
گسترش فضای مجازی در سطح جهان تبعات وسیعی به همراه خواهد آورد. ارتباط مستقیم نویسندگان با خوانندگان، ارتباط مستقیم فروشندگان و خریداران، ارتباط مستقیم و در بسیاری موارد «اجباری» سیاستبازان با تودههای مردم، گسترش خدمات بانکی، تبادل اطلاعات و ... فقط قسمت کوچکی از این تحولات است. مسلماً طی سالهای آینده شاهد نفوذ «جهان مجازی» در مقاطع دیگری از فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، خدماتی، سیاسی و حتی عقیدتی مردم جهان خواهیم بود. ولی از نخستین روزهای آغاز این «تحول»، که به راستی پس از کشف قارة آمریکا، مهمترین رخداد تاریخ بشر است، ساختارهای پوسیدة سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در برابر آن صف کشیدهاند؛ مسئله روشنتر از آن است که نیازمند توضیح باشد. بسیاری از بنیادهای حاکم بر جهان با تکیه بر عامل «بیخبری» تودهها، «تبلیغات یکسویه»، «توجهیات سیاسی یکجانبه»، و ... بر شمار وسیعی از مردم دنیا حکومت میکنند. این ساختارها نمیتوانند بپذیرند که حاکمیتشان اینچنین به سادگی مورد تهدید قرار گیرد.
در این میان، سانسور را برخی در تحلیلهای خود به ساختارهای متشکل از قدرتهای بزرگ تبلیغاتی و سازمانهای وسیع خدماتی نسبت میدهند، ولی این برخورد به احتمال زیاد با واقعیت فاصلة زیادی دارد؛ از آنجا که همین ساختارهای کلان، به دلایل اقتصادی، خود حامیان گسترش و تقویت فضای مجازی شدهاند، میتوان حدس زد که پیش از آنکه فضای مجازی در چنین مرحلهای از رشد قرار گیرد، آن را در مسیر خواستهای خود «تحلیل» کرده بودند! مشکل اصلی در این مقطع، ساختارهای فراملیتی و چندملیتی نیست؛ مشکل ساختارهای پوسیدة سنتی و پایگاههای ارتجاع مذهبی، قومی و ملی است، ساختارهائی که برای حفظ موجودیت خود در این هیاهوی وسیع شدیداً نگران شدهاند. هنگام بررسی این مسائل نخستین مطلبی که به ذهن خوانندة فارسی زبان خواهد آمد اعمال «فیلترینگ» سایتهای اینترنتی از جانب حکومت اسلامی است. البته این «وقاحت» و بیشرمی را از جانب یک حکومت استعماری و دستنشانده نمیباید نادیده گرفت، ولی در کمال تأسف مسئله به مشتی خودفروخته و اوباش ساواک منتهی نمیشود. مشکل جهان پوسیده و فروپاشیده از این مقاطع فراتر میرود، و عملاً قسمت مهمی از ساختارهای سنتی در جهان، حتی جهان «دمکراتیک» را نیز شامل میشود.
در میان ملتهای غربی، فرانسویها به درست یا به غلط خود را یکی از «دمکراتترینها» به شمار میآورند. ولی طی سالهای گذشته شاهد بودیم که رشد فرهنگ «نت»، در کشور فرانسه با چه موانعی روبرو شد. در عمل، ساختارهائی که برای خود «حقانیتی» ورای تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی قائلاند، به طور کلی با «اینترنت» رابطة خوبی برقرار نمیکنند. فضای مجازی بسیاری از «امتیازات» اجتماعی طبقات «قدرتمند» و صاحبنفوذ را به چالش میکشد، هم در اروپای غربی، خصوصاً کشورهای آلمان و فرانسه، و هم در دیگر مناطق جهان. چنین محافلی حاضر به بلع لقمة «بدهضم» نت نیستند! حتی امروز نیز با این مقاومتها در کشورهای غربی مواجه هستیم. به طور مثال «ویکیپدیا» که قرار بود، نوعی «فرهنگنامة» کاربران بر امواج اینترنت باشد، امروز عملاً تبدیل به ابزار تبلیغات برخی محافل سیاسی مشخص شده. حضور «مردم» و کاربران عادی در فراهم آوردن مقالات و مطالب ویکیپدیا دیگر از میان رفته. البته در چارچوب تبلیغات وسیع گروههای صاحب نفوذ «توجیه» این برخورد مشخص است: کسانیکه اطلاعات کافی ندارند نمیباید در مورد مسائل اظهار نظر کنند! ولی مقصود از «اطلاعات کافی» مشخص است: دنبالهروی از آنچه تا به حال تحت عنوان مسائل سیاسی، علمی و اجتماعی مطرح میشده. حال از کسانیکه چنین برخوردی را پیراهن عثمان میکنند میباید پرسید، اگر کسانی بدون داشتن «اطلاعات کافی» قصد نوشتن مطلبی داشته باشند، چرا شما از اینکار پیشگیری میکنید؟ مگر هزاران نوع فرهنگنامه، اطلس جغرافیائی و تاریخی که همه ساله از طرف چاپخانههای «معتبر» توسط شما و امثال شما به بازارها سرازیر میشود، برای تضمین مواضع «بر حق» محافلتان کفایت نمیکند، که ویکیپدیا را نیز در همان مسیر میخواهید؟
سالها پیش فیلسوف فرانسوی ژانپلسارتر در تضاد با «بنیادهائی» که بشر در جامعة خود پایهریزی کرده، این بنیادها را فرهنگ ستیز لقب داد. در آن روزها بررسی این «فرهنگستیزی» مستلزم تحلیلی بسیار عمیق بود؛ این مطلب امروز کاملاً چشمگیر است که این بنیادها بر خلاف ادعاهایشان نه راهبر تودهها، که وبال گردن مردماند. و با توسل به تمامی امکانات موجود سعی در خفه کردن صدای آنان دارند. اینکه تحلیل از یک واقعة تاریخی حتماً میباید با آنچه «مورخان» رسمی در کتابهای خود صدها بار «استفراغ» کردهاند، همگام باشد، به هیچ عنوان نشانة «اعتبار» این تفکر تاریخی نیست. چه بسیار مطالب که «تاریخنویسهای» رسمی سعی در پنهان نگاه داشتنشان دارند. به طور مثال وقایع جنگ دوم جهانی را میباید به قلم کدام مورخ خواند؟ مورخی سوسیالدمکرات یا کمونیست، شاید یک فاشیست، و یا حتی یک لیبرال سرمایه دار غربی! در آغاز هزارة سوم میلادی به صراحت میبینیم که اطلاعات و اطلاعرسانی، به تدریج قیمت «طلای ناب» پیدا کرده! افسار تودههای مردم را هر که محکمتر در دست گیرد، خود را «معتبرتر» مینمایاند!
ولی تا آنجا که به مسئلة اینترنت فارسی زبان مربوط میشود، فضای مجازی گرههای مخصوص خود را پیدا کرده. در نخستین روزهای شکلگیری اینترنت، در بطن حکومت اسلامی برداشتی بسیار کودکانه رایج شد! جماعت فاشیست به دلیل آنکه در تجزیه و تحلیلهای خود همیشه «متکلم واحد» است، و جلوی سخن گفتن دیگران را به ضرب گلوله و تحمیل زندان و شکنجه میگیرد، به تدریج به این «صرافت احمقانه» نیز میافتد که سخناناش از «ارزشی» والا برخوردار است. سخنانی که «حرف آخر» را در همة موارد در خود مستتر دارد! این برخورد بچگانه که نتیجة تحمیل نظرات حکومت بر مردم طی سالهای دراز است، در تجزیه و تحلیل فضای مجازی عدم کارآئی خود را به صراحت نشان داد. اولین برخورد حکومت اسلامی با فضای مجازی قرار دادن محتوای تمامی جزوات و ترهات حوزوی بر روی شبکه بود! بر اساس این «نظریه»، حال که امکان چاپ و توزیع کلیة کتابدعاها و پوچگوئیهای حوزوی فراهم است، دیگر مردم میباید به این «منابع» دسترسی کامل داشته باشند!
ولی اینترنت ابعاد دیگری نیز دارد. ابعادی که به بارگیری کتابهای حوزة علمیة قم از طرف پاسدارها و قاریها محدود نمیماند. در برخورد با این «بعد» جدید، نخستین عکسالعمل حکومت اسلامی اعمال «سانسور» بود! سانسور کردن سایتها بر اساس آنچه «محتویات» سایت عنوان میشد! خلاصة مطلب، آنچه از نظر سیاسی، اخلاقیات حوزوی و آخوندی، و حتی افشاگریهای محلی در مورد مقامات دولتی، برای حاکمیت ایجاد دردسر میکرد، به تیغ سانسور سپرده شد؛ سانسوری که همه میدانند با همکاری شرکتهای آلمانی آغاز شده، و امروز کار به مشاورة کارشناسان «گرانقیمت» آمریکائی کشیده! سانسوری که مسلماً نوع ویژهای است از مبارزه با امپریالیسم! ولی همانطور که میدانیم «مشکل» حکومت اسلامی به هیچ عنوان «مطالب» ضداسلامی و یا ضدحکومتی نیست! مشکل اصلی که اینترنت برای این حکومت به وجود میآورد، و امروز به تدریج حاکمان ابعاد مختلف آن را به چشم میبینند، جایگزین کردن نوعی فرهنگ مکتوب اجتماعی بجای فرهنگ «شفاهی» است. میدانیم که فرهنگ مکتوب زمانیکه تماماً تحت تسلط تبلیغات فاشیستی قرار نگیرد، نوعی «مسئولیت» و «مسئولیتپذیری» در جامعه به وجود میآورد، و مهمترین وظیفة یک حکومت دستنشانده و وابسته، چون حکومت جمکران از میان بردن همین مسئولیت اجتماعی در میان مردم است. این حکومت که خود برخاسته از بیمسئولیتی است، فقط میتواند مبلغ بیمسئولیتی باشد.
در همین چارچوب بسیاری از وبلاگها و سایتها به بهانههای «پوچ» بسته شد، و اگر سامانهها در خارج از کشور قرار داشت، با کمک و همیاری خارجیها آنها را «فیلتر» کردند. فشاری که به دلیل حضور فعال هزاران وبلاگ نویس بر حکومت اسلامی و بر ترهات «رسمی» این حکومت وارد میآمد، و هر روز شدت بیشتری میگرفت، با توسل به این ترفند کمی آرام شد. ولی خلاء ناشی از بسته شدن صدها وبلاگ آناً در سطح جامعه خود را نشان داد؛ بحرانی نوین شروع به حرکت کرده بود. در این راستاست که حکومت اسلامی دست به «اختراع» جدیدی میزند: خلق «وبلاگنویسی» و سایتداری حکومتی! بسیاری از سایتها که جدیداً «افتتاح» شدهاند، عملاً حرفی برای گفتن ندارند. از این میان میتوان به سایتهای نانخور حکومت از قماش «روزآنلاین» اشاره داشت. وبلاگهائی هم که به دست اوباش حقوقبگیر این حکومت با نامهای مذکر و مؤنث همه روزه بر خطوط اینترنت «بازگشائی» میشود، معمولاً فقط به ترویج ابتذال بازاری و اوباش حوزوی مشغولاند. بسیاری از این وبلاگها عملاً مطالبی توأم با فحاشی، آنهم فحشها و به اصطلاح شوخیهای رکیک به چاپ میرسانند، و از طرف مأموران اطلاعات «فیلتر» نمیشوند، چرا که وسیلهای جهت «سرگرمی» اینترنت دوستان ایرانی شدهاند!
البته از یک حاکمیت پوسیده و انسانستیز بیش از اینها نمیتوان انتظار داشت، ولی میباید به صراحت نشان دهیم که در پس پردة «ظاهرالصلاح» اخلاقیات حوزوی و بازاری تبلیغاتی این حکومت چه اوباشی نشستهاند. ابتذال به این صورت به دست حکومت و با حمایت حکومت پای به صحنة اینترنت گذاشت، تا خطر «مسئولیتپذیری» از طرف مردم ایران، که موجودیت حکومت پوسیدة اسلامی را تهدید میکرد از میان برود. در همین راستا، تمامی قطعات موسیقی «مبتذل» لوسآنجلسی از طرف سایتهای دولتی در اختیار عموم قرار گرفته، فیلمهای مبتذل هولیوودی، فیلمهائی که حتی در کشور آمریکا نیز «بینندة» زیادی ندارد، به صور مختلف از سایتهای «غیرقانونی» بارگیری شده، توسط عوامل حکومتی در بازار به فروش میرسد، و میلیونها تومان درآمد برای اینان به همراه آورده. بسیاری از اوباش سازمان اطلاعات که مأموران سانسور ادارة مخابرات هستند، با استفاده از باندهای پهن که جهت «سانسور» اینترنت در دسترسشان قرار گرفته، با کپیبرداری غیرقانونی از نرمافزارها و ارائة آنها به «دوستداران» برای سایتهای مبتذل عملاً «مخاطب» و «مشتری» کسب میکنند.
این روند که آن را «سانسور» و همزمان، «ترویج» ابتذال بازاری مینامیم، در اوائل حکومت احمدینژاد شدت بسیار گرفت، ولی امروز واقعاً در اوج خود قرار دارد. با این وجود فراموش نکنیم که این مجموعه، از دیرباز و همگام با سیاستی گسترده به پیش رانده شده. به طور مثال، همانطور که میبینیم، در ایران هیچ یک از نویسندگان صاحبنام کشور سایت و یا وبلاگ ندارد. نویسندگانی که از طرف اهل «ادب» و قلم معتبراند، و آثارشان قابل بررسی تلقی میشود، در اینترنت فارسی زبان غایباند! در عوض تمامی تبلیغاتچیهای حکومت یک سایت برای خود درست کردهاند. البته به دلیل سرکوب فرهنگی در داخل کشور، نویسندگان احساس امنیت ندارند. و از ارائة مطالب خود به صورت آزادانه امتناع میکنند. ولی این امر فقط یک «بعد» از مشکلات را نشان میدهد، چرا که حکومت رسماً از شناسائی حق نویسندگان و مترجمان، حتی آفرینندگان آثار موسیقائی و سینمائی نیز احتراز میکند! در نتیجه، بسیاری از مترجمان صاحب نام کشور، آثار خود را در وبلاگها و سایتها منتشر نخواهند کرد، چرا که سریعاً وسیلة بهرهبرداری، تقلب و کپیبرداری از طرف اوباش حکومت میشود. این ترجمهها و آثار قلمی سریعاً به وسیلة روزینامههای حکومتی با نامهای مجعول و ساختگی به چاپ رسیده، خالقان آثار ادبی و قلمی از هر گونه حقی بر تولیدات خود محروم میمانند. ولی نمیباید فریب ظواهر را خورد. آنچه در این مورد ویژه به وقوع میپیوندند، نتیجة همگامی حکومت اسلامی با استعمار است. این حکومت دستنشانده، با فراهم آوردن چنین زمینههائی از نظر اجتماعی و صنفی، عملاً کمر به خاموش کردن صدای ملت ایران بسته. مسئله بر خلاف آنچه تبلیغات «خررنگکن» این حکومت عنوان میکند، مبارزه با فساد، دینستیزی، فحشاء و دیگر «شعارهای» مندرآوردی حاکمان اسلامی نیست؛ اگر نویسندگان و مترجمین شناخته شدة ایران، که از هر کدام چندین و چند اثر به وسیلة همین حکومت در چاپخانههای دولتی به چاپ رسیده، هیچ یک وبلاگ و سایت ندارد، میباید دلیلی داشته باشد. دلیل همان است که در بالا آوردیم: این حکومت مانع حضور فرهیختگان واقعی کشور در شبکة اینترنت شده، زمینة نابودی فرهنگ ایران را فراهم میآورد.
ولی در این میان بیعملی و بیتصمیمی مخالفان این حکومت دیدنیتر است! آنها که حداقل در کلام، خود را مخالف این حکومت معرفی میکنند، طی چندین سال که از تجربة «فضای مجازی» میگذرد، هیچگونه تلاشی جهت فراهم آوردن زمینة حضور نویسندگان، صاحبنظران و تحلیلگران در سایتهای فارسی زبان صورت ندادهاند. هر چند این امر خندهدار است، ولی «پرتال» اصلی مخالفان این حکومت همان سایت «گویا» شده، سایتی که به دست عوامل اکبر رفسنجانی اداره میشود! به عبارت سادهتر، اینان که ادعای به دست گرفتن قدرت و ادارة امور یک کشور را دارند، طی چندین سال نتوانستهاند حتی یک «پرتال» معتبر پایهریزی کنند، و وابستگی ایرانیان را بر خطوط اینترنت به یک سایت حکومتی، سایتی که دیگر عملاً همة دنبالههایش به روزنامههای رسمی و قلمبهمزدهای حکومت اختصاص یافته، از میان بردارند. ولی در برخورد با چنین شرایطی میباید یک سئوال را مطرح کرد: «اوین را چه کسانی ساختند، و امروز چه کسانی از آن استفاده میکنند؟» به عبارت دیگر، «تعلل» این به اصطلاح «اپوزیسیون» در ارائة راهکارهائی جهت مقابله با تهاجم حکومت اسلامی بر علیه مردم ایران و فرهنگ ایرانزمین، خود فینفسه از «حکمتی» برخوردار است. قسمت علنی کوهیخی که امروز در تهران چماق استعمار را بر سر ایرانی فرو میآورد، از قسمتی «غیرعلنی» و پنهان نیز برخوردار است؛ این قسمت پنهان همان «اپوزیسیون» دست سازی است که اینک سه دهه است مردم ایران را در 22 بهمن، به آخوند و پاسدار فروخته!
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر