
کوی دانشگاه تهران دیشب ناآرام بود. این خبری است که رسانهها پخش میکنند، و بدنبال آن میافزایند: «دلایل این ناآرامی هنوز مشخص نشده!» شاید این پرسش که در نظامی تمامیتخواه، فاسد و ناکارآمد، چرا کوی دانشگاه میباید ناآرام باشد، خود پرسشی است سئوالبرانگیز. در رگهای دانشگاه، خونی جوان میجوشد، خونی که هنوز به «مصلحتگرائیهای» والدین و مسنترها، آنها که هم تجربة بیشتری دارند و هم دست به عصاتر گام بر میدارند، آلوده نشده. در دانشگاه، خون انسانهائی میجوشد که هر چند، دههها مغز و روحشان را با ترهات حلالمسائل و مفاتیحالجنان، قصههای قرآن و حدیث پیامبران خوردهاند، هنوز نیمنوری از عهد روشنگری ـ نه از نوع اروپائیاش ـ که از نوع روشنگرانی که سروری انسان و انسانیت را نوید میدهند، هنوز در عمق وجودشان خاموش نشده. کوی دانشگاه ناآرام است، چرا که ملتی ناآرام است. چرا که زندگی، بر خلاف آنچه نظریهپردازان استعمار تبلیغ میکنند، در دامان منافع عالیة حاکمیت نمیگذرد، زندگی هنوز تمام نشده، و به این زودیها نیز، نه «پایان تاریخ» از راه خواهد رسید، و نه جهان سیاست و اقتصاد سر بر بالین پیرمردهای دستاربندی که بر سرنوشت یک کشور حاکم شدهاند، چهره در نقاب خاک خواهد کشید. کوی دانشگاه ناآرام است، چرا که هنوز جائی در این کشور، انسانهائی زندهاند، و زنده باقی میمانند، انسانهائی که هنوز در عمق وجود خود «مرگ» اهدائی این حاکمیت را نمیپذیرند.

ولی فراموش نکنیم که، دیربازی است «سیاستکاران» و «حیلهسازان»، «دغلها» و «حقهبازان» نیز از آنچه در بالا آمد: از جوانیها و شور جوانی دانشجویان آگاه شدهاند. دیربازی است که دیگر نمیتوان با تکیه بر جوانان «شرور» و «پرشور»، این دوستان ابدی انقلابها و تحولات، به میدان جنگ با حاکمیتهای فاسد شتافت. چرا که ویژگی دانشگاه را حیلهسازان نیز «کشف» کردهاند. دیشب قبل از ناآرامیهای کوی دانشگاه، پیرمردی فرتوت و خشکهفکر، جان بولتون نامی، در سخنرانیاش عنوان میکند، «اگر مقامات ایران دست از فعالیتهای هستهای بردارند، میتوانند امیدوار باشند که در حاکمیت باقی بمانند!» به زبان بیزبانی، حال ملت ایران باید، در برابر چشمان میلیاردها انسان، در زیر پروژکتورهای کور کنندة تبلیغات رسانهای جهان، در کمال تعجب دریابد که اگر حاکمیت «خون و آتش» را جان بولتنها، 28 سال پیش با تزویر بر او حاکم کردهاند، امروز نیز به خود اجازه میدهند که جواز «جاودانگیاش» را در ازاء موضعگیریهائی نامعلوم «صادر» کنند.
کسی از این آقای بولتون نپرسیده، شما چکارهاید که در برابر جمع رسانههای جهانی، «تضمین» موجودیت حاکمیت یک نظام را صادر میکنید؟ نظامی که خون و شیرةجان «بهترینها» و «والاترینها» را سالهاست فدای سروری و حاکمیت «پستترینها» کرده؟ شاید اگر از ایشان اینرا جویا شویم، با تعجب نگاهی کرده و بگویند، «ما آمریکائیها که فقط به ملتهای جهان کمک کردهایم!» بلی، با این «گفتمان جاودان!» سرمایهداری جهانی سالهاست که آشنائیم، به عبارت دیگر، شما فقط به ملتهای جهان کمک میکنید، این «تقصیر» ملتهای جهان است که، «قدر» کمکهای ارزندة شما و دوستانتان را نمیدانند!
ولی، امروز بولتونها بدانند، که ما واقعاً قدر کمکهای ایشان و دوستانشان را نخواهیم دانست. چرا که، بحران آفرینی حاکمیت ایران را، در همین وبلاگ، چندین روز پیش عنوان کرده بودیم. بحرانآفرینیای که محافل پشتپرده از طریق آن قصد تداوم به منافع استعمار در ایران را دارند: این دوز و کلکها دیگر واقعاً کهنه شده. روزی، کاریکاتور فعلة حاکمیت در روزنامهای تحت نظر «سازمان اطلاعات»، بحران آفرین میشود، و چند روز دیگر، کوی دانشگاه در آتش «اعتراضات» میسوزد. و حاکمیت، دست در دست «مخالفان حرفهای» و «نانخورهای سفارتخانههایش» که سالهاست تحت عنوان «گروههای مستقل، ملی، چپ، خانوادههای محترم، و ...» در خارج از کشور مستقر کرده، در همراهی با این کنسرت شرمآور، که فقط یک کودک نوپا را میفریبد، دست به انتشار اخبار «درگیریهای» جدی در اطراف مسئلة «کاریکاتور سوسکها» میزند!
شب گذشته، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، خبر از زخمیشدن دهها مأمور انتظامی در «زدوخوردهای شبانة» کوی دانشگاه پخش میکند، و تصریح دارد که، «کسی از تظاهرکنندگان هنوز دستگیر نشده!» تظاهر کنندگانی که به تأئید مقامات انتظامی نه تنها اکثراً از خارج از کوی آمده بودند، که نقاب نیز بر چهره داشتهاند! این مقامات که سطح فهم وشعورشان، مسلماً در حد همین نوع «خبرپردازیها» است، نمیفرمایند که این گروههائی که دهها مأمور انتظامی را زخمی کرده و در مرکز یک مادر شهر 12 میلیونی به یکباره «گم و گور» شدهاند، از کجا آمده بودند؟ سازماندهی آنان چگونه صورت گرفته بود؟ از کدام سوراخ دعا یکباره بیرون ریختهاند، که هزاران جاسوس و جاسوسة حکومت اسلامی هیچ رد پائی از آنان ندارند؟ و اگر ادامه دهیم، هزاران سئوال دیگری باز هم به همین ترتیب بیجواب خواهد ماند!

بله، جناب آقای احمدینژاد و شرکاء محترم، سیاستهای «جنگسرد» را مشکل میتوان فراموش کرد، چرا که اوضاع را برای شما و امثال شما خیلی ساده کرده بود. یک روز حکومت میکردید، و روز دیگر به دستور ارباب چمدان میبستید و در ویلائی در کوهپایههای سوئیس ثروتهای چپاول شدة ملت را زیر نظر اربابان میشمردید. ولی، حیف که گذشت آن روزهای خوب، گذشت آن روزهای پر آفتاب استمعار، که رادیوئی مثل بیبیسی در عرض دو ماه برای ملت ایران «رهبر»، و در عرض سهماه برای جهانیان «انقلاب اسلامی» میساخت. گذشت آن روزها که با فرو کردن شخصیتهای «سرشناسی!» چون جناب «بنیصدر»، «قطبزاده»، و ... در بطن یک اعتراض عمومی به بیعدالتیهای یک حاکمیت وابسته، حرکت مردم را در چارچوب منافع امپریالیسم «تئوریزه» میکردید، و در فردای همان روز، در خارج از کشور، بر اندام مشتی دیگر اراذل و اوباش ردای «اوپوزیسیون» ملت ایران میپوشاندید.
دانشگاه حق دارد که ناآرام باشد. این دانشگاه، و این ملت، و این مردمی که بیش از 150 سال آنان را چاپیدهاید، ناآراماند، و بدانید که ناآرام باقی خواهند ماند. آقای بولتون، به اربابانتان بگوئید، «نقشة کودتای فرمایشی!» برای ملت ایران نکشند، ملت اینبار دیگر فریب نخواهد خورد. اینبار دیگر اگر حرکتی صورت گیرد، نه برای لبیک به ندای استعمار، که برای جوابگوئی به نیازهای واقعی یک ملت سرکوب شده خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر