«باورهای عوام» در تمام کشورهای جهان مشکلبرانگیز است. این باورها، که معمولاً ریشه در تاریخ، سنت و افکار دینی مردم دارند، عملاً بدون هر گونه تفکر و تعمق از جانب آنان مورد تأئید قرار میگیرند، و اغلب دستمایة سیاستپیشگان و سیاستبازاناند، که به بهترین وجهی با بهرهگیری از این «باورها» مردم را تحت انقیاد نگاه دارند.
بر خلاف آنچه در افکار عمومی ایرانیان و شاید مشرقزمینیها ریشه گرفته، جوامع غربی نه تنها از پدیدة بهرهگیری از «باورهای عوام» دور نیستند، که به دلیل حضور گستردهتر «سیاستبازان» در بستر روابط اجتماعی، و نزدیکی و ارتباط بیشتر «سیاست» با تودههای مردم، «باورهای عوام» در غرب، قدرت و کارآئی بسیار بیشتری دارند.
ولی در این میان مشکلی پیش میآید، چرا که اگر در غرب از بازی با «باورهای عوام»، سیاست در صورت کلی خود قصد تحکیم موضع حاکمیت را دارد، بازی با «باورهای عوام» در جهانی، که به درست و یا به غلط، سومینجهانش میخوانیم، نه برای حکومت بر مردم این کشورها و تحکیم موضع حاکمان، که برای تحکیم مواضع «اجنبی» صورت میگیرد. این تفاوتِ «کوچک» آنقدر «بزرگ» است، که شاید بتواند موضوع هزاران مقالة «روشنفکرانه» شود، ولی هیچگاه، کسی از جهان سوم به خود این زحمت را روا نداشته.
«باورهایعوام» در غرب، «دمکراسی»، «حقوقبشر»، «آزادی» و ... امثال ایناناند. غربی فکر میکند در «آزادی» زندگی میکند و در انتخابی آزاد زندگی میگذراند، آنزمان که کتابش را چاپ نمیکنند، این «قوانین بازار» است که بر نوشتة او تاختهاند، و نه منافع یک گروه اقلیت که بر «نشر» افکار نظارت استصوابی اعمال میکنند، زمانی که به دلیل برخورد با مدیریت یک شرکت از کار اخراج میشود، از خود نمیپرسد: «آیا حق داشتند یا نه؟» بهاین سئوال در ذهن او، بارها و بارها در طول زندگیاش جواب داده شده: «آری کارفرما حق دارد!» زمانی که به دلیل «بحران» اقتصادی از کار اخراج میشود، از خود نمیپرسد: «چرا این بحران شامل حال بانکداران نمیشود؟ چرا آنان از کار بیکار نمیشوند؟» چرا این سئوالات را نمیپرسد؟ چون مدیران کارفرمایاناند و از قبل آنان و امثال آنان است که غربی «کار» میکند. شاید امتداد این استدلال ما را به عمق روابطی برساند که بر جوامع غربی حاکم شدهاند، ولی منظور از این مختصر بررسی این روابط نیست. شاید مقصود بررسی «باورها» و نقش آنان در جوامع جهان سوم باشد. چرا که در جهان سوم، به دلیل هجوم اقتصادی، فرهنگی و مالی غرب، اگر «باورهای کهن» رنگ باختهاند، «باورهای نوین» در رحم مادر دهر گم نشدهاند: «باورهای جهان سوم را جهان اول میسازد!»
اگر امروز «باورهایعوام» در جهان سوم را بنگریم، به صراحت میبینیم که «معیاری»، آنچنان که حاکمانمان میگویند، وجود ندارند. به طور مثال، در کشوری چون ایران برای این «باورها» 27 سال است که حاکمیت به مردم زور میگوید. از آداب معاشرت و پوشش و خوردن و آشامیدن، تا روشهای سیاسی و اقتصادی، تحت حاکمیت این «باورهای عوام» بر ملت ایران حاکم شدهاند. دلیل نیز بسیار روشن و واضح است و در کلامی چند خلاصه میشود: «اکثریت قریب بهاتفاق مردم ایران مسلماناند، اسلام دین ایرانیان است، در نتیجه حکومت اسلامی "خواست" مردم!» این استدلال "کور" و در عین حال "روشن" که هم تاریکی عصر حجر را در خود دارد و هم با منطق «باورهای عوام» در قرن 21 میلادی همراه شده، 27 سال است بر سرنوشت ملت ایران حاکم است.
ولی در همسایگی کشور ایران، کشور دیگری است به نام عراق. این کشور نیز در همین چارچوب قرار میگیرد. اکثریت قریب به اتفاق مردم مسلماناند، به اندازة کافی عقبافتادهاند، در نتیجه میتوان اسلام را نه به عنوان "دین" که تحت لوای "فلسفة زندگی روزمره" به خورد تودههای مردم داد و ... ولی، در این کشور پیشفرضها رنگ میبازند، در این کشور مسلمان بودن مردم و ضرورت حاکمیت اسلامی هیچ سنخیتی ندارند! حتی جمهوری اسلامی ایران، در این کشور، «دمکراسی» زیر چکمههای نظامیان آمریکائی را، «توصیه» میکند!!
بر خلاف آنچه در افکار عمومی ایرانیان و شاید مشرقزمینیها ریشه گرفته، جوامع غربی نه تنها از پدیدة بهرهگیری از «باورهای عوام» دور نیستند، که به دلیل حضور گستردهتر «سیاستبازان» در بستر روابط اجتماعی، و نزدیکی و ارتباط بیشتر «سیاست» با تودههای مردم، «باورهای عوام» در غرب، قدرت و کارآئی بسیار بیشتری دارند.
ولی در این میان مشکلی پیش میآید، چرا که اگر در غرب از بازی با «باورهای عوام»، سیاست در صورت کلی خود قصد تحکیم موضع حاکمیت را دارد، بازی با «باورهای عوام» در جهانی، که به درست و یا به غلط، سومینجهانش میخوانیم، نه برای حکومت بر مردم این کشورها و تحکیم موضع حاکمان، که برای تحکیم مواضع «اجنبی» صورت میگیرد. این تفاوتِ «کوچک» آنقدر «بزرگ» است، که شاید بتواند موضوع هزاران مقالة «روشنفکرانه» شود، ولی هیچگاه، کسی از جهان سوم به خود این زحمت را روا نداشته.
«باورهایعوام» در غرب، «دمکراسی»، «حقوقبشر»، «آزادی» و ... امثال ایناناند. غربی فکر میکند در «آزادی» زندگی میکند و در انتخابی آزاد زندگی میگذراند، آنزمان که کتابش را چاپ نمیکنند، این «قوانین بازار» است که بر نوشتة او تاختهاند، و نه منافع یک گروه اقلیت که بر «نشر» افکار نظارت استصوابی اعمال میکنند، زمانی که به دلیل برخورد با مدیریت یک شرکت از کار اخراج میشود، از خود نمیپرسد: «آیا حق داشتند یا نه؟» بهاین سئوال در ذهن او، بارها و بارها در طول زندگیاش جواب داده شده: «آری کارفرما حق دارد!» زمانی که به دلیل «بحران» اقتصادی از کار اخراج میشود، از خود نمیپرسد: «چرا این بحران شامل حال بانکداران نمیشود؟ چرا آنان از کار بیکار نمیشوند؟» چرا این سئوالات را نمیپرسد؟ چون مدیران کارفرمایاناند و از قبل آنان و امثال آنان است که غربی «کار» میکند. شاید امتداد این استدلال ما را به عمق روابطی برساند که بر جوامع غربی حاکم شدهاند، ولی منظور از این مختصر بررسی این روابط نیست. شاید مقصود بررسی «باورها» و نقش آنان در جوامع جهان سوم باشد. چرا که در جهان سوم، به دلیل هجوم اقتصادی، فرهنگی و مالی غرب، اگر «باورهای کهن» رنگ باختهاند، «باورهای نوین» در رحم مادر دهر گم نشدهاند: «باورهای جهان سوم را جهان اول میسازد!»
اگر امروز «باورهایعوام» در جهان سوم را بنگریم، به صراحت میبینیم که «معیاری»، آنچنان که حاکمانمان میگویند، وجود ندارند. به طور مثال، در کشوری چون ایران برای این «باورها» 27 سال است که حاکمیت به مردم زور میگوید. از آداب معاشرت و پوشش و خوردن و آشامیدن، تا روشهای سیاسی و اقتصادی، تحت حاکمیت این «باورهای عوام» بر ملت ایران حاکم شدهاند. دلیل نیز بسیار روشن و واضح است و در کلامی چند خلاصه میشود: «اکثریت قریب بهاتفاق مردم ایران مسلماناند، اسلام دین ایرانیان است، در نتیجه حکومت اسلامی "خواست" مردم!» این استدلال "کور" و در عین حال "روشن" که هم تاریکی عصر حجر را در خود دارد و هم با منطق «باورهای عوام» در قرن 21 میلادی همراه شده، 27 سال است بر سرنوشت ملت ایران حاکم است.
ولی در همسایگی کشور ایران، کشور دیگری است به نام عراق. این کشور نیز در همین چارچوب قرار میگیرد. اکثریت قریب به اتفاق مردم مسلماناند، به اندازة کافی عقبافتادهاند، در نتیجه میتوان اسلام را نه به عنوان "دین" که تحت لوای "فلسفة زندگی روزمره" به خورد تودههای مردم داد و ... ولی، در این کشور پیشفرضها رنگ میبازند، در این کشور مسلمان بودن مردم و ضرورت حاکمیت اسلامی هیچ سنخیتی ندارند! حتی جمهوری اسلامی ایران، در این کشور، «دمکراسی» زیر چکمههای نظامیان آمریکائی را، «توصیه» میکند!!
در اینجاست که شاید به این نتیجة «ساده» و در عین حال بسیار «پیچیده» میرسیم که، شعار «باورهای مردم»، شعاری که با تکیه بر آن، هزاران تن را به قتلگاهها فرستادند و هنوز هم سیاهچالها از برکت آن «آباداناند»، فقط یک سیاست «اجنبی» است. «باورهای عوام»، چوبدست کسانی است که سیاستهای جهانی را تعیین میکنند و همزمان حاکمان ما را بر ما حاکم نگاه میدارند، «باورهای عوام» امروز این است که میبینیم، و فردا آن خواهد بود که میخواهند. «باورهای عوام» اگر در دست حاکمان قدرتطلب غرب، و در جوامع غربی نام «قوانینبازار»، «رقابتهای تجاری»، «دمکراسی»، «جدائی دین از دولت» و ... نام گرفته. در دنیای ما آن شدهاند که میبینیم. اینجاست که آگاهی از «باورهای عوام»، آنچنان که برخی سیاستبازهای جهان سوم قصد القای آن را دارند، محدودیتهای عملی خود را به درستی نشان میدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر