۸/۲۶/۱۳۸۶

مرزهای جنگ!


جدل و درگیری در میان شاخه‌های مختلف هیئت حاکمة ایالات متحد، بر محور مخارج جنگ در عراق، به تدریج تبدیل به یکی از مهم‌ترین اهرم‌های سیاسی در انتخابات آیندة آمریکا می‌شود. در واقع اگر قبول کنیم که، «جنگ» فقط نمایه‌ای از روندی اقتصادی و مالی است، هر چند برخوردار از ابعادی به مراتب ضدانسانی‌تر از دیگر نمایه‌ها، یک اصل کلی محرز باقی می‌ماند: دعوای واقعی میان گروه‌های سیاسی بر محور گزینه‌های «جنگ» و «صلح» نیز، یک بازی «اقتصادی» و مالی بیش نیست!‌ ولی اینبار طی این بازی مالی، کشور آمریکا تمامی سعی خود را مبذول داشت تا «اشتباهات» جنگ ویتنام تکرار نشود!

و دیدیم که در اینراه، استعمار یانکی‌ها تا چه حد توانست با تکیه بر تجربیات پیشینة نفرت‌انگیز خود در جنگ‌های آسیای دور، «نظام» سیاسی را در درون مرزها از هرگونه گزند مستقیم جنگ محفوظ نگاه دارد. در قدم نخست، و جهت جلوگیری از گسترش یک بحران اجتماعی، عموسام از اعزام نورچشمان خانواده‌های ثروتمند و متنفذ به میادین جنگ‌های جدید خودداری کرد؛ «میدان» این جنگ‌ها در انحصار «یک‌لاقباهائی» قرار گرفت که معمولاً فرزندان بی‌بضاعت و بی‌پناه مهاجران‌ جهان‌ سوم‌اند!‌ این سیاست «اجتماعی»، که با موفقیت کامل هنوز در جریان است، هر چند ارتش ایالات متحد را به مشتی تفنگ‌چی مزدور تبدیل کرد، حداقل «بحران» را به درون مرزها نکشاند. شاهد بودیم که، طی سال‌های جنگ ویتنام «احساسات» نوع‌دوستانه و «رقیق» طبقات مرفه و متوسط آمریکائی، خصوصاً زمانیکه نورچشمان‌شان را در کیسه‌های پلاستیکی دم در خانه از دژبانی و پزشکی قانونی تحویل می‌گرفتند، تا چه حد بر مسیر امتداد جنگ‌های آسیای دور تأثیر نامناسب گذاشت! و طی همان دوران، به چشم دیدیم، زمانیکه بحران «سربازگیری» به دانشگاه‌ها رسید، محل تجمع بچه‌ پولدارها با چه سرعتی «منقلب» شد! ولی نورچشمی‌ها امروز خیال‌شان راحت است، می‌توانند به «تحصیلات» عالیة خود ادامه دهند، «دیگران»، ـ منظور همان‌هاست که جز حضور در جبهة جنگ، باقی ماندن در سلول زندان، قربانی‌شدن توسط سرکوب پلیسی، و یا شرکت فعال در خرید و فروش مواد مخدر گزینه‌ای در زندگی ندارند ـ با خون خود، و اهداء سال‌های جوانی خود، تنور جنگ‌های استعماری را گرم نگاه خواهند داشت، تا از این مسیر پولدارها در هر گام پولدارتر شوند!

ادامة این «سیاست» احمقانه، مسلماً در نهایت، گسستی اجتماعی، فراگیر و فروپاشاننده بر سراسر جامعة ایالات متحد گسترده خواهد کرد! سردمداران چنین سیاست‌هائی فراموش کرده‌اند که، جوامع مختلف بشری، طی تاریخ موجودیت خود، صرفاً در پناه «توجیهات» مالی به انسجامی ملی دست نیافته‌اند. ولی این نوع «جامعه‌شناسی»، که مختص مکاتب «دلارزدة» یانکی‌هاست، امروز حکم «ده‌فرمان» نئوکانیسم ضدانسانی حاکم را دارد، هر چند ادامه در این مسیر عواقبی بسیار هولناک برای جامعة آمریکا به همراه خواهد آورد. ولی قصد ما از این «خلاصه»، مسلماً جستجوی راهکارهائی جهت «سربلندی» روز افزون عمو سام نیست؛ مقصد ما، دستیابی به نوعی تحلیل در راستای عواملی است که جامعة امروز آمریکا در برابرمان قرار می‌دهد، و مشکلات طبقات مختلف در جامعة آمریکا، چه بهتر که زمینه‌ای باشد جهت دل‌مشغولی خود آمریکائیان!

امروز دو حزب قدرتمند ایالات متحد ـ دمکرات‌ها و جمهوریخواهان ـ هر یک سعی دارند از شرایط ایجاد شده بر محور جنگ عراق استفاده کلی صورت دهند، بهره‌برداری‌هائی که نهایت امر کار را به مبارزات انتخاباتی و صندوق‌های رأی‌گیری خواهد کشاند. روزنامة نیویورک‌تایمز که معمولاً منعکس کنندة افکار و عقاید محافل «دمکرات» حاکمیت آمریکا به شمار می‌آید، امروز در سایت اینترنتی خود اعلام می‌دارد، «سنای آمریکا، لایحه‌ای را که تصویب بودجة جنگ را منوط به آغاز تخلیة نیروهای نظامی آمریکا از عراق می‌کرده است، وتو کرد!‌» و در این باب، مقالة مفصلی نیز به خورد خوانندگان می‌دهد. جای تعجب نیست که در این مقاله از تاریخچة دعوا و درگیری این دو حزب بر محور جنگ عراق سخن به میان آید، ولی دو اصل کلی و اساسی کمتر مورد نظر قرار می‌گیرد: نخست اینکه اکثریت این سنا تا آنجا که می‌دانیم در دست دمکرات‌هاست! دوم اینکه، به هر ترتیب، در چارچوب قوانینی که امروز در ایالات متحد حاکم است، شخص رئیس جمهور می‌تواند مصوبات مجلسین را خود رأساً «وتو» کند!‌

خلاصه بگوئیم، این «جنگ‌زرگری» که بر محور مسائل مالی و مخارج گویا بسیار سنگین لشکرکشی به عراق و افغانستان، و حتی هزینه‌های «انسانی» جنگ عراق به راه افتاده، در ساختار سیاسی حاکم آمریکا، اصولاً محلی از اعراب نمی‌باید داشته باشد. در مورد هزینه‌های «انسانی» در بالا توضیح داده‌ایم، و نشان دادیم چگونه این «هزینه‌ها» را از طرق «قانونی» مستهلک کرده‌اند، در اینمورد سخن کوتاه می‌کنیم! در مرحلة بعد، می‌باید عنوان کرد که، حزب دمکرات به همان اندازه در آغاز و ادامة این جنگ دخیل بوده، که حزب جمهوریخواه!‌ رأی موافق به شروع درگیری‌های نظامی از طرف هر دو حزب، در سنا و مجلس نمایندگان همزمان ارائه شد! از طرف دیگر، منافع اقتصادی این جنگ نیز مسلماً به طور یکسان، میان هر دو حزب ایالات متحد تقسیم می‌شود. و اگر در بررسی مسائل مالی و اقتصادی گامی فراتر بگذاریم، شاید می‌باید جویای این واقعیت شد که، طی این 4 سال، صدها میلیون بشکه نفت عراق نصیب کدام شرکت و تشکیلات نظامی و غیرنظامی آمریکائی شده؟ و منافع مالی آن در عمل به جیب چه کسانی رفته؟ بودجه‌های به اصطلاح «سنگینی» که مراکز آمارگیری، دفاتر و کمیسیون‌های مختلف و رنگارنگ سنا و مجلس نمایندگان آمریکا همه روزه در پهنای صفحات اول ورق‌پاره‌های هیئت حاکمة عموسام به خورد خوانندگان می‌دهند، با این واقعیات کار زیادی ندارد. این آمار و ارقام بیشتر حکم مترسک‌هائی را پیدا کرده، که جهت فرار کلاغ‌زاغی‌ها بر سر مزرعة بادام‌زمینی به هوا بلند می‌کنند! آمریکا طی این 4 سال، از محل چپاول ملت عراق، نه تنها «هزینة» جنگ را کاملاً «تأمین» کرده، که صدها میلیارد دلار دارائی‌های عراقی‌ها را نیز به صور مختلف چپاول کرده‌ است.

از طرف دیگر، هیچیک از این «احزاب» ـ صلح‌طلب یا جنگ طلب ـ به این مسئله اشاره‌ای نمی‌کند که قوانین حاکم بر بنیادهای آمریکا تا آنجا که به مسئلة «جنگ» مربوط می‌شود می‌باید از نظر حقوقی مورد تجدید نظر قرار گیرد! اگر این شرایط را برخی سیاست‌مداران آمریکائی «نادرست» تلقی می‌کنند ـ حزب دمکرات جهت پیروزی در انتخابات بر این امر گویا خیلی «پافشاری» دارد ـ بهتر است بجای دمیدن در بوق‌های انتخاباتی، به این سئوال پاسخ دهند که، برای تغییر آن چه پیشنهادی ارائه داده‌اند؟ در کمال تعجب می‌بینیم که هیچ «پیشنهادی» در میان نیست؛ «جنگ»، در بنیاد اقتصاد آمریکا در ترادف با قدرت سیاسی و نظامی قرار گرفته! امروز اهرم این «قدرت» انسان‌سوز در چنگ جمهوریخواهان است، فردا در ید قدرت دمکرات‌ها! ‌ بالاخره «نان‌خوردن» از جنگ، و «آدم‌کشی» تبعاتی هم می‌باید داشته باشد!

ولی «بی‌توجهی» عمدی این به اصطلاح احزاب، به مسئلة ارتباط جنگ با اقتصاد در این کشور، عامل دیگری را نیز نادیده گرفته! امروز مردم دنیا، حتی آمریکائیان، در شماری هر چه افزون‌تر، بر «طبقه‌بندی‌های» اقتصاد جنگ اشراف پیدا می‌کنند، طبقة حاکم بر ایالات متحد با آن پیشینة «نفرت‌انگیزی» که طی جنگ‌های گذشته در ذهن جهانیان به یادگار گذاشته، تا چند صباح دیگر، مشکل می‌تواند ادعای صلح‌طلبی خود را در مجامع بین‌المللی آنطور که باید و شاید منعکس کند. حال این آمریکا که بدون جنگ خواهد مرد، تا کجا می‌خواهد ملل دیگر را فدای پایداری نظام اقتصاد جنگی خود کند؟ همانطور که در بالا دیدیم، طبقات مرفه و متوسط در درون این نظام، با بهره‌برداری از آنچه «قوانین» معرفی شده، از مصائب جنگ «به دور نگاه داشته شده‌اند‌!» و شاید این اولین بار در تاریخ جهان باشد که منتفعان واقعی «جنگ»، تا به این اندازه، در چنین گستره‌ای و به صورتی اینچنین پایدار، خود را در پس پرده‌هائی «قانونی»، که فقط می‌تواند یادگار امتیازات طبقاتی جوامع فئودال اروپای قرون وسطی باشد، پنهان نگاه دارند. ولی چنین شرایطی آیا می‌تواند دوام داشته باشد؟ مسلماً خیر! اگر روزی به بهانة فروریختن چند عمارت در نیویورک، به افغانستان لشکر می‌کشند، در جواب فروپاشی کامل سیطرة نظام اقتصادی آمریکا، ارتش ینگه دنیا به کدام نقطة دنیا می‌خواهد لشکر بکشد؟ سرنیزه‌های چنین لشکرهائی، دیر یا زود به جانب شهروندان، و به درون مرزها منحرف خواهد شد.








هیچ نظری موجود نیست: