انعکاس خبر تجاوزات جنسی مکرر یکی از اوباش حکومت اسلامی، که به
عنوان ناظم دبستان در تهران به «خدمت» گمارده شده بود، بار
دیگر تنگناهای نگرش آخوند با مسائل اجتماعی کشور را علنی کرد. و در
این میانه، انتشار اظهارات وحشیانة «الوندی» ـ این فرد با تأئید
وزیر دادگستری، در جایگاه مشاور وزیر و «دبیر مرجع ملی حقوق کودک»
قرار گرفته ـ بیش از پیش به خشم عمومی
دامن زد. الوندی طی مصاحبه با «ایلنا» ضمن سلب مسئولیت از
ناظم جنایتکار، ادعا کرده بودکه برخی کودکان با میل و رغبت به
تجاوز ناظم مدرسه تن دادهاند! بسیاری از خبرگزاریها اظهارات الوندی را منتشر
کردند، و گروه کثیری از ایرانیان در
بلوگها، مقالات و مطالبشان این جانور
وحشی را نواختند. با این وجود، مشکل به قوت خود باقی است و احدی نمیگوید
برخورد غیرقانونی و وحشیانة یکی از عوامل حکومت اسلامی با کودکان، در
شرایطی که این فرد در جایگاه «دبیر مرجع ملی حقوق کودک» نشسته، ریشه در چه مسائلی دارد؟ و چرا ایرانیان به این رفتار خارج از انسانیت واکنش
مناسب نشان نداده و نمیدهند؟ تلاش ما در این وبلاگ گشودن ریشههای عملی کودکآزاری
در نگرش آخوند است.
در زندگی
انسان و حیوانات چند چیز از اهمیت اصلی و پایهای برخوردار شده، که خوراک،
مأوی و بهرهمندی از لذت جنسی از مهمترینشان به شمار میرود. به همین دلیل چه در میان حیوانات و چه در میان
گروههای مختلف انسانها، این سه فعالیت به نحوی «قانونمند» شده است. در میان حیوانات یک مجموعه رفتار ویژه بر این
فعالیتها حاکم است؛ و در جمع انسانها فهرستی از آداب و رسوم. به طور مثال، شیرهای
ماده شکار میکنند، ولی بهترین قسمت شکار
نصیب شیر نر میشود. و اشتباه
نکنیم، رابطة شیرهای ماده و نر اگر به
صورت برهنه و علنی در میان انسانها دیده نمیشود، دقیقاً میتوان در بسیاری موارد همین روابط را
در قوالبی پیچیدهتر در میان انسانها نیز یافت.
کم نیستند زنان «کدبانوئی» که در یک خانة سنتی زحمت آشپزی برخود هموار میدارند،
و در چارچوب همین روابط به یادگار مانده از
حافظة غارنشینی، در «کمال میل» بهترین
قسمت غذا را در اختیار «آقای» خانه قرار میدهند. بسیاری از این «رفتارها» برخلاف ادعای این و
آن، کوچکترین ارتباطی با تعقل، انسانیت، روابط گرم خانوادگی، رعایت حال کودکان و یا بزرگان فامیل، و ... ندارد؛ ریشههای این رفتار را میباید در همان خاطرة
غارنشینیای جستجو کرد که هنوز در مخیلة بسیاری از انسانها فعال باقی مانده و به
ویژه روابط جنسیشان را نیز «تنظیم» میکند.
در میانة
نیازهای پایهای، روابط جنسی، نزد انسانها از اهمیت ویژهای برخوردار شده، چرا که
صرفاً به رفع نیازهای فیزیولوژیکی محدود نمیماند. انسانها
در چارچوب جوامع پدرسالار با «قانونمند» کردن این روابط در عمل امتداد «سیطرة» یک
فرد را بر جمع مشخص میکنند. به همین دلیل است که به طور مثال، طبق آداب و رسوم زیباترین زنان میبایست نصیب
سلطان، خان و یا واعظان دین شوند! این حضرات حتی اگر به جنس مخالف گرایشی
نداشتند و به دنبال زن هم نمیرفتند، جهت
حفظ سیطرة اجتماعیشان از این صورتبندیها پیروی میکردند. چرا که، حضور
زیباترین زنان در حرم و خانة اینان نشاندهندة رتبة بالای اجتماعی، سیاسی و مالیشان بود.
ولی در
جوامع مشرق زمین جهت تکمیل سیطرة نگرش پدرسالار، به این
نتیجة «هوشمندانه» رسیدند که بهترین راه ممکن «پوشاندن» چهره و پیکر زنان
است. به این ترتیب، دارندگان رتبههای بالای اجتماعی جهت حفظ سیطرهشان
که با «تصاحب» زنان زیبا هماهنگی پیدا کرده بود،
از تخاصمات علنی مصون میماندند. و از
آنجا که زنان مستور بودند، فقط از طریق زنان دیگر مورد «ارزیابی» قرار میگرفتند. به این ترتیب، گروهی
زنان در این جوامع به وجود آمد که عملاً کارشان جفت کردن «در و تخته» و کشاندن این
مهروی و آن سیمینبر از این حرم به آن حرم بود!
ولی فراموش نکنیم، این «مستوری» فقط مختص طبقة مشخصی در شهرها بود.
در دهات، قصبات و شهرهای کوچک، حتی در
واپسماندهترین و سنتیترین مناطق مسلماننشین این ردهبندیها اصولاً وجود
نداشت. چرا که، انسانها
درگیر مسائلی به مراتب مهمتر از حفظ «سیطرة» مرد بر جمع بودند.
آنچه پس از به قدرت رسیدن ملایان در ایران تحت عنوان «حجاب و عفاف» مطرح شده، در عمل
نوعی فرافکنی از جانب شیخالاسلامهاست. میدانیم که اینان جهت حفظ موجودیتشان، به لاتواوباش شهری وابستهاند. و به
همین دلیل با بهرهگیری از روشهای پوپولیستی فاشیستها، به اوباش و ایادیشان تفهیم کردهاند که اینان
نیز به مرتبة شیخالاسلامی دست یافتهاند،
و به همین دلیل میباید از ابزارهائی که «سیطرهشان» را تأمین میکند، یعنی از «زن» حفاظت به عمل آورند! حفاظتی که امروز تحت عنوان «حفظ کرامت بانوان»
در کلام ملا و پاسدار و لاتولوت کم دیده نمیشود. در عمل،
اینان کاری با زن ندارند، در خیال
خود و در گوشة نمگرفتة تفکرات واپسماندهشان دستوپا زده، میخواهند به یک «مدینة فاضله» برسند، که از تضاد مبری باشد! در چارچوب نظری، نگرش اجتماعی ملا بازتولیدی است کودکانه و
ابتدائی از لنینیسم. همان لنینیسمی که مدعی بود با حاکمیت یک حزب
کارگری تضاد در جامعه از میان خواهد رفت. و کم نبودند ملایان و بچهملایان که همچون بنیصدر
دست به تولید ادبیاتی مسخره و جزواتی مضحکه در خصوص «جامعة بیطبقة توحیدی» نیز
زدند؛ جامعهای که از منظر اینان قرار بود
«تضاد» را به تحلیل برد! اینجا بود که
تضاد لنینیسم تحریف شد و پای در سنت جزیرهالعرب گذارد. در نتیجه زن جای سرمایه را گرفت.
ولی همینجا بگوئیم، برخورد ویژه با
بهرهمندیهای جنسی در میان آخوندها و اوباش شهری به هیچ عنوان به رابطه با زن
محدود نمیماند؛ کودک نیز در این نگرش از
جایگاه ویژهای برخوردار است. رابطة جنسی
افراد بالغ با دختران نابالغ که از منظر «شرعی» کاملاً قانونی است، یکی از ویژگیهای کودکبارگی در فقه شیعه
است. در این فقه، در چارچوب توجیه ابزار حفظ سیطره رجلها، کودکبارگی
به رسمیت شناخته شده. اینجاست که
پدرسالاری در عمل کار را به گسترش جنایت در جامعة ایران رسانده. و بر اساس حقوق معاصر، و مقاولهنامههای رسمی در چارچوب قوانین بینالملل، جامعة ایران در رابطه با زن و کودک جامعهای «جنایتکار»
و جانیپرور شناخته میشود.
از سوی دیگر، بدرفتاری با کودک، صرفاً به سوءاستفاده و جنایات جنسی محدود نمیماند. زمانیکه در فقه شیعه برای ولی کودک «حق الهی»
قائل میشوند، در عمل پدر را در جایگاه
خداوند و فرزند را در موضع «بنده» قرار دادهاند. در چنین جامعهای، کودک از کوچکترین حقی برخوردار نیست. کم نبوده نمونههائی که بر اساس آن حکومت
اسلامی به دلیل «صراحت قوانین فقهی»، با علم به اینکه کودکی از سوی ولی مورد بدترین
شکنجهها و تجاوزات جنسی و ... قرار میگیرد، او را به خانوادهاش بازگردانده. این بیتوجهی
به حقوق انسانها در حکومت اسلامی یک «واجب شرعی» شناخته میشود؛ و
کسانیکه فرزندانشان را به گدائی،
دزدی، خریدوفروش موادمخدر، و ... وادار میکنند، در عمل
از منظر شرع کاملاً محقاند! کسی نمیتواند
به دلیل بدرفتاری با کودک بر اینان خرده بگیرد؛ اگر هم
این افراد را محکوم کردهاند، به دلیل
بدرفتاری با کودکانشان نبوده.
چرا که، حکومت اسلامی جمکران یک
حاکمیت کودکستیز، زنستیز و رجلپرست است. این رجلپرستی، نهایت
امر به پرستش آلت رجولیت میانجامد، و کار
را در این حکومت مفتضح بجائی کشانده که وزیر به اصطلاح دادگستری آن، «مظفر الوندی»، زندانبان
سابق و همکار لاجوردی جنایتکار را در
جایگاه سرپرستی امور حقوقی کودک مینشاند! در هیچ کشوری، حتی در میان آدمخواران آفریقائی سابقه نداشته
که یک زندانبان را مسئول امور حقوقی کودکان کنند؛ امروز
چنین نکبتی از صدقة سرحکومت اسلامی بر مملکتمان سایه انداخته. به
صراحت بگوئیم، کسانیکه در رأیگیریهای
حکومت اسلامی شرکت فعالانه دارند، و «دمب»
این آیتالله و آن بچهآخوند را در پشقاب میاندازند، بسیار بیجا کردهاند که از اظهارات امثال
الوندی «ابراز» انزجار و نفرت میکنند. این
افراد حتی اگر تیتر و مقام و منصب هم به خودشان داده باشند، از
حداقل درک امور اجتماعی کشور عاجزند.
اینان نمیدانند که بنیاد جفنگیات فقه شیعه بر پایة پرستش آلت رجولیت به
عنوان «سایة الهی» مستحکم شده، و در
چنین فضای ضدبشریای کودک از هیچ حقی برخوردار نیست. بهتر است بجای گندهبافی، نگاهی به مقالات «پرمغز» الوندی، این نخبة حکومت اسلامی بیاندازید که جملگی
پیرامون «زندان و مسائل زندان» نوشته شده؛ خواهید
دید که حسن روحانی، این ملای پرمدعا و
سیهکار در واقع «اصغرقاتل» را برای نظارت بر امور حقوقی کودکان ایران برگزیده. و جای
تعجب نیست که این جانور به عادیسازی تجاوز به کودکان مشغول شده و میگوید: «هر جا
تمرکز کودکان باشد، امکان تجاوز هم
هست»:
«متاسفانه
در هر مکانی که به صورت متمرکز از کودکان نگهداری میشود احتمال وقوع چنین اتفاقاتی
نیز وجود دارد و این یک مسئله جهانی است».
منبع: رادیوفردا، مورخ ۱۳۹۳/۰۵/۱۴
الوندی که سابقة درخشانی در زندانبانی دارد،
گویا فراموش کرده بگوید، «در کمال تأسف در تمامی زندانها چنین حوادث
ناگواری اتفاق میافتد.» مشاور وزیر دادگستری جمکران در زبان الکن و لاتوارهاش
مدرسه را با زندان طاق زده. اگر در حکومت اسلامی از طریق تفکیکجنسیتی، تا حد امکان مدارس را به زندانها نزدیک کردهاند، این وضعیت و تبعات آن که معمولاً مشوق کشش
غیرطبیعی همجنسبههمجنس میشود، به هیچ
عنوان نمیباید «عادی» تلقی گردد. این یک عارضة هولناک در جامعة آخوندزدة ایران
است. نظامی آخوندی که به پیروی از میشل
فوکو، نه تنها مروج روابط همجنسگرایانه، که مشوق کودک بارگی هم شده:
«[...] از
نظر علمی برخی اعتقاد دارند این کششها و گرایشها به صورت دوطرفه در برخی مقاطع
سنی وجود دارد. من هم معتقدم تمامی این موارد به زور نبوده و در
برخی موارد این گرایش، دو طرفه بوده است.»
همان منبع
همانطور که میبینیم مظفر الوندی فقط زندانبان نیست، «عالم»
هم هست. منتهی «علم» این جانوران وحشی از
پائین تنهشان سرچشمه گرفته و با «اعتقاد» ترادف دارد. با در
نظر گرفتن تأکیدات بیترهبری بر اسلامی شدن علوم انسانی، جائی برای استدلال و منطق هم نمیماند. بله، وقتی علی خامنهای که نمیداند روانشناسی خوردنی
است یا پوشیدنی، با یک من ریش و عبا برای دانشکدههای کشور در زمینههای علوم
انسانی «نسخه» مینویسد؛ نوچهاش مظفر
الوندی هم پس از کارآموزی در زندانها، از «نظر علمی» در اینموارد« اظهار فضل» میکند! باید خدمت این فاضل عالم و دانشمند بگوئیم، از منظر
علمی، دورة همجنسگرایانه در کودکان که معمولاً از 7
تا 12 سالگی ادامه دارد کوچکترین ارتباطی با تمایل به رابطة جنسی نمیتواند داشته
باشد. ایندورة «همجنسگرایانه» برای واپس زدن «تمایل
غریزی و ناخودآگاه» کودک به مادر یا پدر طی میشود. و تمایل
به ارتباطجنسی با همجنس فقط در کودکانی مشاهده شده که تحت تأثیر شرایط نامساعد
خانوادگی پای در تغییرات هورمونی شدید گذاشته،
و نهایت امر در سنین پس از بلوغ
همجنسگرا شدهاند. حتی در چنین مواردی
نیز در عمل ثابت شده که مربیان آگاه میتوانند با استفاده از روند «جایگزینی روانی»
نزد کودک، از چرخش فیزیولوژیکی وی جلوگیری
به عمل آورند. در هر حال، رابطة جنسی نزد کودک در کلیة موارد یک
ناهنجاری است؛ به هیچ عنوان «طبیعی» نیست و برخلاف اظهارات الوندی
ارتباطی هم با اینترنت ندارد:
«[...] دبیر
مرجع ملی حقوق کودک [...] از تمایل برخی دانشآموزان در برقراری رابطه جنسی با
ناظم مدرسه سخن میگوید [...] به گفته آقای الوندی، فضاهای مجازی و ماهواره بر روی کودکان تاثیر میگذارند[...]»
همان منبع
اگر به ایشان میدان بدهید، نهایت امر
اظهاراتاش به اینجا خواهد کشید که، به دلیل «بدآموزیهای اینترنت»، کودکان
به روابط جنسی تمایل پیدا کرده و آقای ناظم را از راه به در بردهاند! میدانیم
که «شیطان» ننه حوا را گول زد، و ننة بشریت هم بابای آدمیان را وسوسه کرد و ...
و بعد اسلام آمد! پیامبر
اسلام هم دختر 9 سالهشان را به رختخواب پسر عم گرامیشان، علی
پرتاب کردند و خودشان هم با یک دختر بچه 7 ساله ازدواج فرمودند و ... و اینجوری شد
که حسین را در کربلا شهید کردند! و امام انقلاب فرمودند!
از حدیث و روایت و روضه گذشته، آنچه رخ داده از منظر حقوق معاصر نه علمی
است، و نه طبیعی؛ یک جنایت است. چرا
که، یک فرد بالغ و جنایتکار جهت گسترش
سیطرة خود بر پیکر کودکان تاخته. و تلاشهای الوندی جهت توجیه تمایلات یک
جنایتکار نشان میدهد که در حکومت اسلامی کودک حقوقی ندارد. و ناظم
به عنوان سمبل قدرت و الهیت میتواند کودکان را به عنوان ابزاری جهت حفظ و گسترش
سیطرهاش مورد بهرهبرداری قرار دهد. خلاصه بگوئیم، دریدگی
الوندی فقط دنبالهای است «منطقی» بر فقه شیعه. چرا
که، در عمل و از نظر جنسی کودک لذت جنسی را نمیشناسد، و اگر
الوندی در جزوههایاش چنین ادعائی کرده، مزخرف گفته.
ولی این سئوال هنوز مطرح است که حکومت اسلامی با چه کولهباری خواهد توانست
ادعاها و گندهگوئیهای امثال روحانی،
خاتمی، و ... را «عملی» کند؟ این
حکومت که به استنباط ما تمایلی ندارد افراد صلاحیتدار را در مسئولیتهای اجتماعی بگمارد، با چه پشتوانهای خواهد توانست مشکلات یک
مملکت را حل کند؟ بدون رودربایستی بگوئیم، روحانی،
خاتمی و خیل «اصطلاحطلبان» و سبزها و دیگر عملهواکره امام امت به هیچ
عنوان در چارچوب این حکومت شترگاوپلنگ قادر به حل مسائل نیستند، و به
هیچ عنوان نخواهند توانست مصائبی را تخفیف دهند که با دست خود و با تکیه بر مجموعة
فقه شیعه بر کل ملت ایران تحمیل کردهاند.
جدائی دین از سیاست یک ضرورت است؛ نمیباید تحت هیچ عنوان از حکومت ملا در کشور
حمایت به عمل آورد، چرا که اینان در
چارچوب معتقدات و پیشداوریهایشان در قرون وسطی سیر میکنند. این جانوران میباید همیشه در قفسهائی نگهداری
شوند که راه کوچکترین ارتباط با سیاست کشور، مسائل
اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و
حقوقی را بر اینان سد کند. حداقل در جوامعی که توانستهاند چند گام از تحجر
قرون وسطی فاصله بگیرند، تجربة بشری به
صراحت نشان داده که این «انساننمایان» را نمیباید به دنیای سیاست راه داد؛ نیاز
امروز کشور پایان گذاردن بر تجربة شوم حکومت اسلامی است، نه تلاش
جهت بهبود شرایط حکومت ملایان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر