مسافرتهای اخیر سیدمحمد خاتمی به ژاپن و آمریکا را پیشتر بررسی کردیم. تمایل خاتمی و جناحهای وابسته به وی، به اشغال موضعی که در صحنة سیاست امروز جهانی از آن تحت عنوان «اسلاممیانهرو» سخن به میان میآورند، عملاً نشاندهندة حمایت وسیعی است که محافل مختلف جهانی ـ خصوصاً محافل غرب ـ از این نوع «دینباوری» صورت میدهند. «اصلاحطلبی» در بطن سیاستهای داخلی و خارجی ایران، طی 8 سال حکومت محمدخاتمی، مفاهیمی از آن خود یافت. مفاهیمی که در کمال تأسف نمیتوان از آنها با «افتخار» یاد کرد. تعطیل مطبوعات، سرکوب سازماندهی شدة جوانان، دانشجویان و کارگران تحت عنوان «قانونگرائی»، کشتار گروهی از نویسندگان و مترجمین کشور به دست عوامل امنیتی، بحرانهای روزانه بر سر «نقش آقای رئیس جمهور» در بطن حکومت اسلامی، و ... همگی نشان از این مهم داشت که آقای خاتمی نه جهت ارائة یک راه حل سیاسی در سطح جامعة ایران، که صرفاً جهت لوث کردن چندین دهه مبارزات ملت با «فاشیسم» مذهبی پای به میدان سیاست کشور گذاشته.
از آغاز تهاجمات سیاسی بر علیة صدام حسین، تهاجماتی که نهایت امر به جنگی استعماری و ناجوانمردانه بر علیة ملت عراق تبدیل شد، در سطوح مختلف رسانهای، از طرحهای «خاورمیانة بزرگ» که گویا واشنگتن در دستورکار خود قرار داده، سخنها به میان میآید. بر اساس این «طرحها» چنین عنوان میشود که گویا واشنگتن از برقراری دمکراسی در منطقة خاورمیانه حمایت به عمل خواهد آورد! ولی این «سخنان» با در نظر گرفتن این واقعیت که، فاشیسم در منطقة خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوب آسیا، تماماً ساخته و پرداختة همین ایالات متحد است، از روز نخست باعث خنده و تفریح بسیاری از صاحبنظران شده. در واقع پروندة «خاورمیانة دمکراتیک» که بر روی میز ریاست جمهور آمریکا قرار گرفته، مجموعه طرحهائی است که آمریکا در شرایط «پساجنگسرد» قصد دارد به مرحلة اجرا گذارد؛ مطمئن باشیم، این طرحها کوچکترین ارتباطی با «دمکراسی» در مفاهیم متعارف آن نخواهد داشت.
امروز، معضل سیاسی در جامعة ایران به صراحت خود را به نمایش گذاشته. جامعة ایران از نظر تحلیل مواضع سیاسی بینهایت عقب افتاده است، و این واپسماندگی را، نه بر اساس مقالات «تبلیغاتی» سازمانهای آمارگیری، نه بر پایة گزارشات دفاتر مختلف سازمان ملل و یونسکو، و نه با تکیه بر «بولتنهای» سنای آمریکا، که بر اساس شکلگیری طیف سیاسی کشور شاهدیم. کشور ایران عملاً فاقد نیروی فکری، سیاسی و نظری کافی برای خروج از بحران امروزی است، و پس از گذشت 28 سال حاکمیت بلامنازع یک فاشیسم کوردل مذهبی بر سرنوشت کشور، شاهدیم که طیفهای سیاسی، یکی پس از دیگری، هر یک به نوبة خود پای در بطن «مذهبباوری» میگذارند. در رأس این روند «مذهبباور» نیز چون همیشه، گروهی موأدیان، مسلح به تمامی تجهیزات مورد نیاز قرار گرفتهاند؛ «اندیشهفروشان»، «نونویسندگان»، «نومتفکران»، «مخالفنمایان» و ... که همگی با بهرهگیری از اهرمهای تبلیغاتیای که متعلق به همین نظام فاشیستی است، سعی در تحمیل گزینههای آیندة این نظام به فرزندان این سرزمین دارند.
امروز، طیف سیاسی کشور به سه شاخة متفاوت تقسیم شده: «مذهبباوران راستاندیش» که خود را طرفداران «رهبری» و آقای احمدینژاد معرفی میکنند، طیف منتهیالیه راست را اشغال کردهاند، و با بهرهگیری از امکانات تبلیغاتی، علیرغم وابستگی پایهای به ایالات متحد، در ارائة نوعی «اسلام مبارز» پافشاریها دارند! در منتهیالیة چپ، شاخة چپافراطی را میبینیم، که بیشتر در هیئت «چپهای پادگانی» در فضای سیاسی ایران فعالاند، اینان نیز برای فرار از درگیری مستقیم با خشم «تودههای اسلامباور»، سعی در پنهان نمودن پایههای فکری «سوسیالیسم علمی» خود دارند، تا به هر ترفندی هدف پیکانهای زهرآگین «اسلامباوران» قرار نگیرند! و طیفی که آنرا «طیف میانه» خواهیم خواند: متشکل از بنیادهای اجتماعی در جامعة ایران. لازم به تذکر نیست که اگر قرار باشد فضائی سیاسی جز «فاشیسم» بر جامعه حاکم شود، هیچکدام از طیفهای «تندرو» نمیتوانند برندگان «خوشبخت» این قرعهکشی از کار درآیند؛ برندگان چنین صحنههائی را همیشه میباید در «طیف میانة» سیاست کشور جستجو کرد، همان طیفی که از قضای روزگار، امروز امثال خاتمی و عمله اکرة «اصلاحطلبان» سعی تمام در نمایندگیاش میکنند!
ولی مشکل اساسی زمانی قابل رویت میشود که بدانیم، تمامی تشکیلات سیاسی، که از نظر تاریخی «طیفمیانة» سیاست کشور را میتوانند اشغال کنند: «جبهة ملی»، «نهضتآزادی»، گروههای فشار بازار، اصناف، تشکیلات حقوقی و غیر، همگی خود از جمله «مذهبباوران» دو آتشهاند! به عبارت بهتر، امروز به هیچ عنوان در «طیف میانة» سیاست ایران نمیتوان گروههائی سیاسی و عقیدتی یافت که تکلیف خود را با «اسلامانسانساز» روشن کرده باشند! دلیل «وقاحت» جناح خاتمی و عملهاکرة «اصلاحطلبان» نیز در همین خلاصه میشود؛ «طیف میانة» سیاست کشور ایران، به معنای واقعی کلمه «افلیج» و ناتوان است، قارچی است «زهرآگین» بر پیکر دهههای متوالی روابط حوزههای علمیه با بنیاد «استعمار» در ایران!
تفاوت میان حاکمیت «آخوندی»، با حاکمیتی که «طیفمیانة» سیاسی امروز کشور، در صورت دستیابی به قدرت، قادر به ارائة آن خواهد بود، انسان را بیاختیار به یاد حکایتی کهن میاندازد. آوردهاند که در روزگاران گذشته، فردی اعرابی برای سیاحت به ایران زمین آمده بود. شبی، در حوالی اصفهان بر مسافرخانهای فرود آمد، و در حجرهای تاریک سر بر بالین گذاشت. دو تن از رندان اصفهان به گمان آنکه اعرابی پارسی نداند، در گوشة دیگری از همان حجره در شرح احوالش شروع به پچ پچ و مسخرگی کردند، و میگفتند: «گویند که خرزة اعرابی چون خرزة حمار است!» اعرابی که از قضای روزگار پارسی میدانست سر از بالین برداشت و گفت، «نیک گویند، که اگر چند خرمگس بر فرازش بپرانید، ماچهالاغتان هم فریب میخورد!»
پس از این حکایت، باید دید که جهت بررسی تفاوتها میان حکومت «آخوندی» و حاکمیتی که «طیفمیانة» امروز کشور قادر به ارائة آن است، آیا ملت ایران باید بر فراز این گروهها و دستجات سیاسی «چند خرمگس هم بپراند»، یا خیر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر