حکومت اسلامی ایران و داستان شیرین «حجاب اسلامی» تفکیک ناپذیرند. این حکومت که خود را طی نزدیک به سه دهه، میراثخوار پدیدهای به نام «انقلاب اسلامی» میخواند، از نخستین روزهائی که اهرمهای «قدرت استعماری» را، با دخالت نظامیان آمریکا، در تهران در اختیار گرفت، با مسئلهای به نام «حجاباسلامی» رو در رو شد. اگر میگوئیم «رو در رو» شد، از آن جهت است که اعتقادی عمیق در بطن این حاکمیت به «حجاباسلامی»، از روز نخست وجود نداشت، دولت بازرگان و پس از او دولتهای دیگری که ظاهراً به نمایندگی از جانب «ولیفقیه» و در نتیجة نوعی مراجعه به آراء عمومی، ولی در عمل به دست استعمار در ایران به قدرت رسیدند، همگی میدانستند که دست گذاشتن بر مسئلة حجاب بانوان، صرفاً ایجاد بحرانی اجتماعی میکند، که نه تنها کمکی به حل مسائل سیاسی این حاکمیت به شمار نمیآید، که در عمل، دست دولت را هر چه بیشتر زیر سنگ «محافل مشخصی» در صحنة سیاست بینالملل قرار خواهد داد. چرا که اعمال فشار از نظر سیاسی اگر از جانب یک محفل در چارچوب «مقررات اسلامی» صورت پذیرد، همین «مقررات اسلامی» میتواند چوبدست مناسبی برای دیگر «محافل» فراهم آورد. این امر شاید یکی از اولین درسهای علم سیاست است، که حکومت نمیباید در برخورد با مسائل اجتماعی خود را تا به این حد «ضربهپذیر» سازد.
ادامة مطلب »»»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر