۸/۰۱/۱۳۸۶

شیاد و آمار!


در شرایطی که هنوز بر سایت‌های حکومت «امام‌زمان»، پرچم عزای «عزیمت» سردار والامقام، «علی‌لاریجانی» از مقامات «عالیة» حکومت اسلام و مسلمین همچنان در اهتزار است، و در شرایطی که هنوز بوق و شیپور دوستان «گرمابه و گلستان» حکومت اسلامی در خارج از کشور، دم از «خدمات» ارزندة فرزند شایستة «امام و امت» می‌زنند، همانطور که در وبلاگ‌های قبلی پیش‌بینی کرده بودیم، گروهی نیز با سرعت نور، از «هول حلیم» در دیگ ‌می‌افتند! و در رأس اینان، چون همیشه، می‌توان «شخصیت» فرهیختة منحصربه‌فرد حکومت اسلامی، حاج‌شیخ خاتمی، معروف به «سید خندان» یا همان «شیاد اردکان» را از دیگران تمیز داد. «سید شیاد»، همزمان با هیاهوئی که «بحران» خزر نام گرفت، و در راستای «فاجعه‌ای» که عزیمت لاریجانی عنوان می‌شد، «مصاحبه‌ای» ترتیب داد، و در سایة عمال حکومت اسلامی و در گفتگوئی با نشریة «سرمایه»، انتقاداتی «اقتصادی» از حکومت مهرورزی به عمل آورد؛ مصاحبه‌ای که از نظر سیاسی، در عمل، لبیکی است به «نیاز» ایالات متحد!

نخست می‌باید مشخص کنیم که، در نگارش این خلاصه، به هیچ عنوان تمایلی بر توجیه سیاست‌های دولت احمدی‌نژاد نمی‌باید جست! چرا که، از نظر نویسندة این سطور، دولت احمدی‌نژاد صرفاً دنباله‌ای است «منطقی» بر روند سیاسی و راهبردی‌ای که از 22 بهمن‌ماه 1357، ملت ایران را به زنجیر منافع استعمار گرفتار آورده؛ از نظر ما تفاوت زیادی میان احمدی‌نژاد، خاتمی، نهضت‌آزادی، حزب‌توده، و دیگر «بازیگران» علنی و زیرجلکی تئاتر قدرت سیاسی در ایران امروز وجود ندارد. هر چند بسیاری از وابستگان به این جناح‌ها، چه شناخته شده و چه پنهان در پس پرده‌های «سیاسی ـ تشکیلاتی»، با توسل به آنچه خود بارها در محکومیت مخالفان خود ابراز داشته‌اند، و از طریق «ابزار مظلوم‌نمائی» عنوان خواهند کرد که، دست‌های‌شان از سکان‌ قدرت سیاسی در کشور به دور است! البته از قضای روزگار، ما در این امر با ایشان کاملاً هم عقیده‌ایم! در عمل، تمامی کسانی که از نخستین روزهای غائلة 22 بهمن، آب به آسیاب این حاکمیت ریختند، از روحانی‌نمایان، تا «توده‌ای نفتی‌ها»، از «ساواکی‌ها» تا «خلقی‌ها»، و دیگر گروه‌های پنهان و آشکار، همگی دست‌‌های‌شان از اهرم‌های قدرت به دور مانده. چرا که، در حاکمیتی که این جماعت به راه انداختند، اهرم‌های واقعی قدرت فقط در اختیار مراکز استعماری جهانی است! در نتیجه، در میانة این میدان، «هیچکاره» بودن نمی‌تواند معنای «نبود تقصیر» از جانب کسی باشد؛ همانطور که شاهد بوده‌ایم، نبود قدرت عمل از نظر سیاسی، به هیچ عنوان، هیچکدام از کسانیکه در بالا عنوان کردیم، از ایفای «نقش‌های» مختلف و گاه مهوع، خصوصاً «ایران بر باد ده»، طی 28 سال، و در هر بزنگاه باز نداشت!

در این مرحله، و جهت مشخص نمودن شیوة برخورد نویسنده با «حضور» سیاسی در صحنة جامعه، می‌باید «پرانتزی» گشود. روزی که عکس‌های امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر «مادام‌العمر» دربار آریامهر، اسیر دست مشتی اوباش و روحانی‌نمای بازار و حوزه، بر صفحات نخست روزی‌نامه‌ها به چاپ رسید، هر ایرانی از دیدن چنین صحنه‌ای می‌بایست احساس خجالت کند! نه از اینرو که هویدا شخصیتی قابل توجیه بود، از اینروز که در مملکتی زندگی می‌کنیم که دریده‌گوئی‌ها و هرزه‌درائی‌های مشتی اوباش را می‌باید تحت عنوان «گفتمان» سیاسی و «انقلابی» بپذیریم. ولی زمانیکه هویدا در جواب تمامی «اتهاماتی» که به وی نسبت دادند، پاسخ می‌دهد، «من هیچکاره‌ بودم!» مسلماً‌ هر ایرانی باز هم بیشتر خجلت‌زده می‌شد، خجلت از اینکه در مملکتی زندگی می‌کند که نخست وزیر آن نیز حاضر نیست در راه توجیه 13 سال دولت‌مداری و صدارت عظمای خود، از نقطه‌نظرهای «حاکمیت‌اش» دفاع کند. نخست‌وزیری که با وجود چنین ناخرسندی از حاکمیت، تا آخرین دقیقه، «پایدار» و «برقرار» در رکاب همان «حاکم» که «غیرقابل» دفاع معرفی می‌کند، می‌ایستد! در بررسی مسائل امروز کشور نیز نمی‌باید دچار اشتباه و گزافه‌گوئی شد، در اینجا مشکلی در برابر ما قرار گرفته! مشکلی که هم از ابعاد گستردة فرهنگی، سیاسی و اجتماعی برخوردار است، و هم به شدت به عامل «استعمار» آلوده شده.

بسیاری از صاحب‌نظران در جهان سوم، در هنگام برخورد با پدیده‌ای که پیشتر عنوان کردیم ـ عدم قبول مسئولیت در نهادهای سیاسی و مدیریتی ـ در مسیر ارائة نوعی تحلیل، سریعاً به پیشینه‌های «فرهنگی»، خصوصاً‌ «عقب‌ماندگی‌های» اجتماعی و سیاسی در جوامعی باز می‌گردند، که در نظر اینان هنوز ارتباط خود را با ریشه‌های تفکر «فئودالی» حفظ کرده‌اند. هر چند چنین برخوردی می‌تواند تا حدودی راهگشای «تحلیل» ما باشد، در بزرگ‌نمائی آن نمی‌باید راه اغراق پیمود؛ امروز در کشورهای صنعتی به صراحت با پدیده‌ای به نام «مخدوش کردن» حیطة مسئولیت‌ها در شیوه‌های مدیریت نوین دولتی و خصوصی روبرو هستیم! به صراحت بگوئیم، این نوع «مدیریت» که عملاً‌ تبدیل به شاخه‌ای بسیار فعال در جهان غرب شده، اگر می‌تواند تا حدودی بر پیشینة فئودالی برخی جوامع تکیه داشته باشد، به هیچ عنوان یک برخورد غیرساختاری و غیرقابل‌کنترل و ویژة جوامع جهان سوم نیست! «مدیریت غیرمسئولانه»، در ساختارهای دولتی و خصوصی در جهان سوم، همان است که دین «اسلام» در ساختارهای نوین سیاسی کشور ایران: «برگی» خلاصه شده، از دفترچة تاریخ جهان سوم که به غرب برده می‌شود، تا در ویراستی استعماری، به نحوی که نیازهای فوری و اساسی سرمایه‌داری غربی را بتواند تأمین کند، به کشور مبدأ عودت داده شود. به صورت خلاصه و موجز می‌توان در مورد «اسلام» و مدیریت «عدم‌مسئولیت‌پذیری» چشم‌اندازی اینچنین گشود: در چارچوب منافع غرب، «دین اسلام» تبدیل به یک «ایدئولوژی» می‌شود، همانطور که «باورها و عملکردها در روند یک تفکر فئودالی» نیز، به نوعی مدیریت سازمان یافتة استعماری تغییر ماهیت می‌دهد!

سخنان امیرعباس هویدا را، 28 سال پیش می‌بایست در چارچوب چنین برخوردی تحلیل می‌کردیم، ولی از آنجا که بر اساس منافع چندگانة سرمایه‌سالاری بین‌الملل، «تحلیل» مسائل سیاسی و اجتماعی نیز در جوامع استعمارزده می‌باید عملاً به تعطیل کشیده شود، اصولاً هیچگونه تحلیل شایسته‌ای خارج از گزافه‌گوئی‌های اوباش، از این «رخداد» به جوانان به اصطلاح «انقلابی» ارائه ندادند؛ هویداهای دیگری در صف استعمار جهت اشغال «مناصب» نوین صف کشیده بودند! امروز هر چند شرایط در عمل تغییر زیادی نکرده، این امید وجود دارد که خطوط مدیریت «غیرمسئولانه»، در افکار عمومی نه در مقام یک روند «بومی» و «فئودال»، که در موضع واقعی خود، یعنی راهکاری استعماری و خصوصاً وارداتی مورد تحلیل قرار گیرد.

پس از مطرح کردن توضیحاتی که لازم شمرده می‌شد، با بازگشت به موضوع اصلی این وبلاگ به برخوردهای آنچه «دو قطب مخالف» سیاسی در حکومت اسلامی معرفی می‌شوند می‌پردازیم. اگر می‌گوئیم، «دو قطبی» که «مخالف» معرفی می‌شوند، بی‌دلیل نیست؛ نه خاتمی، و نه احمدی‌نژاد هیچکدام حاضر نیستند مسائل اساسی و پایه‌ای در جامعة ایران، خصوصاً آندسته که تأمین کنندة «نان و آب» سردمداران این حاکمیت، طی 28 سال بوده، و منافع یک گروه محدود را به صورتی که همگان شاهدیم، در تضاد کامل با منافع ملی و منافع قشرهای وسیعی از مردم، تعریف کرده، به صورتی عملی به قضاوت عمومی واگذار کنند! به صراحت بگوئیم، جناح‌بندی‌ها در حکومت اسلامی نه بر اساس تخالف مشی‌ها و روندها، که صرفاً در چارچوب اصل «جنگ‌زرگری» در جریان افتاده. ولی در چنین «جنگ‌های» زرگری نیز نمی‌باید از بررسی تبعات برخوردهای «نمایشی» در برابر افکار عمومی غافل ماند.

اگر ادعاهای محمد خاتمی، در مورد «سوءمدیریت» اقتصادی طی حکومت احمدی‌نژاد جای تأمل دارد، از اینروست که اغلب اهرم‌های سیاسی، اقتصادی و مالی که طی حکومت خاتمی بر کشور حاکم بوده‌اند، سیطرة خود را به صور مختلف بر اقتصاد و امورمالی ایران در دوران احمدی‌نژاد نیز حفظ کرده‌اند. با عوض کردن یک یا چند وزیر ـ قدرت عمل اینان در محدودة امور اقتصادی و مالی عملاً صفر است ـ آیا می‌توان سخن از «اقتصاد سیاسی» نوین و یا متفاوتی به میان آورد؟ مسلماً‌ «اقتصاد سیاسی» یک کشور در شرایطی می‌تواند از ابعاد متفاوت برخوردار شود که اهرم‌های اقتصادی اینکشور چنین امکاناتی فراهم آورد. کشوری که با فروش «نفت خام»، مواد غذائی، سوخت، دارو و دیگر مایحتاج روزمره را هم می‌باید از دست کارخانجات غربی «گدائی» کند، آیا در عمل از چند لایه گزینة «اقتصادی»‌ و «مالی» می‌تواند برخوردار باشد؟ در عمل، سخنان خاتمی در رد «عملکرد» دولت احمدی‌نژاد صرفاً نوعی «بازی» سیاسی است. کیست که نداند، ترمیم‌های مرتب و خلق‌الساعة کابینه در تهران تماماً ریشة صرفاً‌ سیاسی دارد؟ ایران اگر امروز در بحران‌های اقتصادی سر در گریبان فرو افتاده، نه به دلیل سوءمدیریت احمدی‌نژاد که به دلیل تحمیل شرایط جنگی بر منطقة خاورمیانه است. جالب‌تر اینکه، دمیدن در این «شرایط» جنگی، شرایطی که ابر قدرت آمریکا مایل است به هر قیمت بر منطقه تحمیل کند، از طریق تبلیغات و هیاهوی دوستان و همپالکی‌های شخص آقای خاتمی امتداد می‌یابد! با نگاهی به روزی‌نامه‌های «اصلاح‌طلب» به صراحت می‌بینیم که چه کسانی در بوق «شرایط جنگی» می‌دمند، و چه روزنامه‌هائی همه روزه ملت ایران را هزار بار دم توپ ارتش آمریکا می‌گذارند! و خواهیم دید که، دولت احمدی‌نژاد، علیرغم تمامی تلاشی که در جهت «آرام‌» کردن فضای اجتماعی صورت می‌دهد ـ حتی اگر این تلاش صرفاً‌ ظاهری و نمایشی باشد ـ عملاً‌ تبدیل به دنباله‌رو بی‌اختیار تبلیغات همین روزنامه‌های «اصلاح‌طلب» شده!

اگر همانطور که گفتیم، مجموعه ساختاری که حاکمیت «استعماری ـ اسلامی» بر آن تکیه کرده نمی‌تواند از چند گزینة «متفاوت» در زمینة «اقتصاد سیاسی» برخوردار شود، این امر نیز کاملاً مسخره و مضحک است که یک حاکمیت سرکوبگر و فاشیستی، همزمان از «آمار» و شیوه‌های برخورد دولت با پدیدة آمار در جامعه‌ای سرکوب شده، «انتقادی»‌ پایه‌ای صورت دهد!‌ آقای خاتمی که آمارهای «دروغین» احمدی‌نژاد را به باد انتقادهای «سهمگین» گرفته‌اند، حتماً یادشان رفته در چه شرایطی بر این مملکت سال‌های سال تحت عنوان وزیر، مدیر و ریاست جمهور حکومت کرده‌اند! بجای خرده‌گیری از احمدی‌نژاد آیا بهتر نیست یکی از همان مجموعه «آمارگیری‌های» مثبت و «صادقانه‌ای» که طی دوران وزارت و یا ریاست جمهوری‌شان در موارد مختلف صورت گرفته، و «مردم» را هم «صادقانه» در جریان چند و چون آن قرار داده‌اند، ارائه کنند؟ از آن آمارهائی «سخن» بگویند که پس از قتل‌عام نویسندگان به دست سردار سازندگی «ارائه»‌ شد؛ از آن آمارهائی حرف بزنند که پس از تیرباران هزاران انسان بی‌گناه در زندان‌های «انقلاب» به مردم کشور ارائه دادند؛ از آن آمارهائی که بر اساس آن بتوان رابطة «اسکله‌های» قاچاقچیان خلیج‌فارس را با ارز دریافتی از محل «حراج» نفت خام مملکت، و محافل مختلف و سفارتخانه‌های غربی به صورتی «صادقانه» ترسیم کرد؛ از آن آمارهائی که می‌تواند اطلاعاتی «دقیق» در اختیار مردم گذاشته، و بر اساس آن بتوان چپاول اموال ملی را، طی دوران «پرافتخار» حکومت اسلامی، به دست مشتی بچه‌آخوند مورد بررسی قرار داد؟ یک بررسی همه جانبه، تا مشخص شود، چگونه 28 سال بودجة هنگفت یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان را مشتی اوباش به جیب امپریالیسم غرب ریخته‌اند! بله، اگر آمار صادقانه خوب است، همیشه خوب است! و از این روست که می‌گوئیم، آقای خاتمی بهتر است «گ...» زیادی نخورند! بهتر است به شمردن اسکناس‌های دزدی مشغول باشند، چرا که، «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند!»

کشور ایران در شرایط یک حاکمیت دمکراتیک و یک بورژوازی جایگیر شده از قبیل اروپای غربی قرار نگرفته. ایران بر اساس یک پروژة «استعماری ـ اسلامی»، از دامان یک حاکمیت کودتائی و «سلطنتی‌نما»، به آغوش یک «طالبانیسم» دست پروردة غرب فرو افتاده. ولی، می‌باید اذعان داشت که مسلماً حضرت خاتمی یادشان نرفته پای مبارک‌شان را چه محافلی به سیاست ایران باز کرده، و اگر امروز جهت روزی‌نامه‌های خلق‌الساعه و سایت‌های دست‌ساز دولت‌های انگلستان و آمریکا، روی خطوط اینترنت «مصاحبه‌» می‌فرمایند و «افشاگری» می‌کنند، بهتر است بدانند که ما ملت بخوبی از خاستگاه‌های تشکیلاتی ایشان، و دوستان و دشمنان «ظاهری‌شان» آگاهی داریم.











هیچ نظری موجود نیست: