
بالاخره امروز بعد از ظهر، چشممان به رویت شاهکارهای تیم ملی فوتبال «بازارتهران» روشن شد. جای تعجبی نداشت؛ آقای علی دائی با قد 190 سانتیمتری، و 37 سال سن «کاپیتان» بودند، و یک بشکة بیخاصیت که هیکل خود را هم نمیتوانست به دنبال بکشد، و روی همة توپها چند ثانیهای دیر میرسید، دروازه بان! آن از «نوک حمله»، و این هم از دفاع! اگر سرمربی کروات تیم ملی، عمداً میخواست بازی را از پیش به حریف واگذار کند، بهترین انتخابهای ممکن را صورت داده بود. با شکست 3 بر 1 در مقابل تیم ملی مکزیک که هیچ کیفیتی از خود نشان نداد، و در نیمة دوم ستارة خط حملهاش را هم به دلیل آسیبدیدگی از میدان بیرون برده بودند، فدراسیون فوتبال ایران به خوبی نشان داد، که فوتبال به درستی نمایانگر شاهرگهای سیاست و بحرانهای اجتماعی و فرهنگی یک کشور میتواند باشد.
اینکه، کشور ایران در تمامی زمینههای ورزشی، آنزمان که برخوردی گروهی و اجتماعی با مسئلة ورزش در میان میآید، یک کیسه شن بیخاصیت و بیمقدار است، نباید کسی را شگفتزده کند. آنان که نام کشور ایران را در مسابقات جهانی پرآوازه کردهاند، سوختهسرائیها، تختیها، رضازادهها، و ... همه با تکیه بر وقت، هزینه و سرمایة شخصی خود اینکار را کردهاند. بنیاد ورزش در ایران، در دست دولتی، از قماش آنچه امروز در قدرت است، نتیجهای جز آنچه در جامجهانی آلمان شاهدش بودیم به بار نخواهد آورد. بیمسئولیتی، ولنگاری و عدم آگاهی در میان بازیکنان این تیم، از این امر که نمایندگان یک ملت در صحنة جهانیاند، و نه نانخورهای یک فدراسیون فاسد و دستنشانده، در این مسابقه بیش از پیش چشمگیر بود.
در فوتبال، زمانی که بازیکنان از مرز 27 سال میگذرند، در شرایط کلی با بازیکنان جوان جایگزین میشوند، این قاعده در تمامی کشورهائی که از فوتبال به معنای واقعی کلمه برخوردارند، در مورد اکثر بازیکنان ـ جز چند مورد کلیدی ـ حکمی کلی به حساب میآید. ولی در کشور ایران، با متوسط سنی زیر 18 سال، یک مرد 37 ساله را، که تنها هنرش در فوتبال چندین سال نشستن بر نیمکت ذخیرههای تیمهای فوتبال اروپائی بوده، فردی که هیچ بازی سرنوشتسازی از او ندیدهایم، و اصولاً فاقد استعداد و دید کافی در این ورزش است، به حکم آنکه یکی از وارد کنندگان عمدة کالاهای ورزشی از کشور آلمان شده، در مقام کاپیتان تیم ملی فوتبال، به عنوان «نوکحمله!» به سرمربی «تحمیل» میشود. این آش آنقدر شور بود که حتی مفسرین خارجی هم با خنده و شوخی داستانش را در بوق و کرنا گذاشتهاند!
این حاکمیت، که ملت ایران را در «آفساید» گذاشته به این هم اکتفا نمیکند. امروز، نه تنها با چنین شرایطی تیم فوتبالی به نام ملت ایران به نورنبرگ میفرستند، که در توافق کامل با فدراسیون جهانی فوتبال و شخص «بکنباوئر»، درهای استادیومها را نیز بر ایرانیان مقیم خارج از کشور میبندند. دولت «منتخب» آقای احمدی نژاد از ترس بروز اعتراضات سیاسی طی بازی فوتبال، با تکیه بر ارز حاصل از صادرات نفت ایران، فیفا را «خریداری» میفرمایند، و با پرداخت دلارهای کلان از ورود ایرانیان به ورزشگاه جلوگیری میکنند. در راستای این سیاست، فیفا فقط به گروههائی که از ایران، و برخی ایالات آمریکا، زیر نظر مستقیم «دولت» سازماندهی شدهاند، بلیطهای پیش فروش شده را تحویل میدهد، بقیة مردم، با بلیطهای «پیشخریده شده» دم در میمانند! آنان که میگویند فوتبال یک ورزش است، بدانند که فوتبال تنها چیزی که نیست، ورزش است.
سر مربی کروات تیم ایران، که قبل از شروع بازی استعفای خود را هم تحویل «مقامات» ورزشی حکومت اسلامی داده، پس از نیمة اول، به رختکن میرود، و بدون هیچ پروژة جدیدی، میخواهد عیناً استراتژی خود را در نیمة دوم نیز تکرار کند، به این معنا که از پیش به بازی مساوی تن میدهد! کاری که مربی مکزیک حاضر به انجام آن نیست، و با تغییر استراتژی و عوض کردن چند بازیکن، صحنه را به دست میگیرد، و یکبار دیگر ثابت میکند که در بازی، چون جنگ، نمیتوانید بنشیند و تماشاگر باشید، اگر نبرید، خواهید باخت!
اینجاست که فوتبال به عنوان آینة تمام نمای روانشناسی اجتماعی، و ساختارهای سیاسی و اقتصادی جلوه میکند. گزینش تیم به صورتی که در بالا آمد، و برخوردی بیمسئولیت با مسئلة «برد» یا «باخت»، به شیوهای که دیدیم، نشانی از یک ساختار مسئول سیاسی و اقتصادی به دست نمیدهد. در واقع، فوتبال نیز مانند «جنگ» است. ملتها چه جنگها را ببرند و چه ببازند، جنگ، بالفعل پول به جیب افرادی سرازیر خواهد کرد. سرمربی کروات اگر کنار برود، مشکل فوتبال ایران حل نخواهد شد، چرا که مشکل فوتبال ریشه در مشکلات دیگری دارد که هیچ ارتباطی با فوتبال و ورزش ندارند، ولی ورزش کشور را، هم در ابعاد جهانی و هم در ابعاد داخلی به گروگان گرفتهاند. این سئوال را باید مطرح کرد که چرا ایرانی به بازی مساوی تن درمیدهد، ولی یک تیم آمریکای لاتین، با فناوری بسیار پائین، از تساوی سر باز میزند؟
کسانی که میلیاردها دلار ثروتهای ملی را تحت عناوین مختلف در راه «ورزش» کشور، و در واقع برای پر کردن جیبهایشان، هزینه میکنند، خوب میدانند که عکسالعمل خلقالله در برابر این مسایل چیست؛ عشاق سینه چاک فوتبال فکر میکنند، که فلانی مقصر بود، و اگر فلان بازیکن اشتباه نکرده بود، نتیجه تفاوت میکرد. در صورتی که مقصر اصلی، مردمی هستند، که با فرار از برخوردی مسئولانه با مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، راه بر حاکمیتهائی میگشایند که کار را در زندانها و بازداشتگاههایش به آنجا میرساند که دیدیم، و در زمینهای ورزشی نیز به اینجا، که امروز شاهدش بودیم.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر