۱۰/۲۶/۱۳۸۸

چادر و قدرت!



شبکه‌هائی که جهت شرکت فراگیر «مردم» در نمایشات انتخاباتی حکومت اسلامی سر و دست می‌شکستند، و به قول خودشان پیروزی موسوی را عقب‌نشینی «راست‌افراطی» تحلیل کرده، جهت ذائقة «خوش‌باوران» آش سیاسی می‌پختند و یک وجب روی آن روغن کرمانشاهی اصیل و سیرداغ و پیازداغ می‌پاشیدند، امروز خفقان گرفته‌اند. کسی نمی‌گوید که برنامة آقای موسوی اصولاً چیست، و از این هیاهوی مضحک که پس از قتل یک استاد دانشگاه عملاً تبدیل به تهدید مستقیم شهروندان عادی شده چه «کله‌قندی» قرار است برای ملت ایران بیرون بکشند. البته به قول شادروان هدایت وق‌وق‌صاحاب‌های‌شان کم عربده نمی‌کشند. در سال هزاران دلار خرج اوباشی می‌‌شود که تحت عنوان نویسنده، تحلیل‌گر و حتی خبرنگار هر لحظه در آستین غول کاغذی‌ای فوت می‌کنند که توسط نظام رسانه‌ای جهانی در میانة میدان سیاست کشور علم شده، ولی یک تحلیل اساسی و پایه‌ای از تحولات کشور، تا آنجا که منافع ملت ایران در آن منظور شود، و انعکاسی باشد از آیندة مسائل کشور در کار نمی‌آید.

نخست می‌باید تکرار کنیم که از نظر ما آنچه در 22 خردادماه سالجاری در ایران به وقوع پیوست، دقیقاً بازتولید مضحکی است از همان خیمه‌شب‌بازی «دوم خرداد» و ریاست جمهوری شیاد اردکان. با این تفاوت که اینبار قدرت‌های منطقه‌ای تحت فشار لندن و واشنگتن حاضر به پذیرش لات‌بازی در بطن دولت رسمی کشور ایران نشدند. همان لات‌بازی و ترورهای «درون ـ ‌تشکیلاتی» و هیاهوئی که سیاست‌های استعماری قصد تحمیل‌شان بر فضای اجتماعی را داشتند. در نتیجه هیاهوی «دوم خردادی» اینبار خارج از دستگاه دولت و به طور موازی در جریان افتاده! «دولت» مثل بچه‌های خوب کارهائی که محافل استعماری بر عهده‌اش گذاشته‌اند انجام می‌دهد؛ زمینه‌سازی جهت لات‌بازی و سرکوب مستقیم و غیرمستقیم ملت ایران نیز توسط «جنبش سبز» اجرائی می‌‌شود.

احمدی‌نژاد قرارداد امضاء می‌کند، «جنبش‌سبز» با لات‌بازی و هیاهو مفاد این قراردادهای امنیتی و نظامی را به پشت صحنه می‌برد؛ دولت جهت چپاول هر چه بیشتر دارائی‌های ملت ایران واردات را تشویق و تولیدات را سرکوب می‌کند، تا جائیکه به قول «خودی‌های‌شان» حتی دسته‌بیل را هم از اندونزی وارد می‌کنند، جنبش سبز نیز زمینة لازم را جهت انزوای هر چه بیشتر ملت ایران از اقتصاد بین‌المللی و هیاهوسالاری فراهم می‌آورد تا این قراردادها در چارچوب روابط اقتصادی هر چه ممکن است طولانی‌تر و عمیق‌تر شود. نتیجه‌اش روشن است، دولت احمدی‌نژاد را که آمریکا سر کار آورده، به دستور واشنگتن، تحت عنوان حمایت از ملت ایران «محاصرة» اقتصادی می‌کنند! منافع این عملیات نیز تحت عنوان «حمایت از ملت ایران» به جیب بانک‌داران غرب سرازیر می‌شود! سهم ملت ایران از این بساط چیست؟ فقر و دربه‌دری، «بمب» و «تظاهرات»، اگر هم شانس بیاورند،‌ «کهریزک»!

البته فراموش نکنیم که آقای موسوی در یکی از اطلاعیه‌های «مهم‌شان» یک تخم طلائی هم برای ملت ایران گذاشته‌اند،‌ و در خواست‌های «جنبش سبز» را برشمرده‌اند! نیم‌نگاهی به مضمون‌اش خالی از لطف نیست. به طور مثال ایشان خواهان «آزادی مطبوعات» شده‌اند! واقعاً که اگر کسی می‌خواست تف به صورت ملت ایران بیاندازد با این پرروئی عمل نمی‌کرد. مگر مطبوعات در ایران «آزاد» نیست که ایشان خواهان «آزادی مطبوعات» شده‌اند؟ این مطبوعات در چارچوب همین قانون اساسی کاملاً «آزاد» است، و تا زمانیکه مطلبی مضر به حال «اسلام و مسلمین» به چاپ نرساند احدی مزاحم‌‌اش نمی‌شود. اینکه مطلب «مضر» است و یا «مفید»، در چارچوب همان قانون اساسی که آقای موسوی به آن رأی داده‌ و بر آن سوگند یاد کرده‌اند، دیگر به ایشان مربوط نمی‌شود. از قضای روزگار این همان قانون اساسی‌ای است که در چارچوب‌اش آقای موسوی سه دهه در رأس هرم قدرت لنگر انداخته‌اند؛ قانونی که فردی به نام «ولی‌فقیه» را در رأس این هرم «جنایت» نشانده. در نتیجه پیشنهاد ما به موسوی این است که بیش از این‌ها مزخرف‌بافی نکند. یا این قانون اساسی را قبول دارید یا قبول ندارید! موضع‌تان را باید مشخص کنید.

بررسی دیگر نکات این «درخواست‌ها» را به بعد موکول می‌کنیم، چرا که تماماً با یک بن‌بست حقوقی و غیرقابل گذر یعنی اصل ولایت‌فقیه روبرو می‌شود، و نمی‌توان در چارچوب قانون اساسی فعلی هیچکدام از این مطالبات را اصولاً «قانونی» تلقی نمود. البته استنباط ما این است که آقای موسوی نیز بخوبی از غیرقانونی بودن تقاضاهای کذا مطلع‌اند، قصدی نیز جهت به کرسی نشاندن این درخواست‌ها وجود ندارد؛ این صحنه‌گردانی‌ها همان است که 8 سال سیدخندان به راه انداخته بود، سیاست‌بازی و سرگردان کردن ملت ایران. ما کشور ایران را در شرایطی نمی‌بینیم که مشتی اوباش و آخوند به خود اجازه دهند چنین فضای «تفننی‌ای» جهت سیاست‌های جاری بر کشور حاکم کنند. بر پایة این سیاستگزاری استعماری عملاً دولت، مجلس، نیروهای انتظامی، و ... همگی در خلاء اجرائی افتاده‌اند، و عملکردهای قانونی و ساختاری‌شان متوقف مانده. این همان است که سیاست‌های استعماری در پس افتضاحات انتخابات و آشوب‌های پساانتخاباتی دنبال می‌کنند! تعطیلی کامل کشور.

به طور مثال شاهدیم که پس از قتل یک استاد فیزیک دانشگاه، تمامی توجه محافل مختلف، بجای تمرکز بر یافتن ردپائی از جانیان و آدمکشانی که در شهر تهران به این راحتی و در کمال امنیت دست به ترور می‌زنند معطوف شود، بر این امر متمرکز شده که از این جنایت چگونه می‌توان جهت به ارزش گذاشتن سیاست‌بازی‌های محفل‌‌های خودی استفاده کرد! در همین راستا نقش دولت در تأمین امنیت و آرامش در سطح جامعه به طور کلی لوث شده. کسی از دولت نمی‌پرسد که در چه جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که فرد و یا افرادی به خود اجازه می‌دهند با این وضعیت به جان یک معلم سوءقصد کنند. در عوض «گمانه‌زنی»، عشوه و کرشمه‌های سیاسی و هل‌من‌مبارزطلبی‌ها سراسر صفحات اول روزی‌نامه‌هائی را که با بودجة دولت همه روزه به بولتن‌نویسی مشغول‌اند پوشانده. اگر مجلس فرمایشی به خود زحمت نمی‌دهد که در چارچوب استقرار نظم و امنیت، وزیر اطلاعات، وزیر‌ کشور، روسای پلیس و نیروهای انتظامی را به مجلس احضار کرده صریحاً به دلیل قصور آنان را مورد استیضاح رسمی قرار دهد، رئیس همین مجلس مسخره و فرمایشی و آبگوشتی، جناب آقای «دکتر» علی لاریجانی به خود اجازه می‌دهند که در یک «سخنرانی»، شخص رئیس جمهور ایالات متحد را مسئول منفجر شدن فرضی یک موتورسیکلت در خیابان قیطریه معرفی کنند! و نام این افتضاح و بی‌آبروئی را گذاشته‌اند، «حکومت کردن» بر کشور ایران!

در این میان نیروهای انتظامی نیز بجای فراهم آوردن زمینة امنیت اجتماعی و جلوگیری از گسترش فعالیت آشوبگران ـ این آشوبگران نهایتاً از مأموران همین نهادها از آب درآمده‌اند ـ به عنوان حمایت از «مردم» و «انقلاب» مرتباً به آشوب‌ها دامن می‌زنند و برای ملت ایران خط و نشان می‌کشند! نخست «ارتش سایبری» درست می‌کنند! ارتشی که سایة هر چه «تویتر» و «فیس‌بوک» و «ایمیل» است با «تیر الهی» هدف قرار خواهد داد! بعد هم مشتی چینی و کره‌ای و آمریکائی را با پول‌های بادآورده که از چپاول منابع نفت به دست دولت افتاده به تهران می‌آورند تا دست در دست جوجه ‌پاسدارها، ویروس‌هائی را که هر بچة 12 ساله می‌تواند نصب کند، روی وبلاگ مخالفان بیاندازند! و امروز رئیس نیروهای انتظامی این حکومت «شترگاوپلنگ» در سخنانی شیوا که در رادیوفردا منتشر می‌شود تا مو لای درز صحت و صداقت «حاج‌آقا» نرود، چنین می‌فرمایند:

«در ایران ای‌میل‌و اس‌ام‌اس افرادی که دیگران را به حضور در تجمعات غیرقانونی تشویق می‌کنند کنترل می‌شود!»

منبع رادیوفردا، 15 ژانویه 2010

از ایشان می‌باید پرسید، چرا آنان که مردم را به قانون‌شکنی و اوباش‌گری تشویق می‌کنند معرفی نمی‌کنید؟ مگر رئیس‌شان همین میرحسین موسوی نیست؟ بجای تهدید جوانان کشور چرا اصل مسئله را بر زبان نمی‌آورید، چرا نمی‌گوئید که پلیس اسلامی نوکر اجنبی است و کارش در این گیرودار سرکوب ملت ایران و همکاری با آشوبگران شده؟ اگر این را نمی‌گوئید حتماً دلائلی دارید، ولی آنچه تا به امروز انجام داده‌اید همین امر را به صراحت ثابت کرده. شما و تمامی کسانی که در رأس دستگاه پلیس حکومت اسلامی قرار گرفته‌اید مشتی نانخور اجنبی هستید، و هر چه «سبزها» فوت در آستین «پلیس مردمی حکومت اسلامی» بکنند، و هر چه «توده‌ای‌ها» در تظاهرات فرمایشی برای‌تان گل بیاندازند، تکلیف‌تان در برابر ملت ایران روشن‌تر از این‌هاست. اینبار دیگر جریان کودتای 22 بهمن نیست که «پدرطالقانی» و حزب توده شهربانی وحشی رضاخانی را دو روزه «تطهیر» کنند، اینبار اگر افتادید با پروندة کامل به دادسرا می‌روید. حال بازهم برای جوانان این کشور «های و هوی» توخالی به راه بیاندازید.

از طرف دیگر، سیاست‌بازان حکومت اسلامی، چه آنان که مستقیماً نانخورهای مقام معظم‌اند و در تهران تحت عنوان «سبز» و «سیاه» به جان ملت ایران افتاده‌اند، و چه آنان که کشور را ترک کرده در آغوش اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن خیمه‌ زده‌اند در این میان هر کدام نقشی ایفا می‌کنند. نقش اینان در عمل دامن زدن به بحرانی است کاملاً ساختگی و بی‌پایه و اساس تا در پس هیاهو و «گردوخاک» این درگیری‌ها راه خروج و راه فرار برای سیاست غرب در منطقه همچنان باز نگاه داشته شود. حتی در جبهة «سبز» هم هیاهو غوغا می‌کند!

بنی‌صدر که نخست عدم شرکت در انتخابات را در بوق گذاشته بود، در عمل از طرفداران هیاهوسالاری «پساانتخاباتی» از کار درآمده!‌ ایشان از خود نمی‌پرسند، این هیاهو که ریشه‌اش در دست‌های حکومت اسلامی و اوباش نانخور ولایت است، بر چه اساسی می‌باید ادامه یابد؟ حتماً ریشة این درگیری‌های خیابانی را آقای بنی‌صدر در دست‌های «مقدس» خداوند منان مشاهده فرموده‌اند که اینچنین مبلغ هیاهوسالاری می‌شوند. قبلاً گفته بودیم، اینبار هم تکرار می‌کنیم، «سوار شدن بر موجی که اجنبی در کشور به راه می‌اندازد موج‌سوار را فقط به درگاه اجنبی رهنمون خواهد شد.» این تجربه‌ای است به قدمت تاریخ مبارزات ملت‌های جهان. پس در همینجا عنوان می‌کنیم که ادامة درگیری‌های خیابانی هر بازتابی داشته باشد، هیچ ارتباطی با مطالبات واقعی ملت ایران نخواهد داشت!

این مهم نیست که یک حکومت ساقط می‌شود یا خیر! مهم این است که پس از سقوط و یا پس از تأمین تغییرات مورد نظر در قلب حکومت فعلی، آیا ملت ایران از اهرم‌ها و ابزار لازم جهت تحمیل خواست‌های خود و مطالبات تاریخی‌اش بر محافل استعماری و ساختارهای استبداد داخلی برخوردار خواهد بود یا خیر! با نماز و روزه، و زوزه و روضه و سخنرانی و موعظه نمی‌توان این قدرت‌های اجرائی را تحصیل کرد، اینکار نیازمند سازماندهی‌های اجرائی و سیاسی است، عملی که به هیچ عنوان از عهدة امثال آقای بنی‌صدر برنمی‌آید. ایشان اصولاً همچون دورة «درخشان» 22 بهمن فکرشان را آنقدرها با این موضوعات پیش‌پاافتاده خسته نمی‌فرمایند. می‌دانیم که بنی‌صدر در ذهن‌اش هنوز تنها «رئیس جمهور» منتخب ملت ایران باقی مانده و گویا تا ابد هم قرار است بر همین مسند تکیه زند! این خوش‌خیالی‌ها کار را به این نظریه‌پردازی کشانده که فقط می‌باید به استقبال سقوط حکومت اسلامی رفت! البته ایشان طی کودتای 22 بهمن هم نشان دادند که «قدرت» برای‌شان کفایت خواهد کرد، و تا زمانیکه خمینی دجال از ایران عملاً اخراج‌شان نکرد، مجیزگوی «پدرمعنوی‌شان» باقی مانده‌ بودند. همسر محترمه‌شان را هم با «چادرسیاه» ـ عملی که آن روزها هنوز رایج نشده بود ـ به مجمع زنان کارگر می‌بردند و در برابر جمعیت می‌نشاندند تا تلویزیون قطب‌زادة اوباش تصویر مبارکه‌‌شان را به اقصی‌نقاط کشور «رله» کند و نشان دهد که پیچاندن زن در «چادرسیاه»، قسمتی از عملیات اجتماعی و تشکیلاتی و سازمانی ریاست‌ جمهور «منتخب» است! البته امروز به دلیل چرخش‌های «اجباری» و تغییر مسیر باد، بادبان بلم شکستة بنی‌صدر هم تغییر جهت داده، ایشان به ادعای نان‌خورها و نوچه‌هایشان اصلاً از بدو تولد با حجاب مخالف بوده‌‌اند! پس حتماً ما طرفدار حجاب بودیم و خودمان نمی‌دانستیم!

از طرف دیگر، یکی از نوچه‌های نهضت‌آزادی که به قولی «قدیمی‌ترین» زندانی سیاسی در این حکومت است، خواستار تداوم حکومت اسلامی می‌شود! خلاصه تا به حال زندانی سیاسی ندیده‌ بودیم که تا به این اندازه عاشق «زندانبان» خود شده باشد! در زندان گویا خیلی به ایشان خوش گذشته. ما اگر می‌گوئیم فروپاشی این حکومت فی‌نفسه معنائی در عمل برای ملت ایران ندارد، تکیه بر مستدلاتی داریم که در بالا شمه‌ای از آن را آوردیم. نوچه‌های شیخ مهدی بازرگان از این «مستدلات» بوئی نبرده‌اند، اتفاقاً ایشان نیز اگر فراموش نکرده باشیم در مورد «چادرسیاه»، و در مقام سخنگوی دولت موقت در تلویزیون قطب‌زادة منفور فرمودند، «اگر امام بفرمایند خانم‌ها باید چادر به سر کنند!» حال ایشان که قدیمی‌ترین زندانی سیاسی‌ و «فعال»‌ تشریف دارند، حتماً با چادرسیاه اجباری هم به دلیل تغییر مسیر باد از واشنگتن مخالف شده‌اند، با این وجود می‌خواهند همین حکومت بماند!

اگر به جمع بالا موسوی جلاد، کروبی شیاد، خامنه‌ای چلاق و مهرورزی الاغ را اضافه کنیم تصویر کامل خواهد شد. امروز به صراحت می‌بینیم که در پس گسترش شیوه‌های عمل محافل استعماری ترور افراد در سطح شهر نیز به تدریج تبدیل به نوعی «گفتمان» سیاسی میان همین اوباش و اربابان‌شان شده. نیروهای ایرانی و طرفداران واقعی دمکراسی سیاسی می‌باید از این خطر آگاه باشند که تبدیل کشور ایران به مخروبه‌ای که امروز ارتش آمریکا از عراق بجای گذاشته، اگر از طریق حملة مستقیم نظامی به دلائل سیاسی و استراتژیک عملی نشده، ادامة خون‌خواهی‌های استعماری در قالب ترورهای کور می‌تواند همان شرایط را در ایران ایجاد کند. می‌باید به هر ترتیب ممکن از ادامة بحران‌سازی‌ها در کشور اجتناب نمود؛ مطمئن باشیم حکومت اسلامی و حامیان فرامرزی‌اش در کل و مجموع طرفداران ادامة این درگیری‌ها و بحران‌سازی‌ها هستند. ‌آنانکه امروز از روند فعلی جریانات سیاسی در کشور، یعنی بحران‌سازی و اوباش‌گری در خیابان‌ها حمایت می‌کنند، در عمل حامیان همان محافلی‌اند که در 22 بهمن حکومت دست‌نشانده را در قالب یک حکومت نوین و در چارچوب منافع استعماری «بهینه» کردند. ایرانیان نمی‌باید یک‌بار دیگر به استعمار چنین فرصت طلائی‌ای اعطا کنند.






...



هیچ نظری موجود نیست: