۹/۲۶/۱۳۸۵

سقوط در سکوت!



با پایان یافتن انتخابات میاندوره‌ای ایالات متحد، و خصوصاً با اعلام رسمی مقامات روسیه، مبنی بر «عملیاتی» کردن پایگاه‌های متحرک موشک‌های قاره‌پیما در منتهی‌الیه غرب خاک این کشور ـ این موشک‌ها نه تنها قادر به عبور از سپرهای دفاعی‌اند که از بردی تا 10 هزار کیلومتر نیز برخوردار ـ شاهدیم که بحران‌های نظامی در افغانستان و عراق صورتی کاملاً متفاوت به خود گرفته‌. به نظر می‌آید که، ارتباطی که میان روسیه و آمریکا پس از به قدرت رسیدن جرج والکر بوش برقرار شده بود، اینک جهت حفظ بقاء خود نیازمند همکاری‌های وسیع‌تری از جانب طرف روسی شده، و شاید اعمال تهدیدات نظامی بر علیة مخالفان جرج بوش، اینک شامل اهدافی در داخل خاک آمریکا و اروپا نیز خواهد شد! این مطلب را، هر چند به صورتی اجمالی، در این وبلاگ مورد بررسی قرار می‌دهیم.

«گزارش گروه تحقیق عراق» که به وسیلة منتخبین دو حزب قدرتمند آمریکا ـ جهموریخواهان و دمکرات‌ها ـ روی میز جرج والکر بوش قرار گرفت، به هیچ عنوان از استقبال کاخ سفید برخوردار نشده است. چرا که نخست، جرج بوش اعلام می‌دارد، این گزارش را با دقت «بررسی» خواهد کرد، سپس در مصاحبه‌هائی فقط «گزینه‌هائی» از این گزارش را مورد تأئید قرار می‌دهد، و نهایتاً کار به جائی می‌کشد که جیمز بیکر، وزیر امور خارجة سابق آمریکا، که در فراهم آوردن این گزارش نقشی کلیدی داشته، با کنایه‌ای بسیار تند و خارج از پروتکل به رئیس جمهور آمریکا «گوشزد» می‌کند: «این گزارش، سالاد میوه نیست که هر چه را میل دارید، بردارید!» ولی در عین حال، جرج بوش پس از شکست صریح در انتخابات میاندوره‌ای، شاید قصد داشته با جایگزین کردن رامسفلد در وزارت دفاع با فردی که رسماً کارمند سازمان سیا است، به محافل مخالف خود «گوش‌چشمی» نشان دهد! چرا که به صورت «سنتی»، میان وزارت دفاع و سازمان سیا جنگی «مخفیانه» از سال‌ها پیش در جریان است؛ این جنگ ریشه در دوران آیزونهاور و نهایت امر «تقسیم» بودجه‌های کلان دفاعی دارد! ولی صرفاً با جایگزین کردن یک مهره ـ حتی اگر خروج جان بولتون را نیز به آن اضافه کنیم ـ نمی‌توان بحرانی را که اینک می‌رود تا تبدیل به یکی از مهم‌ترین بحران‌های «نظامی ـ سیاسی» در تاریخ ایالات متحد شود، به یک راه حل نزدیک کرد، همانطور که جیمز بیکر عنوان کرده، «برای حل بحران عراق معجزه‌‌ای وجود ندارد!»

در حال حاضر، احزاب کلاسیک آمریکا ـ حزب جمهوریخواه و دمکرات ـ خود را در برابر رئیس جمهوری می‌بینند که به هیچ عنوان قادر به حل مسائل مهم کشور آمریکا نیست، و ایندو حزب، همزمان در به «راه آوردن» این رئیس جمهور ناخلف، به سوی «سنت‌های» گذشتة کاخ‌ سفید، خود را کاملاً خلع‌سلاح شده نیز می‌بینند. در کمال تعجب، رهبران این احزاب شاهداند که، ساختارهائی که پس از فروپاشی جنگ سرد، در رابطه با مسائل «اقتصاد راهبردی» نوین شکل گرفته، قادر است در شرایطی بسیار حساس ـ جنگ عراق و افغانستان ـ عملاً محافل سنتی سرمایه‌داری غربی را، از موضع «طرف مذاکره» خارج کند. امروز جرج والکر بوش، با کمک چند محفل محدود سرمایه‌داری داخلی، و با جلب حمایت «نیروهای» نوینی که در چارچوب اقتصاد جهانی در حال شکل‌گیری هستند، به پدیده‌ای جان داده که به صراحت می‌توان آنرا «بنیادی غیرآمریکائی»‌ به شمار آورد، بنیادی که همانطور که صاحب‌نظران اقتصادی، سال‌ها پیش در بارة موجودیت آن گمانه‌زنی می‌کردند، اگر «ریشه» در کشور آمریکا دارد، با آمریکا، منافع کشور و ملت آمریکا، عملاً هیچگونه ارتباطی برقرار نمی‌کند!

این مسئله را زمانی به صراحت می‌بینیم که در نظر داشته باشیم که، «گزارش گروه تحقیق عراق» جهت ایجاد «اجماعی» سیاسی از طرف دو حزب قدرتمند آمریکا، همزمان پیشنهاد شده بود. ولی جورج بوش، اینک اصولاً خود را موظف به رعایت این «اجماع» نمی‌بیند! حتی پیش از راه یابی به کاخ سفید، این مسئله عنوان شده بود که «جمهوری‌خواهان سنتی» در آمریکا، که از قضای روزگار پدر جرج بوش نیز یکی از سردمداران آنان به شمار می‌رود، با سیاست‌های اعلام شده از جانب «نئوکان‌ها» به شدت مخالف‌اند. سالخورده‌ترین سناتور جمهوریخواه در سنای آمریکا، حتی پیش از حملة ارتش آمریکا به عراق، در یک جلسة سخنرانی عمومی در مقابل تمامی سناتورهای آمریکا، جرج بوش را یک «احمق» نامیده بود.

خروج حاکمیت فعلی آمریکا از «سیطرة» سنتی امپریالیسم شناخته شده، یعنی آنچه امروز در واقع با آن رو در رو هستیم، صرفاً می‌تواند از طریق «سازش‌های» استراتژیک با روسیه، هند و چین صورت گیرد. امضاء قرارداد همکاری‌های هسته‌ای آمریکا و هند را در چند روز گذشته شاهد بودیم ـ هند با عدم قبول ان‌پی‌تی، عملاً از چارچوب قوانین هسته‌ای آمریکا خارج شده، ولی مشاهده می‌کنیم که با چه سهولتی دولت آمریکا از این «تخلف» کوچک چشم می‌پوشد! در وبلاگ (چین و آمریکا) رابطة ویژة ایندو کشور را نیز به صورتی بسیار اجمالی بررسی کردیم، و آخرین‌ خبرها حاکی از آن است که طی دیدار وزیر خزانه‌داری آمریکا از چین، حداقل آنچه علناً عنوان شده این است که کشور چین، جهت دستیابی به اورانیم غنی‌شدة مورد نیاز خود، شرکت‌های فرانسوی را با طرف آمریکائی «جایگزین» می‌کند؛ قراردادی که بالغ بر میلیاردها دلار خواهد شد! این خود نشانة کوچکی است از آنچه در حال انجام است: پروژة جدید سرمایه‌داری بین‌الملل!

ولی در جهان سرمایه‌داری ـ این خبر را می‌باید در کمال خوشوقتی اعلام داشت ـ «اجماع» هیچگاه به معنای فاشیستی و یا بولشویکی کلمه پیش نیامده؛ «جناح‌بندی» در بطن سرمایه‌داری، هنوز در واقع یکی از ویژگی‌های اساسی این شیوة تولید باقی مانده است. و شواهدی در دست است که گروه‌های قدرتمندی در بطن سرمایه‌داری جهانی، در کشور آمریکا، اروپای غربی و حتی در روسیه، هند و چین در حال شکل‌گیری هستند؛ گروه‌هائی که در واقع قصد ایجاد «آلترناتیوی» در برابر مجموعة «نئوکان‌ها» و همران امروزی‌شان در روسیه و چین را دارند. اینکه اینگونه «طرح‌ها» ـ چرا که مسلماً، فقط یک طرح واحد در میان نخواهد بود ـ تا چه حد در اعمال راه‌بند بر سیاست‌های «سرمایه‌داری» نوین موفقیت خواهد شد، مسلماً در آینده می‌باید مورد بررسی قرار گیرد، ولی می‌توان به صراحت دید که «نئوکان‌ها»‌ و شرکای فرامرزی‌شان از خود تمایل بسیاری جهت «یارگیری‌های» جدید سیاسی نیز نشان می‌دهند و جایگزینی رامسفلد با یک کارمند عالیرتبة سازمان سیا، که در واقع می‌بایستی نمایندة جناح «سنتی»‌ تلقی شود، تلاشی است بسیار صریح در همین راستا.

از طرف دیگر، خروج چین از برنامه‌های گرانقیمت و پر هزینة هسته‌ای فرانسه، و پای گذاشتن به جهان صنایع هسته‌ای آمریکا، عکس‌العمل طرف فرانسوی را بسیار سریع‌تر از آنچه تصور می‌رفت در صحنة سیاست جهانی به همراه آورد؛ وزیر دفاع فرانسه در کابل اعلام داشت که 2 هزار سرباز فرانسوی افغانستان را تا چند هفتة دیگر ترک خواهند کرد؛ این اظهارات در شرایطی اعلام می‌شود که آمریکا و انگلستان بدون هر گونه پرده‌پوشی، اعزام نیروهای جدید و تازه نفس به افغانستان را مرتباً در ترادف با «پیروزی» نهائی قرار داده‌اند! مسلماً طرف‌های دیگری نیز سعی خواهند کرد که ناخرسندی‌های خود را تا حد امکان به نمایش گذارند: خروج کامل ارتش ایتالیا از عراق ـ عملی که «پرودی» تمام تلاش خود را در معلق نگاه داشتن آن به کار برد، نهایتاً به دلیل افتضاحاتی که ترور یک مأمور سابق «کا‌گ‌ب» در انگلستان به همراه آورد، عملی شد. طرح‌های دیگری نیز مسلماً جهت به تحلیل بردن قدرت عمل «نئوکان‌ها» در دست اجرا است.

گذشته از این، اظهارات جدید جرج بوش در مورد اعزام 25 هزار سرباز دیگر به عراق، درست در جهت مخالف پیشنهادات «گروه تحقیق عراق» قرار می‌گیرد، و معلوم نیست دولت بوش، چگونه می‌خواهد جنگی باخته را، صرفاً از طریق افزایش نیروی نظامی، به یک برد سیاسی تبدیل کند. افزایش نیروهای آمریکائی در عراق، عقب‌نشینی فرانسه در جبهة افغانستان، اعلام انتخابات «احتمالی» پیش‌ از موعد در فلسطین، همگی نشان از آن دارد که جبهة «نئوکان‌ها» در سراشیب قرار گرفته، و به احتمال زیاد در انتخابات آیندة آمریکا نماینده‌ای جهت اشغال کرسی ریاست جمهوری معرفی نخواهند کرد. شاید به همین دلیل است که در کشور ایران نیز، پس از فروپاشی اجماع فرضی بر محور «اصولگرایان تندرو»، و پای‌گیری دیگر جناح‌ها به دلیل «نتایج» «انتخابات» شوراها، می‌باید شاهد فروپاشی زودرس پدیده‌ای باشیم، که به غلط نام «مهرورزی» بر خود گذاشت؛ هر چند که از «مهر» او نصیب ملت ایران جز «قهر» نبود. ولی «محافظه‌کاران میانه‌رو» و یا «اصلاح‌طلبان دولتی» در ایران، می‌باید در نظر داشته باشند که بازگشت به مواضع گذشته در شرایط اجتماعی امروز، عملاً‌ غیرممکن خواهد بود؛ چرا که در جهان سیاست، هر «بازگشتی» به مواضع گذشته، صرفاً‌ به قیمت از دست دادن پشتوانه‌های «پیشین» و «سنتی» عملی می‌‌شود. امروز، وظیفة نیروهای جدید و مترقی در بطن جامعة ایران، تفهیم سیاسی این مطلب به «اصلاح‌طلبان‌دولتی» و «محافظه‌کاران میانه‌رو» است که، در صورت بازگشت به قدرت، حضور نیروهای جدید سیاسی ـ نه از قبیل ملی‌مذهبی‌ها، و دیگر شرکای آشکار و پنهان حاکمیت ـ در سطوح مختلف کشور، در چارچوب سیاستگذاری‌های «بنیادین»، و شرکت وسیع‌تر احزاب و تشکل‌های «غیرمذهبی» عملاً غیرقابل اجتناب خواهد بود. «پروژه‌ای» که احمدی‌نژاد را به ریاست دولت ایران «منصوب» کرد، شکست خورده، نه در پای صندوق‌های رأی، که از پایه و اساس و در بطن سیاست‌های جهانی! یعنی همانجا که از روز نخست شکل گرفته بود. این «اصل» را هر چه بنامیم، یک «بازبینی» اساسی در اصل ولایت فقیه، پیش از انتخابات ریاست دولت اسلامی در ایران، به احتمال زیاد در رأس مسائل کشور قرار خواهد گرفت.

هیچ نظری موجود نیست: