۱۰/۲۴/۱۳۸۶

مبارزه یا مغازله؟



برنامة نمایشی «انتخابات» حکومت اسلامی با «سلام و صلوات» فراوان، به آرامی، در صحنة سیاست داخلی جمکرانی‌ها، جائی برای خود می‌گشاید. در این «کمدی» سیاسی، که مسلماً یکی از مهوع‌ترین انواع آن طی 28 سال گذشته خواهد بود، دست‌های زیادی در کار افتاده‌اند؛ هدف اصلی، «منزوی» کردن مخالفان واقعی حکومت «جمکران» است. و در این میان حاکمیت اسلامی، از همکاری و همگامی «شاخک‌های»‌ پنهان و نهان خود، و دوستان ماوراء بحاری، حداکثر استفاده را صورت می‌‌دهد. شاهد بودیم که، چندی پیش، حتی شخص جرج بوش، در این هنگامة «نمایشی»، از «اصلاح‌طلبان» در خاورمیانه «دفاع» کرد! و به صراحت دیدیم که، «مقام معظم»، پس از شکرخوری‌های فراوان جهت نزدیکی به سیاست یانکی‌ها، در موقعیت تضعیف شده‌، بالاجبار «سرخر» را کج کرده، طبق معمول شروع به فحاشی «دینی» به مخالفان نمودند. امری که به صراحت نشان ‌داد، بر خلاف آنچه بادمجان دورقاب‌چینان همه روزه در ورق‌پاره‌های حکومتی جار می‌زنند، ساختار سیاسی در درون کشور رو به فروپاشی دارد. بسیاری از نانخورهای حاکمیت ایران در درون و برون مرزهای کشور علاقمندند این واقعیت اساسی و کلی را نایده انگارند، چرا که قبول فراهم آمدن زمینة فروپاشی این حاکمیت، در حقیقت به معنای تردید در موجودیت خود آنان خواهد بود. ولی یک امر را نمی‌باید به دست فراموشی سپرد، دولت «لباس‌شخصی‌های» احمدی‌نژاد، آخرین جرعة این جام تهی است.

حاکمیت اسلامی پس از تحمیل 28 سال استبداد، فساد و سرکوب بر ملت ایران، اینک می‌باید خود را برای خروج از صحنة تاریخ کشور آماده کند. چرا که هل‌من‌مبارزطلبی‌های اوباش این حکومت دیگر نمی‌تواند حکم محتوم تاریخی را به «ابطال» بکشاند. شاهد بوده‌ایم که طی 28 سال گذشته، چگونه «پوپولیسم» کور و مذهبی‌نمای این حاکمیت، جامعه را به دامان خرافه‌پرستی و اوهام‌باوری راند، و با توسل به چه ترفندها، زمینة فروپاشی تفکر منطقی و انسانی را در سطح این مملکت فراهم آورد! به صراحت دیدیم، جامعه‌ای که در اواخر دهة70 میلادی، حکومت پهلوی‌ها را در همگامی با الهامات‌اش نارسا، کهنه‌پرست و نابجا می‌شمرد، چگونه به دست این حاکمیت قرون‌وسطائی در گرداب نفرت‌انگیز وهم‌پرستی مغروق شد! کم نبودند ایرانیانی که، تا پیش از هنگامة خائنانة بهمن‌ماه 1357، خود را تافتة جدابافته‌ای در منطقة خاورمیانه می‌دیدند! جنگ‌ ملت‌ها را برخوردی دون ‌شأن انسانیت به شمار می‌آوردند، و شاید به دلیل عدم آشنائی با دسیسه‌های استعماری، بهره‌برداری اجنبی از مرده‌ریگ باورهای قرون ‌وسطائی در کشور ایران، مذهب‌خوئی افراطی، کهنه‌پرستی و آخوندبازی را پدیده‌هائی فراموش شده، و متعلق به گذشتگان می‌پنداشتند! ولی امروز، فرزندان همان ایرانیان، پس از تحمل 28 سال سرکوب استعماری، گروهی در مرداب «دین‌خوئی» و خرافه پرستی روزگار می‌گذرانند، و آنان که دیگر قربانی این تردستی استعماری نمی‌شوند، در آرزوی کارگری و باربری در باراندازهای دوبی و قطر روزشماری می‌کنند! و کم نیستند «فرهیختگان‌» این دستگاه خلافت هزارة سوم که، در آرزوی برخورداری از حاکمیت‌های به اصطلاح «آزاد» و «انسانی» چون ترکیه، سنگاپور و تایلند روز‌گار سپری می‌کنند!

این است «تحفة» 28 سال حکومت اسلامی! این است نتیجة 28 سال توطئه بر علیه منافع ملی ما ایرانیان! این حکومت، بر خلاف ادعاهای‌ بی‌پایه و اساس، کار زیادی با همان «دین‌» مبین‌اش هم ندارد، اینان جهت فروپاشاندن کشور ایران به قدرت رسیده‌اند. و در پشت پردة قدرت منحوس ملائی، کیست که دست‌های خونین عموسام را نبیند؟! در همین فضای مجازی شاهدیم که، چگونه آخرین فناوری‌ها جهت عبور از سد «سانسور» ملائی، در طرفه‌العینی از طرف حاکمان تهران «خنثی» می‌شود! شاهدیم فناوری‌هائی که هنوز از خطوط تحقیقات در «سیلکان‌ولی»، «اوتاوا» و «ویرجینا» نگذشته ـ «اچ‌تی‌تی‌پی‌اس» به طور مثال ـ چگونه به دست «محققین ارزشمند» جهان اسلام، یک‌شبه در تهران ضربة فنی می‌شود! تمام این تلاش‌ها برای آن است که، فضای مجازی نیز در تمامیت‌ آن در ید قدرت ملایان باقی بماند. و فراموش نکنیم که اینهمه را مسلماً مدیون همان «چاه جمکران» هستند؛ عموسام با اینان «دشمن» است و در حال جنگ!

در این میان، مواضعی که گروه‌های به ظاهر «سیاسی» اتخاذ کرده‌اند، خود داستان دیگری است! این «مواضع»، بیش از آنچه نشان از برخوردی صریح با مسائل کشوری به نام ایران داشته باشد، نشاندهندة وابستگی‌های مستقیم و غیرمستقیم همین‌ «گروه‌‌ها»، به محافلی شده که در واقع، خود پشتیبانان اصلی حاکمیت اسلامی در کشورمان‌ هستند. هر چند مدعی مبارزه با این فتنة اجنبی، هیچکدام از این گروه‌ها و احزاب، چه در داخل کشور و چه در خارج، حاضر نیستند اصول اعتقادی و برخوردهای سیاسی این حاکمیت کودتائی را به صورتی پایه‌ای به زیر سئوال برند! تو گوئی در درون هر کدام از آن‌ها یک آیت‌الله خمینی به نمایندگی از جانب عموسام بر «منبر» نشسته؛ از نوعی ترسوتر، سخیف‌تر و بزدل‌‌تر! هیچکدام از این گروه‌ها، موضع خود را با پدیده‌ای به نام موجودیت یک حاکمیت مذهبی در کشور ایران، آنهم در آستانة هزارة سوم میلادی «روشن» نمی‌کند. اصولاً در بحث‌ها، مذهب «غایب» اصلی باقی مانده. چرا که، گروهی از این «مبارزان» به این «دین» وارداتی و استعماری وابستگی «اعتقادی» دارند، و گروهی دیگر، هر گونه بحث و گفتگو در بارة اعتقادات «صحرانشینان» حجاز را، زمینه‌ساز تحریک افکار توده‌های «ناآگاه» دیده، توهم ایجاد یک «بحران اجتماعی» هراس بر دل‌های لرزان‌‌شان می‌اندازد‌!‌

چنین «برخوردها»، و اینچنین «تحلیل‌ها»، طی این مدت، توجیه‌گر مواضع حکومت اسلامی در سیاست‌های اجتماعی، اقتصادی، مسائل خانوادگی، حقوق زنان، جوانان و ... شده؛ توجیه‌گر فضائی شده که به هیچ عنوان، در قرن معاصر نمی‌بایست بر جامعه و سیاست کشور ایران تحمیل ‌شود. بعضی از «مبارزان» فراموش کرده‌اند که، دنیا در جنبش است و ایرانی در جا می‌زند! زندگی در غرب و در غربت، برای برخی «قابل‌» قبول شده، بعضی‌ها از پناهندگی سیاسی در کمال افتخار دست می‌کشند، تا به «تابعیت» کشور محل اقامت خود «مفتخر» شوند! تو گوئی طی این 28 سال، ایرانیان برای «گردش» و «سیاحت» به غرب آمده‌ بودند، و یا اینکه، خیل نانخورهای اکبر رفسنجانی و علی خامنه‌ای، که با ارزهای حاصل از چپاول نفت ایران در کانادا، آمریکا و دیگر کشورها خیمه‌وخرگاه به راه می‌اندازند، همفکران ما‌ تبعیدیان‌اند!‌

بر اساس نظرات «مبارزان» فوق، می‌باید قبول کرد، افرادی که بیش از 20 سال زندگی در سایة امام و اسلام را «تحمل» کرده، و اینک با دستمایه‌ای از چپاول‌ مالی خود، چپاولی که از قبل سیاست‌های همین حاکمیت امکانپذیر شده،‌ به غرب می‌آیند، «مخالفان» این حکومت‌اند و همفکران‌ ما! ولی واقعیت در جای دیگری نهفته، این «ایرانی‌نماها»، نه تنها با اصل «مخالفت» با یک حاکمیت فاشیستی هیچکاری ندارند، که با آرمان‌های آزادیخواهانة یک ملت نیز کاملاً بیگانه‌اند. اینان همکاران و همسفران همان جنایتکاران راه امام و امت‌‌اند. ولی در هر بزنگاه شاهدیم که، سازمان‌های به اصطلاح مخالف، میزبان هم‌اینان می‌شوند، برایشان سر و دست می‌شکنند، و تریبون جهت سخنرانی فراهم می‌آورند!

سایت‌هائی که در آغاز فعالیت جدی اینترنت فارسی زبان تحت عنوان «لینک‌دانی» شروع به کار کردند، امروز وابستگی‌های‌شان به محافل حکومت اسلامی در داخل و اربابان خارجی‌اش، بیش از آنچه قابل کتمان باشد، علنی شده. و در این میان گروهی از آدمکشان حزب‌الله، ظاهر خود را تغییر داده، «اصلاح‌طلب» شده‌اند، و ادعا دارند که در بازارچة منفور دین‌فروشی هزارة سوم، «دین» اینان از دیگران مشتری پسندتر و پرفروش‌تر است! و هم اینان‌اند که امروز خود را برای به دست آوردن کرسی‌های مضحکه‌ای که آنرا «مجلس شورا» می‌خوانند، اعلام «آمادگی» کرده‌اند.

امروز ایرانیان در گیر یک بحران در چندین بعد سیاسی، نظریه‌پردازانه، و ساختاری شده‌اند. پیشتر، از خفقانی که بر فضای سیاسی اعمال می‌شود، سخن گفتیم، و بحران ساختاری نیز همان «وحشت» فزایندة گروه‌های سیاسی از پوپولیسم مذهبی‌‌ای است که عموسام با تکیه بر شبکة سرکوب امنیتی «ساواک» بر جامعة امروز ایران حاکم کرده. ولی این خفقان بعد دیگری نیز دارد: «نظریه‌پردازانه»! نزد گروه‌هائی که ادعای ایرانیت دارند، تحت عنوان «پیشگیری» از بحران اجتماعی، سخن گفتن از این «دین»، و بررسی ابعاد مختلف اعتقاد دینی و کاربردهای سیاسی آن در فضای امروز جامعه عملاً به تعطیل کشیده شده! این گروه‌های به اصطلاح سیاسی، یا خود با اعتقادات آخوندی و ملائی فاصلة چندانی ندارند ـ این مسئله بیشتر شامل حال مجاهدین خلق، سرمایه‌داران به اصطلاح «ملی»، جریان جبهة ملی، سلطنت‌طلبان از همه رنگ، لیبرال‌ها و به اصطلاح مسلمانان «روشنفکر» می‌شود ـ و یا ترجیح می‌دهند که بحث در بارة «دین» را به آینده‌ای نامعلوم موکول کنند! در این بازار مکاره‌ای که هماهنگی برخی سیاست‌ها با «دین‌فروشان»، و چشم‌بستن برخی گروهای دیگر بر مباحث اجتماعی‌ مرتبط با «دین» به همراه آورده، ‌ فضائی ساخته‌اند که کسی پای را فراتر از مباحث «غسل»، «جماع» و «کون‌شوئی»‌ نگذارد. تا بررسی این «دین» و ابعاد مخرب آن در فضاسازی‌های سیاسی کشور تماماً به دست حاکمیت تهران «مصادره» شود! حال می‌باید پرسید، همکاران واقعی این حاکمیت خودفروخته را در میان کدامین گروه‌های سیاسی باید جستجو کرد؟!

چنین برخوردی، منافع برخی جناح‌ها را مسلماً تأمین می‌کند، و بی‌دلیل نیست که بر فضای فکری ما ایرانیان اینچنین سنگین شده! ملت ایران می‌باید از این بن‌بست تاریخی راهی به بیرون بیابد! ولی تا به حال، تمامی تلاش‌ها در این مسیر به دست استعمار سرکوب شده. بی‌دلیل نیست که بحث «نوین» در باب دین اسلام را، «ترهات» یک آدمکش حزب‌الله به نام «عبدالکریم سروش» می‌باید سروسامان دهد! و چرندیات این موجود منفور را هم می‌باید بر روی سایتی بخوانیم که، حاکمیت نوادگان «آفریکانرهای» نژادپرست، با پول چپاول شده از نفت مملکت‌مان، به دست چند توده‌ای «نادم»، به زبان فارسی، در ویراستی «الکن»، برای‌ ما ملت «تأسیس» کرده‌اند!

از طرف دیگر، امروز روی سایت «مجاهدین خلق» نیز شمعی به مناسبت ماه محرم و امام حسین «روشن» کرده بودند! کم مانده بود نوار یکی از همان روضه‌خوانی‌های «مسعود رجوی» را هم برای ملت ایران روی خط بگذارند! شاید بعضی‌ها ندانند، «مسعود»، رهبر مجاهدین، خودشان دارای یکی از «گرم‌ترین» دهان‌های موجود در جهان شیعیان، جهت روضه‌خوانی برای امام حسین‌اند! ‌ سازمان مجاهدین خلق، پس از 28 سال آوارگی در جهان غرب، برای ما ایرانیان پیام‌آور «نهضت» کربلا شده! اینان نمی‌بینند که در زمان سلطنت، اوج‌گیری «اسلام‌باوری» و «دین‌خوئی» در ساختار اجتماعی کشور شاهکار ساواک بوده، و اینکه امروز حنای این «دین» دیگر نمی‌تواند در ابعادی که این سازمان انتظار دارد جوابگوی نیازهای سیاسی کشورمان شود. این تصور که جامعة ایران پس از رهائی از بند آدمکشانی چون خامنه‌ای، رفسنجانی، خاتمی و ... به پابوس دین‌باوران «مجاهد» روی خواهد آورد، باطل و کودکانه است. این سازمان چگونه به خود اجازه می‌دهد که در چنین بزنگاهی نیروهای سیاسی کشور را به این صورت در زنجیر موهومات گرفتار آورد؟

در فضائی اینچنین آکنده از ادبار و ندانم‌کاری، امروز می‌باید شاهد مانورهای سیاسی آدمکش‌های «سرشناس» حکومت اسلامی، در سرمقاله‌های ورق‌پارة جمکران نیز باشیم. سرمقاله‌ای که تحت عنوان «شتر بر مناره»، به قلم یکی از اوباش حکومت اسلامی، در روزی‌نامة کیهان، در ظاهر جهت جوابگوئی به «نهضت آزادی»، و در واقع برای تبلیغ برنامه‌های انتخاباتی جاسوسان شناختة شدة آمریکا در ایران، قلمی ‌شده‌!‌ آیا با آنچه در بالا آمد، کسانی می‌توانند ادعا کنند که چنین مانورهای سیاسی بی‌جاست؟ مسلماً خیر! اگر امروز امثال شریعتمداری می‌توانند با چنین ترفندهائی برای ابراهیم یزدی نان در تنور بچسبانند، تا حدودی نتیجة ندانم‌کاری آن‌هائی است که طی این 28 سال، به مبارزه با این حکومت مردم فریب فقط «تظاهر» کرده‌اند!







هیچ نظری موجود نیست: