
پنج روز پیش، در 25 ژانویة 2007، «سعید سامان» یکساله شد. بله، از آغاز کار این وبلاگ یکسال گذشت، یکسالی که چون بسیار سالهای گذشته، نه رنگی از شادی داشت، و نه روزها و ماههایش را ما ملت چندان خرم گذراندیم. هم میهنانمان در یکسالی که گذشت، با تبلیغات و فشارهای اجتماعی، مالی و روزمرة یک جنگ «فرضی» آمریکائی، با هشدارهای «اسلامی» یک دولت جمکرانی، شاهد فروپاشیدن آخرین دژهای آزادیهای «دیجیتالی» در جامعه بودند؛ شاهرگهای اینترنت که به تدریج بسته شد، و وبلاگها و سایتها که در محاق سانسور فرو افتاد. اینهمه، در هیاهوی «هلمنمبارزطلبیهای» حکومتی لجامگسیخته و بس وحشتزده. در این میان مسلماً چند ده مطلبی که در این وبلاگ به تحریر آمد، باری از دوش کسی بر نداشت. بر این امر بیش از هر کس، نویسندة آن وقوف دارد، و شاید به همین دلیل بارها طی سالی که گذشت، تصمیم بر آن گرفت که قلم بشکند، و اینکار رها کند؛ ولی همانطور که میبینیم چنین نشد. این قلم هنوز مینویسد، شاید به کوری چشم آنان که زخمههایش را سخت هضم میکنند.
اما «سعید سامان» از آنها نبود که آرام بنشیند، و از نخستین روزهای تولد، یکی از سختترین ممیزیهای دیجیتال بر سرنوشتش حاکم شد. ولی چه باک؟! میدانیم کسانی که خود را در آئینة خزعبلاتشان و در توجیهنامههای قرون وسطائیشان، «منتخبین» خدا میدانند، بالفطره قلم شکناند! مگر تا حال «منتخب» خدا دیدهایم که قلم نشکسته باشد؟ در این بوم و بر اگر یلان بزرگ داشتیم، و ملتی بزرگ، که آوازهاش سراسر گیتی گرفت، قلمشکنان منفور و خودپرست هم بسیار داشتیم. لیک، لاشة قلمشکن طعمة کفتار و شغال شد، و تاریخ گذشتگانمان به ما میگوید که، قلمهای ما ملت بر جای باقی مانده؛ دلیلی نیست که امروز چنین نشود.
«سعید سامان» در جشن دیجیتالی بزرگ جهان، با توشهای نه چندان غنی از زبان فارسی شرکت کرد، و با زبان فارسی نیز پیش رفت. با همان زبانی که از دیرباز دشمنان ما ایرانیان از دیدن و شنیدنش وحشت داشتند. همان دشمنان که امروز رنگ باختهاند، و از روی تزویر دیگر زبان خرد ایرانی را گویش گنگها نمیخوانند. دشمنان امروز، در بطن این دستگاه خودفروخته، «فرنگیمآبی» آخوندی دارند، قبلهها دیگر همچون گذشتههای دور بغداد و شام نیست؛ آمآیتی، هاروارد، کمبریج و از این قسم شده. و همین «فرنگیمآبان» آخوند مسلک، با فروپاشاندن زبان و ساختار کلام در جامعه، در واقع در صدد معامله با اجنبیاند. ولی فارسی گرانبهاتر از آن است که خریداری داشته باشد، و همینجا بگوئیم، «اینان خیال خام میپرورند!» این زبان، خاطرة جاودان میلیونها ایرانی است، و پیوسته در چنین بزنگاههائی همین زبان، آب رخ نوسوادان و نوقلمان وطنفروش را بر زمین ریخته. و دلیلی نیست که امروز چنین نشود!
در دنیائی که سرعت تحولاتش سرسام میآورد، در جهانی که هر روز را میباید با پدیدهای نوین آغاز کرد، در این «جهان مجازی»، آیا جائی برای زبان فارسی خواهد بود؟ بسیاری ایرانیان، روزگاران گذشته را با کاهلیها آلودند، و بسیاری دیگر، با تباهیها؛ زبان فارسی ماند و نه تنها کابوس تازیان شد، که تاج سر ایرانی، در بارگاه ترک، مغول و افغان نیز! و بازهم، دلیلی نیست که امروز چنین نشود!
۱ نظر:
Mr. Saman,
Love your writings.Keep it up.
Regards,
Bahman
ارسال یک نظر