حکومت اسلامی در چنگال یک بحران فراگیر دست و پا میزند؛ میدانیم که چندین هفته است سئوالی بیجواب مانده: چه کسی را میباید در این معرکه از صندوقهای «مارگیری» جمکران به عنوان برندة خوشبخت بختآزمائی «ریاست جمهور» بیرون کشید؟ بر خلاف آنچه حکومت و پادوهای داخلی و خارجی آن وانمود میکنند، این سئوال بیش از آنچه برای مخالفان اهمیت داشته باشد، بسیاری از عوامل حکومت را به دست و پا انداخته و اینان را جهت حفظ سیادت غیرمشروع و سرکوبگرانة خود وامدار قلمبهدستان و نانخورهای چپ و راست کرده. دلیل نیز بسیار روشن است. مخالفان واقعی حکومت «شترگاوپلنگ» از خوب و بد این جماعت دیگر گذشتهاند؛ کسی در میان مخالفان واقعی باور ندارد که پیامبری از «آلجمکران» بتواند بر روند رشد سرسامآور مسائل و مشکلات و معضلات جامعه نقطة پایان بگذارد؛ سروسامان دادن به امور کشور ارزانیشان! ولی آنان که موجودیت مالی، تشکیلاتی و سیاسی خود را، حتی در سازماندهیهای خارج از کشور مدیون جمکران و سیاستهائی شدهاند که اینان را در 22 بهمن از درون یک کودتای ننگین بیرون کشیده و بر سرنوشت یک ملت تحمیل کرده، به شدت نگراناند. دست و پا میزنند و تلاش دارند که برای پست «ریاست جمهور» در این حکومت بیسروته، به هر ترتیبی که شده «وجهة» قانونی، مشروعیت و احترام کسب کنند. باید بگوئیم «درد» اینان را بخوبی میتوان از ورای «مقالاتشان» احساس کرد.
به همین دلیل در تبلیغات مستقیم و غیرمستقیمی که بر سایتهای «مخالفنما» خودنمائی میکند، تلاشی مذبوحانه جهت به ارزش گذاشتن «سیدخندان» و مباشر جدیدش «حاج میرحسین» به صراحت به چشم میخورد. اینکه سیدخندان با آن سابقة مفتضح اصولاً در آیندة سیاسی کشور حرفی برای گفتن دارد یا خیر، برای بسیاری از هموطنان ما کاملاً روشن شده؛ سیدخندان یک «بنبست» است که حکومت اسلامی در وانفسای تشکیلاتی و سیاسی خود با کمال میل به آن متوسل میشود. به صراحت بگوئیم، نقش محمد خاتمی همان نقش شومی است که پس از پایان جنگ با عراق، بر عهدة «سردار سازندگی» گذاشته شد، با یک تفاوت عمده. جامعة ایران، حتی در بطن یک رژیم سیاسی مستبد و پوشالی پیوسته در حال تحول و تغییر است و هر مقطعی از تاریخ کشور نیازهای ویژهای از آن خود خواهد داشت. در همین راستاست که روزی «میرحسین» میآید، روزی سرداراکبر، و نهایت امر روزی هم رسید که سر و کلة مهرورزی پیدا شد. حال این دور باطل را برخی سعی دارند از نو با میرحسین آغاز کنند.
با این وجود آنچه روند اصلی مسائل در ایران است؛ روندی که به دست استعمار تنظیم شده و در مسیر چپاول، سرکوب و غارت منابع مالی، فرهنگی و طبیعی ایران طی میشود، نه تنها به دلیل تغییر این «آدمکها» که حتی در فردای کودتای 22 بهمن نیز، از خط اصلی خود که پس از جنگ اول جهانی و سقوط سلطنت قاجار در ایران ترسیم شده بود ذرهای عدول نکرده. ایران همچنان غارت میشود، نیروهای انسانیاش به هرز میرود، منابع فرهنگیاش نابود میشود، بنیادها و تشکیلات سنتیاش از حیثیت و ارزش و اعتبار تهی میشود، و اینهمه برای آنکه سرمایهسالاری جهانی بتواند در نیویورک، لندن و پاریس دلارهای پشتسبز را روی هم «انبار» کند. روند «انباشت» سرمایه که همان سرمایهداری نوین نام دارد از همینجا ناشی میشود! و این است «فلسفة» سیاست در جهانی که امروز در آن زندگی میکنیم.
میباید قبول کرد که در راه به ارزش گذاشتن این «فلسفه»، حکومت اسلامی طی سه دهة گذشته واقعاً سنگ تمام گذاشته. به طور مثال میرحسین موسوی، جلادی که پس از پایان جنگ با عراق به دستور مستقیم روحالله خمینی چندین هزار زندانی سیاسی را به قتل رسانده، و امروز میباید به عنوان یک جنایتکار به دست عدالت سپرده شود، در چارچوب همین «فلسفه» به عنوان «نوشداروی» معضلات سیاسی به خورد خلقالله داده میشود! آنهم در سایتهائی که خود را «مخالف» حکومت استبدادی و طرفدار دمکراسی و آزادیهای سیاسی، مطبوعاتی، اجتماعی و ... نیز معرفی میکنند! این نوع «آدرس عوضی» دادن، درست به مثابه این است که یک غارتشده و مظلوم را بجای رساندن به در محکمه روانة غار قطاعالطریقان و رندان کنند.
باید به سایتداران و مخالفنمایانی که به خود اجازه میدهند تا به این حد شعور و درک سیاسی ایرانی را به بازی بگیرند هشدار دهیم که دنیای امروز آن زبالهدانیای نیست که در 22 بهمن امثال شما در آن رشد کردید. باید به این «حضرات» گفت که «چپزنی» و «راستروی» اگر طریق جادوئی حاج روحالله بود، امروز دیگر خریداری نخواهد داشت. و علیرغم آنچه شما فکر میکنید روز حسابرسی آنقدرها دور نیست.
با این وجود امثال موسوی اصولاً حرفی برای گفتن هم ندارند. اینان حتی زحمت به کارگیری یک ادبیات سیاسی ویژه را بر خود هموار نکردهاند! آنقدر پوچ و ابلهاند که فکر میکنند با توسل به همان مزخرفاتی که با آن طی سالهای جنگ با عراق سر مردم را میخوردند، و در جایگاه قدرت جفتک میانداختند، امروز میتوان از دکان «رأیسازی» جمکران سر برآورده پست ریاستجمهوری گرفت! به طور مثال، «حضرت» موسوی که خود را یک پا «اصلاحطلب» معرفی میکند در مصاحبههایش حتی کلامی از ادبیات «اصلاحطلبی» اوباش خاتمی نیز به میان نمیآورد! اشتباه نکنیم، ایشان آنقدر «موفق» و پیروزاند که امروز فقط در صدد به ارزش گذاشتن موفقیتهای 20 سال پیششان هستند! در مصاحبهای که قسمتی از آن در «فارسنیوز» منتشر شده موسوی میگوید:
«اميدوارم روزي بيطرفانه پروندة ده سال تلاش در توسعة كشور كه يكي از آنها پيشبرد امور طراحي و اجراي صدها پروژه به عنوان طرحهاي انقلاب بود، گشوده شود. طرح مباركه و [...] صدها پروژة ديگر [...]»
فارسنیوز، 25 ژانویة 2009
بله، البته ایشان فراموش نمیکنند به مصاحبهکننده یادآور شوند که اینهمه «پیشرفت» مدیون «اسلام ناب محمدی» است و تماماً تحت نظارت مستقیم «امام خمینی» به دست آمده! ولی در اینکه این طرحها همگی متعلق به سازمان برنامه و بودجة رژیم پهلوی بوده و بر خلاف آنچه ایشان میگویند هیچ ارتباطی با «انقلاب» و طراحیهای «انقلابی» ایشان نداشته، خفقان کامل اختیار میکنند! میبینیم زمانیکه یک مهرة سوخته و بیارزش سیاسی، سعی دارد با توسل به مهملات 20 سال پیش اسب خود را زین کند و بر اریکة قدرت بنشیند، در دنیای مافنگی و پوسیدهاش هنوز میپندارد که مسائل کشور و مسیر فکر مردم، خصوصاً جوانان همان مسیری است که پیشتر خیلی به دل ایشان «چسبیده» بود! میرحسین موسوی که عمری را در خانههای امنیتی در حوالی خیابان پاستور تهران زیر لحاف به نقاشی و وراجی سپری کرده نمیداند که طی 20 سال «غیبت» از صحنة سیاست و جامعه بسیاری دادهها تغییر کرده و تکیه بر مزخرفاتی از قبیل «اسلام ناب محمدی» و یا «پروژههای انقلاب» برای جوانان این کشور بیشتر جنبة فکاهی و شوخی پیدا کرده است! به دلیل همین ندانمکاریها، جای تعجب نیست اگر میرحسین موسوی به عادت گذشته همان «دروغهائی» را هم که 20 سال پیش در سایة یک جنگ استعماری، با استفاده از هیاهوی یک گروگانگیری فرمایشی، و با تکیه بر اوباشسالاری اجتماعی و ... به خورد مخاطب میداد، امروز «چربتر» کرده و قصد دارد به مردم کشور حقنه کند. دروغهائی که بر اساس آن طرحهای «انقلاب» به دست ایشان به مرحلة اجرا در آمده؛ طرحهائی که هنوز مهر سازمان برنامه و بودجة شاهنشاهی روی نقشهاش دیده میشود! ولی «آقمهندس» بهتر است بدانند که امروز دیگر کسی را نمیتوان با این «منم، منم» زدنها و خودارضائیهای رسانهای به نفع اصلاحطلبان به پای صندوق فرستاد. حاج میرحسین در جای دیگری از مصاحبة «سرنوشتساز» خود میفرمایند:
«سياستهاي تنگنظرانة داخلي كه دايرة طرفداران نظام را كم كند و يا سياستهاي اقتصادي كه نتواند عدالت را كنار توسعه و رشد سريع دنبال كند[...] موقعيت ما را در جهان تضعيف ميكند.»
البته در تحلیل افاضات ایشان بهتر است تعجیل نکنیم. آنچه میرحسین موسوی «دایرة طرفداران نظام» معرفی میکند، و از «تنگ» شدن آن ابراز نگرانی کرده، برای فردی که شخصاً دستهایش به خون هزاران جوان ایرانی آغشته است، معنائی سوای صلح و آشتی سیاسی و تشکیلاتی در درون مرزها دارد. ایشان در این افاضات بیشتر نگاهشان به خارج از مرزها و ساختوپاخت با سیاستهای جهانی است. حاکمان جمکرانی فکر میکنند که با تکیه بر حمایت سیاستهای بینالمللی و از طریق باز گذاشتن دست عمله و اوباش این محافل در داخل میتوانند هم از این سوراخ نکبت و ادبار جان سالم به در برند، و هم نهایت امر از مردم کشور، یعنی از کسانیکه دیگر راه صلح با این حکومت را به طور کامل در ذهن خود بستهاند، در صورتبندیهای سیاسی در عمل «فاکتور» بگیرند! حاکمان اسلامی از مردم کشور به وحشت افتادهاند، و برای همین است که کاسة گدائی «توسعه» و «رشد» را به سوی حامیان اصلی خود یعنی همان محافل سرمایهسالاری جهانی دراز کردهاند. ولی در شرایطی که این محافل یکی پس از دیگر ورشکسته میشوند، میباید به میرحسین موسوی گفت که گذار پوست به دباغخانه است، و از دست مردم این کشور خلاصی نخواهی داشت!
بله، اینان بر خلاف تمامی ادعاهایشان درست پای جای پای رژیم پهلوی گذاردهاند، و بر این باورند که اگر تتمة استقلال و تمامیت ارضی کشور را هم در اختیار آمریکا بگذارند، یانکیها برایشان این سفرة حضرت عباسی را که بر سر آن شکم کاردخوردة خود و اوباش طرفدارشان را سه دهه است سیر میکنند، همچنان برپا نگاه خواهند داشت. و به همین دلیل است که میرحسین موسوی سریعاً سخن از «موقعیت ما در جهان» نیز به میان آورده!
نمیدانستیم سرکوب ملت در داخل و به راه انداختن «ماشین مخالفسازی» موقعیت جهانی جمکران را به خطر میاندازد! در ثانی این ارتباط اگر امروز درست است، دیروز نیز درست بوده. در نتیجه میباید از حضرت موسوی پرسید، به چه دلیل با ریختن روغن بر روی آتش مشاجرات سیاسی و اعزام همهروزة لباسشخصیها به دفاتر روزنامهها، سازمانها و تشکیلات مخالف، طی سالیان دراز زمینهساز مشکلاتی شدهاید که امروز به قول خودتان «موقعیت» شما را در «جهان» تضعیف میکند؟ این نیست مگر مزخرفگوئی از زبان یک پیرمرد خرفت و ابله که حتی در دوران جوانیاش نیز آش دهانسوزی نبوده.
کسی نیست به این مهرة پوسیده بگوید اگر شما ملت ایران را به دستور اربابان آمریکائیتان سرکوب نمیکردید آن ملای احمق یک روز هم نمیتوانست بر این مملکت حکومت کند. گویا فراموش کردهاید زمانی را که اوباش چماقکش در خیابانها به جان مردم میافتادند تا شما و همفکران «انقلابیتان» در همان خانههای امنیتی بتوانید شب سر بر بالین بگذارید! ولی در مورد سیاستهای جهانی، مهندس نابغه کار را باز هم به «ابداعات» میکشاند، و میفرمایند:
«براي مجاب كردن غرب و وادار كردن آنها براي دست كشيدن از سياستهاي مخاصمت آميز، [...]احتياج به حضور خردمندانه و فعال در اسلام آباد و آنكارا و باكو و دوشنبه و ايروان و كابل داريم. يادمان باشد [...] وقتي رئيس جمهورمان به پاكستان رفتند مردم لاهور در استقبال، ماشيني را كه ايشان و ضياء الحق در آن سوار بودند روي دست بلند كردند.»
در اینجا میرحسین با فروتنی از ذکر نام سفیر حکومت اسلامی در پاکستان، میرمحمد حسین موسوی خودداری میکند. بله اینهم از «افتخارات» این سر عملة فاشیسم باید باشد که «مردم پاکستان» علی خامنهای را در لاهور به همراه یک نوکر چهار ستارة آمریکائی به نام ضیاءالحق روی دست بلند کردهاند! ولی از طرف دیگر، اگر میرحسین احمقتر از آن است که بداند چه میگوید، پخش این ترهات از زبان وی نشان میدهد که ایالات متحد نوکران اصلاحطلب جمکرانی خود را به چه دلیل به میانة میدان سیاست منطقه فرستاده. وبلاگ امروز را با بررسی همین مسئله به پایان خواهیم برد.
از مدتها پیش در مطالب این وبلاگ بارها به موضعگیری ایالات متحد در برابر روسیه اشاره کردهایم، و گفتهایم که جناح «اصلاحطلب» به دلیل وابستگی تمام و کمال به سازمان سیا قصد دارد به عنوان «یابوی» گاری شکستة پنتاگون در عمل وسیلهساز گسترش منافع ایالات متحد در حیطة نفوذ روسیه شود. امروز این مطلب را به صراحت از زبان میرحسین موسوی تحت عنوان پایة سیاست منطقهای اصلاحطلبان میشنویم. البته اینکه اینان چنین تمایلاتی داشته باشند یک مسئله است، اینکه قادر به عملی کردن مقاصدشان شوند مطلب دیگری است.
همانطور که میدانیم سیاست اصلاحطلبان با تکیه بر کلام مباشر خاتمی همان است که پیشتر نیز بارها گفتهایم. این سیاست در دو لایه به اختصار چنین خواهد بود: در داخل ریختن آب به آسیاب پادوهای محافل استعماری همچون شیرین عبادی و دارودستة آخوند ابراهیم یزدی و محافل خلقالساعهای که طی سالهای گذشته از درون آنها تعداد قابل ملاحظهای «نویسنده»، «متفکر»، و ... استخراج شده! اینان در عمل شاخک تبلیغاتی و هیاهوسالاری اصلاحطلبان خواهند بود. در زمینة سیاست خارجی نیز تلاش اصلاحطلبان فراهم آوردن زمینة نفوذ محافل آنگلوساکسون به حیطة نفوذ کرملین است. البته تا آنجا که به مسائل کلیدی مربوط خواهد شد، میان اصولگرایان و اصلاحطلبان هیچ اختلاف نظر وجود ندارد؛ کشور ایران همچون گذشته میباید تا شاهی آخر غارت شود!
حال میباید از آنان که برای این «انتخابات» اسب لنگشان را زین کردهاند بپرسیم، کدام قسمت از این نمایشنامة مهوع به منافع ملت ایران مربوط خواهد شد؟ و این از آن سئوالاتی است که در این رژیم «شترگاوپلنگ» هیچگاه پاسخی نخواهد یافت.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر