۱۲/۲۰/۱۳۸۵

ارتباطات در عصر نوین!


اینترنت به عنوان یکی از مهم‌ترین و پرنفوذترین ابزار در ایجاد ارتباط میان مردم جهان، از اولین روزهای پای‌گیری در بطن جهان ارتباطات، به یکی از دلنگرانی‌های عمده نزد سازمان‌های سرکوبگر بین‌الملل و جیره‌خواران آنان تبدیل شد. این امر که برای نخستین بار در تاریخ بشر، «شهروند» می‌تواند بدون حضور عوامل سرکوب، اوباش، سانسورچی و عمله و اکرة یک حکومت، نظرات خود را در مورد مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بیان کند، و به حضوری پر رنگ و پرمعنا در فضای مجازی «جان» داده، حتی شیوه‌هائی جهت بیان هنری بیافریند، مسلماً برای آنان که عمری را با تکیه بر عوامل «سرکوب»، به «خفه‌کردن ندای مردم»، و جان دادن به «مصلحت‌طلبی‌های محفلی» گذارنده‌اند، و تمامی سعی و کوشش‌شان در راه حفظ «امکانات» خود و دریافت «جیره و مواجب» موعود از دست این‌کس و آن‌ناکس شده، مشکلی می‌آفریند؛ مشکل توجیه «موجودیت»، و اینان سعی خواهند کرد که با توسل به هزاران «ترفند»، در جهت نابودی و به بیراهه کشاندن امکانات نوینی که اینترنت در اختیار بشریت قرار داده، همة تلاش خود را به خرج دهند. چرا که اوج‌گیری «حضور شهروندان»، در جهان مجازی عملاً به معنای حذف این «زالوهای» متعفن در «جهان واقع» خواهد بود؛ زالوهائی که بر پیکر انسانیت و روابط انسانی دهه‌هاست رشد کرده‌اند، و پیوسته با ارتزاق از خون «استعدادها»، «قلم‌ها»، «طراحی‌ها» و نظرات دیگران، تمام سعی و کوشش‌شان، فقط پر کردن جیب خود و اربابان‌شان بوده.

اگر رشدی نابسامان، در آنچه «دیدگاه‌ها» و «چشم‌داشت‌های» مادی در فرهنگ غرب می‌نامیم، اینترنت را در این کشورها صرفاً وسیله‌ای جهت گسترش «تجارتخانه» معرفی می‌کند، در میان ملت‌های ستم دیدة جهان؛ در میان آنان که استعمار، «کلام» از دهانش ربوده تا «بی‌کلامی»، «سکوت» و نهایت امر «سرکوب» را جایگزینش کند، اینترنت وسیله‌ای جهت گسترش درآمدهای بیشتر در «تجارتخانه‌» نیست، سفینه‌ای است برای عبور از «تند باد» ویرانگر سرکوب و سانسور. بی‌جهت نیست که در این میان، ایرانیان، علیرغم سرکوب بی‌مهابای حاکمیت وابستة تهران، و همکاری آتش‌بیاران و معرکه‌گیران همسفرة این حاکمیت در خارج از کشور، که غالباً ماسک «مخالف» نیز بر چهره دارند، هر روز، بیش از پیش بر حضور گسترده‌تر خود بر امواج اینترنت پای می‌فشارند.

ولی، طراران، دزدان و نااهلان حتی در بطن این جهان مجازی نیز بیکار ننشسته‌اند؛ همچنان که در بالا آمد، «نان» اینان در جهان «واقع»، تحت تأثیر فعالیت‌های‌شان در همین جهان مجازی قرار ‌گرفته. اینان نه تنها از طریق مبارزه با آزادی‌ها تأمین «بودجه» می‌کنند، نه تنها موجودیت‌شان را از طریق «سرکوب» مردم توجیه می‌کنند، و نه تنها عمل‌شان، «عملکرد» همان دزدی است که نیمه‌شب بر صاحب‌خانه‌ می‌تازد تا جامه‌دان، فرش و لباس دزدیده، در کوی و گذر، به چند پول سیاه معامله کند، که در جهان مجازی، فردیت‌ها را هم می‌توان «لگدکوب» کرد، «اصل» را می‌توان دزدید، «باطل» و «عاریه»‌ بجایش نشاند؛ نام اینکار «سایت‌داری» است! یا آنرا بهتر به نام بخوانیم: «مفت‌خواری» است!

تولیدات ادبی، قلمی، هنری و حتی «نظریه‌های» سیاسی و اجتماعی و ... همه و همه در اینراه فدای منافعی می‌شود که فقط در چارچوب بنیادین «روابطی استعماری» قابل توجیه است؛ در چارچوب روابطی که دولتی دست‌نشانده در تهران سایت‌ها را فیلتر کند، و نوکران «مخالف‌نمای» آن در خارج، همان سایت‌ها را به خوانندگان آنطور که صلاح می‌دانند، «ارائه» دهند! در چارچوبی که گروهی «مفت‌خوار»، به نام «سایت‌دار»، نبود تخصص و کارآئی‌، و یا نبود امکانات مادی بسیاری نویسندگان فارسی زبان را وسیلة «باج‌گیری» کرده‌اند. و آنجا که چنین معضلاتی وجود خارجی ندارد، اینان به هر ترفند دیگری سعی بر آن دارند تا «سایت‌فروریخته و مضحک» خود را میان «نویسندگان» و «خوانندگان»، میان «تولیدکنندگان»‌ واقعی ادبیات امروز کشور و «مصرف کنندگان» واقعی آن، «حائل» و «داور» کنند. و اینهمه، برای آنکه، آنزمان که «تشخیص» داده‌ ‌شود، بتوان دهان «مخالفان» را آنچنان که به «فرموده» مناسب می‌آید، ببندند! اینرا می‌گویند، شعبدة «استعمار»، و آنانکه دست در دست سفارتخانه‌چی‌های عمامه‌ای و کلاهی، به چنین «شعبده‌ای» مشغول‌اند، امروز بدانند که دست‌‌های پلیدشان به صراحت از آستین استعمار بیرون است! اگر در اسلام، این دین صحرانشینان و شترپرستان، یک اصل قابل احترام باشد، همانا قطع دست چنین راهزنانی خواهد بود!

اگر «شعبدة» استعماری را در دوران روزی‌نامه‌نویسی پهلوی دوم، با داورانی چون «سناتور مسعودی» و «مصباح‌زاده» آغاز کردیم، در عصر دیجیتال بعضی‌ها قصد دارند نقش آفرینی‌هائی «مصباح‌زاده‌وار» و «مسعودی‌گونه» از نو زنده کنند؛ «داورانی» باشند، که نه پیام نویسندگان، که نیاز «حاکمان» را بر گوش خوانندگان همه روزه «باز خوانند»، و حق و حقوق خوش‌خدمتی «خوش» دریافت دارند! و از آنجا که بشر حتی «آدمکشی» را نیز از قبل هابیل و قابیل «دریافت»، و از آنجا دانست که، یک انسان می‌تواند جان انسان دیگری را بگیرد؛ تبهکاری، در تاریخچة بشر یک امر «اکتسابی» باقی ماند! «سنت» نکوهیدة «داوری»، این برخورد استعماری با «پارسی‌نویسان»، از سال‌ها پیش، و از زمان پای‌گیری «مخروبه سایتی» بنیانگذاری شد که اینک ارتباطات «سازنده‌اش» با سردار سازندگان، فقط از چشم همان فکاهی‌نویس «خوش‌خیال» شهر ما دور مانده.

ارتباط مستقیم نویسندگان و خوانندگان، بر امواج اینترنت، ارتباطی است در تمامی معنای خود «والا»؛ حتی اگر هیچ پدیده‌ای را نتوان «تقدیس» کرد، پیام آزادانة یک انسان، به انسان‌های دیگر، «مقدس» است! از این «مقدس‌تر» چیست؟ و درست در همینجاست که استعمار، تیرک منفور خیمة خود را مستقر می‌کند، تا رابطة مستقیم میان انسان‌ها را هر چه بیشتر مخدوش، تیره و تار کند، چرا که هر ارتباط انسانی، نهایت امر به نفی نظریة سلطة استعماری خواهد انجامید، و اینرا استعمارچی‌ها بهتر از ما می‌دانند.

دیروز اربعین حسینی بود؛ دست غدار روزگار چنان کرد که، آنانکه برای «سرور شهیدان»، در این 28 ساله، همه روزه گویا خون ‌گریستند، و از قضای روزگار، «حکومت اسلامی» و شیعی‌مسلکان را نیز امروز «نگاهبان‌اند» و میراث‌خوار، در همین روز با کسانی در چند فرسنگی کربلای حسینی‌شان بیعت کردند، و در برابرشان تکریم و تعظیم فراوان، که خون هزاران جوان ایرانی را به جرم همکاری‌های «فرضی» با هم اینان، طی 28 سال گذشته، همه روزه بر زمین ریختند! لیک نتیجة بیعت نوکران قدیم و ارباب کهن‌شان، همان شد که دیدیم: روزی‌نامه‌ای به نام «شرق» از توقیف خارج، و سایتی به نام «دیدگاه»، پس از سال‌ها حضور بر شبکة اینترنت و با صدها خواننده در روز، از جرگه خارج!

زمانی که «شرق» در محاق سانسور فرو افتاد، به یاد ندارم که در این وبلاگ قطره اشکی نثار راهش شده باشد، چرا که خاستگاه واقعی این «روزی‌نامه» را از روز نخست برای خوانندگان‌مان بارها تکرار کرده بودیم. شخصاً خوانندة مطالب سایت «دیدگاه» هم نبودم، چرا که این سایت، «ویترینی» غیردینی بود، جهت توجیه مواضع سازمان دین‌باوران «مجاهدین‌خلق». ولی رخدادها را می‌باید همانطور که اتفاق می‌افتد بازگفت، و می‌باید گفت که، این یک به همان سادگی «رفت» که دیگری «آمد»! و بالاجبار باز می‌گردیم به سخن نخست در همین وبلاگ، باز می‌گردیم به همان ارتباطی که میان نویسنده و خواننده، میان مصرف‌کننده و تولیدکنندة متاع فرهنگی می‌باید یافت؛ «دیدگاه» و «شرق» هر دو نمونه‌هائی منفی از همین ارتباط‌اند؛ ارتباطی که ایرانی در عصر نوین ارتباطات فرهنگی خود می‌باید به هر قیمتی که شده از آن دوری جوید.

ما ایرانیان نوباوگان جهان سیاست امروزیم؛ کودکانی هستیم که پس از 80 سال حاکمیت بلاانقطاع فاشیسم غربگرا، خجولانه پای به میدان زیستی اجتماعی می‌گذاریم. کودکانی که مخروبه اتاقکی، هم می‌تواند سنگرآزادی‌هایشان باشد، و هم دخمة سلول زندانشان. اینکه از آنچه در اختیار داریم چه بهره‌ها خواهیم برد، اینکه خود را زندانی می‌خواهیم یا آزاده، سخن تازه‌ای نیست، ولی نباید فراموش کرد که زندگی اجتماعی همیشه مجموعه‌ای است از «ارتباط‌ها»؛ همان «ارتباطی» که در این وبلاگ در باره‌اش سخن گفتیم، و انسانی‌ترین‌شان را ارتباطی بلاواسطه و مستقیم میان «نویسندة» اثر، و خوانندة همان اثر، مصرف کنندة واقعی‌اش تعریف کردیم.








هیچ نظری موجود نیست: