۵/۲۹/۱۳۸۹

کرکس و کودتا!



همیشه سالروز 28 مرداد در افکار عمومی ایرانیان با مسائلی نه چندان خوشایند هماهنگ و هم‌آواز می‌شود. پس از گذشت دهه‌های طولانی از این رخداد که به تبع‌اولی میعادی استعماری بود، تاریخ ملت ایران ظاهراً نتوانسته تکلیف خود را آنطور که باید و شاید با این روز ویژه مشخص کند. اگر می‌گوئیم «تاریخ ملت ایران»، مسلماً مقصود آن ورق‌پاره‌هائی نیست که تحت رژیم‌های متفاوت و به قلم نان‌خورهای حکومتی چه در توجیه و چه در تقبیح 28 مردادماه 1332 به رشتة تحریر کشیده شده. در همة کشورهای جهان از این نوع «تاریخ‌نگاری‌های» دولتی می‌توان یافت، ولی آنچه امروز در بررسی تاریخ معاصر ملت ایران از اهمیت برخوردار می‌شود به هیچ عنوان نوع «تاریخ» رسمی نیست؛ تقریر و ترسیم خطوطی است که هم گذشتة ملت ایران را به میعاد استعماری 28 مرداد متصل کند، و هم در آینة این تقریرات بتوان از چگونگی و چند و چون پیامد ننگین‌شان در روز 22 بهمن 1357، پرده برداشت. پیامدی که یک سیاست استعماری را تحت عنوان «انقلاب اسلامی» بر ایران و منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی تحمیل نمود.

«جان استیوارت میل»، فیلسوف سرشناس انگلیسی در کتاب خود «در باب آزادی» می‌گوید:

«علم تاریخ آکنده از رخدادهائی است که فقط به دلیل گزینش مورخان در وادی سکوت افتاده‌!»


و این «گزینش‌ها» در کمال تأسف، در ارتباطی هماهنگ با درجة تحمیل استبداد سیاسی بر جوامع بشری قرار می‌گیرد. هر چه یک جامعه سرکوب‌شده‌تر باشد، «گزینش‌ها» کلان‌تر، استوارتر و بی‌چون‌وچراتر می‌نماید! به همین دلیل در کشور ایران، جهت ارائة یک نگرش نوین از آنچه در 28 مرداد 1332 به وقوع پیوسته بود، میلیون‌ها ایرانی می‌بایست منتظر سقوط یک حکومت و تشکیل حکومتی ظاهراً جدید می‌شدند. هیچ مورخی در حکومت پهلوی‌ها، طی 25 سال پس از وقوع این کودتا به خود اجازه نداد «تقریر رسمی» از چندوچون حوادث این روز «ننگین» را به زیر سئوال برد. و آن‌هنگام که نمادهای کودتای 28 مرداد در میانة میادین شهرها یک به یک فرومی‌افتاد، همزمان «تقریر رسمی» دیگری بر فضای تاریخ‌نگاری کشور سایة خود را می‌گستراند؛ تقریر آخوندیسم از «ملی کردن نفت»!

در بررسی تاریخ ملت‌های جهان کم‌تر می‌توان با پدیده‌ای همچون 28 مرداد 1332 برخورد کرد. پدیده‌ای که ابعاد گسترده‌ و تعیین‌کنندة آن، حتی پس از گذشت ده‌ها سال در پردة ابهام باقی مانده! البته این ویژگی به هیچ عنوان «حقانیتی» به این روز ننگین نخواهد داد؛ این ویژگی از آنجا ناشی می‌شود که در برابر تحمیل یک شرایط غیرانسانی از نظر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بر ملت ایران، هنوز که هنوز است گروه‌ گروه سیاست‌بازان و محافل بین‌الملل همچون گلة کرکس‌های گرسنه در اطراف جسد متعفن این کودتا حلقه زده، هر یک سعی دارد سهم بیشتری از این «ننگ تاریخی» را به نفع خیمة خود «مصادره» نماید! خلاصه بگوئیم، در فضای رسانه‌ای که بر محور این «کودتا» به راه انداخته‌اند، ملت ایران هنوز فرصت نیافته تا تکلیف خود را با بوق‌چی‌های «استبداد» روشن کند! هنوز معلوم نیست چه کسانی آمران این کودتا بودند، و چه کسانی عاملان آن! مخالفان و موافقان با این کودتا نیز هنوز به صراحت مشخص نشده‌اند. همه چیز در اطراف 28 مرداد 32 در پرده‌ای از ابهام فراگیر فرو افتاده، چرا که این لاشه هنوز به کار می‌آید! به کار آن‌ها که در فکر کودتاهای دیگر و بهره‌گیری‌هائی بیشترند.

داستان این کودتا در تاریخنگاری «رسمی» از دو پرسوناژ مرکزی برخوردار است: محمد مصدق و محمدرضا پهلوی! پر واضح است، در شرایطی که سیاست بین‌المللی در توافقی گسترده و استراتژیک، سلطنت پهلوی را در ایران به زیر کشیده تا آخوندها را به حاکمان کشور تبدیل نماید، می‌بایست طی سالیان دراز انگشت اتهام در مورد کودتای 28 مرداد متوجة شخص محمدرضا پهلوی می‌شد!‌ در این برخورد «گزینشی» با رویدادهای مملکت، فقط محمدرضا پهلوی بود که با همکاری آمریکا و انگلستان و مشتی اوباش شهری مسبب این رخداد خونین در تاریخ معاصر کشور می‌بایست به شمار می‌آمد. او بود که مصدق «عزیز» را بر کنار کرد، و دست استعمار را جهت چپاول هر چه گسترده‌تر منابع زیرزمینی کشور باز گذاشت. در این ویراست که معمولاً از جانب «مصدقی‌ها» ارائه می‌شود، اگر مصدق مانده بود این مملکت آباد و آزاد می‌شد! این ویراست «مصدقی»، از ارتباط سوداگرانه و کاسبکارانة مصدق‌السلطنه با شبکة روحانیت شیعی‌مسلک، چاقوکشان بازار، فساد اداری، و نهایت امر از بده‌بستان‌های فرامرزی ایشان با قدرت‌ها و محافل بین‌المللی هیچ نمی‌گوید.

مطالبی که این «محافل» در بررسی تحولات 28 مرداد با اهمیت معرفی می‌کنند، بیشتر به نفی کل شخصیت سیاسی و اجتماعی و خصوصاً تاریخچة زندگی محمد مصدق مربوط می‌شود. آن نوع مصدق که اینان معرفی می‌کنند، موهوم است و تاریخچه ندارد! خلاصة کلام همچون امام زمان که در بی‌بی‌گوزک‌ شیعی‌مسلکان از ته چاه قرار است تشریف بیاورند، مصدق هم یک‌شبه از ک...ن آسمان افتاده بودند در آغوش ملت ایران! مصدق در این ویراست نه حاکم و مستوفی دربار دزدپرور و جنایتکار قجرها بوده، و نه خواهرزادة فرمانفرما که به دستور سفارت انگلستان «خرج» برپائی سلطنت پهلوی را تأمین می‌کرد! مصدق با شعبان جعفری، لات‌ولوت‌های لاله‌زار، و خصوصاً قاتلین صدراعظم ایران، رزم‌آرا هیچ ارتباطی نداشته! ایشان نوعی امام‌حسین بودند با این تفاوت که سروکلة مبارکشان از گرد و غبار صحرای کربلا پدیدار نمی‌شد؛ محمد مصدق با کلة کچل از گرد راه احمد‌آباد رسیده بود و طی چندین ماه دولتمداری، ملت ایران جز «خیر» و «برکت» از ایشان هیچ ندیده و نشنیده بود. مصدق‌السلطنه نه کتابخانه‌ها را به آتش ‌کشیدند، و نه چماقدار به خیابان راهی کردند. ایشان هرگز در کوچه و بازار درگیری با سلاح سرد و گرم توسط عمال وابسته به محافل مختلف به راه نیانداختند. هر چه بدی و شر و خیانت و نامردمی بود متعلق به شاه و دربار می‌شد! در ویراست اینان مصدق یک «قهرمان» واقعی بود، و همانطور که نیچه، فیلسوف گرانمایه می‌گوید: «پست‌ترین مردمان، برترین قهرمانان را می‌سازند!»

«ویراست» مصدقی‌ها در کمال تعجب سال‌ها و سال‌ها، در برابر ویراست درباری و کودتائی به عنوان تنها ویراست قابل اعتنا و علمی و معتبر «قد» علم کرده بود. ولی ویراست درباری از اینهم شیرین‌تر بود. چرا که در این ویراست اصلاً مصدق وجود نداشت! ‌ فردی به نام مصدق در تاریخ معاصر کشور اصلاً دیده نمی‌شد! بله، آقا! در 28 مرداد 32، «قیامی ملی» کشور را از فرو افتادن به دامان کمونیست‌های خدانشناس و حزب توده «نجات» داده بود. این که چه پیش آمد تا چنین حرکت «نجاتبخش» و خداپسندانه‌ای به وقوع بپیوندد، همچون چند و چون «انقلاب اسلامی» آقای خمینی، در ابهام کامل فروافتاده بود. خلاصه مسئله به «مردم» مربوط می‌شد. و می‌دانیم که این «مردم» اصلاً معلوم نیست از کجا آمده‌اند، چکاره‌اند و چه اهدافی دنبال می‌کنند! ولی اگر کودتا در تاریخ کشورها زیاد دیده شده، حضور یک عامل دیگر نیز در این کودتاها مکرر است: مردم!

به صراحت بگوئیم، این «مردم» پیش از کودتا وجود خارجی ندارند. وقتی قرار می‌شود دولت کودتا به قدرت برسد، به ضرب حمایت خارجی و پول‌هائی که پس از چپاول ثروت‌های کشور «کودتاخیز» در اختیار لات‌ولوت‌های حکومتی قرار می‌گیرد، «مردم» نیز همچون عمارت‌های بدترکیب و پوشالی بناساز «ساخته» و پرداخته می‌شوند، با در و پنجره و پشت‌بام و پارکینگ و خلاصه همة مخلفات! دیدیم که در گیرودار کودتای 22 بهمن 57 نیز همین «مردم» را دست‌هائی سرهم کردند. به هر تقدیر، در هر دو کودتا، چه 28 مرداد و چه 22 بهمن، شاهد حضور ساختار پوشالی «مردم» هستیم.

و اما سال‌ها و سال‌ها دو «ویراست» مصدقی و درباری از کودتا در برابر یکدیگر قد علم کرده بودند، و جالب اینکه هر دو در یک اصل کلی توافق کامل داشتند: قهرمانی آقای مصدق! یکی با مجیزگوئی از عملیات محیرالعقول مصدق‌السلطنه او را «قهرمان» جا می‌زد، و دیگری با «سکوت» پیرامون این فرد عملاً به تحلیل همان دیگری میدان می‌داد! دلیل نیز روشن بود. هم «مصدقی‌ها» و هم درباری‌ها نوکران اجنبی بودند، و از آنجا که تحرکات محمد مصدق مستقیماً به دستور خارجی بر مسائل منطقه‌ای تحمیل شده بود، هیچکدام از این «حضرات» جرأت نداشت در رد این «اوامر» دهان بگشاید.

همانطور که دیدیم، این بساط «مصدق‌پرستی» تا فروپاشی اتحاد شوروی همچنان ادامه یافت. در واقع اتحاد شوروی به عنوان ابرقدرت پیروز جنگ جهانی دوم بر آنچه در صدها کیلومتر مرزهای جنوبی‌اش می‌گذشت از حق «وتو» برخوردار بود. خلاصه بگوئیم، بر خلاف ترهات آخوندها و اظهارات احمقانة توده‌ای‌ها، کودتاهای 28 مرداد 32 و 22 بهمن 57 پس از کسب اجازه از کرملین در ایران سازمان یافت. آمریکا نمی‌توانست به خود اجازه دهد که در شرایط هولناک «جنگ سرد» بدون موافقت اتحاد شوروی در مرزهای‌ آن دست به ماجراجوئی بزند. ماجراجوئی‌هائی که بر سرنوشت چندین کشور جهان تأثیرات فوری و فوتی داشت. فروپاشی اتحاد شوروی به غرب امکان داد تا آلوی شیرین «مصدق قهرمان» را از دهان به درآورد. و شاهد بودیم اولین فردی که از ملت ایران به دلیل کودتای 28 مرداد «معذرت‌خواهی» کرد، کسی نبود جز بیل کلینتن، رئیس جمهوری «محترم» ایالات متحد!

معذرت‌خواهی آقای کلینتن در عمل گسترة استراتژیکی را در برابر تحلیل‌های «رسمی» گشود که به هیچ عنوان به بررسی نقش فرضی ایالات متحد در کودتای 28 مرداد محدود نخواهد ماند. البته آقای کلینتن حتماً پس از مشورت با «فرهیختگان» دکان کاخ‌سفید به این نتیجه رسیده بودند که برنامة «مصدق‌پرستی» در ایران رو به راه است و اگر گوشه‌چشمی نشان دهند کافی است که از جسد مصدق نیز یک دجال احمق همچون خمینی بسازند و بازهم «اوضاع باشد به کام!» ولی دیدیم که ایشان گز نکرده جر داده بودند؛ آنچه جر خورد اسمش کرباس نبود!

ولی پس از گسترش زمینة تحلیل‌های رخداد 28 مرداد، که به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی و پایان «سکوت» اجباری و توافقی در خیمة آمریکا پیش‌آمد، شاهدیم که بررسی عملکرد مصدق و نقش روحانیون شیعی‌مسلک در رخداد هولناک این روز ننگین به سرعت علنی می‌شود. البته می‌باید در مورد مخالفت‌های «نمایشی» حکومت اسلامی در آغاز کار با مصدق و مصدقی‌ها که حتی منجر به تغییر نام خیابان پهلوی، از مصدق به «ولی‌عصر» شد، در همینجا مطالبی بیاوریم.

همانطور که بالاتر نیز اشاره کرده‌ایم مصدق «جسد خوش‌خوراکی» است، و در میان محافل جهانی کمتر کرکسی می‌توان یافت که از تغذیه از این جسد نمکین دست بشوید. اگر ملایان در آغاز کار با مصدقی‌ها دست‌به‌گریبان شدند فقط و فقط به این دلیل بود که در صورت ادامة «رفاقت علنی» بالاجبار ارتباطات جناب مصدق با فدائیان اسلام، روحانیت شیعی‌مسلک، لات‌ولوت‌های بازار و نهایت امر تمامی کسانیکه طی سالیان دراز در تبلیغات استعماری «مخالفان» جدی مصدق و مصدق‌گرائی معرفی شده بودند علنی می‌شد. در نتیجه، جهت حفظ این «مجسمة حقارت» و ذلت بهترین راه پنهان داشتن ارتباطات وی با این محافل بود. یعنی بازگشت به همان سیاستی که طی دوران حکومت محمدرضا شاه بر مسئله‌ای به نام «مصدق» حاکم کرده بودند: سکوت! هر چند این «سکوت» به دلیل شرایط کشور از مرحلة مطلق بیرون آمده و به نحوی از انحاء از «نسبیت» برخوردار می‌شد.

امسال، در سالروز کودتای 28 مرداد شاهد رخدادهائی تبلیغاتی و رسانه‌ای بودیم که می‌باید آن‌ها را «سرگرم کننده» به شمار آورد. بنی‌صدر، اولین رئیس جمهور اسلامی و منتخب آقای خمینی، در مصاحبه‌ای با رادیوفردا، مورخ 28 مردادماه 1389، ادعا می‌کند که کودتای 28 مرداد شکست خورده بود، ولی فقط به دلیل دخالت روحانیون موفق شد:

«دو آيت‌الله، يكى بهبهانى و ديگرى كاشانى با راه انداختن گروه‌هاى چماقدار، كه گروه‌هائى از ارتشيان نيز به آن‌ها پيوسته بودند، كودتاى شكست خورده را به موفقيت رساندند!»

یادآور شویم که آقای بنی‌صدر پیشتر نیز در سایت خود، شخص روح‌الله خمینی را طرفدار کودتای 28 مرداد معرفی کرده بودند. البته از نظر ما مسئله کاملاً روشن است و نیازی به «افشاگری» آقای بنی‌صدر در کار نبود. روحانیت شیعی‌مسلک در عمل هم طرفدار مصدق بود و هم طرفدار کودتا! بحران‌سازی مصدق، همانطور که بالاتر عنوان کردیم به دستور محافل بین‌المللی و پس از کسب موافقت کرملین در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی به راه افتاد. در نتیجه روحانیت شیعی‌مسلک به عنوان یکی از مهم‌ترین اهرم‌های سیاستگزاری استعماری در ایران و عراق نمی‌توانست «بیرون» از این رخداد قرار گیرد.

اینان نخست از هیاهوی مصدق حمایت کردند تا فضای اجتماعی را هر چه بیشتر آلوده و زهرآگین کنند، سپس به دستور اربابان‌ و تحت عنوان مبارزه با «آشوبگران» خصوصاً پس از آنکه عوام‌الناس را حسابی از «کمونیست‌های خدانشناس» ترساندند، همگی طرفدار کودتا شدند تا غرب بتواند تغییری ریشه‌ای در حاکمیت کشور ایران به وجود آورد. در این میعاد است که حاکمیت استعماری بر کشور ایران، از مرحلة «شبه‌دمکراتیک»، یا همان صورتی که نتیجة توافقات بین دول غرب و اتحاد شوروی سابق پس از شهریور 1320 بود، پای بیرون گذاشت و عملاً تبدیل به یک فاشیسم شخصیت‌پرست و سرکوبگر شد. فاشیسمی که یادآور دوران هولناک کودتای انگلیسی میرپنج بود. خلاصه بگوئیم، این است ماوقع!

حال اگر آقای بنی‌صدر و دوستان گرمابه و گلستان‌شان در رادیوهای اجنبی می‌خواهند همین رخداد تاریخی را با بسم‌الله صدبار به دور سرشان بپیچانند و بعد چکه، چکه به حلقوم ملت ایران بریزند، مسئله به خودشان مربوط می‌شود. ولی، زمانیکه حتی «واشنگتن پست»، سخنگوی «نیمه‌رسمی» کاخ‌سفید نیز روحانیت شیعی‌مسلک را مسبب اصلی کودتای 28 مرداد معرفی می‌کند، به نظر می‌رسد که آش خوبی برای آیات عظام سر بار رفته:

«روزنامه واشينگتن پست در شماره روز 18 اوت خود و به مناسبت سالروز 28 مرداد، در مقاله‌اى به قلم ری تکیه، پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکا، تحت عنوان روحانيت مسئول شكست دمكراسى در ايران است سقوط دولت دكتر محمد مصدق را از چند زاويه بررسى كرده است.»

رادیوفردا، 27 مردادماه 1387

ما هم بجای بررسی از چند زاویه از یک دیدگاه انسانی می‌گوئیم، اگر بیل کلینتن به خاطر کودتا پوزش می‌طلبد، و روزنامة «واشنگتن پست» روحانیت شیعه را مسئول سقوط دولت مصدق معرفی می‌کند، فقط یک نتیجة منطقی می‌توان گرفت: این روحانیت و هیئت حاکمة ایالات متحد در هم‌سوئی کامل با یکدیگر گام بر می‌دارند. خلاصه، همانطور که می‌بینیم این «سالروز» را اینبار با یک «آش رشتة» پر روغن آغاز کرده‌ایم! آشی که با خوردن هر قاشق از آن روابط نزدیک «شیعی‌مسلکان» با اربابان‌شان بیش از پیش به «ارزش» گذاشته می‌شود.

در این میان فقط می‌ماند بررسی تبعات افتتاح نیروگاه هسته‌ای بوشهر، که در عمل نقطة پایانی است بر سیاست کهن انگلستان در خلیج‌فارس. این بررسی را به آیندة نزدیک موکول می‌کنیم، آنهنگام که عقب‌نشینی‌های استعمار غرب در خلیج‌فارس دیگر از مرحلة هتاکی کاخ‌سفید به آخوندهای جنایتکار جمکران، که بدون استثناء همکاران عزیز و دوست‌داشتنی یانکی‌ها به شمار می‌روند، فراتر رفته و رسماً پای به افشاگری بگذارد. افشاگری در مورد شخص مصدق و اهداف پنهان استعمار غرب در هیاهوسالاری مصدق‌گرائی و سپس کودتاهای هولناک 28 مرداد و 22 بهمن. مسلماً‌ جهت راه‌یافتن به چنین شاهراهی از تحقیقات در تحولات اخیر کشور، کاخ‌سفید می‌باید از مواضع سازشکارانة خود با اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز در ارتباط با رخدادهائی از قبیل 28 مرداد و 22 بهمن پرده بردارد.





هیچ نظری موجود نیست: