
دولت احمدینژاد به تدریج پای در بحرانی فراگیر میگذارد. بحرانی با چند لایة متفاوت سیاسی و اجتماعی، اینهمه اگر نخواهیم مسائل اقتصادی و معیشتی ایرانیان را مطرح کنیم! نخستین معضل احمدینژاد گذار از خط «اصولگرایانی» شده که در آغاز کار با وی «همراز» و «همساز» معرفی میشدند. مشخص بود که پس از سرکوب گستردة آنچه «اصلاحطلبان» نام گرفته بودند، نوبت سرکوب به «اصولگرایان» خواهد رسید. فاشیسم از آنجا که «بحرانمحور» است قادر به ایجاد ارتباطات گستردة سیاسی و ممتد در سطوح مختلف نیست. تشکیلات بحرانمحور از منظر سیاسی همان است که در عرصة معماری و تجارت «بسازوبفروشی» لقب گرفته؛ «بسازوبفروش» نه مسئولیت اجتماعی و اقتصادی عملکرد خود را قبول میکند و نه برای آنچه در عمل انجام میدهد ارزشی قائل است. «ارزش» در عملکرد بسازوبفروش خارج از حاصل مستقیم عملیات او میباید جستجو شود. اگر این «ارزش» در امور ساختمانی پولی است که از جیب خریدار به دست بسازوبفروش میرسد، از منظر سیاسی روند بسازوبفروشی از ابعاد فراگیر در سطوح اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و بینالمللی برخوردار میشود.
ولی از منظر بینالمللی بحران دیگری نیز بر سر راه احمدینژاد کمین کرده. و این یک از اولی به مراتب گستردهتر و خطرناکتر به نظر میرسد. در توضیح پیرامون «بحران دوم» میباید نگاهی به تاریخچة بوسوکنار امامامت، از آغاز کودتای 22 بهمن 57 با حکومت ایالات متحد بیاندازیم، باشد که به صراحت از ابعاد عجیب این بحران نیز آگاه شویم. همانطور که پیشتر هم به کرات گفتهایم، پس از کودتای کذا ارتباط سیاسی بین واشنگتن و تهران به هیچ عنوان قطع نشده بود، و شعار «قطع رابطه» که به دلیل عملکرد اوباش خط امام زیر بغل حکومت امامزمان چپاندند، از طرف ایالات متحد «سفارش» داده شده بود. آنروزها حکومت آمریکا به هیچ عنوان نمیخواست دستهایاش را در دهة پایانی قرن بیستم میلادی در ملاءعام به حمایت از مشتی آخوند و لاتولوت اسلامگرا و فاشیست آلوده کند. میدانیم که واشنگتن، هر چند لاتپرورترین پایتخت جهان است، و به اندازة موهای تمامی رؤسای جمهور آمریکا در اقصینقاط جهان آدم کشته و جنایت کرده، از آبرو و یا «پرستیژ» بینالمللی نیز برخوردار باقی مانده! در سال 1357، پس از کودتای ننگین ساواک و ارتش شاهنشاهی، ایالات متحد به دلیل نیازی که به آخوندبازی در مرزهای افغانستان داشت نمیخواست «آبروی» کذا را با حمایت مستقیم از آخوندجماعت از دست بدهد. این است راز اشغال «لانة جاسوسی» و لاتبازیای که دانشجویان پیرو خط امام به راه انداختند.
ولی مسئله به این مختصر محدود نماند و شاهد بودیم که حتی رونالد ریگان نیز با فروش اسلحة آمریکائی به نوکراناش در ایران رسوائی «ایران گیت» را به راه انداخت و حتی برخی «خودیها» که در داخل قصد افشاگری داشتند همچون «مهدی هاشمی» توسط رهبران ضدآمریکائی حکومت اسلامی به اتهام «خیانت» تیرباران شدند! این مسئله و جریان مکفارلین آنقدر کشدار است که در این وبلاگ جائی برای توضیح آن نمیتوان یافت. خلاصه اگر کسی سخن از مبارزة آخوند جماعت با ایالات متحد به میان میآورد، میباید بدانیم که ناناش را به این تنور میچسباند؛ چنین مبارزهای از روز نخست وجود خارجی نداشت.
برداشت کلی ایالات متحد تا دوران ملاممد خاتمی بر این استوار بود که میتواند هم زیرسبیلی با آخوندها رابطه داشته باشد، و هم به دلیل نبود «روابط علنی سیاسی» خواهد توانست مسئولیت اخلاقی و جهانی عملکرد این جماعت آدمخوار را در سطح بینالمللی از سر خود باز کند، و هم نهایت امر با «اسلامبازی» خطر اصولگرائی مذهبی را در مرزهای روسیه افزایش داده از کرملین باج بگیرد. باید قبول کرد که این صورتبندی بسیار «بهینه» مینمود! ولی افتاد مشکلها!
مشکلات به سرعت در برابر این سیاست عاشقانة «نه سیخ بسوزد و نه کباب»، قد علم کرد. ملاممد از عهدة وظایفاش یعنی «تلطیف» حکومت اسلامی و یا فراهم آوردن امکانات کودتای نظامی در کشور برنیامد؛ هیچکدام از این اهداف جامة عمل نپوشید! به دلیل همین شکست، دولت ملاممد خندان طی 8 سال، هر چه بیشتر در کشور به لاتبازی، چاقوکشی، آدمکشی و بیخردی میدان داد و کانالهای غرب را به سرعت از حیض انتفاع ساقط نمود. کانالهائی که از دیرباز تحت عناوین مختلف به رهبری افرادی از قماش اسفندیاری، جهانبگلو، صابری، و ... در ساختار حکومت اسلامی پا گرفته بود و میبایست زمینهساز چرخشهای مساعد و مطلوب به دستور غرب باشد.
آخرین مهرة عمدهای که در این بازی «موش و گربه» دستهایش رو شد همان دخترخانم ظریف فرانسوی یعنی کلوتیلد رایس بود که گویا بدون اجازة اقامت و کار، در کلاسهای دانشگاه اصفهان نیز فرانسه تدریس میفرمودند! فروپاشی این شبکههای جاسوسی که حمایت رسمی و علنی از عملکردشان در ایران حتی در بیانیههای رسمی کاخ سفید و الیزه نیز انعکاس یافت، نشان داد که مسائلی به صورت تاریخی در صحنة سیاست کشور تغییر کرده. البته در همینجا عنوان کنیم که دولت احمدینژاد با این «جاسوسگیری» به هیچ عنوان ارتباطی ندارد. این یقهگیریها بین سیاستهای کرملین و کاخسفید پیش آمده، و اگر روز و روزگاری کاخسفید در این میان برنده شود، مسلم بدانیم که همین آقای احمدینژاد با دستهگل به پیشواز همان اسفندیاری و جهانبگلو و کلوتیلد زیبا به فرودگاه خواهند رفت.
استنباط غرب این بود که اگر ارتباطات زیرزمینی با حکومت اسلامی نتواند آنطور که واشنگتن میپسندد پای گیرد، مسیر ارتباط «مستقیم» و علنی همیشه باز و گسترده باقی خواهد ماند! و کاخ سفید حتی به خواب هم نمیدید که در صورت نیاز، چنین ارتباطی مشروط به مسائل دیگری در سطوح بینالمللی شود. به عبارت سادهتر، واشنگتن اطمینان داشت که ایجاد ارتباط با لاتولوتهائی که ساواک و ارتش شاهنشاهی به دستور واشنگتن بر کشور حاکم کردهاند همیشه میتواند، حتی به قیمت از دست رفتن بخشی از «پرستیژ» آمریکا، به عنوان گزینة نهائی در دستورکار قرار گیرد. ولی روند مسائل به صراحت نشان داد که این نیز از جمله همان «خامپروریهائی» است که آمریکائی جماعت در ذهناش به آن میدان داده بود. طی چند سالی که از اشغال جنایتکارانة عراق و افغانستان میگذرد، علیرغم حضور گستردة نظامی ارتشهای وابسته به واشنگتن، اینک آمریکا در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه در شرایطی قرار گرفته که برقراری ارتباط با نوکراناش نیز دور از دسترس مینماید! و این بنبست همان است که ما در آغاز مطلب آن را «بحران دوم» نامیدیم.
همانطور که شاهد بودیم ، علیاکبر ولایتی، یکی از نوکران نشاندار ایالات متحد در ایران که طی 16 سال وزارت امورخارجة کشور را با مطبخ عمهجانش عوضی گرفته و در آن لنگر انداخته بود، طی سفر به لبنان عنوان میکند که «حاضر به مذاکرة مستقیم» هستیم! اما سریعاً از تهران دادوفریاد به راه میافتد که مذاکرة دوجانبه با آمریکا نمیتواند مطرح شود؛ مذاکره با گروه 5+1 است، نه با آمریکا! خلاصة کلام محافل هاشمی، خامنهای، لاتولوتهای اصلاحطلب و عمله و اوباش «سبز» با مشکل جدیدی روبرو شدهاند: آمریکا اگر هم مجبور شود پای به «آخرخط» دیپلماسیهای منطقهای خود بگذارد، باز هم نخواهد توانست از مذاکرة مستقیم با نوکران جمکرانیاش مستفیض شود! در واقع اصلاحطلبان و محفل کودتای 22 بهمن 57، که دم از مخالفت با مهرورزی میزنند در عمل «بیپدر» شدهاند!
حال بعضیها ممکن است بپرسند اگر «مخالفان» احمدینژاد بیپدر شدهاند، چرا ما این بحران را به حساب دولت وی میگذاریم؟ دلیل طرح چنین پرسشی این است که بعضیها به اشتباه میپندارند، محافل مذکور مخالف احمدی نژاداند! در حالیکه، آقای احمدینژاد، علی خامنهای و دیگر اوباش این حکومت همهشان همانجائی ایستادهاند که هاشمی، ولایتی و خاتمی نوبت گرفتهاند: دم در دکان نوکری برای امپریالیسم آمریکا. اینان به دلیل مشکلاتی که در دیپلماسی منطقهای با حضور قدرتمند روسیه، چین و نهایت امر هند پیش آمده دیگر نه میتوانند با شعارهای مردمفریب «نبرد با آمریکا» و «راه قدس از کربلا میگذرد» میدانداری کنند، و نه گزینة ارتباط مستقیم با کاخسفید را در اختیار دارند. خلاصة کلام اوضاعشان بسی «قمر در عقرب» شده!
حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی دوباره داشته باشیم به آنچه «بحران اول» خواندیم. با شکایت رسمی برخی «شکستخوردگان» انتخابات اخیر بر علیه سخنرانان «نماز جمعة» حکومتی، و به دلیل سخنرانیهای تند جمعی نمایندگان «اصولگرا» در مجلس نمایشی بر علیه دولت احمدینژاد و موضعگیریهای لگامگسیخته از سوی توکلی و مطهری بر علیه شخص رئیس دولت، آتش جنگ زرگری یواش یواش دارد بالا میگیرد. با این وجود، نمیباید فراموش کرد که اگر حکومت اسلامی یک مجموعة منسجم سیاسی و عقیدتی و سازمانی نیست، مجموعهای است سازمان یافته در چارچوب منافع استعماری.
به طور مثال، در آغاز کار ملاممد خاتمی شاهد بودیم که بعضیها تحت عنوان مبارزه با مفاسد و غیره، خیمة «اصلاحطلبی» را بر پا کردند. ولی جالب اینجاست که همانهائیکه در آغاز برنامة «اصلاحطلبی» میبایست با عملکردشان در کشور «مقابله» میشد، یعنی همانها که سالهای سال بر امور کشور حاکم بودند، امروز خود در خط «اصلاحطلبان» و در تضاد کامل با دولت احمدینژاد قرار گرفتهاند! اینجا یک پرسش منطقی مطرح میشود: اصولگرا کیست، و اصلاحطلب اصولاً چه صیغهای میتواند باشد؟
باید قبول کرد که «رخداد» اخیر، یعنی پیوستن تمامی مقامات سابق ـ افرادی که میبایست عملکرد نامناسبشان توسط اصلاحطلبان مورد «بررسی» قرار گیرد ـ به خیمة اصلاحطلبان فقط یک امر را به اثبات رسانده: «خطوط سیاسی» و حد و مرز بین گروهها در کشور ایران وجود خارجی ندارد، و «موضعگیری» مقامات در جایگاههای مختلف، فقط و فقط در ارتباط با سیاستهائی است که از خارج از مرزها به آنان دیکته میشود. خلاصة کلام، کشور ایران در چارچوب رژیم فعلی فاقد زمینة الهامات درونمرزی است.
امروز نیز اگر دادوفریادهای توکلی و مطهری بر علیه احمدینژاد و دولت فعلی به هوا رفته، نمیباید در شناخت مکانیسم سیاسی تشکیلات دستنشانده در ایران دچار اشتباه محاسبه شد. نمیباید همچون برخی «سبزها» عین کبک سر به زیر برف فرو برده، هیاهوی اصولگرایان بر علیه دولت را تلاشی جهت ایجاد «سد» در برابر صعود انتخاباتی اصلاحطلبان تلقی کرد. مگر آقای خاتمی، آن روزی که در همین نظام رأیگیری و رأیشماری، و مسلماً با همین تقلبها، با بیش از 70 درصد آراء از صندوقها بیرون کشیده شدند، سازمان سیاسی، عقیدتی و تشکیلاتی از ایشان حمایت کرده بود؟ به هیچ عنوان! ملاممد خندان را بیرون کشیدند چرا که برای وی پروژهای ضدایرانی در دست تهیه داشتند، همین و بس! وقتی هم که «پروژة» کذا به آب گ...زید، جناب سردار اصلاحطلبی تبدیل شدند به یکی از انواع «سرداران سازندگی»! یعنی همانها که آقای خاتمی برای پایان دادن به آشوبشان در کشور پای به میدان «رقابت انتخاباتی» گذاشته بودند.
خلاصه کنیم، این حکومت بدبختتر از آن است که بعضیها فکر کردهاند. و در شرایطی که زمینة مذاکرات بینالمللی نیز میباید تحت نظارت گروه «5+1» انجام شود، یعنی تمامی توافقات، و نه صرفاً مسائل هستهای، میباید مورد تأئید روسیه نیز قرار گیرد، و آمریکائیها به دلیل زیادهخواهی و عادت به زورگوئی دستشان حتی از ایجاد ارتباط ساده و خشکوخالی با نوکرانشان در جمکران نیز کوتاه شده، به چه دلیل بعضیها فکر میکنند که در قفای این «جنگ زرگری» شیرینی و حلیمی برای برخی محافل میباید آماده شده باشد؟! نه حلیمی در کار است، و نه شیرینیای! فقط چماق است که بر فرق کل حکومت جمکران فرود خواهد آمد.
البته نمیباید از دو میعاد مشخصی که طی دو سال و چند ماه آینده در پیش داریم غافل شویم. نخستین «میعاد» همان انتخابات مجلس شوربای اسلامی است، و دومین آن همانطور که میتوان حدس زد انتخابات ریاست جمهور! به استنباط ما، دادوفریاد لاتولوتهای شناخته شدة دولتی از قبیل مطهری، توکلی، برادران لاریجانی و ... بر علیه احمدینژاد به این دلیل است که زمینة فعالیت سیاسی برای گروههای اصلاحطلب به طور کلی از میان رفته. اگر این زمینه وجود میداشت، مسلماً این حضرات ترجیح میدادند که فریادها از حلقوم موسوی و کروبی شنیده شود. ولی گروههای اصلاحطلب به دلیل وابستگی بسیار صریح به سیاستهای فاشیستپرور ایالات متحد، سیاستهائی که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 تحت عنوان «نبرد با آمریکا» و «جاسوسگیری» در کشور به راه افتاد، دیگر آبروئی در افکارعمومی ندارند. روسیه نیز که مذاکرات «5+1» را نهایت امر به محوری جهت گسترش نفوذ کرملین در ایران و کنار زدن تشکلهای وابسته به سازمان سیا و «ام. آی. 6» تبدیل کرده، به هیچ عنوان علاقه ندارد که در منطقه به جماعت اصلاحطلب میدان بدهد. در نتیجه، با عقب نشستن کامل اصلاحطلبان میبایست منتظر تشکیل یک جبهة «خلقالساعه» و هولهولکی میبودیم، و فریادهای مطهری و توکلی و لاریجانی در مسیر شکلگیری همین جبهة هولهولکی یا حزب «هولالله» قرار گرفته.
از طرف دیگر، اینکه پس از پایان دورة دوم ریاست جمهوری احمدینژاد دستهای اجنبی کدام «نخبة جمکرانی» را جایگزین وی خواهد کرد، همانطور که پیشتر در مورد نقش مهرورزی نیز گفتهایم، آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست. هر که پای در این میدان بگذارد میباید در چارچوبی که گروه «5+1» برایاش تعیین میکند قرار گیرد؛ راه دیگری متصور نیست! در نتیجه میدان دادن به توهمات «انتخاباتی» و اینکه فریادهای اصولگرایان سد راه اصلاحطلبان میباید تلقی شود بیشتر خامپردازی است تا واقعیت.
آنچه در دو میعاد آینده میتواند واقعاً کارساز ما باشد عکسالعمل مدبرانه و کارورزانة ملت ایران است، نه فریادها و جیغویغهای خاتمی و خامنهای. اگر در این میعادها ملت ایران در برابر هجوم تبلیغاتی اجنبی و کانالهای نانخورش از خود مقاومت نشان داده مضحکهای به نام «انتخابات جمکران» را به طور کامل تحریم کند، و به جهانیان نشان دهد که دیگر حاضر به بازی در میدان این مضحکة استعماری نیست، امکان خروج از بنبست سیاسی وجود دارد. چرا که در اینصورت مسلم بدانیم همان گروه «5+1» نیز جهت حفظ منافع عالیه، هر چند نامشروع خود مجبور خواهد شد در سیاستهای ضدایرانیاش تجدیدنظر کند. حال آنکه در صورت شرکت فعال مردم در انتخابات جمکران، همانطور که تجربة «انتخابات» اخیر نشان داد، نصیب ملت ایران فقط سرکوب بیشتر خواهد بود.
پیروی ایرانیان از سیاستهای فرمایشی «انتخاباتی»، به گروه «5+1» که اینک صریحاً خواستار اعمال نوعی طرح مارشال «سیاسی ـ استراتژیک» در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی است، این امکان را خواهد داد تا با پیش راندن الزامات سیاسی خود بدون هر گونه رایزنی با ملت ایران کشورمان را میان قدرتهای بزرگ جهانی تقسیم کند. عقبنشاندن سیاستهای تاراجگران بیگانه و دستنشاندگان رنگووارنگ ایرانینمایشان میعاد واقعی برای ملت ایران است. در غیر اینصورت شرایط مناسب برای تداوم تاراج کشور فراهم خواهد آمد. فردا خیلی دیر است؛ این مسائلی است که میباید از هم امروز بر محور آن متمرکز شویم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر