با گرم شدن دکان «انتخابات» در جمکران، شاهدیم که تمامی مهرههای شناخته شدة استعمار که طی سه دهة گذشته، به عناوین مختلف در مقام «فیلسوف»، «صاحبنظر» و حتی هنرمند و نویسنده، از سوراخ سنبههای استعماری بیرون کشیده شده بودند، تا همچون آوار بر سر ملت ایران فرو ریزند، و به هر وسیلة ممکن «توجیهگر» یک نظام واپسگرا، انسانستیز و سرکوبگر شوند و مصداقی باشند بر تعریف حکیمانة مارکس از «دین» به عنوان «افیون تودهها»، با رداها و عباهای نوین، صحنة سیاست مرگپرستان جمکران را بار دیگر «زینت» دادهاند. اینان بر خلاف ادعاهای دهانپرکن، از طریق جفنگیاتشان، ترهات و پوچگوئیهایشان فقط یک هدف اصلی را دنبال میکنند: توجیه موجودیت عمال حکومت دست نشاندة اسلامی و استمرار سرکوب گسترده و فراگیر ملت ایران!
در رأس این گلة فلاسفه و نظریهپردازان «نابغه» بارها و بارها به عبدالکریم سروش اشاره کردهایم. فردی که به صراحت میتوان وی را یکی از مهرههای اصلی سرکوب و خفقان در ایران معرفی کرد. این «فیلسوف» که سالهای دراز تریبونهای استبداد اسلامی را جهت توجیه «فلسفی» انسانستیزی این تشکیلات استعماری اشغال کرده بود، مدتی است که همچون سگی «هرزه مرس» از این درگاه به درگاه دیگر میخزد، و به دنبال صاحب و ولینعمت جدیدی اوفتاده. روزی با آیتالله سبحانی در جمکران به بحثهای فقهی مشغول میشود و سایت «لیبرالهای عصر نوین»، یعنی «تابناک» مشروح مباحثات «سرنوشتساز» این دو ناقصالعقل را بازتاب میدهد، روزی دیگر، زمانیکه محلی برای جفتک انداختن نزد دوستان و یاروقارهای سابق خود در تشکیلات جمکران نمیبیند کاسة گدائی به سوی همکاران خارجیاش همچون «روزآنلاین» دراز میکند! «استاد» مصاحبه میفرمایند و ملت نیز «رهین» مرحمت و بزرگواری ایشان است!
پیش از بررسی «دفتر» ترهات جدید استاد در سایت «روزآنلاین» میباید عنوان کنیم که این روزینامة دیجیتالی، چند سالی است که با «آیپیهای» کشور انگلستان بر روی خطوط اینترنت از طریق همکاری افراد شناخته شدهای که همگی تا گریبان وامدار حکومت ولیفقیهاند، آغاز به کار کرده. نخست دستاندرکاران این سایت آن را «مستقل» معرفی کردند! و از آنجا که در ایران، کشور فرانسه به غلط کشوری مستقل در بلاد غرب معرفی شده، این سایت نیز «روزنامة اینترنتی فارسی در کشور فرانسه» معرفی میشد! پس از چند ماه که گند «استقلال» روزآنلاین و خصوصاً سایت همکار آن «گویا» ـ این سایت نیز آیپی انگلستان را دارد ـ حسابی به در آمد، اوباش همکار این سایتها در حکومت اسلامی برنامهای جهت تطهیر فعالیتهای اینان سر هم کردند! و نام آن را «کشف توطئة هلندی» توسط اطلاعات سپاه پاسداران گذاشتند!
در همین راستا، سایت فارسنیوز که ویترین پنهان «اوباش سلطنت طلب در سپاه پاسداران» است، طی گزارشاتی مضحک و بیپایه سایتهای مذکور را در پروژة «براندازی هلندی» جای داد، پروژهای که پر واضح است شامل «رادیوزمانه» نیز میشود! ولی میدانیم که رادیوزمانه نیز از قضای روزگار «آیپیهای» انگلیسی دارد، و در واقع تمامی این به اصطلاح «شبکه» که تحت عنوان «دمکراسی برای ایران» فعال شده تحت نظارت عالیة «بیبیسی» و «ام.آی.6» عمل میکند.
در همین راستا قسمتهائی از مصاحبهای که امروز در «روزآنلاین» با عبدالکریم سروش صورت گرفته، سریعاً از طرف «فارسنیوز» در داخل کشور نیز منعکس میشود! بهانه نیز این بوده که گویا از لجنپراکنیهای وی بر علیه میرحسین موسوی میتوان به نفع احمدینژاد بهرهبرداری صورت داد! ولی اگر «فارسنیوز» این مصاحبه را تحت عنوان سخنان سروش در «رادیوی هلندی» منعکس میکند، قصد اصلی این خبرگزاری تطهیر کشور انگلستان و اوباشی است که همکاران فارسنیوز را از طریق «بیبیسی» به جمکران وصل کردهاند! بله، اصل مطلب را در جای دیگری میبایست جستجو کرد.
ولی در همینجا بگوئیم که در تحلیل پروژة «دمکراسی برای ایران» نیز نمیباید تحت تأثیر واژههائی قرار گرفت که در این عنوان به کار گرفته شده. حاکمیت انگلستان وحشت فراوانی دارد که در فردای فروپاشی اتحاد شوروی و شکلگیری محورهای سیاسی نوین و بسیار تعیین کننده در منطقه، کنترل شبکة گستردهای که از 8 دهة پیش توسط فروغیها، منصورها، رشتیها، مسعودیها، خمینیها، بازرگانها، مصدقها و ... در ایران برقرار کرده، و نتیجة ملموس آن تحمیل 80 سال فاشیسم بر ملت ایران بوده، از دست لندن خارج شود. به همین دلیل است که تلاش زیادی برای بازسازی این شبکه آغاز شده. هدف لندن از این برنامه جایگزین کردن «دمکراتنماهائی» در رأس جریان آزادیبخش ملت ایران است تا از این سکوی پرش بتواند با استفاده از مهرههای پوسیدة خود بر روند آزادی ملت ایران که دیر یا زود آغاز خواهد شد نظارت مستقیم اعمال کند. بیدلیل نیست که در میان اوباش «روزآنلاین» و دیگر تشکیلات وابسته به این به اصطلاح «پروژه» از تودهایهای نادم گرفته، تا چریکهای فدائی و ساواکیهای شناخته شده و حزباللهیها و ریشوپشمیهای «سرشناس»، همه نوع زباله میتوان مشاهده کرد.
به هر تقدیر اینک نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة فیلسوف فرضی جمکران که در گام نخست درست پای در مسیر تبلیغات رسانههای غرب میگذارد و آنچه یک کودتای ننگین و سازمان یافته به سفارش پنتاگون در ایران بوده، و در 22 بهمن 57 خلقالله را بازیچة منافع درازمدت غرب در منطقة خلیجفارس و آسیای مرکزی کرده، «انقلاب» مینامد! و برای این «انقلاب» که امثال ایشان سالهای دراز بادمجاندورقابچیناناش بودهاند، خصیصههائی نیز قائل میشود. ایشان فراموش کردهاند که در گفتارهای پیشین و اولیة خود چگونه هر پروژهای را که نشانی از آزادی انسان داشت در دم محکوم میکردند! و لیبرالیسم در مشی ایشان «صب پیامبر» به شمار میآمد! با این وجود سروش گویا هر چند این را صریحاً نمیگوید تغییر موضع داده، و در چارچوب نیازهای نوین امپراتوری بریتانیا میفرماید:
«باید به جهان غرب نشان داد که اسلام فقط هويت نيست [فقط] خشونت ندارد، بلکه تاريخي دارد که در اين تاريخ، فضيلتپروري هم شده است...»
بسیار خوب! ما هم با ایشان هم عقیدهایم! ولی ما از سروش میپرسیم، اصولاً چرا کار به اینجاها کشید؟ مگر زمانیکه از عربدههای امام خمینی «دفاع» میکردید عقلتان نمیرسید که «خشونت» را توجیه میکنید؟ در ثانی مگر عربدة «توی دهن این و آن میزنم» قسمتی از هویت اسلامی است؟ ما که فکر نمیکنیم توجیه خشونت یک «هویت» باشد، مگر اینکه شما چنین هویتی را در ایران طی سالیان دراز «تعریف» کرده باشید، و امروز که به بنبست رسیدهاید قصد «دنده عقب» گرفتن دارید تا از همان راهی که رفتهاید باز گردید. از طرف دیگر کدام احمقی میتواند ادعا داشته باشد که «هویت» مستلزم «رویاروئی» است؟ مگر به طور مثال ملت هندوستان، که یکی از غنیترین هویتهای تاریخ بشر را دارد، با همسایه خود کشور چین که از مهمترین هویتهای کرة ارض برخوردار است، مرتباً درگیر جنگ بودهاند؟
سروش در این مصاحبه طالبان را نمایندگان «اسلام» از منظر غرب معرفی میکند؛ میگوید این درست نیست! ولی نمیگوید که این طالبان را چه کسانی و چه محافلی به قدرت رساندند و از چه طریق بر مصدر قدرت نگاه داشتند، و اصولاً اهدافشان چه بوده! در عمل نخستین مانور سیاسی سروش توجیه کودتای ننگین 22 بهمن بود، ولی تلاش بعدی وی خارج کردن «طالبانیسم»، در مقام یک تشکل حامی منافع غرب در کشورهای مسلماننشین، از زیر ضربه است! با آنچه ایشان میفرمایند، خواننده میباید به این نتیجة «درخشان» برسد که آنچه تیربارانها، سرکوبهای خیابانی و دانشگاهی و تخطئهها و خشونتهای اجتماعی طی سالیان دراز در ایران بوده، فقط نتیجة همان «هویت» اسلامی است! به عبارت دیگر این هویت «اسلامی» بوده که اوباش را سازماندهی کرده و به جان مردم در جامعه انداخته! و اگر این وحشیگریها توسط حکومت اسلامی اعمال شده آنقدرها مهم نیست، چرا که اسلام شامل «محبت و انساندوستی» نیز میشود! البته میدانیم که این انساندوستی معمولاً شامل حال اربابان غربی میشود! از طرف دیگر، دستگاه طالبان نیز در ساختار عقیدتی این سر «فیلسوفنما» با بارانهای موسمی یکشبه از آسمان بر زمین ریخته! غرب از این بساط اصلاً خبر نداشته!
میبینیم که در همین خلاصه مشکل اصلی آقای سروش بیشتر از آنچه حل مسائل و معضلات جامعة ایران باشد، حل مسائل و مشکلات غرب در برابر تحولات سیاسی و عقیدتی در ایران زمین است؛ مشکل ملت ایران آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست. سروش نهایت امر آلوی فلسفی از دهان برمیدارد و عنوان میکند که:
«همانطور که فلسفه را ساختيم؛ همانطور که عرفان را ساختهايم، دين هم بايد بازسازي شود....»
ولی سروش نمیگوید چطور شده که پس از سقوط سیاستهای طالبانپروری انگلستان و آمریکا در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی یکباره به این نتیجه رسیده؟ در ثانی، بازسازی دین دیگر چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ سروش میگوید، «فلسفه را ساختیم!» کدام فلسفه را ساختهاید؟ اگر برای امثال سروش دین اسلام تمامی ابعادی را که انسان به آن نیازمند است داراست، پس فلسفه نیز در چارچوب همین «دین» میباید تعریف شود. ولی میدانیم که فلسفهای که «وحدانیت» را اصل کلی میداند دیگر وجود خارجی نمیتواند داشته باشد. این نوع فلسفه از تاریخ معاصر رخت بربسته و در زیرزمینهای نمور مدارس دینی مدفون شده. پس بهتر است جناب سروش به خودشان «تهمت» نزنند؛ امثال سروش با فلسفه در مفاهیم امروزی کلمه هیچ ارتباطی ندارند، همچنان که با عرفان. باید بپرسیم دیگر چرا گریبان عرفان را گرفتهاید؟ عرفان هیچ ارتباطی با تفکر دینی، نه در چارچوب اسلامی و نه در هیچ چارچوب دیگری نداشته و ندارد. اگر عارفان ایرانی با کلام دینی و استعارههای مذهبی بیاناتشان را تؤام کردهاند فقط به دلیل استفاده از ساختارهای زبانی بوده!
در تاریخ بشر عرفان پیوسته یک پدیدة غیرقابل توصیف بوده؛ کاملاً فردی است، بدون هیچگونه وابستگی ساختاری به بنیاد دین و دیگر بنیادهای اجتماعی! از طرف دیگر مهمترین عرفای جهان وابسته به سنتهای عرفانی در سرزمینهائی هستند که اصولاً دین «توحیدی» را تجربه نکردهاند. پس جناب سروش! بهتر است از مزخرفگوئی و چرندبافی دست بردارید. فضای اینترنت، تلویزیون حاج روحالله نیست که باد به غبغبتان میاندازید و قمپز مفت در میکنید. دین یک ساختار مادی و اجتماعی است و عرفان یک برانگیختگی فردی! اگر گوز به شقیقه مربوط میشود، دین را هم میتوانید به عرفان وصله کنید!
البته مفتگوئیهای سروش پایانی ندارد. در واقع آنچه از زبان وی و دیگر اوباش اعزامی حکومت اسلامی به بلاد غرب میشنویم از یک همگنی و عوامفریبی و «تاریخسازی» واحد برخوردار است. سروش برای توجیه دینداری خود، که گویا خیلی هم باید «قابل احترام» باشد، جهت سرکوب سکولاریسم اینبار به دروغ هم متوسل میشود، و میگوید:
«بالاخره دو جنگ جهاني اول و دوم را سکولارها راه انداختند نه دين دارها[...]»
بله، دروغگوئی هم به احتمالی یکی دیگر از ویژگیهای «هویت اسلامی» نزد اوباش جمکران باید باشد. چرا که میدانیم مزخرفاتی از این دست پیشتر از دهان سیدخندان و دیگر مقامات جمکران به وفور تراوش کرده! ولی در همینجا بگوئیم، آنچه جنگ اول و دوم را به راه انداخت اصلاً ارتباطی با دین نداشت؛ دلائل درست همان بوده که حکومت اسلامی را در ایران و افغانستان درست کرد: بازی اقتصاد جهانی! ولی اگر یکجا قبول کردیم که جنگ عارضهای اقتصادی است، نمیتوانیم در جای دیگر از «امام خمینی» به عنوان رهبری یاد کنیم که به خواست خدا از آسمان در بغل ملت افتاده! بالاخره مردمفریبی و ضدونقیضگوئی هم حد و حدودی دارد. مستمعین آقای سروش اگر در دانشگاههای جمکران از اوباش اسلامپرور بودهاند، بر روی شبکة اینترنت دیگران نیز حضور دارند. خلاصه میگوئیم، بهتر است ایشان دست از مردمفریبی علنی بردارند. اگر سوادشان نمیرسد مصاحبه نکنند، و اگر عالماً دست به این گونه مزخرفگوئیها میزنند، تتمة احترام نداشتهشان را نیز از دست خواهند داد.
در ثانی اگر دین در این جنگها کلیدی نبوده، بسیج دینداران برای به راه انداختن جنگ و آدمکشی یکی از کلیدیترین عارضههای جنگ اول و دوم به شمار میآید. هنگ سربازان وفادار و دیندار و جوخههای اعدام «اس.اس» از مهمترین دینداران تشکیل میشد. آقای سروش مثل اینکه یادشان رفته بنیانگزار کشور واتیکان همین موسولینی بوده! یا اینکه هنوز صلیب شکسته را که یکی از مهمترین سمبلهای کلیسای کاتولیک ژرمنهاست بر روی «آرم» نازیها ندیدهاند! خلاصة مطلب ارتباط دین با جنگهای جهانی همان بود که ارتباط دین با بحرانسازی در مرزهای اتحادشوروی سابق و منطقة خاورمیانه و در میدان جنگ ایران و عراق. به عبارت دیگر بسیج مردم در چارچوب مزخرفات دینی و به راه انداختن حمام خون برای تزریق نقدینگی در بانکها و پرکردن جیب تفنگفروشان! این است آنچه «بوزینة نجار» جمکران با هزار ترفند سعی دارد از «دیدنش» پرهیز کند، و هر دم چکش را محکمتر بر بیضههایاش میکوبد.
در ادامه، آقای سروش خارج از تعاریف مردمفریب در مورد دین، جنگ، عرفان و ...یک نظریة مضحک نیز در مورد «هنر» ارائه میدهند! ایشان میفرمایند:
«بهترين هنرها در طول تاريخ در معبدها ظاهر شده. يعني يک عشق بيامان به پاي خدا ريخته شده؛ دانه دانه اين آجرها را که نهادهاند، با عشق نهادهاند؛ با آهنگها و سرودهاي ديني ساختهاند!»
ای بابا! این نوع تاریخ نگاری در معماری حتماً متعلق به جناب مهندس موسوی، معروف به خلای مسجدشاه باید باشد! البته باید عنوان کرد که مزخرفگوئی از ویژگیهای سروش است، ولی کم اتفاق میافتد که در این چرندگوئیها «نثر شاعرانه» نیز به کار گرفته شود! اینبار میبینیم که سروش ادیب رومانتیک هم شده؛ احساس فراوانی به کار گرفته تا مزخرفات را به خورد مردم بدهد. ولی خدمتشان عرض کنیم، بسیاری از این معابد بر فراز جسد صدها کارگر و معماری که در زیر فشار کار و سرکوب در محل جان دادهاند، به آسمان رفته!
جناب سروش! «سرودههای دینیتان» را بهتر است برای اوباش جمکران زیر لب زمزمه کنید. در ضمن آنچه شما در کمال بلاهت «بهترین هنرها» لقب دادهاید در «طول یا عرض تاریخ»، نه تنها در معبدها که در کاخها نیز دیده میشود. حتماً آنجا هم دینداران با سرودههای دینی و عشق آجرها و سنگها را روی هم میگذاشتند! یا اینکه باز هم در «تزها» و «آنتیتزهای» احمقانة حکومت اسلامی میباید در جا زد و فاصلة «معبد» و «کاخ» را از نو «تعریف» کرد؟ حتماً آن دینداران که کاخ میساختند فریبخوردگان بودند، و آنها که معبد الهی به هوا میبردند از جمله «نیکان»!
به بررسی مزخرفات سروش در همین نقطه پایان میدهیم. مختصری که در بالا آوردهایم به صراحت نشان میدهد که این فرد اصولاً از سواد کافی برای پیشبردن یک بحث فلسفی برخوردار نیست؛ هیچ فیلسوفی نمیتواند به خود اجازه دهد که در یک مصاحبة کوتاه اینهمه ضدونقیضگوئی کند. با این وجود میباید عنوان کرد که ایشان نه تنها خواستار شرکت مردم ایران در «انتخابات» جمکران هستند که خود را از طرفداران مهدی کروبی نیز معرفی میکنند! با در نظر گرفتن سابقة «درخشان» سروش میتوان به صراحت عنوان کرد که حمایت وی از مهدی کروبی نه تنها برای این شیخ احمق رأی به صندوق نخواهد انداخت، که نهایت امر وسیلهای خواهد شد برای تشدید تنفر عمومی از وی!
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر