۵/۲۲/۱۳۸۹

انسان و اوباش!



پس از سفر دیوید کامرون به هندوستان، سفری که به اعتقاد بسیاری صاحب‌نظران می‌باید مهم‌ترین دیدار سیاسی یک نخست‌وزیر انگلیس از هند پس از استقلال این کشور تلقی شود، شاهد بودیم که کامرون در سخنرانی‌هائی حمایت بریتانیا از «دمکراسی» در پاکستان و منطقه را نیز مورد تأئید قرار داد. البته این بیانات و «مطالبات» را نمی‌باید به صورت خام پذیرفت، این موضع‌گیری‌ها می‌باید در چارچوب سیاست جاری منطقه مورد بررسی قرار گیرد. به عبارت ساده‌تر مقصود کامرون از به کار گیری واژة «دمکراسی» در این سخنرانی‌ها ارتباط زیادی با آنچه به صورت متعارف «دمکراسی سیاسی» می‌خوانیم ندارد. تجربه نشان داده که بریتانیا اگر در چارچوب تبلیغات جهانی که در اطراف خود به راه انداخته، به هواداری از دمکراسی سیاسی «معروف» شده، از منظر منافع مالی و استراتژیک نمی‌تواند از این نوع حکومت در کشورهای تحت سلطة خود حمایت به عمل آورد.

بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کرده‌ایم که برخلاف تمامی تبلیغاتی که در اطراف مبارزه با «سرمایه‌داری» به راه انداخته‌اند، مهم‌ترین مشکل سرمایه‌داری در نظام جهانی نه مبارزه با کمونیسم و مائوئیسم و سوسیالیسم و دیگر «ایسم‌ها» که در مقابله با «سرمایه‌داری» رقیب خلاصه می‌شود. و همانطور که روند مسائل تاریخی بخوبی نشان داده سرمایه‌داری با استالینیسم، بلشویسم، مائوئیسم و خصوصاً فاشیسم‌های دست‌نشاندة رنگارنگ و از همه رنگ در جهان سوم بخوبی همراه و همگام بوده، مشکل اصلی سرمایه‌داری زمانی آغاز می‌گردد که در برابر خود یک سرمایه‌داری مستقل و به همان اندازه «خوش اشتها» می‌بیند. اینجاست که کلاه دوسرمایه‌داری همچون شاخ قوچ‌های کوهی در فصل جفت‌گیری توی هم می‌رود و در حال حاضر تاریخ معاصر از این رابطة «قوچانه» دو جنگ جهانی اول و دوم را برای‌ بشریت به یادگار گذاشته.

البته برای برخی افراد این استدلال به دلیل وضعیت ویژة اروپای غربی و ژاپن نارسا می‌نماید ولی نمی‌باید فراموش کنیم که سرمایه‌داری در اروپای غربی و ژاپن در چارچوب روابط «جهان دوم» مورد نگرش واشنگتن قرار می‌گیرد، واشنگتنی که در رأس جهان اول نشسته! به طور خلاصه «جهان دوم» همان منطقه‌ای است که می‌تواند حق برخورداری از رژیم سرمایه‌داری را داشته باشد به این شرط که در «جنگ سرد» پیوسته جانب منافع واشنگتن را منظور نظر دارد. رشد سرمایه‌داری در اروپای غربی و ژاپن به هیچ عنوان با نظریة استراتژیکی که به صورت بسیار فشرده و خلاصه در اینجا بیان کردیم در تضاد قرار نخواهد گرفت.

با این وجود فروپاشی اتحاد شوروی سابق، که به ریزش دیواره‌های مالی و اقتصادی‌ای منجر شد که نتایج اعمال سیاست‌های «جنگ سرد» بود، فضای بین‌المللی را بکلی منقلب کرد. و سفر آقای کامرون به هند فقط می‌تواند بازتابی از همین فروپاشی‌ها باشد. می‌دانیم که هندوستان هم یک سرمایه‌داری است و هم یک دمکراسی سیاسی به تمام معنا! با این وجود، به دلیل همان «پیش‌فرض‌ها» که بالاتر از آن سخن به میان آوردیم، همین دمکراسی و سرمایه‌داری پس از کسب استقلال سیاسی با دقت و موشکافی کامل از طرف اروپای غربی، ژاپن، استرالیا، کانادا و خصوصاً ایالات متحد مورد تحریم اقتصادی و محاصرة دریائی قرار گرفت! و مهم‌ترین هدف حمایت‌های مقطعی آمریکا و کشورهای واقع در منطقة جهان دوم از مائوئیست‌های چین، تحمیل هر چه بیشتر انزوای سیاسی، مالی و اقتصادی بر دمکراسی و سرمایه‌داری هند می‌تواند تلقی شود.

ولی مواضع «جدید» کامرون در ارتباط با «دمکراسی» در پاکستان، به عدم شرکت کمیسیون وابسته به سازمان «آی. اس. آی» در مذاکرات لندن منجر می‌شود! سازمان «آی. اس. آی» در عمل همان است که پیشتر ساواک و ادارة دوم ارتش در دوران سلطنت آریامهر بود همان که امروز آنرا «اطلاعات سپاه» می‌خوانند. خلاصة بگوئیم سازمانی است وابسته به غرب که مهم‌ترین و اساسی‌ترین وظیفه‌اش فراهم آوردن زمینة سرکوب ملت‌ها، و ادارة گام به گام «شخصیت‌های» دولتی و نظامی است. خلاصة کلام بر خلاف آنچه تبلیغات ینگه‌دنیائی‌ها و اوباش و نانخورهای وابسته به اینان در بوق کرده‌اند، «اطلاعات سپاه» به همان اندازه ملت ایران را سرکوب می‌کند که توی سر احمدی‌نژاد، علی خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی و غیره می‌زند. این سازمان همچون «آی. اس. آی» پاکستان و سازمان امنیت عربستان و ... طرف‌صحبت‌ اصلی غرب در منطقه‌ است و شاخک‌های درونی و گاه غیرعلنی و پنهان این نوع سازمان‌ها هستند که عاملان اصلی سیاست‌های غرب به شمار می‌روند. البته افراد شناخته شده در فهرست «رهبران» این به اصطلاح سازمان‌ها را نمی‌باید رهبران اصلی تلقی کرد؛ خلاصة مطلب «رهبران اصلی» این سازمان‌ها نه نام دارند و نه نشان!

ولی زمانیکه سازمان «آی. اس. آی» به دلیل موضع‌گیری‌های نخست‌وزیر انگلستان از شرکت در مذاکرات لندن «معاف» می‌‌شود، می‌باید اذعان داشت که چرخشی قابل ملاحظه در مسائل جهانی به وجود آمده. خصوصاً که تقریباً به صورتی همزمان باراک اوباما نیز اعلام می‌دارد که ایالات متحد در افغانستان نه جهت استقرار دمکراسی، که برای مبارزه با تروریسم پای گذاشته! مسلماً موضع‌گیری همزمان اوباما و کامرون نشان از شکافی وسیع بین دو پایتخت دارد، شکافی که از محدودة جایز دوران «جنگ‌سرد» پای فراتر گذاشته و به احتمال زیاد بازتابی است از پیگیری سیاست‌های مسکو در صحنة جهانی.

پس از این مقدمة مفصل تلاش خواهیم داشت تا این «چرخش» را در ارتباط با شرایط سیاسی کشور ایران مورد بررسی قرار دهیم. ولی پیش از این بررسی می‌باید به برداشت ویژة بریتانیا از «دمکراسی» در کشور ایران نیز اشاره‌ای داشته باشیم. گفتیم که دمکراسی سیاسی از منظر غرب در ایران یک «دشمن» فی‌نفسه تلقی می‌شود، به همین دلیل است که دست‌نشاندگان سیاست‌های اجنبی در کشور از دیرباز ـ کودتای میرپنج تا به امروز ـ از آراء عمومی، انتخابات، مجلس قانونگزاری و ... معمولاً یا مضحکة دولتی ساخته‌‌اند، و یا این ابزار حاکمیت دمکراتیک را به اهرم‌هائی جهت تحکیم سیاست‌های فاشیستی و استبدادی تبدیل کرده‌اند. در چنین شرایطی امتداد یکصد سالة این سیاست‌ها را نمی‌توان «اتفاقی»، «فرهنگی» و غیره تلقی کرد. این سیاست به احتمال زیاد مورد تأئید محافل استعماری بوده، و جهت تحمیل آن بر ملت‌ ایران دست‌هائی با دقت و وسواس طی این دورة طولانی «عمل» کرده‌اند.

در نتیجه، امروز زمانیکه سیاست منطقه‌ای کامرون، حداقل در مرحلة «گویشی» بر «دمکراسی» تکیه می‌کند، می‌باید در پی مشاهدة‌ لایه‌های انسان‌ستیزی در آن باشیم و با در نظر گرفتن شرایط فعلی، به احتمال زیاد «دمکراسی» مورد نظر بریتانیا به همان هیاهوسالاری و توده‌پرستی و عوام‌گرائی نزدیک است. یعنی نمایشی که در آن «دمکراسی» پیشنهادی با آنچه «انتخابات» اخیر حکومت اسلامی بود در هماهنگی کامل قرار می‌گیرد. خلاصة کلام کشاندن توده‌های تحریک شدة مردم به خیابان‌ها، سازمان دادن خیابان‌گردی‌های روزانه و الله‌اکبرهای شبانه، ایجاد هیاهوی بی‌هدف و بی‌پایه، گسترش شایعه و «فرهنگ شفاهی» در میان جوانان، فراگیر نمودن ساده‌انگاری در تحلیل شرایط کشور و مواضع قدرت‌های جهانی، و ... در زمرة این قماش «دمکراسی‌ها» است! در همینجا بگوئیم که عقل سالم و سلیم با چنین خیمه‌شب‌بازی‌ای کنار نخواهد آمد.

این بساط را نه «دمکراسی» می‌خوانند و نه نتیجة غائی و نهائی آن به ارزش گذاشتن اصول «انسان‌محوری» و احترام به فردیت‌ها خواهد بود. در بهترین شرایط منتج از چنین صحنه‌گردانی‌هائی شاهد فروپاشی یک فاشیسم فرسوده و جایگزینی آن با فاشیسمی نوین و خون‌ریزتر خواهیم شد، همان نتیجه‌ای که اوباش و اراذل خیابانی پس از کودتای 22 بهمن 57 بر ملت ایران تحمیل کردند.

در شرایط فعلی، نمایندگان اصلی این نوع «دمکراسی» در کشور ایران را می‌باید در میان اصلاح‌طلبان، جناح خط امام، مجاهدین انقلاب اسلامی، و ... جستجو کرد. اینان به شیوه‌ای که طی دوران 8 سالة ملاممد خاتمی شاهد بودیم قصد دارند ادارة امور یک کشور را در چارچوب هیاهوسالاری، وعده و وعیدهای سرخرمن، بی‌تصمیمی و بازگذاردن دست عوامل فشار گروهی و محفلی خلاصه کنند. این نوع «دمکراسی» ویژگی‌هائی دارد ولی مهم‌ترین‌‌اش به زیر سئوال بردن همین شیوة حکومت خواهد بود؛ مردم که از صحنه‌گردانی‌های بی‌هدف و زیستن در فضای ملتهب و متشنج عاجز می‌شوند دست از حمایت برداشته زمینه را جهت بازگشت همان‌هائی فراهم خواهند آورد که منادیان «امنیت و آرامش» هستند. نتیجه‌ای که در پایان دوران حکومت خاتمی با به قدرت رسیدن جناح احمدی‌نژاد به دست آمد.

بارها و بارها گفته‌ایم، باز هم تکرار می‌کنیم. آنان که امروز در پس پردة «اصلاح‌طلبی»، «جنبش سبز»، خط امام و ... پناه گرفته‌اند و پستان به تنور «انقلاب مردمی» 22 بهمن می‌چسبانند، یا قادر به ارائة راه‌حلی جهت خروج از بحران فعلی‌ در چارچوب همین حکومت هستند و این راه‌حل‌ را به طور علنی و عمومی اعلام کرده در مسیر آن دست به اقدامات سیاسی، تشکیلاتی، حقوقی و قانونی می‌زنند، یا جهت ارائة مواضع و مطالبات خود می‌باید به طور کامل از طیف سیاسی حاکمیت بیرون آمده تکلیف خود را با این حکومت روشن کنند. راه دیگری در میان نیست، و نمی‌تواند متصور باشد. اینکه جریان «اصلاح‌طلب» چندین و چند نماینده در مجلس شورای اسلامی بر کرسی بنشاند و همزمان از ارائة یک برنامة «حداقلی» در زمینة ادارة کشور عاجز باشد فقط این امر را ثابت می‌کند که این حضرات با آنچه اصولگرا می‌خوانند آنقدرها تفاوتی ندارند.

خلاصه، اگر امثال نویسندة این وبلاگ خارج از طیف سیاسی این حکومت قرار گرفته‌اند به دلیل بازی و تفریح نیست؛ ما بر این پایه تکیه می‌کنیم که مطالبات‌مان را نمی‌توانیم در چارچوب حکومت فعلی به دست آوریم، در نتیجه تکلیف‌مان را با حاکمیت دست‌نشانده در تهران روشن کرده‌ایم. به همین دلیل، برای ما امکان ندارد که پای به میدان «بازی» دولت انگلستان در کشور ایران بگذاریم، و با قبول همگامی و همکاری با ایادی بریتانیا به توده‌های از همه جا بی‌خبر اینچنین القاء کنیم که با خیابانگردی و دادوفریاد در کوی و بازار جامعة ایران سریعاً به اکسیری به نام «سعادت عمومی» دست خواهد یافت! این یک دروغ مسلم و بیشرمانه است، و قبل از همه، خود ما در برابرش قد علم خواهیم کرد.

ولی همانطور که گفتیم در برابر گزینة به اصطلاح «دمکراسی بریتانیائی» در ایران، گزینة دیگری که متعلق به باند اوباماست خودنمائی می‌کند. این گزینه که حداقل به صورت ظاهری و نمایشی شخص احمدی‌نژاد را در رأس آن نشانده‌اند به نوبة خود از «آزادی» و «آراء مردم» و «دمکراسی واقعی» و غیره کم داد سخن نمی‌دهد! با این وجود برداشت عملی این جریان از «دمکراسی» با جریان اصلاح‌طلب بکلی متفاوت است. اینان بر خلاف اصلاح‌طلبان، ایجاد تحرکات اجتماعی گسترده و خیابانی و فوت کردن در آستین گذشتة «پرافتخار» حکومت اسلامی را آنقدرها کلیدی نمی‌شمارند. این گروه با کسب حمایت کافی از محافل قدرتمند آمریکائی پای در مسیر تغییرات اجتماعی و ساختاری گذاشته، تغییراتی که به دلیل سابقة حضور فعال و چندین سالة خط‌امامی‌ها، مستقیماً مواضع پوپولیست جناح اصلاح‌طلب را تهدید می‌کند. و دلیل درگیری‌های اینان فقط در همین تخالف تشکیلاتی می‌باید جستجو شود.

به طور مثال دیدیم که در نخستین روزهای به قدرت رسیدن باند احمدی‌نژاد پدیده‌ای به نام اوباش‌گیری در شهرهای بزرگ به راه افتاد. بارها در مطالب این وبلاگ گفته‌ایم که حکومت اسلامی فاقد لایه‌های لازم در زمینه‌های انتظامی، حقوقی، تشکیلاتی و اداری است، در نتیجه این حکومت را نمی‌توان در هیچ ویراستی یک حکومت قانونی به شمار آورد. در عمل، حکومت اسلامی یکی از علنی‌ترین نمونه‌های حکومت اوباش شهری است و انواع دیگر این نوع حکومت را می‌توان در آمریکای لاتین و آفریقای سیاه به وفور مشاهده کرد. اگر این به اصطلاح «اوباش» که همان بنیانگزاران و حامیان اصلی رژیم ولایت فقیه هستند و بدون عملیات‌شان امکان تشکیل حاکمیت پس از کودتای 22 بهمن 57 وجود نمی‌داشت از میان برداشته می‌شوند، فقط به این دلیل است که احمدی‌نژاد و جریان وابسته به وی گروه اوباش خود را جلو کشیده‌اند! خلاصه اگر احمدی‌نژاد گروهی از این اوباش را نابود می‌کند از آنجا که حکومت اسلامی در مجموع نوعی حکومت اوباش به شمار می‌رود این نیاز «الزامی» می‌شود که گروه‌های جدیدی از اوباش بر امور کشور حاکم باقی بمانند. و این اوباش جدید همان‌ها بودند که در جریان صحنه‌گردانی‌هائی که اخیراً «انتخابات» نام گرفت، در فاجعة کهریزک عملکرد «انقلابی ـ اسلامی» خود را در کمال سخاوت در برابر دیدگان عموم به معرض نمایش گذاشتند. ‌

به همین دلیل از نظر ما عملیات امنیتی و ایذائی که پس از «انتخابات» اخیر جمکران در شهرهای بزرگ به راه افتاد می‌باید یک مصاف «محفلی» تلقی شود، مصافی که هدف اصلی‌اش کنار زدن یک گروه اوباش به نفع گروه دیگر است. در جواب به اینکه اوباش اصلاح‌طلب «بهتر» هستند یا اوباش احمدی‌نژاد، پاسخ ما کاملاً روشن و واضح است؛ گورپدر هردوی‌شان! جامعة ایران نیازی به حکومت اوباش ندارد، و آنچه از منظر ادارة مسائل یک کشور حائز اهمیت می‌شود همان شکل‌گیری بنیادهای منسجم و «انسان‌محور» در مصاف با گروه‌های اوباش شهری است، نه گزینة اوباش نیک و خیرخواه!

این مطلب را بارها و بارها عنوان کرده‌ایم که حکومت اوباش در ایران نتیجة تحمیل اقتصاد «تک‌ساحتی» بر روند امور کشور بوده و ریشه‌های‌اش در دست همان‌هاست که امروز به دروغ و تزویر در تنور «حمایت» از دمکراسی در ایران می‌دمند! تبدیل رعیت ده‌نشین به رعیت شهرنشین روندی است که در کشورهائی همچون ایران با سابقة نگرش ریشه‌دار فئودال و تمدن چندهزار ساله با دقت و وسواس از طرف بنیادهای استعماری دنبال می‌شود. لازم به یادآوری است که رعیت شهرنشین، حتی اگر چندین و چند نسل در فضاهای شهری رشد و نمو نماید، ارتباط چندانی با «شهروند» در مقام یک فرد مسئول و صاحب رأی و نظر نخواهد داشت. آنچه امروز در شهرهای بزرگ ایران در کارگاه‌هائی گسترده تولید و بازتولید می‌شود، توده‌های انبوه رعیت‌ شهرنشین است، و از منظر جامعه‌شناختی تبدیل این تودة گسترده به «شهروند» نه تنها سال‌ها و سال‌ها فرجه می‌طلبد که مسلماً از چند راهپیمائی و الله‌اکبر گفتن در پشت‌بام‌ها فراتر خواهد رفت.

با این وجود جناح احمدی‌نژاد بر مسائلی تکیه کرده که گروه به اصطلاح اصلاح‌طلب از برخورد و موضع‌گیری در برابرشان عاجز می‌ماند. مسائلی از قبیل «مبارزه با بدحجابی»، مذاکره با آمریکا، بی‌آبرو کردن آخوندها و مراجع تقلید، کشیدن فرش مرصع «انقلاب» از زیر پای خانواده‌های خمینی، مطهری، بهشتی، هاشمی و ... و خلاصه نفی آنچه «نومانکلاتورای» تشکیلاتی و عملیاتی حکومت اسلامی می‌باید تلقی ‌شود. هدف اصلی از این عملیات نیز روشن است، جایگزینی شبکة اوباش قدیم با شبکة جدید!

به طور مثال، شاهد پائین کشیدن «فتیلة» مبارزه با بدحجابی هستیم. پیشتر نیز گفته بودیم که مسئلة «حجاب اجباری» و هیاهوی تبلیغاتی بر سر این تکه پارچة مسخره یکی از ترفندهای خط امامی‌ها و گروه «موسوی ـ خاتمی» بوده. مسئله نیز فراتر از تحمیل حجاب می‌باید دنبال شود، سرکوب گستردة زنان در کشور نتیجه‌ای جز سرکوب گستردة تمامی ایرانیان نداشته و ندارد و تحمیل حجاب اجباری در واقع یکی از اهرم‌هائی بود که حاکمیت مستبدانة آخوند را بر سطوح مختلف جامعه تأمین می‌کرد. شاهد بودیم که همین «خط امامی‌ها» طی دوران جنگ «مقدس‌شان» به تدریج مسئلة حجاب را از طریق گسترش سرکوب روزانة مردم کشور اجباری کردند و پیرامون آن مرتباً دست به جوسازی در سطوح مختلف اجتماعی ‌زدند. پر واضح است که ملاممد خاتمی، ملای خودفروخته و نوکرصفتی که طی این دوره در پست وزارت ارشاد «خدمت» می‌نمود، و امروز همانطور که می‌بینیم «مهر» آزادی عمیقاً بر دلش افتاده، می‌باید به دلیل حمایت نظری، تشکیلاتی و حقوقی از پدیدة حجاب اجباری در دادگاه‌های صالحه و در برابر مدافعان حقوق‌بشر جوابگوی عملکرد وحشیانه‌اش باشد. با این وجود، خودفروختگان دیگری، باز هم تحت عنوان «آزادیخواهی»، سعی دارند که مرتباً جانماز این مردک بی‌آبرو را در ملاء عام آب بکشند و برای‌اش روضة امام حسین بخوانند. این نیست جز وحشت این گروه‌ها؛ اینان می‌ترسند که با کنار رفتن اوباش شهری که وابسته به «خط امام» هستند، زمینة منافع مادی، اجتماعی و تشکیلاتی‌شان را از دست بدهند؛ خلاصة کلام دعوای این‌ها بر سر پول است.

ما در بررسی عملکردهای جناح احمدی‌نژاد بارها و بارها خطر «میرپنج‌ایسم» را گوشزد کرده‌ایم، جهت اجتناب از اطالة کلام حتی رئوس این مطالب را نیز در اینجا تکرار نخواهیم کرد، ولی امروز عنوان ‌کنیم که عقب‌نشینی‌های ظاهری جناح احمدی‌نژاد در برابر مطالبات گروه‌های شهرنشین را نمی‌باید به هیچ عنوان یک موضع‌گیری دمکراتیک تلقی کرد. خلاصة کلام آمریکا نمی‌تواند با تکیه بر جناح احمدی‌نژاد، همان تله‌ای را که در هنگامة مشروطیت شکست خورده انگلستان با بیرون کشیدن کارت «میرپنج» در برابر ملت ایران گذاشت، برای‌مان تعبیه کند. در این حکومت احمدی‌نژاد به همان اندازه ضد انسان است که دیگران.

در این مقطع ایران به ارائة تعاریفی مشخص و متقن از پدیدة دمکراسی سیاسی و ویژگی‌های یک «شهروند» دمکرات نیاز دارد. ما ملت ایران یا برای همیشه با پدیدة رعیت شهرنشین وداع می‌کنیم و به حاکمیت «شهروندان» پای می‌گذاریم، یا اینکه استعمار غرب با بهره‌گیری از درآمد چپاول نفت کشور و با توسل به حیله و نیرنگ ایران را به همانجا خواهد کشاند که آمریکای لاتین و آفریقای سیاه را کشانده. این انتخابی است که امروز فرد فرد ایرانیان در برابر تاریخ می‌باید صورت دهند؛ به یاد داشته باشیم، آنچه امروز می‌کنیم فردا به قضاوت آیندگان گذاشته خواهد شد.


هیچ نظری موجود نیست: