۱۱/۰۹/۱۳۸۵

دلار و پاسدار!


در وبلاگ دیروز تا حدودی مسئلة مواضع جدید راهبردهای غرب در منطقه را در رابطه با ایران گشودیم، ولی این بحث سر دراز دارد، و مطلب را نمی‌توان به این سادگی‌ها احاطه کرد. اگر دیروز در مورد عملیات تشکیلاتی حکومت اسلامی در داخل مرزها سخن گفتیم، مسئلة تبلیغات داخلی و مواضع این تبلیغات‌چی‌ها را تا حدودی مسکوت گذاشتیم. ولی به‌ ناچار به این مطلب باز می‌گردیم، چرا که میان آنچه یک حکومت در عمل انجام می‌دهد و تبلیغات همان حکومت، پیوسته یک شکاف اساسی وجود دارد: دولت‌ها آنچه را انجام می‌دهند در بوق و کرنا نمی‌گذارند. کاملاً بر عکس، مجموعه‌ای شامل بزرگ‌نمائی می‌شود که دولت «علاقه» دارد، تحت عنوان «مواضع سیاسی» خود، به مردم حقنه کند. این برخورد را بهتر است پیوسته در برابر تبلیغات‌چی‌های حکومت‌ها ـ چه ایرانی و چه بیگانه ـ حفظ کنیم، در غیر اینصورت، خود نیز مرعوب همین تبلیغات خواهیم شد. در همین چارچوب به بررسی مقاله‌ای می‌پردازیم که به قلم فردی به نام حسین علائی، تحت عنوان «علت درگیری آمریکا با ایران چیست؟» در تاریخ 7 بهمن‌ماه 1385، در سایت «بازتاب» منعکس شده. مقالة مندرج در این سایت از این نظر انتخاب شد، که آمار مراجعات نشان می‌دهد «بازتاب» در رأس کلیة سایت‌های خبری «محبوب» کشور ایران قرار دارد! و پس از سایت‌های عمومی نظیر گوگل، یاهو و ... از نظر ترافیک، «بازتاب» هفتمین سایت در کشور ایران است، و در صحنة بین‌الملل رتبة 1941 را دارد! به عبارت ساده‌تر، این سایت که مستقیماً زیر نظر گروهی از افراد سپاه‌پاسداران اداره می‌شود، و محسن رضائی دستیار «سردارسازندگی» مسئولیت آنرا عهده‌دار است، یکی از مهم‌ترین مراکزی است که به امر «شکل‌دادن» به افکار عمومی در ایران می‌پردازد.

این مقاله، چون دیگر «تراوشات فکری» جمکرانی‌ها، از کنار مهم‌ترین و اساسی‌ترین داده‌های سیاسی منطقه به طور کلی عبور می‌کند، تا یک پیام مشخص و «کلیشه‌ای»، پیامی که اینک 28 سال از ساخت و پرداخت آن می‌گذرد، به خورد خوانندگان دهد: «شرایط جنگ میان ایالات متحد و حکومت اسلامی برقرار است!» البته همانطور که عنوان شد، در این مقاله‌ مهم‌ترین مسائل منطقه مورد بحث قرار نخواهد گرفت: حضور روسیه به عنوان یکی از قدرت‌های جهانی در مرزهای شمال کشور، حضور هند به عنوان یکی از پرجمعیت‌ترین کشورهای جهان ـ یک قدرت هسته‌ای و فضائی ـ در مدخل ورودی دریای عمان، تمایلات توسعه‌طلبانه و منفعت‌جویانة چین چه در ایران و چه در افغانستان، همگی از حیطة این «بررسی» خارج است! این «بررسی» یک مأموریت اساسی دارد، و آن اینکه چکیدة تمامی تبلیغات حکومت اسلامی را که از طریق منابر، مساجد، کتاب‌های رنگارنگ، روزی‌نامه‌های دولتی، رادیو و تلویزیون، و حتی سایت‌های «مخالف‌نمای» خارج، نزدیک به سه دهه است که در بوق و کرنا گذاشته شده، خود جداگانه بسته بندی کرده تحویل خوانندگان دهد. شاید نویسندة مطلب بالا، خود نیز نمی‌داند که در واقع سخنگوی غربی‌ها شده، چرا که در غیر اینصورت، حداقل جهت حفظ احترام شخص خود می‌توانست در هنگام انعکاس این مجموعة تبلیغاتی، که کشور ایران را طی 30 سال گذشته بمباران کرده، تغییراتی هر چند کوچک اعمال کند؛ ولی همانطور که خواهیم دید تأثیر این تبلیغات بر ذهن و روح گروه‌ عظیمی از مردم ایران،‌ آنچنان عمیق شده که نویسندة مطلب بالا خود در هنگام «بازگوئی»‌ مهملات رادیو و تلویزیون دولتی حکومت اسلامی، شاید به این نتیجه نیز رسیده که «من آنم که رستم بود پهلوان!»

نویسنده جهت توجیه برخوردهای خود این مطلب را با ارائة یک نقل قول از یوشکافیشر، وزیر امورخارجة سابق کشور آلمان فدرال آغاز می‌کند:

«اخيراً صحبت از احتمال حمله نظامي عليه تأسيسات هسته‌اي ايران [...] مطرح مي‌شود. برخي از صاحب نظران اين رويکرد را يک جنگ رواني [جهت] کنار گذاشتن برنامه غني سازي [ایران] مي‌دانند. اما بعضي ديگر از سياستمداران از جمله يوشکا فيشر وزير خارجه سابق آلمان معتقدند که "رويکرد جديد آمريکا به ايران، مراحل اوليه حمله به عراق را در اذهان متبادر مي‌سازد".»

همانطور که شاهدیم، این «تفسیر» صرفاً با بازگوئی تبلیغات غرب در مورد ایران آغاز شده. این خبرگزاری‌های غربی هستند که از ماه‌ها پیش سخن از حملة احتمالی به تأسیسات اتمی ایران به میان کشیده‌اند. و یوشکا فیشر به عنوان یک سیاستمدار غربی نمی‌تواند سخنی خارج از برنامه‌های حزبی و تشکیلاتی خود به زبان آورد. حال اگر یک «مفسر» سیاسی صرفاً با تکیه بر تبلیغات غربی‌ها آغاز به سخن می‌کند، مسلم است که می‌باید «توجیهی» جهت این موضع‌گیری اختیار کند. ولی اصولاً توجیهی در کار نیست؛ این تبلیغات همچون «آیة قرآن» همانطور که هست تحویل ملت ایران داده می‌شود. قرائت مستقیم و عینی این مطلب، فقط می‌تواند بازگو کنندة وابستگی نظام تبلیغاتی حکومت اسلامی به غرب باشد. و محتوائی که این «تفسیر» در مغز خواننده «تخلیه» خواهد کرد، این است که غرب خواستار جنگ است، ولی همان «غرب» ـ یوشکافیشر ـ حتی ایران را عراق دوم هم می‌بیند. ولی این «تفسیر» به بررسی «چراهائی» که این نوع برخورد می‌تواند ایجاد کند، نمی‌پردازد.

نخست اینکه اگر غرب اینهمه علاقمند به برخورد نظامی با ایران است، چرا اینکار را صورت نمی‌دهد، و یا چرا آنزمان که سال‌ها همه روزه به عراق در دورة 8 سالة حکومت کلینتن حمله می‌کرد، با ایران کاری نداشت؟ البته بهانة «مفسر» کاملاً‌ روشن است: «آن روزها ایران تأسیسات اتمی نداشت!» جواب این است که، «عراق هم نداشت!» چرا به صدام حسین حمله می‌شد،‌ و به ایران حمله نمی‌شد؟ در چارچوب تبلیغاتی این «رژیم» برای این سئوالات جوابی وجود نخواهد داشت. در واقع، همین تبلیغات اصولاً تمایل دارد که نه تنها جنگ 8 سالة دولت کلینتن با عراق را نیز «زیرسبیل» در کند، که به طور کلی مواضع «ضدآمریکائی» بعث عراق را نیز کاملاً‌ ندیده بگیرد، ‌ چرا که در غیر اینصورت «دنبالک‌های» تبلیغاتی که این حکومت همچون لحاف «چهل‌تکه»، از 28 سال پیش برای ملت دوخته از «حیض‌انتفاع» ساقط خواهد شد. مقاله با تکیة دوباره بر اظهارات بوش و صاحب‌نظران گمنامی که مسلماً از میان غربی‌ها انتخاب شده‌اند، اینگونه ادامه می‌دهد:

«اعلام استراتژي جديد رئيس‌جمهور آمريکا، [...] ناظرين، اين راهبرد را[...] فشار جديدي بر ايران تلقي کرده‌اند[...]:
1- گسترش [...] و اعزام دومين ناو هواپيمابر به سوي اين منطقه
2- تلاش[...] ايالات متحده، براي رو در روئی[...] کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس [با] ايران
3- سفر[...] نخست وزير انگليس به خاورميانه و تلقي از ايران به عنوان "تهديد استراتژيک منطقه"»


شاید اعلام دوبارة مواضع تبلیغاتی نویسندة این «تفسیر» کار را به تکرار مکررات بکشاند، ولی از این امر گریزی نیست. چرا که این تفسیر، نه بر اساس استراتژی «فرضی» دولت ایران، که بر پایة استراتژی دولت‌های غربی بر علیة «منافع ملت ایران» تنظیم شده. نخست اینکه، استراتژی اعلام شده از طرف بوش چه ارتباطی با ملت ایران می‌تواند داشته باشد؟ بوش ایران را به دلیل دخالت در عراق مورد «سرزنش» قرار داده، ولی این «سرزنش» خود قسمتی از موضع‌گیری‌های تبلیغاتی غربی‌هاست؛ همه می‌دانند که آیات عظام در عراق، از دست‌پروردگان دیرینة انگلستان‌اند. و آمریکا زمانی که پای به عراق گذاشت، یک دولت «لائیک» را سرنگون کرد، تا یک حکومت «مذهبی» بجای آن بگذارد. حال چرا می‌باید «تبلیغات کاخ‌سفید» برای «مفسر»‌ حکم «آیة قرآن» را پیدا کند؟ در اینمورد، سئوال بی‌جواب خواهد ماند، همانطور که گفتیم، این «تفسیر» وظیفة اساسی یک مفسر، یعنی تفسیر تبلیغات غرب در مورد ایران را اصولاً‌ کنار گذاشته؛ حکومت اسلامی در بطن این «تفسیر» فقط یک «مصرف‌کنندة» تبلیغاتی است؛ حکومتی وابسته، که از دست تبلیغات ارباب نان می‌خورد. در ثانی، دولت آمریکا به چه دلیل جهت ایجاد فشار بر ایران می‌باید یک ناوهواپیمابر به خلیج فارس اعزام کند؟ کشور ایران، همچون عراق، عملاً فاقد نیروی هوائی است، و جنگده‌های آمریکائی که اینک در عراق حضور دارند، هر گاه مایل باشند می‌توانند اهداف مورد نظر را در قلب کشور ایران مورد حمله قرار دهند؛ از طرف دیگر ایران فاقد نیروی دریائی نیز هست، چرا یک ناوهواپیمابر جدید برای تهدید ایران اعزام شود؟ مگر پیش از اعزام این ناوهواپیمابر، ایران می‌توانسته از مرزهای آبی خود با تجهیزات فعلی نیروی دریائی «محافظت» به عمل آورد؟ و نهایت امر، آنکه می‌گوید این ناو «اعزام شده»، خبرگزاری‌های غربی‌اند، مگر پنتاگون هر گاه ناوی را به منطقه‌ای اعزام می‌کند، می‌باید به «مفسر» سایت بازتاب گزارش بدهد؟ شما از کجا مطمئن هستید که چنین ناوی «اعزام»‌ شده؟

در ادامة این «تفسیر»، نویسنده عملاً کار را به «هذیان‌گوئی»‌ می‌رساند، و ادعاهائی به آمریکا نسبت می‌دهد، که معلوم نیست از کجا آورده. به طور مثال، نویسنده مدعی می‌شود که آمریکا برای به قدرت رساندن یک دولت لائیک به عراق آمده! ولی نویسنده نمی‌گوید، اگر آمریکا علاقمند به یک دولت لائیک در عراق بود چرا صدام حسین را برداشت؟ به دنبال این «ترهات» کار «مفسر» بالا می‌گیرد، و مدعی می‌‌شود که:

«آمريکا براي تسلط بر جهان نياز به سلطه بر‌هارتلند انرژي جهان و منابع عمده انرژي در خاورميانه دارد زيرا گفته مي‌شود که تا ده سال ديگر، بيشتر منابع نفت آمريکا به اتمام مي‌رسد. بنابراين تسلط بر منابع نفت و گاز خليج فارس از اولويت‌هاي سياست انرژي آمريکا است.»

این تفسیر نیز چون دیگر تفاسیر از «منابع» غربی استخراج شده، چرا که غربی‌ها چنین اطلاعاتی را در اختیار «مفسر» ما قرار داده‌اند. آمریکا اگر به خاورمیانه آمده، مسلماً برای حفظ منابع نفتی است، ولی خطر از جانب روسیه، چین و هند بر این منابع سایه انداخته بود. آمریکا از جمکرانی‌ها که خودش با یک مشت ساواکی در روز 22 بهمن، سرکار آورده چه ترسی دارد؟! در ثانی، حتی اگر حضور قدرت‌های بزرگ را هم در منطقه در نظر نگیریم، چگونه باید قبول کنیم که آمریکا به کشور ایران، کشوری که در عمل، بدون اجازة سرمایه‌داری غرب نه قدرت استخراج نفت را دارد و نه قدرت اکتشاف، و حتی حق فروش آنرا، می‌باید در اینجا «حساب» هم پس بدهد! زمانی که در بالا گفتیم، مفسر به این نتیجه می‌رسد که،‌ «من آنم که رستم بود پهلوان!» بی‌جهت نگفته بودیم؛ حال این چند رأس جمکرانی، که با شامورتی و هزار پشتک‌ و وارو، سرشان را در آخورهای محافل درجة سه و چهار غربی‌ها نگاه داشته‌اند تا به دست مردم عاصی کشور تکه تکه نشوند، برای ارتش آمریکا «تعیین تکلیف» می‌کنند! مفسر ما هم گویا قصد «شعبده‌» دارد، مسلم است که تسلط بر منابع نفت و گاز از الویت‌های سیاست انرژی آمریکاست؛ ما ملت نگون‌بخت این مملکت 80 سال است که قربانیان همین «اولویت‌‌ها» شده‌ایم، 28 سال پیش هم حکومت یک دیوانه و مجنون قدرت، به اسم روح‌الله خمینی را همین غربی‌ها برای حفظ الویت‌های‌شان بر ما ملت تحمیل کردند. بله، این حرف‌ها را باید گفت، چرا که اگر به این «جمکرانی‌ها» رو بدهید پای را فراتر خواهند گذاشت،‌ و بازهم با تکیه بر «تفاسیری»‌ که از گزارشگران غربی برایمان «سوغات» می‌آورند، ‌ مدعی خواهند شد که «حاج‌رو‌ح‌الله»‌ را خداوند شخصاً برای آسایش ملت ایران از آسمان بر سر سفرة ما ملت فرستاد!

ادامة ترهات جناب مفسر را کنار می‌گذاریم، چرا که حتی بیش از حد لازم از «ترهات‌پرداز» محبوب‌ترین سایت خبری اینترنت جمکران سخن گفتیم، علاقمندان می‌توانند به این سایت که آزاد است و هیچگونه «ممنوعیتی»‌ نه از داخل و نه از خارج شامل حالش نمی‌شود، مراجعه کرده، متن فصیح این دانشمند جمکرانی را شخصاً مطالعه کنند. ولی در اینجا می‌باید به مطلب مهمی اشاره کرد، و آن اینکه چنین «خزعبلاتی»، پس از آنکه 28 سال مرتباً از طریق روزی‌نامه‌ها، رادیو و تلویزیون تکرار می‌شود، در مقاطعی این شبهه را در افکار عمومی ایجاد خواهد کرد، که بیانگر نوعی «واقعیت» سیاسی است. و خطر دقیقاً از همین نقطه متوجه مردم ایران می‌شود، چرا که متخصصین تبلیغات سیاسی و جنگ‌های تبلیغاتی بخوبی می‌دانند که تکرار یک «دروغ» می‌تواند از همان «دروغ» در افکار عمومی نهایت امر نوعی «واقعیت» بسازد.



هیچ نظری موجود نیست: