
ماههاست که کشور افغانستان به دست نیروهای «بینالمللی» فتح شده است. دولت آقای کرزای، بنا به ادعای همین نیروها، نمایندة ملت افغانستان است، و در انتخاباتی «آزاد» به قدرت دست یافته. ولی هنوز نه نیروهای خارجی برنامهای برای خروج از افغانستان ارائه میدهند، و نه دولت «منتخب» در ارائه این برنامه از خود شتابی نشان میدهد. دلیل کاملاً واضح است: در چارچوب سیاستهای منطقهای، که امروز قسمت عظیمی از آسیای مرکزی و خاورمیانه را تحت پوشش خود قرار داده، افغانستان نه میتواند به سیاستهای سنتی قبیلهای خود بازگردد، و نه به دلیل نبود امکانات، قادر است از گزینة سنتی چشم پوشیده و نظمی نوین جهت تعیین سرنوشت کشور ارائه کند. افغانستان، از یک سو، پای در قرون وسطی و حکومتهای قبیلهای میفشارد، و از سوی دیگر، به دلیل اهمیت راهبردیای که سقوط شوروی برای این سرزمین به همراه آورده، میباید با طرحهای نوین سیاسی و اقتصادی رو در رو شود. از این مجموعة سراپا ضد و نقیض همان به بار خواهد آمد که تاکنون به بار آمده: عدم امنیت عمومی، حضور نظامیان خارجی، قاچاق مواد مخدر که معمولاً به دست همین نیروها و با هماهنگی سرفرماندهیشان به اجرا گذاشته میشود و نوعی حکومت ملوکالطوایفی که بر مناطق مختلف کشور حاکم خواهد بود.
ولی، همانطور که صاحبنظران از دیر باز انتظار داشتند، معضل افغانستان رو به بهبود نخواهد گذاشت. در واقع، این مشکلات، به دلیل اتخاذ سیاستهای ضد و نقیض از جانب نیروهای اجنبی، هر روز ابعاد وسیعتری مییابد. امروز، در کمال تعجب شاهدیم که در کشور افغانستان، «جنگی مخفیانه» در جریان است؛ جنگی که طرفهای درگیر در آن فاقد ملیت، پرچم و اردوگاه مشخصی هستند. شاید کسانی به این تصور بیافتند که این اولین بار است که جهان با چنین پدیدهای، یعنی «جنگ مخفیانه» روبرو میشود، ولی باید به خاطر داشت که، به طور مثال، از سالها پیش در کشور الجزایر، تحت سرپرستی ایالات متحد، جنبشی به نام «نیروهای اسلامگرا» ـ طرفداران خط فکری فردی به نام عباسی مدنی ـ در تضاد با منافع راهبردی فرانسه در این منطقه، در حال جنگ بودهاند. جنگی که صد البته هیچگاه به مناطق نفتخیز الجزایر که تحت بهرهبرداری شرکتهای بینالمللی است، «وارد» نشد! و قربانیان اصلی آن نیز، چون قربانیان اصلی همة جنگها، غیرنظامیان، کودکان و روستائیان بودند.
امروز، هر چند «جنگ مخفیانة» نیروهای متخاصم سرمایهداری در الجزایر، حداقل در ظاهر امر، رو به نوعی سکون و آرامش دارد، تا آنجا که به تاریخچة مبارزات مردم، گروههای سیاسی و تقابل بنیادهای مالی و اقتصادی در سرزمین الجزایر مربوط میشود، چهرة اردوگاهها و نیروهائی که عملاً این جنگ را سالهای دراز بر ضد منافع ملت الجزایر راهبری کردند، و از منافع اقتصادی آن بهرهمند میشدند، هنوز در پردة ابهام است. به عبارت دیگر، ملت الجزایر از حق حیاتی خود، برای شناخت عواملی که سالهای متمادی جنگ و درگیری مسلحانهای را که معمولاً با تلفات و کشتارهای وحشیانة افراد غیرنظامی همراه بود، برخوردار نیستند! چرا که، پرده برداشتن از چهرة این جنایتکاران، در توازی با پرده برداشتن از هویت حامیان واقعی این جنایات قرار خواهد گرفت: آمریکا و فرانسه!
امروز در افغانستان پدیدهای تقریباً هم سنگ با جنایات الجزایر، در حال شکلگیری است. بلندگوهای تبلیغاتی سرمایهداری جهانی، از پدیدهای به نام «طالبان» و نیروهای طرفدار آنان در افغانستان سخنها و قصهها تحویل مردم میدهند، نیروهائی که گویا در مرزهای افغانستان و پاکستان «پناه» گرفتهاند، و به صورت سازمان یافته بر علیه نیروهای «بینالمللی» دست به عملیات نظامی میزنند. این مسئله از چند نقطه نظر غیر قابل قبول است. نخست اینکه، این نیروها، که با تکیه بر اسناد و مدارک منتشر شده، بازماندگان القاعده و مجاهدین اسلامی افغانستان هستند، از دیرباز همگی تحت سرپرستی ارتش پاکستان و ژنرالهای این کشور قرار داشتهاند، و نمیتوان قبول کرد که یکباره تغییر موضع داده و بر علیه دولت پاکستان و «نیروهای بینالمللی» که شخص مشارف را امروز در اسلامآباد به قدرت رساندهاند، دست به عملیات نظامی بزنند! از طرف دیگر، هر فرد عاقلی قبول میکند که پیش بردن عملیات نظامی، در چنین ابعادی، در قرن 21 میلادی، مستلزم برخورداری از منابع مالی، لوژیستیک، و تسلیحاتی است. و در شرایطی که بلندگوی شبکههای سخنپراکنی، بر اجماع جهانی در مبارزه با تروریسم تکیة فراوان دارند، این نیروها، که آنان را «طالبان» مینامند، این حمایتهای حیاتی را از چه کانالهائی دریافت میکنند؟
واقعیت امر این است که، «مزیت» اساسی «جنگ مخفیانه» دقیقاً در پیش بردن همین «ابهام» است. به عبارت دیگر، محافل مختلف مالی و اقتصادی جهان، هنگام درگیری، بر محور منافع گروهی خود در تقابل با «رقبا»، همیشه میتوانند با بهرهگیری از موجودیتی که خود در روزینامههایشان «طالبان» لقب دادهاند، برای مبارزه با نفوذ «رقیب» استفاده کنند. این تجارت سودآور بر اساس فروش اسلحه، قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، فشارهای سیاسی و نظامی بر دولتهای منطقه، بهرهبرداری از عدم امنیت نظامی و اجتماعی در منطقهای وسیع، و ... میتواند نهایت امر به منافعی مالی در ابعادی حیرتآور برسد. و به دلیل پوشیده ماندن هویت اصلی جنگافروزان و جنایتکاران، در تاریخ افغانستان و کشورهای همسایه نیز، پدیدهای به نام «نتایج حضور و دخالت سیاستهای خارجی» هرگز گنجانده نخواهد شد.
نباید فراموش کرد که، اینبار استعمار با صورتک «مصلحتگرائی» پای به میدان سرکوب ملتها گذاشته. شاهدیم که مسئلة «حقوق بشر» در ایران، تا چه اندازه در بلندگوهای تبلیغاتی مورد توجه سیاستگذاران غربی قرار میگیرد، و در افغانستان، برای مبارزه با گروهکهای «اسلامگرا، فاسد و جنایتکار» تا چه اندازهای تبلیغات به راه میافتد. و این در حالی است که همه میدانند، هم حکومت اسلامی ایران نتیجة اجماع سیاستگذاران غرب است و هم طالبان. و اینکه، امروز حفظ موجودیت اینان، عملاً در راستای اهداف مالی و استعماری غرب و برخی دول بزرگ منطقه، در دستور کار سیاستگذاران بینالمللی قرار گرفته.
ولی یک مطلب باقی میماند، و آن اینکه، ملتهای منطقه این حق را برای خود محفوظ دارند، که تاریخچة حوادث منطقه را آنچنان که قدرتهای بزرگ بر آنان تحمیل کردهاند، به رشتة تحریر در آورند، چرا که اگر امروز از آن ماست، تاریخچة این منطقه، مسلماً از آن آیندگان خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر