۲/۲۰/۱۳۸۸

فرهنگ و خرچنگ!



«در روز فرخنده فال 25 شوال 1346 هجری قمری در شهر سامره از بلاد مبارکة عربستان ...»

نسخة دیجیتال «کاروان اسلام»، به کوشش بهرام چوبینه با این جمله آغاز می‌شود. و اینچنین بود که اثر صادق هدایت، در مقام یکی از معروف‌ترین نویسندگان معاصر کشور پس از سال‌های دراز تحمل تیغ ممیزی، چند سال پیش بر روی خطوط اینترنت به حرکت درآمد. به گزارش سایت «رادیوفردا»، مورخ 18 اردیبهشت‌ماه سالجاری این اثر فراموش شده در تمامیت‌اش ـ نسخة به اصطلاح کامل را هنوز ندیده‌ایم ـ هفتة‌ گذشته در کشور سوئد نهایت امر به زینت طبع آراسته ‌شد!‌

این نوع اخبار شاید برای بسیاری از ایرانیان امری بسیار عادی تلقی شود. تعجب نکنیم، ما ایرانیان به زندگی در مدارهای بستة اجتماعی، فرهنگی و ارزشی که برخاسته از نظام‌های فاشیست‌اند عادت کرده‌ایم!‌ فاشیسم اگر برای اروپای مرکزی، طی چند سال یک فاجعة عظیم انسانی، اقتصادی، مالی و فرهنگی به ارمغان آورد؛ همین فاشیسم طی 8 دهه در کشور ایران عملاً تمامی بنیادهای فرهنگی، زبانی و اجتماعی کشور را از هم فروپاشانده. ولی کم نیستند ایرانیانی که از این مهم هیچ اطلاعی ندارند، و نهایت امر زیاد هم سر خود را برای این مسائل به درد نمی‌آورند. فاشیسم اگر برای انسانیت یک پرانتز ناخوش‌آیند و کوتاه ‌مدت بوده، برای ما ایرانیان تبدیل به تاریخچه‌ای درازمدت و بسیار «محترم» شده!‌ سانسور، ممیزی، آقابالاسری دولت، خودسانسوری، سرکوب و شرکت در سرکوب و در بهترین انواع آن «سکوت» در برابر سرکوب، کلیدواژه‌های روابط اجتماعی در ایران معاصر است.

احترام به سنت‌های به اصطلاح «مقدس» برای بسیاری از ایرانیان یک «اصل» غیرقابل تغییر می‌نماید، ولی امروز بشریت فقط و فقط از طریق به زیر سئوال بردن «تقدس‌ها» است که توانسته به جایگاه فعلی دست یابد. و در کمال تأسف در این راه ملت‌های غالب ملل مغلوب را به بیراهه می‌کشانند تا به راحتی بتوانند آنان را غارت کنند. می‌دانیم که اگر زیستن در پس دیوارة «ممیزی‌های» دولتی برای طبقات ویژه‌ای در جامعه «مزیت‌های» فراوانی به همراه می‌آورد، مزیت‌های اصلی در روند حاکم کردن سانسور و خودسانسوری بر یک ملت، نه به جیب این یا آن قشر اجتماعی، که به جیب استعمار سرازیر می‌شود. به جیب ساختارهائی که در بطن خود سانسور و سرکوب را در چارچوب منافع عالیة ملت‌های‌شان به شدت «محکوم» کرده و غیرقابل قبول معرفی می‌نمایند!

حال می‌باید پرسید بر پایة کدام توجیهی یک هیئت حاکمة دست‌نشانده، از قبیل آنچه امروز در کشور ایران بر اریکة قدرت استیجاری تکیه زده، به خود اجازه می‌دهد که نه تنها سانسور و ممیزی را بر فعالیت‌های فرهنگی چندین میلیون انسان حاکم کند، که در اینراه با حمایت قدرت‌های استعماری برای خود «مأموریتی» جهانی نیز از کیسة توجیهات احمقانه‌اش بیرون بکشد؟ می‌دانیم که صدها کتاب، قطعات موسیقی، شعر، ترجمه و ... در پشت دفاتر آنچه وزارت «ارشاد اسلامی» معرفی می‌شود و در واقع «دفترکی» است استعماری جهت سرکوب ملت ایران، در انتظار «مجوز» صف کشیده‌اند، و شاید هیچگاه نیز این مجوز کذا را به دست نیاورند.

البته این آثار، نه از نظر فرهنگی، و نه از جنبة تحلیلی هیچکدام در مقام «کاروان اسلام» صادق هدایت قرار نمی‌گیرند! چه بسیار آثاری‌ هستند که صرفاً به دلیل کج‌خلقی این و یا آن «مسئول» دفترک شکستة این وزارتخانة استعماری در محاق سانسور می‌افتند، و دیگر از خاطره‌ها زدوده می‌شوند. در همینجا شاید بهتر باشد نیم‌نگاهی نیز به ترهات وزیر این وزارتخانة تماماً آمریکائی بیاندازیم! ایشان که نه تنها از «فرهنگ» هیچ نشانه‌ای در سخنان و رفتار و کردارشان دیده نمی‌‌شود، مسلماً فقط و فقط به دلیل بی‌فرهنگی مطلق توسط استعمار به سرپرستی این وزارتخانه «منصوب» شده‌اند! می‌باید از دولت مضحک احمدی‌نژاد پرسید، فردی همچون وزیر ارشاد سرکار عالی در کدام مقطع از زندگی نکبت‌بارش از طرف دست‌اندرکاران فرهنگ و هنر این جامعه توانسته به درجه‌ای از مشروعیت و مقبولیت عمومی دست یابد؟ این فرد به چه حقی، برای خود و اوباشی که اطرافش جمع کرده، موضع تصمیم‌گیری فرهنگی قائل شده؟ اگر قرار است مشتی تیغ‌کش و باج‌گیر با کمک اجنبی بر روزمرة مردم ایران حاکم شوند و در هر مقطع با عربدة «مردم، مردم» دست به سرکوب مردم مملکت بزنند، یک مسئله‌ است؛ اگر قرار است که این به اصطلاح «مردم» حرفی برای گفتن داشته باشد، می‌باید این وزیر مسخره و بیسواد را که از چاله‌میدان‌ها و بازار تهران به وزارت رسانده‌اید هر چه زودتر به شغل واقعی‌اش یعنی تیغ‌کشی باز گردانید. این «تیغ‌کش» فرهیخته به مناسبت برگزاری نمایشگاه کتاب تأکید دارند:

«هفتاد درصد کتاب‌هائی که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت قبل مجوز چاپ گرفته، دارای انحرافات اساسی بوده‌اند!»

رادیوفردا، 15 اردیبهشت‌ماه سالجاری.

بله، 70 درصد کتاب‌هائی که پس از هزار ممیزی و کثافتکاری توسط وزارت ارشاد اصلاح‌طلبان گوساله به چاپ رسیده هم «انحراف اساسی» دارد! اصلاً بهتر است شما چیزی جز کتاب‌دعا و حل‌المسائل برای این ملت چاپ نکنید! تا باز هم به اوباش و چاقوکش‌هائی که شماها «نامزد» می‌کنید، «رأی» دهند! امیرعباس هویدا، همکار شما هم همین کار را می‌کرد. دیدید که کارش به کجا کشید؟ ادامه بدهید!

البته تیغ‌کش «فرهیخته» در ادامه، حرف خود را عوض می‌کند، و می‌گوید، «این نظر نمایندگان مجلس بود!» این سر قاری و ملای بی‌عمامه در حدی نیست که بداند چه غلطی می‌کند؛ این ترهات را «عذر بدتر از گناه» هم می‌خوانند. از کی تا به حال اعضاء یک مجلس فرمایشی که رأی‌شان را شب پیش از انتخابات در صندوق‌ها می‌ریزید باید به خود اجازه دهند که در مورد کتاب، فرهنگ و هنر در سطح یک مملکت اظهار نظر هم بفرمایند؟ مگر مجلس تشکیل می‌شود که به امر نشر کتاب و مجله رسیدگی کند؟ این مردم، حتماً شما اوباش را به اصطلاح «انتخاب» می‌کنند تا برای‌شان نقش «آقابالاسر» بازی کنید؟ چه کسی چنین مزخرفاتی را توی کلة‌ پوک شما فرو کرده؟ مگر مردم مملکت صغیراند که مشتی بی‌سواد که در حد متعارف حتی قابلیت نگارش چند جمله را هم ندارند، باید برای‌شان تصمیم‌گیری «فرهنگی» بکنند!‌

سخنان «مقام‌معظم‌تان» را هیچگاه داده‌اید به دست کسی که سرش به تنش‌ می‌ارزد تا برای‌تان «تحلیل متنی» کند تا ببیند که «رهبرتان» از نظر سواد، جز قمپزدرکردن و پوچ‌گوئی و مزخرف ردیف‌کردن و گنده‌گوئی‌های بی‌سروته هیچ در چنته ندارد؟ همین مردک را می‌گویم که دو دهه است از زباله‌دان بیرون آورده‌اید و به دست استعمار «رهبر شیعیان» جهان شده! این مردک، سواد یک دانشجوی سال اول فلسفه و الهیات را هم ندارد. حالا یک مشت دلال و چقال و مال‌فروش که از تویسرکان و کبودرآهنگ و ده‌بالا و اصغرآباد پائین به وسوسة پول و لفت‌ولیس به تهران آورده‌اید و انداخته‌اید روی صندلی‌های صاحاب‌مردة مسجد جمکران تا چاق‌وچله‌ شوند، باید با همان مدارک «دکترای ترافیک» که یکی هم به دست رئیس جمهورتان داده‌اید، برای فرهنگ و هنر یک مملکت خط‌مشی مشخص کنند؟

کلاش‌‌جان! می‌دانم که این حرف‌ها از سر تو زیاد است. تو که قرار بود بین تیغ‌کشی سرگذر و وزارت ارشاد یکی را انتخاب کنی، انتخاب «درست» خودت را کردی! در زندگی خیلی موفق شدی، و به قولی «آردت را بیختی، غربیل‌ات را هم آویختی!» ولی مسائل فرهنگی آنطور که شما سرگذر «تجربه» فرموده‌اید حل و فصل نمی‌شود. اگر سرگذر نیش چاقو نشان می‌دهید و کلاشی می‌کنید، و انعام‌تان محفوظ است، در عرصة فرهنگ حرف آخر را تیغ‌ چاقو نمی‌زند. با تکیه بر مشتی کتاب دعا هم نمی‌توان فرهنگ یک ملت را در زنجیرة توهمات مشتی آخوند مرتجع تا ابد به بند کشید.

فقط اشکال ما ملت با باورها و اوهامی است که استعمار در سر مردم ایران انداخته. می‌دانم که اینجا نیش‌ات آناً باز می‌شود. آره کلاش‌جان! آن آمریکائی مادر... خواب پشم این ملت را خوب پیدا کرده، تو را هم بی‌جهت نیست که به کلاشی «فرهنگی» سر وزارتخانة ببین و نپرس گماشته. ولی از قدیم گفته‌اند «نشاشیدی شب دراز است!» نوبت به هویدا و نصیری رسید، و دیدی آن‌ها که عمری اوباش‌پروری کردند، نهایتاً اوباش را چگونه به جان خودشان انداختند. نوبت به تو و رفقایت هم خواهد رسید.

ما هم اگر در این وبلاگ‌ها از مردم ایران می‌خواهیم در این انتخابات احمقانه شرکت نکنند، دلیل دارد. باید روزی از روزها مردم به این صرافت بیافتند که بر چرخة پرورش ابله‌ و مزدور در جامعه می‌باید نقطة پایان گذاشت. اگر قرار باشد مردم در این به اصطلاح «انتخابات» شرکت کنند، تا یک مشت دلال و تیغ‌کش و بقال برای‌شان مشی فرهنگی و هنری و موسیقائی و غیره نیز در جامعه تعیین کنند، که نمی‌شود. انسان آزاده در این صندوق‌ها بجای رأی سندة سگ خواهد انداخت. مسلم بدانید که حضرت رئیس جمهور ‌آینده‌تان با باری بس سنگین از همان سنده‌ها راهی کاخ ‌ریاست «جمهوری» خواهد شد. حلال‌شان!




...

هیچ نظری موجود نیست: