۶/۱۷/۱۳۸۵

ديگه بسه!



به نظر می‌آید که مسافرت اخیر محمد خاتمی به کشور آمریکا، بیش از آنچه به حل معضلات میان دو کشور کمکی کرده باشد، مسائل و مشکلات جامعة ایران را به نمایش گذاشته. مسائل و مشکلاتی که گویا نه آقای خاتمی بر آن اشرافی دارند، و نه همکاران‌شان در هیئت حاکمة ایران به طور کلی برای آن‌ ارزشی قائل‌اند. رسانه‌های خبری فارسی زبان در سطح جهان نیز با «دستپاچگی‌های» معمول، هم سعی بر ارائة پوششی «قابل توجه» به این مسافرت «سرنوشت‌ساز» دارند، و هم با تکیه بر سیاست «نه سیخ بسوزد و نه کباب» تحلیل‌هائی ارائه می‌دهند. در این راستا، رسانة معروف فارسی زبان اینترنتی بی‌بی‌سی، که از برکت تبلیغات وسیع و همکاری‌های حکومت اسلامی، تبدیل به «منبعی» غیر قابل انکار در امر «خبررسانی» به ملت ایران شده، در این محشر کبری، دست به شاهکارهائی می‌زند که بسیار تماشائی است.

بی‌بی‌سی، در 17 شهریورماه 1385، از مسافرت آقای خاتمی به آمریکا گزارشی پخش کرد که با عنوان "امکان مذاکره با آمريکا وجود ندارد" به چاپ رسید. در این «خبر» که گویا برگرفته از افاضاتی است که «فرهیختة» صاحب نام حکومت اسلامی در کلیسائی در شهر واشنگتن ایراد کرده‌اند، آورده شده:

«آقای خاتمی جامعه ايران را جامعه‌ای استبداد زده دانست که به حرکت خود به سوی استقرار مردم‌سالاری ادامه می‌دهد و تأکيد کرد نبايد از اين کشور به اندازه کشورهائی که سابقه‌ای طولانی در دموکراسی دارند توقع داشت.»

البته آقای خاتمی فراموش کرده‌اند که در این افاضات، از شخصیت‌ها و بنیادهائی سخن به میان آورند که موجبات همین «استبداد زدگی» را در همکاری با همان «کلیساهای ملی» دهه‌ها است برای ملت ایران فراهم می‌آوردند، و پس از کودتای «وطن‌پرستانة» 28 مرداد که ژنرال‌های آمریکائی زحمتش را برایمان کشیده بودند، 25 سال بعد، یک رأس ملای مسجد را هم برای تجدید قراردادهای نفت و حمایت از جبهة جنگ افغانستان، با نظریة شق‌القمری به نام «ولایت فقیه» در ایران به قدرت رسانده‌اند! این «ناگفته‌ها» را از آن جهت عنوان کردیم که گویا نه تنها برای «سیدممد»، که برای تمامی سران «اپوزیسیون» ایران، که هر کدام بر سر چهارراه «استعمار»، یک دکان سه‌دهنة «استقلال»، «آزادی»‌، «حکومت مردمی» هم باز کرده‌اند، این واقعیات گویا از اهمیت برخوردار نیست. در ضمن این «ترهات» مشخص نکرده‌ که چه کسانی از ملت ایران «توقع» دارند، و این «توقعات» اصولاً چیست که برای روشن شدن‌شان یک مأمور عالیرتبة ساواک به نام سیدمحمد خاتمی، می‌باید از آمریکا «دیدن» فرمایند!

نهایت امر، به این فرهیختة «والامقام» باید گفت که اگر جامعة ایران «استبداد زده» نبود که جنابعالی نمی‌توانستید با 22 میلیون رأی از صندوق شکستة انتخابات نمایشی‌ای بیرون بیائید که یکی از سرکوبگرترین نظام‌های فاشیستی جهان برگزار کرده است. مسلم است که ایرانی استبداد زده است، ولی اظهار چنین «ترهاتی» از زبان فردی که دوبار در همین جامعة «استبداد زده»، به اصطلاح با تکیه بر «آراء عمومی» از صندوق‌ها بیرون کشیده شده، فقط تفی است سر بالا به صورت مبارک خودش! آقای خاتمی چرا از شرکت‌های آمریکائی نمی‌پرسند که از جان ملت ایران چه می‌خواهند؟ همان شرکت‌هائی که از قبل قراردادهای آشکار و پنهان پادوهای ایرانی‌شان در واشنگتن، بر امور اقتصادی، مالی و سیاسی کشور ایران پنجه انداخته‌اند؟ بله، جناب حجت‌الاسلام! مثل اینکه آبگوشت‌های بزباشی که همین پادوهای «دفتر حامی منافع جمهوری اسلامی»‌ در واشنگتن با «گوشت حلال» برایتان پخته‌اند، به دهانتان خیلی مزه می‌کند که هنگام سخنرانی یادتان می‌رود بازگو بفرمائید که از قبل عملکردهای همین «کلیساهای ملی» است که نیمی از کودکان در کشور ایران شب‌ها گرسنه می‌خوابند! در ثانی، چه کسی به محمد خاتمی، فردی که سال‌ها پیش به دستور دربار پهلوی به دستیاری آیت‌الله بهشتی به شهر هامبورگ اعزام شده است، اجازه داده که در یک موضع «رسمی»، در برابر یک مشت «یانکی» اوباش که اکثریت‌شان حتی نمی‌دانند ایران در کجای این کرة ارض قرار گرفته، این ملت را «محاکمه» کرده، و «حکم» هم صادر کند؟

در ادامة فرمایشات‌شان آقای خاتمی فرموده‌اند: «شرق بايد تعادل در امور اجتماعی را از غرب بياموزد و غرب هم در پی به دست آوردن معنويت شرق باشد.»

الحق که برای شنیدن چنین بیانات گهرباری می‌بایست شخصاً در این «سخنرانی»‌ حضور به هم می‌رساندیم. این «تعادل در امور اجتماعی» دیگر چه صیغه‌ای است که هیچ منتقدی تا بحال سخن از آن به میان نیاورده، و گویا می‌باید شرقی امروز از غربی بیاموزد؟ تمرکز 90 درصد دارائی‌های آمریکا در دست نیم درصد از جمعیت کشور حتماً نمایه‌ای است از همان «تعادل در امور اجتماعی»‌، که حال ما ایرانیان می‌باید از غرب بیاموزیم. از طرف دیگر، کشتار، سرکوب وحشیانة مردم، شکنجه در زندان‌ها، غارت اموال ملی، تعطیل مطبوعات، تقدس‌نمائی در امور سیاسی، دین‌‌باوری، کهنه پرستی، خرافه، دعانویسی، بیسوادی، سنگسار، حجاب، زن ستیزی، جهل، و هزار درد و مرض دیگری که از قبل‌شان همین آمریکائی‌ها در جامعة ایران سنگ آسیاب‌ ساخته‌اند و موجودیت، فردیت، رفاه، آسایش و عروج فرهنگی ایرانی را هر دم خرد ‌کرده، در جوال مزدورانی چون «سردار فرهیختگی» می‌ریزند، تا از قبل خوش خدمتی‌های‌شان اجازة اظهار نظر در دکان اربابان‌ را بیابند هم، حتماً نمایه‌هائی است از همان «معنویت» شرقی! ‌

حضرت حجت‌الاسلام! شما که خود را به زور و ضرب بنگاه‌های سخن‌پرانی، امثال بی‌بی‌سی، سی‌ان‌ان، رادیو فردا و ... متخصص و صاحب‌نظر در امور «مردم‌سالاری»‌ معرفی کرده‌اید بهتر است به یاد داشته باشید که اگر سخن از «مردم‌سالاری»‌ به میان می‌آید، اولین اصل مردم‌سالاری آن است که عمله‌واکرة «فاشیسم»، یعنی همان‌ها که ده‌ها سال است باد در غبغب‌شان می‌اندازند و با مصادرة بلندگوها، اشغال کرسی‌ها، تحدید مطبوعات هر چه دلشان می‌خواهد تحویل مردم می‌دهند، دیگر نمی‌توانند از این «شکرخوری‌ها»‌ بکنند. اصل اول «مردم‌سالاری» احترام به همان «مردم» است، و بر اساس همین اولین اصل، یک آخوند بی‌حیثیت، پس از دو دوره اشغال ریاست قوه مجریه، نباید به خودش حق بدهد که مردم کشور را در مقابل اجنبی «استبداد زده» بنامد. بر اساس افاضات جنابعالی ملت ایران همه استبداد زده‌اند، جز شما یکی که تافته‌ای هستید جدا بافته! حتماً حاضران در «کلیسای ملی»‌ واشنگتن هم یکصدا برایتان می‌خواندند: «توئی آن سوسن وحشی که به ویرانه‌ دمیدی!» یا «حیف است طایری، چو تو در خاکدان غم!»

اگر امروز بادمجان‌دور قاب‌چین‌های «ولایت فقیه» برای امثال شما سفرة نذری انداخته‌اند، یادتان نرود که گذار گوشت به دباغ خانه است! به قول همان مرجع تقلید، مراد و صاحب‌اختیارتان، حاج‌روح‌الله: «دیگهَ بَسَه!»
Posted by Picasa

هیچ نظری موجود نیست: