
با وجود سالها جنگ و درگیری میان ایران و کشوری که امروز ترکیه نام دارد، ایرانیان عادت کردهاند که با همسایة قدیمشان، نه به عنوان یک کشور رقیب، که به عنوان شاهراهی به سوی «سعادت» مغرب زمین برخورد کنند. «سعادتی» که مستفرنگهای صدر مشروطیت از آن داستانها میگفتند، و میرزا آقا خان کرمانی، قبل از آنکه به دست مأموران قاجار مثله شود، در نامههایش چقدر آرزو میکرد که بتواند از سرزمین این «سعادت» دیدن کند. در واقع، علیرغم مناسبات سیاسیای که گاه رو به تندی میگذاشته، ترکیه در تاریخ ایران همیشه نقش «الهامبخش» خود را محفوظ نگاه داشت. تشییع در ایران، انقلاب مشروطیت، زبان والا و آهنگین فارسی، می و مطربی که در فرهنگ ایرانی اغلب سایهای از فرهنگ «ارامنهای» است که خود پیوسته بازتابی از تاریخچة روابط ایران با امپراتوری عثمانی بودهاند، و ...
اگر ترکیه همسایة ما نبود، به جرأت میتوان گفت که این پدیدهها در فرهنگ امروزیمان، از پایه و بن متفاوت میبود. ولی ترکیه، دیگر امپراتوری «عثمانهای» مغرور نیست، کشوری است فروافتاده بر دروازة بستة اتحادیة اروپا، کشوری است زخم خورده از تنشهای قومی و استبدادی نظامی، کشوری است که پس از به قدرت رسیدن آتاتورکیها، سفینهاش آشکارا در بندرگاه استعمار غرب گوئی تا ابد پهلو گرفته.
دیگر طنین هولناک سرناهای سوارکاران عثمانی دروازههای وین را به لرزه در نمیآورد، و سربازان کاتولیک امپراتوری هابسبورگها، برای شکستن طلسم شکستناپذیری عثمانیان، وحشتزده، صبحگاهان نان هلالی شکل ـ به شکل و شمایل هلال پرچم عثمانی ـ نمیپزند، تا با دندان گذاردن بر آن خود را از این طلسم برهانند. دیگر ارتش مسلمان امپراتوری عثمانی به بهرهکشی از تودههای عظیم ارتودوکسها در اروپای مرکزی و شرقی مشغول نیست، و ندای آزادی «صربها و مقدونیهای ارتودوکس» و «کرواتهای کاتولیک» از دهان انسانهائی که دههها اسیر سرکوب مذهبی بودند، در این منطقه به گوش نمیرسد. امروز نداها جز این است. سخن از پیوستن فرضی ترکیه به «اتحایة اروپا» به میان آمده، و نتایج سیاسی و راهبردی آن.
پیوستن ترکیه به اتحادیة اروپا، که در واقع، میباید پیوستن اینکشور به «مرکزیتتصمیمگیری» «سیاسیـ اقتصادی» اروپای غربی تعریف شود، اگر در عمل صورت پذیرد، تغییری عمیق در روابط ژئوپولیتیک منطقه به شمار خواهد آمد. ولی، نمیتوان به چنین صورتبندیهائی امیدوار بود. چرا که ترکیه، در پی بیش از هشتاد سال وابستگی نظامی و اقتصادی، نخست به انگلستان، و سپس به آمریکا، امروز بیشتر از آنچه «مردهریگ امپراتوری عظیم عثمانی» باشد، جامعهای است استعمارزده، چندپاره شده، و عملاً فروپاشیده. ورود چنین «مجموعهای» به دامان «مرکزیت تصمیمگیری» اروپای غربی، شاید آنقدرها که برخی دول در ظاهر از آن پشتیبانی میکنند، به نفع مناسبات «اتحادیة اروپا» در سطح بینالملل نیست.
امروز شاهدیم که در انتخاباتی «نمایشی» قسمت دیگری از کشور سابق «یوگسلاوی» به دامان وعده و وعیدهای «اتحادیة اروپا» فرومیافتد. «مونتهنگروها» در رأیگیری خود خواستار جدائی از صربستان شدند! این خبری است که خبرپراکنیهای جهانی به خورد ملتها میدهند، ولی «صورتبندی» اصلی همان است که در گذشته بوده: کاهش نفوذ روسیه در آبهای دریای مدیترانه! با نیم نگاهی به نقشة یوگسلاوی سابق درمییابیم که با «رأیگیری» اخیر، طرح ژئوپولیتیک غرب، کامل شده است. صربستان به عنوان منطقهای که سیاست جهانی، آنرا به مسکو نزدیک تلقی میکند، دیگر از دسترسی به آبهای مدیترانه «محروم» است. در روزهائی که جنگ سرد در جریان بود، از مدیترانه تحت عنوان «استخر» پیمان آتلانتیک شمالی نام میبردند، مشخص نیست که امروز چه نامی باید بر این دریای بینهایت استراتژیک گذاشت، «تالاب سرمایهداری غرب» یا «حوضچة سرمایهداری جهانی شده»؟

و اگر سخن از ترکیه گفتیم به این خاطر بود که تا به امروز، یکی از بزرگترین دولتهای غیر اروپائی که ساحلی وسیع و استراتژیک از این «تالاب»، یا «حوضچه» را زیر نظر دارد، همان ترکیه است؛ ترکیة فرو افتاده در دامان استبداد نظامی! امیدواریم که تجربة یوگسلاوی بر ساکنان امروز ترکیه ـ چه ترک و چه کرد ـ تحمیل نشود، چرا که به شهادت تاریخ، صدمات هر جنگ و هر انفصالی، بیش از هر چیز بر شانة انسانها، و معمولاً محرومترین و بیدفاعترینشان سنگینی خواهد کرد. ولی ترکیه، این «پیرسرزمینی» که امروز بر دروازة اروپای «متمدن» میکوبد، تا کی میتواند به حضور ارتش ناتو تکیه کرده، و نیازهای فوری و فوتی غرب: «تجارت آزاد!»، «حقوق بشر!»، «جهانیشدن»، «حقوقزنان!» و ... را نادیده انگارد؟
مشکل میتوان در جهانی که این «شعارها» را با توسل به هزاران ترفند حاکم کردهاند، بر اساس پیشفرضهائی «آتاتورکی» حکومت کرد. در واقع، تودههای وحشتزدة ترک، از ترس فروافتادن در دامان «بنیادگرائیای ایرانیمسلک»، و یا «انفصالی از نوع یوگسلاوی»، به هر صورتبندی ممکن روی خواهند آورد. و شاید اشکال عمده در همین باشد، چرا که آنزمان که استعمار برای ملتها «گزینهای» باقی نگذارد، زمانی است که به بهترین صورت ممکن منافع خود را تأمین خواهد کرد. امیدواریم که «روشنفکری» ترک و ساختار سیاسی اینکشور، بتوانند آنچه امروز برای ایرانی عملاً غیرممکن شده، برای هموطنان خود تأمین کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر