، بلبشو، بحران‌سازی و هرج‌ومرج، در واقع تبدیل به اصول کلیدی معاصر سیاست‌های استعماری‌ شده‌اند‌. در این راستا، ملت‌های استعمار زده میان دو قطب می‌باید زندگی کنند: «سرکوب» یا «هرج‌ومرج»! اگر سرکوب امکانپذیر نباشد، همانطور که امروز دیگر امکانپذیر به نظر نمی‌آید، نیروهای یک ملت را می‌باید در هرج‌ومرج به فرسایش برد، و از همین روست که مشاهده می‌کنیم، هنوز جوهر «قانونگرائی‌های» شاهرودی خشک نشده، رئیس نیروهای انتظامی تهران برای «بدحجاب‌ها» تهدیدنامه صادر می‌کند! قرار دادن مردم یک کشور در مرز هرج‌ومرج و سرکوب مداوم، از نظر مالی، اقتصادی و فرهنگی بهترین منافع را می‌تواند برای استعمار به همراه بیاورد، و بی‌دلیل نیست که حتی روح‌الله‌ خمینی هم با همان اصول 8 ماده‌ای معروفش نتوانست به این «سیاست‌» اساسی ضربه‌ای وارد آورد. حاج‌روح‌الله که پس از تظاهرات میلیونی ساختة دست «بی‌بی‌سی»، امر بر او مشتبه شده بود، تصور نمی‌کرد که از این «زبان‌درازی‌ها» نمی‌تواند بکند. ولی به صراحت دیدیم، کسی که به قول خودش هر چه گفت جامة عمل پوشاند، در مورد این 8 ماده، «غلط کردم» را گفت، 8 ماده‌ را هم پس گرفت!

هر گامی که در راه «سازمان‌یابی» اجتماعی برداشته شود: مصوبه‌های قانونی، محدودیت‌های عملی نیروهای انتظامی، و ... از پیش به دست استعمار سرکوب خواهد شد. اینجاست که اهمیت یک هفته «بله قربان» گفتن عمله‌ای چون ذوالقدر را در می‌یابیم؛ روسیه همانطور که پیشتر هم گفته‌ایم نمی‌تواند منافع مشترکی با آمریکا، در مرزهای ایران دنبال کند! منافع این دو قدرت جهانی، در خاک ایران در دو مسیر متخالف قرار گرفته‌اند: آمریکا دنبالة جبهة عراق را در ایران می‌جوید ـ از نظر اقتصادی و امنیتی ـ و روسیه دنبالة امپراتوری تاریخی خود را! و به دلایلی تاریخی، اجتماعی و اقتصادی، می‌باید قبول کرد که شانس امتداد دادن به مسیر امپراتوری تاریخی روس‌ها در ایران، از ادامة صحنه‌سازی‌های آمریکائی‌ها در عراق به مراتب بیشتر است. اگر در قدیم انگلستان در این بازی تکیه‌گاه‌هائی در داخل ایران برای خود ایجاد کرده بود، و با استفاده از آنان در برابر «تزاریسم» مقاومت می‌کرد، تکیه‌گاه آمریکائی‌ها و اصولاً غربی‌ها در ایران، پس از 80 سال غارت و چپاول، آشغال‌هائی از قبیل خاتمی، رفسنجانی، احمدی‌نژاد، و ... هستند! و این همان رخدادی است که در بالا گفتیم، این‌ آشغال‌ها همان بلایائی‌اند که سال‌ها بر ما ملت نازل کردند، و امروز، روی دست خودشان باد کرده‌اند، و نهایت امر همچون بختک بر سرشان فرو خواهند افتاد.



هیچ نظری موجود نیست: