۹/۱۴/۱۳۸۵

حساب‌های کور و خم شیره!


از ظواهر امر چنین برمی‌آید که واشنگتن قصد دارد، برنامة عقب‌نشینی ایالات متحد از عراق را، همزمان با دو سیاستگذاری دیگر در منطقه به پیش براند. از یکسو، موضع دولت ایران را به عنوان «رهبر جناح» تندرو در خاورمیانه تحکیم کند. و از سوی دیگر،‌ از‌ دولت‌هائی که به عقیدة واشنگتن می‌توانند زیر نظر عربستان سعودی «جناح میانه‌روئی» تشکیل دهند، حمایت کرده، یک مجموعة سیاسی در برابر «مبارزة فرضی» ایران با امپریالیسم نیز مستقر کند. این سازماندهی نوین در منطقه، که پس از علنی شدن شکست سیاسی و نظامی در افغانستان و عراق، در دستور کار ایالات متحد قرار گرفته، از جانب رسانه‌های وابسته به محافل سرمایه‌داری جهانی در وسعتی چشم‌گیر تبلیغ می‌شود. از روزنامة واشنگتن‌پست، تا بی‌بی‌سی و فاکس نیوز، همگی به نوعی همین مفهوم را به خواننده القاء می‌کنند.

زیر بنای «فرضی» این سازماندهی نوین، بر چند اصل بسیار «مضحک»، هر چند بینهایت ظریف، تکیه دارد. فرض نخست این است که «حزب‌الله» ارتش اسرائیل را در جنگ اخیر لبنان شکست داده! این فرض آنقدر «مسخره» است که حتی رهبران حزب‌الله و دولت به اصطلاح حامی آن‌ها، ایران نیز، از سخن گفتن در مورد چند و چون این «پیروزی» طفره می‌روند. واقعیت این است که ارتش اسرائیل به عنوان شاخة فعال «پنتاگون» نمی‌توانسته از طرف «حزب‌الله»، حتی به صورت جدی مورد تهدید قرار گیرد، چه رسد به آنکه، طی یک ماه درگیری، صدها خودرو، تانک، شناور و افسرانش به دست یک گروه شبه‌نظامی به نابودی کشیده شوند. در اینمورد وبلاگ مستقلی به نام «موشک‌های ناشناس»، در همان روزها نوشته شد، و نکات بیشتری در مورد جزئیات این به اصطلاح «جنگ» و «پیروزی» ارائه شده است.

اینکه امروز چه کسانی می‌خواهند دولت لبنان را ساقط کنند، رسانه‌های بین‌المللی در اینمورد «متفق‌القول‌اند»: حزب‌الله و ایران! ولی تجربه ثابت کرده که معمولاً «واقعیات» را نمی‌باید از زبان کسانی شنید که میلیاردها دلار منافع مالی در چند و چون ارائة همین «واقعیات» دارند. امروز لبنان در یک شرایط انتقالی بسیار عمیق در گیر شده، و نمی‌توان به صراحت عنوان کرد که مشتی «تفنگ‌چی» ـ حزب‌الله ـ قصد براندازی دولتی را دارند که، بر پایه‌های چندصد سالة استعماری بنا شده، و عملاً بر شاهرگ‌های حیاتی بنادر تجاری در جنوب دریای مدیترانه «اشراف» کامل دارد. با این وجود، به بررسی بیشتر این موضوع در حال حاضر پرداخته نخواهد شد، چرا که این وبلاگ را ممکن است از هدف اصلی دور کند. پس باز می‌گردیم به جزئیات طرح‌های آمریکا برای فرار «آبرومندانه» از عراق!

اگر «فرض» نخست ـ پیروزی حزب‌الله بر اسرائیل ـ را شکافتیم، به دلیل اهمیت آن بود، چرا که این فرض،‌ هر چند «مضحک»، تبدیل به پایه‌ای اساسی در شکل دادن به «محورهای» خلق‌الساعة آمریکائی در منطقه ‌شده. «فرض» بر این افتاده که گویا دولت ایران و حزب‌الله، که اینک با «پیروزی» بر ارتش اسرائیل از اتکاء به نفس بسیاری نیز برخوردار شده‌، قصد آن دارند که با فروپاشاندن دولت لبنان «محور تندروهای» منطقه را بنیانگذاری کنند! کاملاً بدیهی است که رسانه‌های بین‌المللی در «محور تندروها»، نقشی بسیار «سرنوشت‌ساز» نیز برای دولت «انگلیسی» دمشق دست و پا کرده‌اند. این دولت، به همراه تهران و حزب‌الله قرار است نقش نوینی در منطقه ایفا کند، که چند و چون آن مسلماً طی دیدارهای اخیر مقامات انگلیسی از دمشق مطرح شده است. ولی این پیش‌فرض را اگر «مسخره» عنوان کردیم چند دلیل مستدل نیز در میان بود.

اولین دلیل در بالا و در مورد وضعیت نظامی حزب‌الله آورده شد، دلیل دوم اینکه، اگر قرار باشد ایران در رأس «محورتندروها» در این منطقه عمل کند، سفر اخیر طالبانی، و اردوغان، رئیس دولت ترکیه به تهران را چگونه می‌باید «تفسیر» کرد، آیا جز این است که این «محور تندرو» افسارش می‌باید در دست آمریکائی‌ها قرار گیرد؟ شاید طرفداران دولت «عدل الهی» در تهران ادعا کنند که طالبانی و نخست وزیر ترکیه جهت «رایزنی»‌ به ایران آمده‌اند، و این سفر دلیلی بر نزدیکی ایران به محورهای خلق‌الساعة آمریکائی نیست؛ ما این استدلال را رد می‌کنیم، چرا که دولت ایران را از پایه وابسته به غرب می‌بینیم؛ و حضور رئیس دولت ترکیه ـ دولتی که عضو دائم ناتو در مرزهای روسیه است ـ در تهران، دلیلی جز «دیکته» کردن مواضع پنتاگون نمی‌باید داشته باشد. در ثانی، از آنان که در رسانه‌های بین‌المللی در صدد دامن زدن به این سوءتفاهم هستند، می‌باید پرسید که، گرم شدن روابط ایران و آمریکا و کمک‌های فرضی ایران جهت برقراری صلح در عراق را چگونه می‌باید در این «محورسازی» جدید به نظر آنان «جاسازی» کرد؟

«فرض» مهم دیگری که مرتباً از طرف رسانه‌های بین‌المللی مطرح می‌شود، «حمایت» بی‌قید و شرط ایران از «شیعیان» عراق بر علیة سنی مذهب‌هاست! نخست باید گفت که میان «شیعی‌گری»، و «ملی‌گرائی»، فاصلة زیادی وجود دارد، هر چند که رسانه‌های غربی سعی تمام دارند، که این فواصل را میانبر بزنند. اصولاً دلیلی نمی‌توان یافت که «شیعیان» عراق نسبت به ایران احساس صمیمیت و دوستی،‌ در حدی افراطی از خود نشان دهند؛ عراق طی چندین دهه یک کشور مستقل بوده، و احساس تعلق به یک مملکت در بین عراقی‌ها بسیار ریشه‌دار است. اینکه با ترکاندن چند بمب بتوان یک تاریخچة درست یا غلط را از ریشه و بن، در عرض چند روز زیر و رو کرد، آنقدرها که رسانه‌های بین‌المللی ادعا می‌کنند، کار ساده‌ای نیست. ولی بر پایه همین «فرض» غلط، «فرض» غلط دیگری عنوان می‌شود، و آن اینکه عربستان سعودی جهت «حمایت» از سنی‌مذهب‌های عراق، نه تنها با ایران درگیر خواهد شد که با تشکیل یک «جبهة میانه‌رو» ـ این جبهه گویا بر اساس همین «ترهات» شامل دولت اسرائیل هم خواهد شد ـ با ایران به مقابله برخواهد خواست!

این «فرض» آخر که رسماً از طرف واشنگتن پست و بی‌بی‌سی، «اعلام» شده، دیگر نورعلی‌نور است! اینکه دولت سعودی‌ها دست در دست اهوداولمرت، جلال طالبانی و سینوره در برابر ایران جبهه‌ای میانه‌رو تشکیل دهند، فقط می‌‌تواند از قلم و ذهن یک بیمار روانی تراوش کند. ولی به هیچ عنوان نمی‌باید این «تراوشات» را دستکم گرفت. این «تراوشات» نشاندهندة تمایل شدید واشنگتن برای یافتن مفری جهت خروج از بحران نظامی منطقه است، و ایرانیان چه نیک گفته‌اند، «قافیه چو تنگ آید، شاعر به جفنگ آید!»

«اعلام» این «جفنگیات» از سوی رسانه‌های «معتبر» جهانی، چند دلیل مهم دارد. نخست اینکه تحول سیاسی در ایران مسکوت گذاشته شود. در همین راستا، شاهدیم که حتی «توده‌ای ـ نفتی‌های» سنتی ـ همان‌ها که آخر سر معلوم نشد با مصدق «همکار» بودند یا «دشمن» ـ دست در دست عمله و اکرة سردار و پاسدار، «نگران» انتخابات شوراها شده‌اند! تو گوئی که در پس این «انتخابات» مسخره، «تحولی» سیاسی در انتظار ملت ایران نشسته! معرفی کردن دولت دست‌نشاندة غرب در ایران به عنوان «محور ضد غرب» از نظر استراتژی، همان بازگشت به بحران سال‌های 1980 است! ولی اینبار گویا واشنگتن دچار فراموشی شده. نه دنیای امروز دنیای سال‌های ریگان است، و نه اینکه درجة ناآگاهی‌ ملت ایران، در حدی است که اجازه دهد یک «طر‌ح‌ریزی» مضحک استعماری، بار دیگر شرایط «انقلاب حاج‌روح‌الله» را بر منطقه حاکم کند.

بهتر است، آمریکائی‌ها راه بهتری برای «فرار پیروزمندانه» از منجلابی بیابند که خود را در منطقه گرفتارش کرده‌اند. قرائن نشان می‌دهد که این مسیر فقط زمانی می‌تواند برای آمریکا «جوابی» استراتژیک، سیاسی و دراز مدت در بر داشته باشد که این «ایالات فروپاشیده» ـ اگر بخواهیم به کلام نوام چامسکی استناد کنیم ـ از دست‌درازی به حقوق ملت‌های منطقه، حمایت از نظام‌های ضد مردمی، استبدادی و فاشیستی دست برداشته، و برخوردی انسانی‌تر پایه‌ریزی کند، برخوردی که مسلماً‌ «جبهه‌های»‌ تندرو و منسوب به «احمدی‌نژاد»، یا جبهه‌های «میانه‌روئی» چون «شیخ‌عبدالله» در آن نمی‌باید دیگر نقشی داشته باشند.


هیچ نظری موجود نیست: