
در شرایطی که نزدیکان و همفکران ظاهری و یا واقعی احمدینژاد، تحت عنوان حمایت از «اصولگرائی»، عملاً نامزدهای مخالف را «مخالفان» حکومت اسلامی، «حضرت امام»، «ولیفقیه» و ... لقب میدهند، گروهی که در برابر جناح احمدینژاد به اصطلاح جبهه گرفته سعی دارد که خود را متین، مدیر، مدبر و خلاصة کلام «مرد میدان» حکومت معرفی کند. ولی تخریبهای انتخاباتی فقط شامل افشاکردن «غیرامامیها» نمیشود؛ در میان نامزدهای مخالف نیز یقهگیری به صراحت تبدیل به نوعی استراتژی انتخاباتی شده.
به طور مثال، محسن رضائی که رسماً به عنوان نوچة اکبر بهرمانی پای به میانة میدان انتخابات جمکران گذاشته، مرتباً جهت به ارزش گذاشتن شخص خود به این «رخداد» واقعی یا ساختگی اشاره دارد که تمدید دولت میرحسین موسوی به دلیل وساطت وی نزد حضرت «امام» بوده! اینکه در بطن بحران فزایندهای که ابرقدرتهای دوران «جنگ سرد» را در جبهههای عراق و افغانستان عملاً در برابر یکدیگر قرار داده بود، فردی به نام محسن رضائی در کشور ایران نخستوزیر جنگ «تعیین» کند، گزافهگوئی مینماید. ولی به هر تقدیر اگر ایشان تا این حد از «نفوذ» و قدرت تصمیمگیری برخوردار بودهاند، بهتر است در همینجا عنوان کنند که آیا نتایج مصیبتبار همین «جنگ» و «صلح» نهائی در درگیریهای ایران و عراق را نیز حاضرند تقبل کنند، یا در اینمورد «حضرت امام» به نصایح پدرانه و مصلحانة ایشان گوش نداده؟
امروز به دلائل صرفاً سیاسی، مسئلة «مدیریت» غلط و فاجعهآمیز جنگ ایران و عراق توسط سپاه پاسداران، دولت میرحسین موسوی، ارتش و خصوصاً شخص خمینی، از صفحات نخست روزینامههای جمکران رخت بربسته، ولی این امر نیز همچون کشتارهای وحشیانة تابستان 67 از خاطرة ملت ایران زدوده نخواهد شد. این مطالب میباید روزی در صحنة سیاست فعال کشور مطرح شده، خطوط مسئولیتها شفاف و روشن شود. کسانیکه امروز به خود اجازه میدهند برای میدانداری و بهرهمندی از «مواهب» سیاسی یک «انتخابات» ـ این انتخابات عملاً به دلیل عدم حضور فعال مردم «مخدوش» و بیاعتبار شده ـ و صرفاً در راه سرکوب مخالفان خود از مرکزیت تصمیمگیری «فرضی» در جنگی سخن به میان بیاورند که مدیریت آن عملاً فاجعهآمیز بوده، آیا حاضرند دامنة مسئولیت فردی خود را در این فاجعه نیز مشخص کنند؟ اگر آقای محسن رضائی از آنچنان نفوذی نزد تصمیمگیرندگان برخوردار بوده که سرنوشت ریاست قوة مجریه را در قلب یک جنگ استعماری «رقم» میزند، شاید بهتر است برای همان مستمعین خود توضیح دهد که چرا از اینهمه «نفوذ کلام» برای پایان دادن هر چه سریعتر به این جنگ بیحاصل استفاده نکرده؟
بله، زمانیکه سخن از «برخورد آراء» به میان میآید، مقصود این نیست که هر کس آنچه برای پیشبرد منافع محفلی و شخصی خود «اساسی» تلقی میکند، در چنتة دوستان بگذارد و یا از جیب دشمنان دریغ دارد. در بطن «برخورد آراء» آنچه اهمیت اساسی دارد پاسخگوئی و محدودة مسئولیتها است؛ توصیف و توضیح احوالات گذشته، حال و آینده به مراتب کماهمیتتر خواهد بود. آقای محسن رضائی بهتر است محدودة مسئولیتهای اجرائی و عملیاتی شخص خود را طی جنگ ایران و عراق مشخص کند، و به این ترتیب اگر قصد ارائة یک «شخصیت» سرنوشتساز از خود را دارد، همزمان مسئولیتهای خود را نیز در چارچوب آنچه بر ایران و ایرانیان رفته تقبل فرماید. در چنین شرایطی شاید فارسنیوز، رسانهای که هنوز خط سیاسی و انتخاباتی خود را گویا به صراحت روشن نکرده نیاز نداشته باشد که امروز، 22 اردیبهشتماه، در کنار عکسی از محسنرضائی چنین عنوانی به خورد خوانندگانش بدهد:
«در هر دو بار نخستوزيری آقاي موسوي، مسائلي پيش آمد كه تقاضائي كه من از امام كردم، منجر به نخستوزيري ايشان شد.»
البته این نوع «خودبزرگنمائی» از نظر سیاسی بازتابهائی خواهد داشت، ولی ما نیز در همینجا میباید به صراحت بگوئیم که میرحسین موسوی را به هیچ عنوان فرد مناسبی برای ریاست یک دولت تلقی نمیکنیم. موسوی در بهترین موضع اجرائی خود در حد یک کارمند عالیرتبه میتواند نقشآفرینی کند. وی همچون محمد خاتمی فاقد برش شخصیتی ضروری جهت ادارة امور اجرائی و سیاسی یک کشور است. با این وجود اگر محسن رضائی به این نتیجه رسیده که «حریف» او بجای احمدینژاد، میرحسین موسوی است و به همین جهت قصد دارد وی را «مخدوش» کند، بهتر است مسئولیت رفتار خود را نیز در برابر همانها که امکان دارد به نام او رأئی در صندوقها بیاندازند در همینجا به صراحت مشخص کند. خلاصه میگوئیم به دلائلی که از بحث ما به مراتب فراتر خواهد رفت، ارائة برنامههای محفل «تشخیص مصلحت» به عنوان «تزهای» اقتصادی، اجتماعی و برنامة سیاسی نمیتواند برای رضائی مقبولیتی نزد ایرانیان ایجاد کند. رضائی شخصیتی دارد که مشکل میتواند در صحنة روابط عمومی موفقیتی به دست آورد. پس چه بهتر که سعی خود را بر نقطهای متمرکز نماید که نهایت امر میتواند نزد آنان که قصد شرکت در این «انتخابات» را دارند کلیدی تلقی شود.
همانطور که بارها در این مورد گفتهایم بحران فعلی در کشور ایران نتیجه عدم شرکت فعال تشکلهای مردمی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در بطن قدرت است. قدرت در چنین ساختاری سالهاست که منزوی باقی مانده، اسیر دست محفلبازی شده و در نتیجه از عهدة مسئولیتهای اجرائی بر نمیآید. برنامههای «چارچوبدار» و «کامل و تمام و کمال» از نوعی که محسن رضائی در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه شریف به مستمعین ارائه داده نمیتواند برای او، حتی نزد دانشجویان نیز مقبولیت به همراه آورد. دلیل روشن است!
در همینجا شاید بهتر باشد پرانتزی در مورد پدیدة «برخورد آراء» نیز بگشائیم، چرا که بحث سیاست کشور، به دلیل وابستگی بیمارگونة تاریخ ایران به مردهریگ استبداد، عملاً صورتی کودکانه و خام به خود گرفته. نخست اینکه یک حاکمیت میباید در گام اول برای انتخابات مشروعیت لازم را فراهم آورد، و این مشروعیت فقط از این امر حاصل خواهد شد که آحاد مردم عمیقاً اعتقاد داشته باشند که در رأیگیریها به صورتی سرنوشتساز دخیلاند. این اعتقاد یا احساس عمومی با در نظر گرفتن جو حاکم بر این انتخابات، که سایة تقلب در شمارش آراء و گزینشهای محفلی در رد و قبول کاندیداها را بر کشور حاکم کرده به طور کلی همانطور که در بالا گفتیم «مخدوش» شده. در نتیجه این نوع فضای سیاسی به هیچ عنوان نمیتواند فضای برخورد «برنامهها» معرفی شود.
آقای رضائی که طی سخنرانی خود یک برنامة «کامل» ـ این برنامه به احتمال زیاد از بولتنهای داخلی مجمع تشخیص مصلحت بیرون کشیده شده ـ ارائه دادهاند بهتر است بدانند که در یک حکومت «انتخابی»، مشروعیت نخستین گام است؛ برنامه در گامهای بعدی مطرح خواهد شد. ما فکر نمیکنیم که در شرایط فعلی «مشروعیت» این انتخابات قبول عام داشته باشد، در نتیجه برنامههای ایشان از هیچ اهمیتی برخوردار نیست. خصوصاً که به دلیل ساختارهای مستبدانه و فاسد که بر مدیریت کشور حاکم شده، حتی در صورت «پیروزی» ایشان در این انتخابات ساختار فروپاشیدة مدیریت اجرائی امکان عملی کردن هیچیک از این «برنامهها» را به معنای واقعی نخواهد داد. خلاصه بگوئیم، آنجا که مطبوعات آزاد، تشکیلات سیاسی و حزبی آزاد، اتحادیههای شهروندان آزاد و ... حضور فعال نداشته باشد، «برنامه» فقط یک وراجی مهوع و نمایشی خواهد بود، چرا که نظارت عمومی بر برنامهها وجود خارجی ندارد.
از طرف دیگر مسلماً برخی از دستاندرکاران حکومت اسلامی زیرسبیلی و در محافل خصوصی در میان «دوستان و همفکران» خود خواهند گفت: «مهم نیست! اگر حتی 10 درصد مردم هم در رأیگیری شرکت کنند، از آنجا که حق با ماست، مشکلی پیش نمیآید!» در همینجا خدمت این حضرات بگوئیم که حتی در نظام استالینیستهای اتحادشوروی نیز نزدیک به 20 درصد مردم در انتخابات شوراها پیوسته شرکت فعال داشتهاند. و این شرکت 20 درصدی نه از اتحاد شوروی یک حکومت مردمسالار ساخت، و نه در بزنگاه تاریخ توانست از فروپاشی یکی از قدرتمندترین تشکلهای نظامی، فنی و علمی تاریخ پیشگیری کند؛ شما و دوستانتان جای خود دارید. یا قبول میکنید که حضور واقعی مردم در فضای سیاسی اصل کلیدی در اجرای یک سیاست ملی و مردمی است، یا نهایت امر دیر یا زود با واقعیات رودرو خواهید شد؛ و از این صورتبندی گریزی نخواهید داشت.
حال که سخن از میرحسین موسوی به میان آوردیم، در پایان شاید بهتر باشد یک بررسی کوچک از احوالات ایشان نیز ارائه دهیم. آقای موسوی هنوز پای به دوران پس از مرگ آیتالله خمینی نگذاشتهاند. ایشان هنوز خود را نخستوزیر امام میدانند، و مرتباً مشغول تعریف و تمجید از «عملکردهای» گذشتة خود هستند. این نوع برخورد با مسائل یک جامعه، جامعهای که از سالهای نخستین «انقلاب» اسلامی فاصلة بسیاری گرفته کار را نهایت امر به جفنگگوئی کشانده. در مجلسی آقای موسوی عنوان میکنند که «تنها راه نجات» بازگشت به ارزشهای اصیل این به اصطلاح انقلاب است؛ و در محل دیگری میرحسین موسوی خود را بسیجی معرفی میکند!
به عقیدة ما ایشان در مورد تأئید ارزشهای اصیل انقلاب نمیباید بیش از اندازه سرمایة سیاسی خود را هزینه کنند. میدانیم که پس از گذشت سه دهه از غائلة 22 بهمن بسیاری از آنها که نهایت امر به پای این صندوقها خواهند رفت، تجربة خونین و ناموفق سه دهه ماجراجوئی «اوباش و ملا» را مورد تأئید قرار نخواهند داد. ابعاد مختلف کودتای 22 بهمن که به دلیل حمایت سران ارتش آمریکائی شاه در چارچوب تأئید حکومت اسلامی در کشور به وقوع پیوست امروز در نظر بسیاری از ایرانیان کاملاً شناخته شده است. با این وجود میباید قبول کرد که آقای میرحسین موسوی با اینگونه سخنپردازیها در واقع قصد شبیخون به آراء خیمة «بسیجیان» احمدینژاد را دارند، ولی اگر در این «نیرنگ» به اصطلاح محاسبة شدة سیاسی بیش از اندازه سرعت میگیرند فقط به این دلیل میتواند باشد که دیگر از به دست آوردن آراء اصلاحطلبان کاملاً ناامید شدهاند.
اینک که یکی از به اصطلاح راستگرایان حکومت اسلامی، یعنی محسن رضائی «برنامهریز» از کار در آمده، و چپنمای معروف این تشکیلات یعنی میرحسین موسوی نیز عملاً قصد شبیخون به خیمة آراء بسیجیها را کرده میباید عنوان کنیم که حداقل این دو «نامزد» احتمالی بکلی از مسیر «انتخابات» خارج شدهاند. اینان حکایت همان آوازهخوانانی را پیدا کردهاند که در یک گروه کر، نتهای «خارج» را عربده میکشند. چرا که به طور طبیعی همیشه «چپ» برنامه ارائه میدهد، و سیاست «راست» همیشه بر تشویق «شوروشوق» کاذب عمومی تکیه میکند. میبینیم زمانیکه در فضای سیاست کشور مرز مشخصی در مورد فعالیتهای حزبی و عقیدتی وجود نداشته باشد، کنترل نامزدها هم نهایت امر غیرممکن میشود. و در چنین شرایطی نمیتوان انتظار به قدرت رسیدن دولتی را داشت که از خط مشخصی در ادارة امور کشور برخوردار باشد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر