
بورس اوراق بهادار در نیویورک و شاخص دیگر بازارها در پایتختهای اقتصادی کشورهای غربی، پس از سقوط و سکونی که چند هفته به طول انجامیده بود، دوباره رو به افزایش گذاشته است. در واقع، در شرایط فعلی، بالا رفتن قیمت اوراق بهادار، میتواند فینفسه یکی از بازتابهای اجماع بر «گزینة جنگ» به شمار آید. نمیتوان این امر را از نظر دور داشته که جنگ برای اقتصاد غرب حکم یک ماشین پولسازی را دارد، و صلح بدترین رخدادی است که میتواند به وقوع بپیوندد. از میان رفتن زمینة جنگ در ایران، جنگی که شروع آنرا آمریکائیها با علاقه و شوق فراوان دنبال میکردند، در چند هفتة گذشته باعث فروریختن بازارهای اوراق بهادار شده بود، و ناظران با در نظر گرفتن اوجگیری دوبارة قیمت اوراق بهادار به این صرافت افتادهاند، که گویا حضور غیرمنتظرة جرج بوش در خاک عراق، بیشتر به دلیل اجماعی در مورد مسئلة جنگ با ایران باشد! منظری که برخی سایتهای اوپوزیسیون نیز سعی در ارائة و تشدید آن داشتهاند.
ولی باید گوشزد کرد که، در این نتیجهگیریها نباید تعجیل از خود نشان داد، چرا که بسیاری از «موضعگیریهای» ظاهراً سیاسی در واقع، در گفتمان دیپلماتیک، معنا و مفهوم دیگری دارند، و از سفر آقای بوش به بغداد میتوان نتیجه گرفت که «رئیس جمهور آمریکا جهت آمادگی پشت جبهه به بغداد رفته!»، و هم اینکه «رئیس جمهور آمریکا از وحشت اینکه ارتش ایالات متحد مجبور به عقب نشینی از منطقه شود، به بغداد رفته تا به مخالفان خود در پایتختهای بزرگ جهان این اطمینان را بدهد که آمریکا از بغداد عقب نخواهد نشست». و این تحلیل آخر است که، به عقیدة من بیش از تحلیل قبلی میتواند واقعیات سیاست جهانی در مورد عراق را بازتاب دهد. در حالیکه، تحلیل گروههای اوپوزیسیون ایرانی در خارج، که بیشتر در چارچوب هیاهوهای سیاسی صورت میگیرد و معمولاً توخالی است، اینبار نیز بیشتر در راه ایجاد جو «هیاهوسالاری» به مصرف رسیده، تا ارائة یک تحلیل کاربردی و قابل تأمل.
در ظاهر امر، هیئتهائی از محافل تصمیمگیرندة ایالات متحد، در محل اقامتگاه تابستانی رئیس جمهور، در کمپ دیوید، که ما ایرانیان از آن خاطرة خوشی هم نداریم، طی هفتة گذشته گرد هم آمده بودند، و مسئلة عراق، و بحرانی را که آمریکا در آن فرو رفته مورد بحث و گفتگو قرار داده بودند. لازم به تذکر نیست، ولی این امر را نباید از نظر دور داشت که در طرحهای بلندپروازانة آمریکا در منطقة خاورمیانه و خلیج فارس، وقفههائی هولناک پیش آمده. از یک سو، جنگ عراق، موفقیتی را که کاخ سفید به آمریکائیان «قول» داده بود به دنبال نداشت، و از سوی دیگر، گمانهزنیها در مورد عقب نشینی بیقید و شرط از خاک عراق، در حال اوجگیری است. واقعیت این است که آمریکا اگر با بهرهگیری از این نیروی نظامی قابل ملاحظه پای به خاورمیانه گذاشته، برای «عقبنشینی» کردن نبوده است. ولی گزینههای آمریکا، در شرایطی که رئیس کاخ سفید عملاً در موضع تدافعی قرار گرفته، کاملاً محدود شده. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در راه است، و هیئت حاکمة «مذهبی ـ نظامی» که جرج بوش را به کاخ سفید رهنمون شده، به دلایل بسیار، و نه صرفاً عدم پیشرفت پروندة عراق، مورد حملة دیگر محافل تصمیمگیرنده قرار گرفته است.
گردهمآئی تصمیمگیرندگان واقعی سیاست آمریکا در کمپ دیوید، سفر نابهنگام جرج بوش از کمپ دیوید به بغداد، و آغاز اوجگیری افزایش قیمت اوراق بهادار در نیویورک، همگی نشان از این واقعیت دارد که در مورد حمایت از سیاست جرج بوش در عراق ـ پای فشردن، جنگیدن و ... ـ «اجماعی نوین» در بطن محافل تعیین کنندة آمریکائی پیش آمده است، و این محافل به احتمال زیاد «قبول» کردهاند، که در شرایط فعلی، از گروههای ضد جنگ حمایت به عمل نیاورده، دست کاخ سفید را از نظر سیاسی باز گذارند. این «اتخاذ سیاست» از نظر مالی، به معنای تداوم استقراض دولت و تزریق سرمایه در صنایع نظامی است، و از نظر سیاسی، به این معناست که اگر انتخاباتی صورت پذیرد، تمامی جناحهای حاضر در حزب جمهوریخواه، در مورد نامزدی «جرج بوش دیگری» به توافق خواهند رسید.
از طرف دیگر، پایتختهای مهم منطقه نیز، از مدتها پیش در مورد انتخابات آمریکا به توافقی ضمنی دست یافتهاند، و سفر هنری کیسینجر به مسکو، و دیدار با پوتین نشان میداد که گروهی قصد ایجاد نوعی اجماع در مورد نامزدهای مورد تأئید مسکو و واشنگتن در انتخابات آمریکا دارند! و از آنجا که هنری کیسینجر یکی از حامیان بیقید و شرط جمهوریخواهان سنتی است، و پوتین یکی از طرفداران جرج بوش، این دیدار نشانگر نزدیکتر شدن جمهوریخواهان سنتی و جناح «مذهبی ـ نظامی» واشنگتن بود. چرا که، برای روسیه، در شرایط فعلی، شاید بدترین گزینه، به قدرت رسیدن حزبدمکرات باشد.
این «اجماع» در کوتاه مدت به بازارهای بورس و اوراق بهادار میدان میدهد، و این اطمینان را ایجاد میکند که حمایت از صنایع مشخصی، با استفاده از استقراض دولتی همچنان ادامه خواهد داشت. ولی نکتة مهمی را در این میان نباید از نظر دور داشت، و آن اینکه، دولت «جرج بوش دیگر»، نه تنها موضع آمریکا را در افکار عمومی جهانیان بیش از پیش تضعیف خواهد کرد، که میتواند در واقع نقطة پایانی بر حضور فعال آمریکا در صحنة بینالملل باشد. اگر به این صورتبندی، نزدیکتر شدن هر چه بیشتر دولت ایران را به چین و روسیه اضافه کنیم، شاید دلیل حمایت پوتین از جرج بوش را بهتر دریابیم. شاعر میگوید: «دشمن دانا بلندت میکند، بر زمینت میزند نادان دوست.» صنایع آمریکا اگر قصد بازگشت به مواضع پیشروی خود در دهة 1990 را دارند، بهتر است دست از «نادان دوستها» برداشته، توسعة صنعتی را با رشد کیفیت زیست مردم در جهان هماهنگ کنند، و گرنه همین «نادان دوستها» بر آنان همان تحمیل خواهند کرد که «ناداندوستهائی»، هر چند متفاوت، در اوائل دهة هشتاد، بر کرملین نشینان تحمیل کردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر