۱۲/۲۵/۱۳۸۵

اصلاح‌طلبان در عصر فارابی!



امروز از قضای روزگار گذارم افتاد به سایت روزی‌نامة «اعتمادملی» و روزنا! بله، زمانی که روی خطوط اینترنت به «چرخ‌چرخ‌عباسی» مشغول می‌شوید، آخر و عاقبت‌تان معلوم نیست به کجا خواهد کشید. امروز هم عاقبت امر، بنده افتادم توی سایت «اصطلاح‌طلبان» و «دمکرات‌های» جمکران، که حوضی است خیلی «عمیق» با آبی زلال و مواج. در ضمن، این سایت «نجات غریق» ندارد، مواظب باشید که اگر «غرق» شدید، پای خودتان! هیچ شوخی و مجامله‌ای در کار نیست. و آنان که فکر می‌کنند این چند سطر از روی شوخی نگاشته شد، کافی است که چند خط دیگر را هم بخوانند تا بدانند اصلاً چنین نیست.

در بالای صفحة اول، تیتری درشت می‌گوید: «پاسخ حملة نظامی را با حمله می‌دهیم». یک هو، بند دلم پاره شد، گفتم ای دل غافل، این آمریکا، با وجود اینهمه وبلاگی که من نوشتم حمله کرد، حالا چه کنیم؟ ولی بعد معلوم شد که به قول بچه‌ها «خالی‌بسته‌اند»، و اینهم از همان حرف‌های معروف خودشان است، بر وزن اینکه، «چرا حمله نمی‌کنید دیگه؟!» یا «مگر قرار نبود حمله کنید، چی شد؟» بله، وقتی می‌خواهید این «روزی‌نامه» را بخوانید، باید چپ بنشینید، بعد بالانس بزنید، و همزمان خودتان را از بالکن پرت کنید پائین، و در هنگام فرود، درست قبل از اصابت به زمین، کاملاً به دست راست بچرخید، آنوقت مطالب‌ روزی‌نامه قابل فهم خواهد شد. البته اینکارها هم چندان اهمیتی ندارد، چون فهمیدن مطالب این روزی‌نامه آنقدرها هم که بعضی‌ها توی وبلاگ‌شان «تبلیغات» به راه انداخته‌اند، اهمیت کلیدی برای «آیندة بشریت» ندارد. کافی است یکی از «مقاله‌ها» را محکم بگیرید، و دنبال کنید، چون معمولاً حالت «رودة سگ مرده» دارد، هر چه بکشید می‌آید، و آخر سر می‌رسید همانجائیکه قرار است برسید: پل خربگیری جناح «اصلاح‌طلب»! یعنی همان‌ها که 8 سال مردم مملکت را گذاشتند «سر کار»!

با اینهمه، نگاهی هم به گوشة سایت کردم، و جمله‌ای عجیب نظرم را به خود جلب کرد: «حمله افراد ناشناس به 10 هزار درخت در سرخه‌حصار»! واقعاً در این روز و روزگار درخت هم از دست «افراد ناشناس» جان سالم به در نمی‌برد. با خودم گفتم حتماً سرخه‌حصار منطقة رزمایش «لباس‌شخصی‌ها» است، و این‌ها را می‌آورند اینجا تا برای فعالیت‌های آینده در سطح شهر «دوره‌های» آموزشی ببینند. وگرنه چرا به درخت حمله کرده‌اند؛ اینهمه آدم در سطح شهر هست که از خدا می‌خواهد مورد «حمله» و ضرب و شتم قرار گیرد، تا شاید مورد لطف و توجه رسانه‌ها‌ قرار گرفته، و بعد از چند تا گلایه‌نویسی و شکایت‌نامه، برود آمریکا سخنرانی کند؛ خوب به این‌ها حمله کنید! با درخت بی‌زبان چکار دارید؟ کسی جواب نداد!

در وسط سایت هم خبر بهجت اثر آزادی ناصر زرافشان را خواندم. بالاخره این آدم بی‌گناه آزاد شد؛ از حکومت اسلامی این اشتباهات اصلاً بعید بود! ولی خوب راستش را بخواهید ما که در اسلام از این «قرتی» بازی‌ها نداشتیم: «وکیل» و «موکل» و ... بعضی‌ها اصلاً خیلی غرب زده شده‌اند، فکر می‌کنند اسلام هم «هولیوود» است. آنوقت‌ها که جوان‌تر بودیم، یک سریال در تلویزیون‌های غرب‌زده پخش می‌کردند، به اسم «پری میسن» که داستان دفاعیات یک وکیل مدافع بود. آقای «میسن» که خودش مثل لباس‌شخصی‌ها گردن کلفت و همه‌ فن حریف بود، یک جفت چشم درشت و شهلا هم داشت که با آن‌ها زل می‌زد توی تلویزیون، میخ می‌شد به شاکی و قاضی و هیئت منصفه و خلاصه حال همه را می‌گرفت. و آنقدر زل می‌زد و «ورد» و «اوراد» مختلف می‌خواند که هر هیئت منصفه‌ای «هادی غفاری» را هم آزاد می‌کرد، چه برسد به ناصر زرافشان! ولی اصلاً این آقای زرافشان از روز اول نمی‌باید «وکالت» می‌کرد، به یاد دارم آنروز را که «یکی» رفت روی بالکن و ‌گفت:

«اینهمه وکیل و وکالت و چه و چه همه از برای طاغوت بوده. خداوند تبارک و تعالی وکیل نداره. اینهمه مستضعف وکیل داشت؟ آن پدر و آن پسر اینهمه جنایت ‌کرد، کجا بودند آقایان وکلا که حالا «وکیل» شده‌اند، بر چند آدم ناشناس که بیائید به درخت حمله شده؟ این درخت از ریشه فاسده، این آدم از ریشه خرابه، این حکومت از ریشه پوسیده، من این طبیب فاسد که به ما اینهمه مسهل می‌شود، و نمی‌گذارد حرف‌مان را بزنیم، والسلام و ...»

بله، بالاخره رسیدیم به قسمت جدی «اعتمادملی»! مصاحبه‌ای است با استاد کدیور! مطلب هم همانطور که می‌توان حدس زد «فلسفه»‌ است؛ یعنی اصلاً با استاد کدیور در مورد مسائل دیگر مگر می‌توان حرفی زد؟ مصاحبه کننده که نامش آشنا نیست، به احتمال زیاد با افرادی قوم و خویش است؛ و چندین بار هم تکرار می‌کند که «ایشان» استاد فلسفه در دانشگاه تربیت مدرس هستند! و ادامه می‌دهد:

«حجم آثار كديور در حوزه فلسفه چندين برابر آثار ديگر اوست، اما او را بيشتر با انديشه سياسي مي‌شناسيم، شايد به اين خاطر كه فلسفه و بحث‌هاي مربوط به آن تخصصي‌تر از آن است كه در حوزه عمومي علا‌قه‌مندان زياد داشته باشد و همواره مباحث سياسي كشش بيشتري براي مخاطبان و مطبوعات داشته‌است.»

البته این «شیرینی‌خوری‌ها» و تعیین تکلیف کردن برای «آراء عمومی»، در حکومت اسلامی کار تازه‌ای نیست، اینبار مأمور «مصاحبه» مشغول درس دادن به مردم شده. ولی خوب ایشان فراموش می‌کنند که آقای کدیور به دلیل اخراج و فرار صدها استاد و صاحب‌نظر ایرانی از کشور، و مهاجرت اجباری بیش از 6 میلیون شهروند مرفه و نیمه‌مرفه از شهرهای بزرگ ایران است که، به موضع «فیلسوف» دولتی دست یافته‌اند، و باز هم فراموش می‌کنند یادآور شوند که «فلسفة» مورد نظر در این «بحث»، همان «دنبالة کش‌دار فلسفة کلام» در دوران معلم ثانی، فارابی است، که از سدة سوم هجری قمری به دنبال‌مان آمده، و حتی آخوندهای مفت‌خور هم دیگر از ور رفتن با آن کلافه شده‌اند. «فارابی» اگر در تاریخ فلسفة قرون وسطی شخصیت برجسته‌ای به شمار می‌آید، فلسفه‌اش امروز دیگر حاجت کسی را جز همان آخوندها برآورده نخواهد کرد. فارابی نه تنها یک فاصلة هزار ویکصد ساله با ما دارد، که به طور مثال معتقد بوده‌، «فلسفه» واحد است! یعنی «فلسفه» هم مثل خدا است! برای چنین «ترهاتی»، در قرن اینترنت و فضا و اتم، که اصولاً‌ وجود «خدا» مورد تردید اساسی است، واقعاً خیلی می‌باید به دنبال «مخاطب» گشت؛ اگر «مخاطبی» پیدا شود. ولی خوب وقتی می‌خواهند به قول ظریفی، «فلان کسی را توی توپ بگذارند»، هر ترفندی مجاز است.

حالا هم از زبان مصاحبه کننده‌ای مفلوک ادعا می‌شود که «مباحث» سیاسی جناب استاد «کشش» بیشتری دارد! ولی از این مباحث که در «حوزة» سیاسی «مطرح»‌ شده، طی این مصاحبه صحبتی به میان نمی‌آید، چرا که اگر راست و حسینی‌اش را بخواهید، مباحث ایشان در «حوزة» سیاسی هم، به همان اندازة مباحث فلسفی، از دور و جریان زندگی بشر امروز به دور است و در چنگ عقاید عهد عتیق گرفتار. «سرقدم رفتن‌های» ایشان در مورد مسائل جامعة امروز بشر، فقط می‌تواند برای ملایانی از قبیل خاتمی، کروبی و ملا دوست‌هائی که نان در تنور این‌ها می‌‌پزند، «برخورد سیاسی» تلقی شود. ولی خوب، معلوم است که کشش مباحث سیاسی در جامعة ایران بیشتر خواهد بود، مردم این مملکت درگیر حکومتی شده‌اند، که چند خط بالاتر در همین سایت «لعنتی» و «دولتی»، یک وکیل مدافع را «ظاهراً» بدون هیچ ادله‌ای 5 سال به زندان سیاسی فرستاده! این خبر را که ما ننوشتیم، خودتان می‌نویسید، می‌خواهید مردم به چه چیزی علاقه نشان دهند؟

راستش را بخواهید از دیدار این سایت «اعتمادملی»، واقعاً بیزار و خسته شدم، و می‌بینم همان بهتر که به یکی از سایت‌های مخالف‌نماهای مقیم خارج بروم؛ حداقل این‌ها اگر نان از دست ملا و آمریکا می‌خورند، دیگر برایمان «گنده گوزی» نمی‌کنند!


هیچ نظری موجود نیست: