۱۲/۱۵/۱۳۸۴

"در حاشیة نشست آژانس انرژی اتمی در مورد ایران"..
بحران هسته‌ای ایران
...
ماه‌های متمادی است که پدیده‌ای به نام «بحران هسته‌ای» ایران در رسانه‌های بین‌المللی و داخلی،‌ تبدیل به طبلی برای ایجاد «هیاهوی سیاسی» شده. شیوة برخورد رسانه‌ها، چه در داخل و چه در خارج، به نحوی است که از ارائة ابعاد واقعی این «بحران!» عملاً پیشگیری می‌کند. در واقع، این اصل را در «هیاهوی سیاسی» باید بپذیریم، که «هدف اصلی»، آن نیست که عنوان می‌شود.

ناظران مستقل مسائل سیاسی در جهان، «بحران هسته‌ای» ایران را از هفته‌ها پیش خاتمه یافته تلقی کردند، و در این برآورد ظاهراً اشتباهی پیش نیامده. ایران در چارچوب آنچه مطرح شده، و «قانونی» تلقی می‌شود، حق دستیابی به «غنی‌سازی» اورانیوم را در خاک خود از دست داده، و این مسئله قطعی است. برخی افراد عادی در سطح کوچه و بازار، از دست دادن این «حق» را برای کشور، آن هم بر اساس «قوانین بین‌المللی»، به سختی هضم می‌کنند؛ درگیر تصورات و احساسات «وطن‌خواهانه» شده و فکر می‌کنند که حق ایرانیان پایمال شده است. و برخی از سیاست‌بازان صحنة داخلی و خارجی با اطلاع از این «حساسیت‌ها» سعی در داغ نگاه داشتن «تنور بحران هسته‌ای» دارند. این برخوردهای رسانه‌ای در داخل و خارج کشور، از اینرو شدت گرفته که ابعاد واقعی این «فعالیت غنی‌سازی» در پس پرده‌ای از ابهام فرو افتاده است، موشکافی در مورد آن صورت نمی‌گیرد، و هر دسته و گروه داخلی و خارجی سعی بر آن دارد که از این نمد ـ نمد «بحران هسته‌ای» ـ کلاهی مناسب حال و روز خود بردارد.

در همین راستا برخی از سیاست‌بازان صحنة داخلی، هر از گاهی جهت تسویه حساب‌های شخصی یا گروهی با دولت فعلی و یا دیگر نهادهای ایرانی و یا خارجی، در خطابه‌هائی «نمک بر زخم» این بحران می‌پاشند. ولی، اگر بررسی دقیقی از شرایط هسته‌ای در ایران صورت پذیرد، این فضای سراسر «غوغاسالاری»، مسلماً از کشور رخت بر خواهد بست.

ایران، از نظر فناوری، اقتصادی و یا سیاسی در شرایطی قرار ندارد که بتواند از فناوری «غنی‌سازی» اورانیوم در داخل کشور بهره‌برداری واقعی صورت دهد. این فناوری که تماماً در دست قدرتمند کارتل‌های جهانی اسیر است، در دهة آینده وسیله‌ای خواهد شد که با تکیه بر آن کشورهای قدرتمندتر، ملت‌های تحت ستم را بهتر از امروز سرکوب، غارت و چپاول کنند. ولی، این امر که دولت ایران خود را اینچنین سپر برخوردهای هسته‌ای قرار داده، نه تنها کمکی به آزادسازی کشورهای فقیرتر در جهت دستیابی به نیروی هسته‌ای نخواهد کرد، که صرفاً یک بازی سراپا کذب سیاسی است.

در سیاست‌های تبلیغاتی این امر از اهمیت برخوردار است که مسئله‌ای را که در اطراف آن هیاهوی سیاسی به راه می‌اندازند از حداقل «اصالت و صحتی»‌ برخوردار باشد. این امر در مورد «بحران هسته‌ای» ایران نیز صدق می‌کند. و همانطور که در بالا عنوان شد، محدود کردن دستیابی به نیروی هسته‌ای در چارچوب یک «باشگاه» اتمی، دسیسه‌ای است که به دست چند قدرت جهانی شکل گرفته و قدم به قدم دنبال می‌شود. ولی سیاستی که کشور ایران در این زمینه در پیش گرفته بود، آن سیاستی نبود که عنوان می‌شد. دولت ایران با اعطای اجازة فعالیت‌های هسته‌ای به کشورهای چین، فرانسه و آلمان در خاک خود، در واقع زمینه ساز ورود و فعالیت فناورانی می‌شد که کار واقعی آنان ایجاد یک منطقة هسته‌ای در چارچوب راهبرد سیاسی «غربی» در خاک کشور بود، راهبردی که نهایتاً وسیلة باج‌گیری از روسیه در دریای خزر می‌شد.

از این سیاست «وابسته و نان‌خور غربی» تا رسیدن به ادعای «خوکفائی هسته‌ای» راه درازی است، که دولت‌های پی‌درپی ایران به راحتی پیموده بودند. در واقع، آنچه تحت عنوان فناوری هسته‌ای در چارچوب این سیاست به خاک کشور ایران وارد می‌شد، همانطور که طی جنگ با ارتش سرخ در افغانستان، برای دولت پاکستان صورت گرفت، وسیله‌ای جهت پیشبرد راهبردهای غربی در منطقه بود.

در شرایط فعلی، گویا دولت روسیه در مرزهای کشور خود حاضر به قبول پاکستان دیگری در منطقه نیست. «پاکستان دومی» ‌که فعالیت‌های‌اش در چارچوب خدماتی که به «غرب» می‌توانست ارایه دهد، قابل پیش بینی بود. برنامة «چرخة سوخت هسته‌ای مستقل ایران!»، که با این همه طمطراق از طرف برخی محافل داخلی و خارجی عنوان می‌شد، همین «مختصر» است که عرض شد.

ولی امروز، اگر «غنی‌سازی»‌ طبق برنامه‌های پیش‌بینی شدة آمریکا و غرب، در ایران دیگر میسر نیست، مسئله گویا هنوز حد و مرز مشخصی پیدا نکرده، چرا که نانخورها و آتش‌‌بیاران غرب، و در رأس آنان، آقایان البرادعی و ژاک شیراک، حتی برخی دون پایگان واشنگتن، گاه و بی‌گاه هنوز بر طبل این «بحران» می‌کوبند. این پس‌لرزه‌ها را فقط می‌توان در چارچوب باج‌خواهی‌های داخلی و خارجی تفسیر کرد. چرا که، سیاست در قرن بیست و یکم عملاً به اصل خود رجوع کرده: باج‌گیری، هتاکی و یاوه‌گوئی. باید از خود پرسید، بشر چه کرده که در هزارة‌ سوم میلادی، حاکمیت چنین افراد و تحمل چنین شیوه‌هائی را بر سرنوشت خود شاهد باشد؟ این بحث، حکایت دیگری است که آنرا به روز دیگر موکول می‌کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: