۵/۱۷/۱۳۸۵

مخالفان «حکومت اسلامی» با چه چیزی مخالف‌اند؟



امروز جنبش مشروطة ایران، ‌ به دلیل موضع‌گیری‌های سیاسی گروه‌های مختلف، در مرکز توجه قرار گرفته. ولی کم‌تر کسی این «موضع‌گیری‌ها» را مورد بحث و انتقاد قرار می‌دهد. در واقع، «تاریخی‌نگری» در جامعة ایران، از دیرباز به دست همان‌هائی که «جعل‌تاریخ» را اولین و اساسی‌ترین اهداف خود قرار داده بودند، به طور کلی «ممنوع» شده. در گذشته‌ها که الزامات جنگ سرد تعیین کنندة موضع‌گیری‌ها بود، «جعل‌تاریخ» کار دشواری نبود؛ کافی بود یک دولت وابسته، چند «متخصص»‌ از دانشگاه‌های «معتبر»، با قول و قرارهای «قابل توجه» جمع‌آوری کند، و طی چند «بحث عمیق» که معمولاً‌ در دانشگاه‌های تهران و شهرهای بزرگ تشکیل می‌شد، موضع‌گیری‌ها را همانطور که شایسته بود به خورد ملت ایران ‌دهد. این «بساط»، که بیشتر به «تئاتر و مضحکه» شبیه بود تا کنگرة علمی، عملاً سراسر دورة پهلوی، و دو دهة نخستین حاکمیت پیروان «حاج‌روح‌الله»‌ را شامل می‌شود. امروز، انجام این «مانورهای»‌ شبه روشنفکرانه مشکل‌تر شده، چرا که همزمان با فروپاشی دیواره‌های امنیتی جنگ سرد، و فراهم آمدن روابط گسترده‌تر میان ملل جهان، درجة آگاهی اجتماعی نیز در کشور ایران بالاتر رفته و نهایت امر، گسترش ارتباطات میان افراد جامعه، با بهره‌گیری از ارتباطات اینترنتی، اینگونه موضع‌گیری‌های «یک‌جانبه» را عملاً غیرممکن کرده است. به عبارت ساده‌تر، امروز مشکل‌تر از گذشته‌ها می‌توان «تنها به قاضی رفت و راضی بازگشت!»

شاید در همین راستاست که می‌باید تلاش‌های انجام شده از جانب حاکمیت اسلامی ایران را در نخستین سدة انقلاب مشروطه مورد تحلیل قرار دهیم. این امر که روحانیت شیعه، خود را «نمایندة» تام و تمام و مادام‌العمر ملت ایران تلقی کند، مسئلة جدیدی نیست. وابستگی‌های حاکمیت‌های مختلف ایران به محافل‌ استمعاری، طی 120 سال گذشته، عملاً‌ روابط سیاسی در بطن جامعة ایران را به این نقطه کشانده ‌که، هر حکومتی در ایران می‌باید «حق و حقوق روحانیت شیعه»‌ را نیز «پرداخت» کند! حاکمیت‌ها در کشور ایران، در آینة این سیاست «استعماری» نه تنها به غلط کشور را به منطقه‌ای «شیعه نشین» تبدیل کردند، و در همین راستا امکان گسترش روابط منطقه‌ای را از میان برداشتند، که در بطن جامعة ایرانی نیز با سرکوب سازماندهی شدة سنی‌مذهب‌ها و پیروان دیگر ادیان، که بازتاب همین برخورد «قشری» با مذهب در جغرافیای سیاسی ایران است، عملاً نوعی «تجزیة فرهنگی» را بر کل جامعه حاکم کرده‌اند.

با کمی تعمق و تفکر در بطن سخنان افرادی که در کنگره‌های «سدة مشروطیت» ایران به نطق‌های «غرا» مشغول‌اند، به صراحت می‌توان دریافت که پدیدة جنبش مشروطه، از نظر حاکمیت «شیعه‌پناه» ایران، جنبشی «دینی»‌ تلقی می‌شود! با این وجود، در این «بیانات»، حضور دیگر اقلیت‌های مذهبی و دینی به طور کلی نادیده گرفته ‌شده، و زمانی که سخن از «روحانیت» به میان می‌آید، منظور همان «آخوندهای شیعه مسلک‌اند»، نه دیگران. شاید لازم به یادآوری نباشد که امروز در کشور ایران، خارج از گروه‌های مختلف سیاسی و عقیدتی، که تعدادشان پیوسته رو به افزایش است، و اصولاً اسلام را به عنوان یک «نظریة اجتماعی» قبول ندارند، بر اساس آمار دقیق، تقریباً 30 درصد از نفوس مملکت مسلمان «شیعه مذهب» نیستند! تکلیف این جماعت که شامل میلیون‌ها تن از مردم ایران می‌شود، و به دلایل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، فرهیخته‌ترین گروه‌های اجتماعی کشور را نیز تشکیل می‌دهند، با چنین موضع‌گیری‌های «کلیشه‌ای»‌ در امور سیاسی کشور چیست؟

مسلماً، با تحلیل کوچکی از آنچه در «کنفرانس‌های دولتی» به عنوان «حقایق تاریخی» ارائه می‌شود، می‌توان دریافت که مسائلی از قبیل آنچه در بالا آمد، دغدغه‌ای برای حکومت فعلی ایران ایجاد نخواهد کرد؛ این حاکمیت «اطمینان کامل» دارد که در راستای «زدوبندهای» استعماری با اربابان‌اش، تا زمانی که «نیازهای راهبردی استعمار»‌ را آنچنان که شایسته است جوابگو باشد، کیان‌اش مورد حمایت محافل سرکوب جهانی خواهد بود. ولی ملت ایران موجودیت تاریخ خود را از «سرراه»‌ نیاورده که به این صورت در اختیار مشتی «عمله و اکرة»‌ استعمار قرار دهد. بنیاد استعماری «شیعة اثنی‌عشری»، که اینچنین عصای دست حضرات و اربابان‌شان شده، دیر یا زود، به حکم همان تاریخی که به هیچ عنوان نمی‌خواهند حاکمیت‌اش را بر روند مسائل جهانی «قبول»‌ کنند، رخت آخرت خواهد پوشید؛ ایران می‌ماند و ایرانی!

در کمال تأسف، موضع‌گیری‌های گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی که «ظاهراً» در تخالف با سیاست «شیعه‌پرستی» قرار گرفته‌اند، آنقدرها که شایسته است از مواضع حاکمیت امروز تهران فاصله ندارد. این اپوزیسیون «دست‌ساز»، شاید این مسئله را نمی‌تواند در تفکر سیاسی خود بگنجاند که «موضع‌گیری» در روابط سیاسی کشور نشانة «شجاعت» سیاسی و اعتقاد به «حقانیت نظری» است؛ در این راستا، آنان که تحت عنوان «مخالفت» با حاکمیت «شیعه‌پناه» در ایران و حمایت از «جدائی دین و دولت»‌ قلم می‌زنند و داستان‌سرائی‌های سیاسی می‌کنند، می‌باید این مطلب را نیز در نظر گیرند که مردم کشور از سایة «حکومت اسلامی»‌ خارج شده‌اند، شنا کردن در مرداب «اسلام راستین»، و «احترام به ادیان» اگر برای حاج‌روح‌الله دولت و مکنت به همراه آورد، برای آنان که می‌باید به ملت ایران «شجاعت‌» سیاسی خود را نشان دهند، مسلماً‌ همان به ارمغان آورد که تاکنون آورده: فضاحت!

اینجا فقط یک سئوال باقی می‌ماند: در بطن روابط «جهانی‌شدة» امروز، که نومحافظه‌کاران مذهبی و کوردل آمریکائی خود را در رأس آن قرار داده‌اند، «شجاعت» سیاسی و برخوردهای منسجم محلی از اعراب دارد یا خیر؟ مسلماً اوپوزیسیونی که اینک سه دهه است موجودیت خود را در آینة استعمار می‌بیند، آینده‌ای خارج از محدودة همین استعمار نیز برای خود نخواهد یافت؛ به همین دلیل است که در کمال تأسف، در سالروز نخستین سدة انقلاب مشروطیت، آنچه از دهان اپوزیسیون «غیرمذهبی!» ایران می‌شنویم با آنچه از دهان دولت «شیعه‌پناه»‌ وابسته به گوش می‌رسد، آنقدرها متفاوت نیست.

هیچ نظری موجود نیست: