۱۰/۲۱/۱۳۸۶

مقام معظم مستأصل!


با نزدیک شدن موسم «انتخابات» در حکومت اسلامی، اظهار نظرهای متفاوت از جانب هر جناح و هر گروه به رسانه‌ها هجوم آورده. اگر حکومت اسلامی یک دیکتاتوری تمام و کمال است، حفظ پایه‌های استبداد سیاسی در این حکومت، تحت عنوان حمایت از دین اسلام، و یا مبارزه با آمریکا، طی 28 سال از طریق پروپاگاند سیاسی «توجیه» شده. ولی این سئوال را می‌باید مطرح کرد که، به فرض صحت این «مبارزه»، سهم واقعی ملت ایران از این «برنامه» چه بوده؟ کشور ایران، امروز نه تنها به صورتی کلی و اساسی به اقتصاد نفت و در نتیجه به چندملیتی‌های نفتی آمریکائی «وابسته» شده، که در صورت پافشاری بر روند فعلی اقتصاد، این وابستگی در سال‌های آینده به مراتب وسیع‌تر و تعیین‌کننده‌تر خواهد شد. و نهایت امر، شعار «مبارزه با آمریکا»، در چنین شرایطی، اصولاً هیچ معنائی نمی‌تواند داشته باشد. اگر قرار است که صنایع نفتی و بانک‌های تأمین کنندة سرمایه‌گذاری‌ها در زمینة نفت و گاز، در مغرب زمین تعیین‌کنندگان نهائی سیاست‌های حاکم بر کشورمان باقی بمانند، امری که طی حاکمیت اسلامی حتی به اوج خود رسیده، سهم ملت ایران از «استقلال» فرضی این حکومت چیست؟ آنچه تا به حال دیده‌ایم، سنگسار، قطع‌ دست و پا، و تداوم حاکمیتی بوده، که دیگر هیچ‌کس، حتی طرفداران و نانخورهایش هم حاضر به قبول موجودیت‌اش نیستند.

با اظهارات دو پهلوی جرج بوش، طی مسافرت اخیر وی به منطقه، که در آن حمایت از «اصلاح‌طلبان» در منطقة خاورمیانه مورد تأئید قرار گرفت، خوراک تبلیغاتی مناسبی توسط ایالات متحد، برای «مبارزات» انتخاباتی جمکران، فراهم آمد. خوراکی که در جریان عبور از مراحل مختلف سیاسی، بیشتر از آنچه در کاسة اصلاح‌طلبان قرار گیرد، تبدیل به چماقی جهت سرکوب آنان شده. البته نویسندة این وبلاگ به هیچ عنوان از جماعت اصلاح‌طلب حکومت اسلامی طرفداری نخواهد کرد، ولی این اصل نیز غیرقابل انکار است که اظهارات رئیس جمهور ایالات متحد، در شرایطی بسیار حساس و در یکی از متشنج‌ترین مناطق جهان، به طور «اتفاقی» و از روی «مزاح» صورت نمی‌گیرد. موضع‌گیری صریح رئیس دولت آمریکا در مورد مسائل منطقه، به صراحت می‌تواند زمینه‌ساز بحران‌هائی داخلی در ایران شود. آمریکائی‌ها بخوبی آگاه‌اند که گروه‌های مختلف در درون ایران، چه آنان که «مهر» همکاری با حاکمیت اسلامی بر پیشانی دارند، و چه گروه‌هائی که خارج از محدودة سیاسی این حاکمیت فعال‌اند، خصوصاً پس از جنایات ارتش آمریکا در عراق و افغانستان، به شدت از الهامات ضدآمریکائی تغذیه می‌کنند. و اگر در میان گروه‌های حکومتی و نانخورهای مستقیم و غیرمستقیم‌شان، به دلایل کاملاً روشن که ریشه در روابط مالی و اقتصادی اینان با محافل آمریکائی دارد، نوعی «تحمل» سیاسی نسبت به آمریکائی‌ها مشاهده می‌‌شود، ملت ایران در مجموع چندان دل خوشی از دولت و ملت آمریکا ندارد. وابسته کردن یک جریان سیاسی به یک حاکمیت استعماری، آنهم به این صورت و در صحنة پروپاگاند‌های وسیع سیاسی، می‌تواند در عمل نوعی فریبکاری و حقه‌بازی تلقی شود، و با اینهمه می‌باید قبول کرد که شاید در اظهارات جرج بوش، «صداقت» نسبی نیز وجود داشته.

چرا که، در مرحلة نخست، «صداقت» نسبی مشابهی، در اظهارات گنگ و «معصومانة» علی خامنه‌ای در مورد برقراری «رابطه» با ایالات متحد مشاهده شد. و بسیاری از صاحب‌نظران با شنیدن این سخنان، پیش‌فرض خود را بر این امر متکی کردند که خامنه‌ای، در همگامی تمام و کمال با سیاست‌های کاخ سفید، قصد دارد از نظر سیاسی با گروه «مهرورزی» فاصله بگیرد! اگر خامنه‌ای، که خود یکی از مهره‌های دست‌نشاندة آمریکا در ایران است، در اظهاراتی روشن، سخن از امکان ایجاد روابط «سازنده» با ایالات متحد به میان می‌آورد، اظهاراتی که توسط خبرگزاری رویتر به جهان مخابره شد، و تحلیل‌های مختلف نیز به همراه ‌آورد، این اظهارات نشانگر غروب خورشید «پر فروغ» و افتخارآفرین حکومت «مهرورزی»، در آستانة «انتخابات» جمکران به شمار می‌رفت. و این عمل هیچ تحلیلی جز همراهی سیاست جمکران با الهامات کاخ ‌سفید نمی‌توانست به دست دهد. خصوصاً آنکه این بیانات در عمل، نوعی «خوش‌آمد» گوئی جمکران، به رئیس کاخ سفید، در سفر منطقه‌ای‌اش تلقی شد! «خوش‌آمدی» که همزمان، سازمان دیده‌بان حقوق بشر نیز به شیوة خود به آن «لبیک» گفت و به صراحت زبان به مداحی از دوران افتخارآفرین «سیدخندان» گشود.

ولی چند روز بعد، خبرگزاری‌ها را متهم به بهره‌برداری «نادرست» از اظهارات علی خامنه‌ای کردند!‌ و از قضای روزگار، این واکنش با چند رخداد ظاهراً بی‌اهمیت، تقارن یافت! در نخستین گام، هنگامة مضحکی به نام «برخورد» نظامی قایق‌های سپاه‌ پاسداران با ناوهای جنگی آمریکا در تنگة هرمز به پا می‌شود. «برخوردی» که تمامی بوق‌های تبلیغاتی همچنان در آن می‌دمند، و هر چند نیات غائی بازیگران این «برخورد» هنوز در پس پرده پنهان مانده، کار اظهار نظر و رد و تأئید این «رخداد»، تا شخص ریاست جمهور ایالات متحد، وزارت دفاع، و وزیر امور خارجه، خانم رایس نیز می‌رسد! تقریباً همزمان با این «برخورد»، حادثة «عجیب» دیگری نیز در همان حوالی تنگة هرمز به وقوع می‌پیوندد: دو جنگندة «اف‌18» ایالات متحد، سقوط می‌کنند! و وزارت دفاع، در اطلاعیه‌ای، سقوط این دو جنگندة فوق‌ پیشرفته را برخورد اتفاقی آن‌ها در هنگام پرواز عنوان کرده. به عبارت دیگر، آنرا یک «سانحه» می‌خواند! و امروز ناگهان، «صلح» و «صفای» چند روزه به یک باره از عراق نیز رخت بر می‌بندد؛ هواپیماهای ارتش آمریکا بغداد را در 40 نقطه بمباران می‌کنند، و تعداد سربازان قربانی ارتش آمریکا در کشور عراق نیز، بار دیگر سیر صعودی گرفته: دیروز 6 نظامی، و امروز 9 نظامی دیگر کشته شده‌اند.

تا آنجا که به تحلیل این «رخدادها» مربوط می‌شود، نمی‌باید فراموش کرد که کشور ایران در کمال تأسف، فاقد ناوگان دریائی مناسب و ضروری جهت اعمال حاکمیت ملی در خلیج فارس و دریای عمان است. این نقص و کمبود فناورانه نزد ایرانیان، باعث شده که کنترل این منطقه، و نظارت بر شاهرگ‌های دریائی، تماماً توسط نیروی دریائی ایالات متحد صورت پذیرد. از دیرباز سیاست اعزام «ناوچه‌های جنگی» انگلستان و آمریکا به خلیج‌فارس مایة «سرافکندگی» ملت ایران بوده. و این عجز و ناتوانی در اعمال کنترل بر آب‌های کشور، خود یادبودی است از دوران شاه عباس صفوی! ولی شاهدیم که، از آن زمان تا به امروز، رژیم‌های سیاسی پیاپی، هیچکدام از قابلیت کافی جهت بر آوردن نیازهای دفاع ملی در این زمینه برخوردار نبوده‌اند.

ولی اگر این نقصان اساسی را نمی‌توان یک ‌شبه حل کرد، ملت ایران می‌باید با تبعات آن زندگی کند؛ آمریکا عملاً در خلیج‌فارس و دریای عمان هر چه بخواهد صورت می‌دهد، و چند قایق‌ موتوری سپاه پاسداران نمی‌توانند برای بزرگ‌ترین قدرت دریائی جهان «تعیین» تکلیف کنند. در نتیجه، «تئاتر» تهدید ناوگان آمریکا با قایق‌های تندروی «سپاه»، از آن قصه‌های علی‌بابا و چهل‌دزد است که فقط کودکان را سرگرم خواهد کرد. در پس این «برخورد»، مسائل استراتژیک مهم‌ دیگری نهفته، مسائلی که رسانه‌ها هیچ علاقه‌ای به مطرح کردن آن ندارند.

از طرف دیگر، همه می‌دانند که در شرایط «جنگی»، مانورهای هوائی کاملاً تحت کنترل و نظارت قرار دارد. دو جنگندة فوق‌مدرن «اف. 18» نمی‌توانند، در چنین شرایطی در هنگام پرواز با یکدیگر «برخورد» کنند. این دو جنگنده به احتمال زیاد ساقط شده‌اند!‌ و نیازی به تذکر نیست، که نیروهای مسلح حکومت اسلامی، قادر نیستند جنگنده‌های «اف.‌ 18» ایالات متحد را در شرایط عملیاتی هدف قرار دهند!

از روزی که علی خامنه‌ای، پس از مرگ روح‌الله خمینی، تحت عنوان «رهبر انقلاب» بر ملت ایران تحمیل شده، تا به امروز، ارتباط اندام‌وار شخص وی با سیاست‌های غرب تا به این حد علنی نشده بود. علی خامنه‌ای طی چند روز گذشته، عملاً دست به «رزمایشی» سیاسی‌ زد که از جانب ایالات متحد به وی دیکته شده بود. ولی گویا برخی از قدرت‌های بزرگ و تعیین کنندة منطقه، به دلیل عدم رضایت از چنین «رزمایشی»، در برابر آن به شدت موضع‌گیری کردند. سقوط دو فروند جنگندة «اف. 18»، در عمل جوابی دندان شکن به آمریکائی‌ها بود. و در راستای همین عقب‌نشینی است، که امروز سایت «بی‌بی‌سی» از جانب «رهبر» حکومت اسلامی، اعلام می‌دارد، حمایت آمریکا از یک جریان سیاسی «ننگ» است! بیانات «فرهیخته‌ای»، که در دیگر سایت‌های دولتی، حتی در «ایرنا» در پستوهای خبری پنهان نگاه داشته شد.

وارد شدن جناح‌های مختلف و سیاست‌گذاران جهانی، در بطن آنچه حکومت اسلامی «انتخابات» می‌نامد، در عمل، یکی دیگر از نشانه‌های فروپاشی دیواره‌های امنیتی جنگ سرد به شمار می‌رود. ولی نمی‌باید فراموش کرد که، برخورد «مقامات» حکومت اسلامی در حد اوضاع و احوال سیاسی منطقه و کشورمان نیست. اینان برخورد کودکانه‌ای با شرایط نوین دارند، و مواضع کشور را در کلی‌گوئی‌های دوران جنگ سرد گرفتار آورده‌اند. اگر فردی که با حمایت محافل سرکوبگر جهانی، خود را تحت عنوان «رهبر» سال‌های سال بر مردم ایران تحمیل کرده، یک روز با حمایت ضمنی از «اصلاح‌طلبان»، آمادگی کشور را جهت «همکاری سازنده» با ایالات متحد «اعلام» کند، و درست چند روز بعد، زمانیکه واکنش دیگر قدرت‌های بزرگ جهانی، این «همکاری‌سازنده» را به زیر سئوال می‌برد، تغییر موضع داده، و جهت مبارزه با همان «اصلاح‌طلبان» اعلام آمادگی کند، می‌باید قبول کرد که مشکلی در کار آمده. مشکلی که نتیجة غائی آن در زمینة سیاست کشور امروز عملاً غیرقابل پیش‌بینی شده.

استیصال علی خامنه‌ای، در ارائة یک خط «منسجم» انتخاباتی، یعنی آنچه بادمجان ‌دورقاب‌چینان «مقام معظم» مرتباً به ایشان «نسبت» می‌دهند، نشان می‌دهد که «مقام‌معظم»‌ به آخر خط رسیده‌اند. استیصال حاکمیت آمریکا، ایشان را درست در همان بن بستی قرار داده‌ که جرج بوش قرار گرفته! «رهبر»، اگر از جریان اصلاح‌طلب حمایت کند، تیر خلاص را به آنان زده، و اگر به اصلاح‌طلبان حمله‌ور شود، باعث تشویق سیاست‌های اصلاح‌طلبی خواهد شد. این بن‌بست سیاسی، که در دوران انتخابات «سیدخندان» وسیله‌ای جهت توجیه هیئت حاکمة «اصلاح‌طلب» شد، تا ابد نمی‌تواند بر فضای سیاست کشور سایة خود را تحمیل کند. جهت ایجاد شرایطی قابل قبول ـ هر چند در چارچوب حکومت فعلی غیر قابل تصور باشد ـ آنچه می‌باید از صحنة سیاست کشور «حذف» شود، نه اصلاح‌طلبی است، و نه اصول‌گرائی! شخص علی خامنه‌ای است که می‌باید همگام با بنیادی گنگ و نامفهوم، ‌ به نام «مقام ولی‌فقیه»، صحنة سیاست کشور را ترک کند. به این ترتیب، شاید این حاکمیت بتواند چند صباحی دیگر به موجودیت خود ادامه دهد.




هیچ نظری موجود نیست: